ثابت‌قدمان حنین

در برخی از منابع اهل سنّت آمده است:

در ابتدا به نقل برخی از منابع اهل سنت در مورد تعداد ثابت قدمان جنگ حنین می پردازیم و پس از آن به نقد آن ها می پردازیم.

حارثه بن نعمان می گوید:

کسانی را که به هنگام فرار مردم با رسول خدا صلّی الله علیه و آله ماندند، تخمین زدم، گفتم: صد نفرند.[۱]

عبد الله بن عمر گوید:

روز حنین، آن هنگام که دو گروه به هم پشت کردند، دیدم که صد نفر با پیامبر صلّی الله علیه و آله نمانده‌اند.[۲]

و گفته‌اند:

در آن روز همین که مسلمانان گریختند، پیامبر صلّی الله علیه و آله به حارثه بن نعمان فرمود: ای حارثه، کسانی که پایداری کرده‌اند چند نفرند؟

حارثه گوید: چون با زحمت و دقّت پشت سر و چپ و راست را نگریستم، آن‌ها را صد نفر تخمین زدم و گفتم: ای رسول خدا؛ صد نفرند. گوید: پس از آن روزی از کنار پیامبر صلّی الله علیه و آله عبور کردم و آن حضرت کنار در مسجد با جبرئیل علیه السّلام آهسته مشغول صحبت و نجوا بود.

جبرئیل از پیامبر صلّی الله علیه و آله پرسیده بود: این کیست؟

پیامبر صلّی الله علیه و آله فرموده بود: این حارثه بن نعمان است.

جبرئیل گفته بود: آری، این یکی از صد نفری است که در جنگ حنین پایداری کردند و اگر بر من سلام می‌داد، پاسخ او را می‌دادم.

چون پیامبر صلّی الله علیه و آله این موضوع را به حارثه خبر داد، حارثه گفت: من تصور کردم آن شخص دحیه کلبی است که همراه شما ایستاده است.[۳]

برخی کوشیده‌اند میان این روایات و روایتی که شمار ثابت‌قدمان حنین را هشتاد نفر دانسته‌اند، جمع کنند. آنان مدعی‌اند که منافاتی میان دو رقم، هشتاد و صد نفر وجود ندارد. بدین ترتیب که عبد الله بن عمر که از صد نفر سخن گفته، این رقم را نفی و کمتر از آن را اثبات کرده است. او گفته است: صد نفر نبودند. در حالی که عبد الله مسعود، رقم کمتر، یعنی هشتاد نفر را اثبات کرده است.[۴]

اگر انی توجیه در مورد روایت ابن عمر مفید باشد، در مورد روایت حارثه بن نعمان بی‌فایده است؛ زیرا روایت وی تصریح دارد که ثابت‌قدمان با رسول خدا صلّی الله علیه و آله دقیقاً صد نفر بودند. اگر بتوان احتمال خطا یا مبالغه در مورد حارثه داد، چنین احتمالی را درباره جبرئیل بی‌مورد است؛ زیرا او در مقام تعیین دقیق و بیان رقم و عدد درست است. چنین جایی، جای مبالغه نباشد.

وانگهی تعیین عبد الله بن مسعود و عبد الله بن عمر مورد شک و تردید است؛ زیرا یک نفر نمی‌تواند در آن صحنه پر تلاطم جنگ، افرادی را که در حال کرّ و فر و رفت و آمد مداوم هستند و خود او نیز یکی از همان افراد است، به دقّت شمارش کند.

مگر اینکه فرض کنیم که آن دو نفر از جنگ فاصله گرفتند تا در آن وادی گردش کنند و رزمندگان را زیر نظر داشته باشند و افراد را بشمارند. این را احدی در مورد آن دو نمی‌پسندد. سخن حلبی در تأیید ماست. او می‌گوید:

این سیاق دلالت دارد که این صد نفر در نهایت به پیامبر صلّی الله علیه و آله پس از شکست رسیدند. این مؤید کسانی است که می‌گویند: شمار ثابت‌قدمان با حضرت، به صد نفر نمی‌رسید.[۵]

این سخن بر دیدگاه ما دلالت دارد که بارها گفته‌ایم: همه مسلمانان از میدان گریختند و احدی با رسول خدا صلّی الله علیه و آله نماند. هشتاد یا صد نفر پس از فرار و به تدریج به حضرت پیوستند. یک نفر از هشتاد نفر که بازگشته بودند، خبر داده و دیگری آن‌گاه که صد نفر تکمیل شدند.

