مرحوم حجت‌الاسلام و المسلمین حاج سیّد کاظم رضوی در تیپ منبر داشتند. در آن شب هر ساعت، تعدادی از عزیزان به منطقه‌ی عملیّات می‌رفتند. تقریباً تدارکات انجام گرفته بود. منطقه‌ی عملیّات به خاطر مسائل امنیتی، نامعلوم بود. یکی از عزیزان عضو گروهان جندالله را دیدم که با چند نفر دیگر، مشغول خواندن نماز بودند. پس از سلام نماز، از شهید کلانتری پرسیدم:

-‌ »چرا نرفتی؟»

گفت:

-‌ »برادرم آقا رضوی می‌خواهد روضه‌ی حضرت زهرا (سلام الله علیها) را بخواند، مانده‌ام تا گوش کنم. چون می‌دانم امشب آخرین شبی است که من در دنیا هستم.»

گفتم:

-‌ »چرا این حرف را می‌زنی؟»

گفت:

-‌ »من خودم می‌دانم.»

خدا می‌داند چهره‌ی این عزیز، مانند آفتاب می‌درخشید. نمازهای نافله می‌خواند و مانند ابر بهاری اشک می‌ریخت. از من حلال بودی طلبید و رفت. فردای آن روز شنیدیم که ساعت چهار بعد از نیمه شب به لقاءالله پیوسته است.


رسم خوبان ۸؛ تمسّک و اردات به اهل بیت علیهم السلام، ص ۶۳ و ۶۴٫/ مسافران ملکوتی، ص ۱۱۷٫ متأسفانه نام کامل شهید در منابع ذکر نشده است.