- ثقلین - http://thaqalain.ir -
همان موقع که محاصره بودیم و روحیهی گردان بشدت پایین آمده بود، ناگهان دیدم که یک خمپارهی ۶۰ وسط اسماعیل قهرمانی و معاونش به زمین خورد. ناخودآگاه فریاد زدم: «یا ابوالفضل!»
ترکشهای خمپاره، سر و صورت قهرمانی و معاونش را مجروح کرد و صورتشان کاملاً خونین شد. در آن شرایط، اگر بچّهها آنان را به آن وضعیت میدیدند، خیلی در روحیهشان تأثیر منفی میگذاشت. ناگهان دیدم اسماعیل معاونش را بغل کرد و با صدای بلند شروع کرد به خندیدن. بچهها از این حرکت روحیه گرفتند. آن روز اسماعیل حتی اجازه نداد امدادگران گردان، صورتش را پانسمان کنند و میگفت: با این کار، بچهها از مجروح شدن من با خبر میشوند و روحیهشان تضعیف میشود.»
رسم خوبان ۱۱- بینش و شگردها، ص ۴۴٫/ مردان مرد، ص ۷۹٫
Article printed from ثقلین: http://thaqalain.ir
URL to article: http://thaqalain.ir/%d9%85%d8%ab%d9%84-%d9%82%d9%87%d8%b1%d9%85%d8%a7%d9%86%d8%a7%d9%86/
Click here to print.
تمامی حقوق برای وبسایت ثقلین محفوظ است.