 شرایط جنگ حنین

پیش از این در بررسی شکست حنین، برخی وجوه شباهت میان دو جنگ بدر و حنین را در یازده مورد بیان کردیم.

در اینجا میل داریم به یک مورد آن نور بیشتری بیفکنیم و آن عناصری است که هر کدام از دو گروه را تشکیل می‌داد؛ چنان که می‌بینیم مشرکان از یک سری امتیازات برخوردار بودند و در مقابل، مسلمانان از ضعف مفرط در ترکیب عناصری رنج می‌بردند که همراه رسول اکرم صلّی الله علیه و آله به میدان حنین آمده بودند. این هر دو موارد را در دو قسمت بیان می‌کنیم:

الف) نیروهای مشرکان

۱ . از نظر وابستگی قبیله‌ای، اکثریت آنان از یک عصبیت بودند؛ بدین ترتیب که همه از قبیله هوازن بودند یا از قبایلی که به سبب خویشاوندی یا مصالح، یا سکونت و از این قبیل پیوندها با هوازن مرتبط می‌شدند. در صورتی که از جنگ با دشمن کوتاهی می‌کردند بر زندگی آینده و سرنوشت افراد تأثیر مستقیم می‌گذاشت. خصوصاً در برخورد با دشمنی که خیال می‌کردند مصالح آنان را مراعات نمی‌کند یا عقیده داشتند به ضرر آنان عمل می‌کند.

۲ . همه آنان یک دیانت داشت و یک اعتماد. بدین ترتیب که همگی به شرک متعهد بودند و توحید و یکتا پرستی را ردّ و نبوت محمّد صلّی الله علیه و آله را انکار می‌کردند؛ چنان که همه آثار مترتب بر آن ار نیز منکر بودند و مخالف.

۳ . همه افراد و قبایل به اجرای فرامین فرماندهی و رهبری خود متعهد بودند و به فکر گریز از آن یا تمرد نبودند، خواه حق باشد یا باطل و خواه بر ضد ظالم باشد یا علیه مظلوم… یعنی هیچ معیار دیگری برای اطاعت یا مخالفت جز فرماندهی عشیره‌ای سلطه‌جو نداشتند که بر پایه مفاهیم ظلم و تعدی و احکام هواهای درونی و جاهلی تحکم می‌کرد.

۴ . در سرزمین و منطقه بومی خود زندگی و احساس می‌کردند که باید از وطن خود دفاع کنند.

۵ . از راه‌ها ، دره‌ها، دشت‌ها، آبگاه‌ها، کوه‌ها و جنگل‌های منطقه، شناخت دقیق و کافی داشتند و در نتیجه برای تحرک در چنین سرزمینی از نیروهای مقابل توانمندتر بودند.

ب) نیروهای سپاه اسلام

۱ . دسته‌های سپاه مسلمان از نظر وابستگی عقیدتی بسی مختلف و پراکنده بودند: مسلمان و کافر، … مسلمان حقیقی خالص، منافق و…

۲ . ایمان مؤمنان در یک سطح نبود، هم ضعیف بودند و هم قوی و سخت در ایمان.

۳ . انگیزه‌های مختلفی از ورود به جنگ داشتند. مجاهد فی سبیل الله که از دین و رسول خدا صلّی الله علیه و آله دفاع می‌کرد و غنیمت‌ جویانی که در پی مال، کنیز و عبید بودند؛ و دسته سوم: آنان که در پی خون‌خواهی جاهلی خود بودند یا در مقام نشان دادن سوار کاری و مانور موقعیت و منزلت از طریق انجام غارت.

۴ . فاقد هرگونه عصبیت مؤثر در سرنوشت جنگ و بلکه از دسته‌های پراکنده و قبایل مختلف که صدها مورد آن در روزگاران دراز از همدیگر غضبناک و کینه به دل بودند و بلکه در مواردی جنگ‌های بس طولانی با هم داشتند و هم کینه جاهللی در کارشان بود و هم خون‌های ریخته شده. هیچ کدام احساس نمی‌کرد که مسئول حفظ یا یاری قبایل دیگر است مگر در موارد شاذ و نادر.

۵ . عامل دیگری هم در کار بود که می‌بایست به آنچه گذشت، بیفزاییم و آن سطح فوق العاده پایین و یا بهتر بگوییم انحصار گسترده در قبال تأثیر فرماندهان قبیله‌ای. بدین ترتیب که هیچ کدام از بزرگان قبایل نمی‌توانست موقعیت خود را بر سایر افراد قبیله تحمیل کند. این انحصار به نفع تأثیر گذاری موقعیت و جایگاه پیامبری و اوامر رسالت در میان افراد و فرماندهان به یک میزان رخ نمود. حتّی اگر از پیامبرشان دست برمی‌داشتند یا بگو: اگر خویشتن را در این باره معذور می‌داشتند و او را به دشمن تسلیم می‌کردند، رؤسای قبایل نمی‌توانستند تأثیر سابق و پیش از مسلمانی خود را دوباره باز یابند.

۶ . نیروهای سپاه اسلام در سرزمینی با دشمن می‌جنگید که راه‌ها، دره‌ها، دشت‌ها، کوه‌ها، آب‌ها، جنگل‌ها و زمین‌های مناسب پیکار و مناطق عاری و سفت را نمی‌شناختند. از این رو در وحشت و هراس کشنده‌ای به سر می‌بردند که هم موجب عدم استقرار و ثبات بود و هم آرامش شبانه روزی را از آنان سلب می‌کرد.

این مردم، پس از تحمل شکست نخست، احساس ضعف بیشتری می‌کردند؛ زیرا به گونه‌ای در آن منطقه، احساس سردرگمی می‌کردند. وقتی که شبح اشتباه قبلی بر آنان رخ نمود و احساس خفت و ننگ و عار، خفت شکست و ننگ خیانت، خواب خوش آنان را بر هم می‌زد، می‌بایست این ضعف دو چندان شود. علاوه بر این، شماتت اعداء و ملامت اصدقاء و اولیاء هم به ذلت و حقارت آنان می‌افزود.

ثابت‌قدمان جنگ حنین

حلبی و دیگران گفته‌اند: در شمار ثابت‌قدمان مرد همراه پیامبر صلّی الله علیه و آله روایات مختلفی وجود دارد. گفته‌اند:صد نفر، کمتر هم گفته‌اند. هشتاد نفر و سیصد نفر هم گفته‌اند؛ چنان که ده نفر از و دوازده نفر هم گفته‌اند. [۶]

آنان از شماری چند از مردان ثابت قدم حنین نام برده‌اند.

در اینجا سخن صالحی شامی را در این باره می‌آوریم:

حکم بن عقبه گوید: جز چهار نفر، کسی همراه رسول خدا صلّی الله علیه و آله نمانده؛ سه نفر از بنی هاشم و مردی از دیگران، علی بن ابی طالب و عبّاس که پیشاپیش پیامبر صلّی الله علیه و آله بودند و ابو سفیان بن حارث که افسار قاطر را داشت و عبد الله بن مسعود که در سمت چپ او بود. گوید: احدی به سوی پیامبر صلّی الله علیه و آله نمی‌آمد مگر آنکه کشته می‌شد و مشرکان پیرامون حضرت، بر زمین افتاده بودند.[۷]

واقدی گوید:

گفته‌اند صد نفری که در جنگ حنین پایداری کردند، سی و سه نفر از مهاجران و شصت و هفت نفر از انصار بودند، عبّاس و ابو سفیان بن حارث هم از ایشان بودند که عبّاس لگام استر پیامبر صلّی الله علیه و آله را گرفته بود. ابو سفیان بن حارث سمت راست استر حرکت می‌کرد و دیگران آن حضرت را در برگرفته بودند.[۸]

از خاندان پیامبر صلّی الله علیه و آله عمویش عبّاس، ابوسفیان بن حارث بن  عبد المطلب و برادرش ربیعه، پسران عموی رسول خدا صلّی الله علیه و آله فضل بن عبّاس، علی بن ابی طالب، جعفر بن ابی سفیان بن حارث و قثم بن عبّاس…

در زهر الربیع گوید: در این مورد، نظری است؛ زیرا قاطبه مورخان، تا آنجا که من می‌دانم، قثم را در شمار کسانی آورده‌اند که وقتی رسول خدا صلّی الله علیه و آله از دنیا رفت، خردسال بودند. پس چگونه در حنین حضور داشت؟! و عقبه و معتب پسران ابولهب، عبد الله بن زبیر بن عبد المطلب، نوفل بن حارث، عقیل بن ابی طالب، اسامه بن زید و برادر مادری‌اش ایمن بن امّ ایمن که در این جنگ کشته شد.

از مهاجران: ابوبکر، عمر بن خطاب و عثمان بن عفّان.

بزار از انس بن مالک آورده است: ابوبکر، عمر، عثمان و علی که هر کدام از آنان بیش از ده ضربه زدند و ابن مسعود.

از انصار: ابودجانه، حارثه بن نعمان، سعد بن عباده، ابو بشیر مازنی و اسید بن حضیر ( حارثه و ابوبشیر را واقدی آورده است).

از مردم مکه: شیبه بن عثمان حجبی ( چنان که گذشت).

از زنان انصار:

۱ . امّ سلیم دختر لحیان، در روایت انس بن مالک؛

۲ . امّ عمّاره نسیبه دختر کعب؛

۳ . امّ الحارث جده عماره بن عزیه؛

۴ . امّ سلیط دختر عبید.

واقدی گوید:

گفته‌اند صد نفری که در جنگ حنین پایداری کردند، سی و سه نفر از مهاجران و شصت و هفت نفر از انصار بودند، عبّاس و ابو سفیان بن حارث هم از ایشان بودند که عبّاس لگام استر پیامبر صلّی الله علیه و آله را گرفته بود. ابو سفیان بن حارث سمت راست استر حرکت می‌کرد و دیگران آن حضرت را در برگرفته بودند.[۹]

تاملی در متون فوق

هر چند قصد نداریم این پندار را در مورد شمار مردان ثابت قدم حنین دروغ و ساختگی بدانیم، در عین حال تذکر چند نکته را ضروری می‌دانیم:

  1. شبیه بن عثمان نه برای ثبات قدم بلکه برای ترور رسول خدا صلّی الله علیه و آله به حنین آمد. پس چگونه می‌توان او را استوار و ثابت قدم دانست؟!

۲ . شمارش زنان در عداد ثابت‌قدمان، نه تنها دقیق نیست بلکه نادرست است.

۳ . کودکان خردسال را در شمار ثابت‌قدمان آورده‌اند. مثل قثم بن عبّاس.

۴ . متون دلالت دارد که علی علیه السّلام به تنهایی در میدان نبرد ثابت قدم و استوار باقی ماند و همچنان با دشمن می‌جنگید. در این باره متون فراوانی وجود دارد که ثبات قدم دیگران را به کلی نفی و برخی از افراد بنی هاشم را استثنا می‌کند. آنان پیرامون رسول خدا صلّی الله علیه و آله چونان سپری انسانی از حضرت دفاع می‌کردند.

شاید هشتاد یا صد نفری که آنان را از ثابت‌قدمان حنین بر شمرده‌اند، کسانی بودند که از ابتدای فراریان به سوی رسول خدا صلّی الله علیه و آله آمدند. بدین ترتیب که هر کس می‌آمد، افراد قبلی را ثابت قدم تصور می‌کرد و گمان می‌برد که آنان از صحنه فرار نکرده‌اند. از این رو منقول متفاوت است.

دلیل این مدعا به شرح زیر است:

۱ . حدیث عثمان بن شیبه که می‌گوید:

پس از ندای عبّاس، مردم به سوی رسول خدا صلّی الله علیه و آله آمدند تا اینکه شمارشان به صد نفر رسید. در این هنگام به مقابله دشمن رفتند و با کفار به نبرد پرداختند.[۱۰]

 ۲ . شیخ مفید گوید:

مسلمانان یکی یکی برگشتند تا به هم پیوستند. آن‌گاه به مشرکان حمله کردند.[۱۱]

۳ . پژوهش علمی و واقع گرا اجازه نمی‌دهد که از اثبات قدم احدی جز علی علیه السّلام با قطع و یقین سخن گفته شود. او تنها فردی است که از میان مسلمانان حاضر در حنین، ثبات قدم وی مورد اتّفاق همه راویان و مورخان است. البتّه این هم راجح تواند بود که گروهی از بنی هاشم، از ترس اینکه مبادا شمشیر کفار به رسول خدا صلّی الله علیه و آله برسد، پیرامون حضرت جمع شده و او را احاطه کره بودند.[۱۲]

تنها مبارز حنین

در عین حال فقط علی علیه السّلام می‌جنگید و بس؛ بنا به دلایل زیر:

۱ . شیخ مفید آورده است:

چون با مشرکان برخورد کردند، چندان درنگ نکرده و همگی گریختند و کسی نزد پیغمبر صلّی الله علیه و آله نماند جز ده نفر که نُه تن آن‌ها فقط از قبیله بنی هاشم بودند و دهمی ایشان ایمن بن امّ ایمن بود که کشته شد و نُه تن بنی هاشمی پایداری کردند تا آن‌گاه که گریختگان فوج فوج به نزد رسول خدا صلّی الله علیه و آله باز گشتند و به مشرکین یورش برده آنان را تار و مار ساختند و در همین باره و شگفتی که ابوبکر از انبوهی لشکر کرد، خدای تعالی این آیات را فرو فرستاد:

وَ یَوْمَ حُنَیْنٍ إِذْ أَعْجَبَتْکُمْ کَثْرَتُکُمْ فَلَمْ تُغْنِ عَنْکُمْ شَیْئاً وَ ضاقَتْ عَلَیْکُمُ الْأَرْضُ بِما رَحُبَتْ ثُمَّ وَلَّیْتُمْ مُدْبِرینَ ؛ ثُمَّ أَنْزَلَ اللَّهُ سَکینَتَهُ عَلى‏ رَسُولِهِ وَ عَلَى الْمُؤْمِنین‏…[۱۳]

و [نیز] در روز حنین؛ آن هنگام که شمار زیادتان شما را به شگفت آورده بود، ولی به هیچ وجه از شما دفع [خطر] نکرد و زمین با همه فراخی بر شما تنگ گردید، سپس در حالی که پشت [به دشمن] کرده بودید، برگشتید. آن‌گاه خدا آرامش خود را بر فرستاده خود و بر مؤمنان فرود آورد. مقصود از مؤمنان، امیر المؤمنین علیه السّلام است و آنان که پابرجا ماندند از بنی هاشم و آنان هشت تن بودند که علی علیه السّلام نهمی ایشان بود، عبّاس بن عبد المطلب در سمت راست رسول خدا صلّی الله علیه و آله و فضل بن عبّاس در سمت چپ آن حضرت بود، ابو سفیان بن حارث، زین استر حضرت را از پشت نگه داشته بود و امیرالمؤمنین علیه السّلام پیش روی او با شمشیر (جنگ می‌کرد) و نوفل بن حارث، ربیعه بن حارث، عبد الله بن زبیر و عتبه و معتب پسران ابولهب که این‌ها به دور آن حضرت بودند و به جز این چند تن که گفته شد، همگی به دشمن پشت کرده، گریختند.

می گویند:

همین که مسلمانان از جنگ گریختند، پیامبر صلّی الله علیه و آله به سمت راست حرکت فرمود و همچنان بر روی مرکب خود ایستاده و پیاده نشده بود و شمشیر خود را برهنه در دست داشت و غلاف شمشیر را به دور انداخته بود. همراه پیامبر صلّی الله علیه و آله فقط تنی چند از مهاجران و انصار و افراد خانواده آن حضرت بودند. علی علیه السّلام عبّاس، فضل بن عبّاس، ابوسفیان بن حارث و ربیعه بن حارث، ایمن بن عبید خزرجی و اسامه بن زید و ابوبکر و عمر.[۱۴]

ابن قتیبه در کتاب المعارف و ثعلبی در تفسیر خود، همین افراد را بر شمرده‌اند.[۱۵] ایمن مولای پیامبر صلّی الله علیه و آله را نیز به آنان افزوده‌اند.[۱۶]

ابن شهر آشوب گوید:

عبّاس در سمت راست پیامبر صلّی الله علیه و آله بود و فضل سمت چپ او و ابوسفیان زین استرش را گرفته بود و دیگران پیرامون حضرت بودند. علی علیه السّلام پیشاپیش وی شمشیر می‌زد.[۱۷]

۲ . مالک بن عباده غافقی در این باره سرود:

لم یواس النبی غیر بنی هاشم       عند السیوف یوم حنین

هرب الناس غیر تسعه رهط        فهم یهتفون بالناس أین

ثمّ قاموا مع النبی علی الموت      فآبوا زیناً لنا غیر شین

و ثوی أیمن الأمین من القوم        شهیداً فاعتاض قرّه عین.[۱۸]

همراهی و یاری نکردند پیغمبر را،

در روز حنین جلوی شمشیرها جز بنی هاشم.

مردمان گریختند جز نُه تن که آنان به مردم فریاد می‌زدند:

به کجا می‌روید؟

سپس دل به مرگ نهاده و بر آن ایستادگی کردند،

و بدین سبب زینت ما شدند نه عیب ما.

و ایمن (بن امّ ایمن) که امین (برازهای دین) بود،

شهید شده در آنجا ماند و به جای خوشی‌های زودگذر این دنیا، روشنی چشم آن سرا را گرفت.[۱۹]

۳ .عبّاس بن عبدالمطلب در این باره سرود:

        نَصَرْنَا رَسُولَ اللَّهِ فِی الْحَرْبِ تِسْعَهً             وَ قَدْ فَرَّ مَنْ قَدْ فَرَّ عَنْهُ فَاقْشَعُوا

             وَ قَوْلِی إِذَا مَا الْفَضْلُ شَدَّ بِسَیْفِهِ             عَلَى الْقَوْمِ أُخْرَى یَا بَنِیَّ لِیَرْجِعُوا

             وَ عَاشِرُنَا لَاقَى الْحَمَامَ بِنَفْسِهِ                لِمَا نَالَهُ فِی اللَّهِ لَا یَتَوَجَّعُ.[۲۰]

یاری کردیم ما در جنگ، رسول خدا صلّی الله علیه و آله را که نُه تن بودیم، و هر آینه گریختند آنان که از نزد رسول خدا صلّی الله علیه و آله گریختند و پراکنده شدند.

و گفتار من به پسرم فضل هنگامی که با شمشیر به دشمن سخت می‌گرفت: که ای پسرک من؛ ضربت دیگری بزن تا دشمن ( یا گریختگان از مسلمانان) باز گردند.

و دهمین ما، مرگ را دیدار کرد و از آنچه در راه خدا به او رسیده بود، اظهار درد نمی‌کرد.

مقصودش از دهمین نفر، ایمن بن امّ ایمن است.

۴ .مأمون در احتجاج با علمای عصر خویش درباره نزول آرامش در حنین گفت:

روز حنین مردم از میدان گریختند و احدی همراه رسول خدا صلّی الله علیه و آله نماند مگر هفت نفر از بنی‌هاشم: علی علیه السّلام که شمشیر می‌زد و عبّاس که لگام استر پیامبر صلّی الله علیه و آله را گرفته بود و پنج نفر که پیرامون او حلقه زده بودند که مبادا شمشیر کفار به حضرت برسد تا اینکه خداوند تبارک و تعالی پیامبرش را ظفر بخشید.

منظور در اینجا،  ثُمَّ أَنْزَلَ اللَّهُ سَکِینَتَهُ عَلى‏ رَسُولِهِ وَ عَلَى الْمُؤْمِنِین؛ علی علیه السّلام است و کسانی از بنی هاشم که در آنجا حاضر بودند.

حال کدام یک برتر است: آیا آن‌که با پیامبر صلّی الله علیه و آله ماند و بر پیامبر  صلّی الله علیه و آله و او آرامش (سکونت) فرود آمد؟ یا کسی که در غار همراه پیامبر صلّی الله علیه و آله بود و شایستگی نداشت که آرامش بر او فرود آید؟![۲۱]

۵ . ابن قتیبه گوید:

کسانی که پس از فرار مردم،‏ در حنین همراه رسول خدا صلّی الله علیه و آله ثابت قدم ماندند، عبارتند از: علی بن ابی طالب و عبّاس بن عبدالمطلب- که افسار و عنان قاطرش را گرفته بود- و ابوسفیان بن حارث بن عبدالمطلب و پسرش، فضل بن عبّاس بن عبدالمطلب و ایمن بن عبید فرزند امّ ایمن مولا و دایه رسول خدا صلّی الله علیه و آله که آن روز همراه پسر ابوسفیان ( او را دنباله‌ای نباشد) کشته شد و ربیعه بن حارث بن عبدالمطلب و اسمامه بن حارثه…[۲۲]

در پاسخ گفت: این کار خداوند است.[۲۳]

این هم بر نادرستی سخن آنان دلالت دارد که وی را از ثابت‌قدمان حنین می‌دانند؛ چنان که ادعا دارند، افسار قاطر پیامبر صلّی الله علیه و آله را در دست داشت.

۷ . نوفل بن حارث بن عبدالمطلب درباره حنین برای مردم صحبت می‌کرد. از جمله گفت:

همه مردم گریختند و رسول خدا صلّی الله علیه و آله را تنها رها کردند. پس احدی با او نماند، مگر هفت نفر از بنی عبدالمطلب: عبّاس و فرزندش فضل، علی و برادرش عقیل، ابوسفیان، ربیعه و نوفل بن حارث بن عبدالمطلب. رسول خدا صلّی الله علیه و آله در این حالت، شمشیرش را کشیده بود و در نبردگاه بر قاطرش دلدل سوار بود می‌گفت:

أنا النّبى لا کذب             أنا ابن عبد المطّلب‏

منم پیامبر (خدا) و دروغی در آن نیست؛

منم فرزند عبدالمطلب.

عبّاس در آن روز نگریست، همه مردم رفته بودند و علی علیه السّلام را در میان ثابت‌قدمان ندیده گفت: آیا در چنین وضعیتی پسر ابوطالب جان خود را از رسول خدا صلّی الله علیه و آله دریغ می‌کند. در حالی که صاحب چیزی است که او صاحب آن است؟ منظور وی جنگ‌های مشهور او بود.

گفتم: پدر؛ سخنت را درباره برادرزاده‌ات کوتاه کن.

گفت:فضل؛ مگر چه شده است؟!

گفتم: آیا او را در گروه کوچک نخست نمی‌بینی؟! آیا او را در میان گرد و غبار نمی‌بینی؟!

گفت: پسرم؛ او را به من نشان بده.

 گفتم: هم او که بُرده‌ای دارد، هم او که … دارد.

گفت: پس آن برق چیست؟

گفتم: شمشیر او است که در میان هماوردان به حرکت درآورده است.

گفت: خیرخواه پسر خیرخواه (نیکوی پسر نیکو) عمو و دایی فدای او.

گوید: در آن روز علی علیه السّلام چهل مبارز دشمن را کشت. بدین ترتیب که از بینی تا ذکر به دو نیم کرد. ضربه‌های علی علیه السّلام ابتکاری بود.[۲۴]

۸ . یعقوبی گوید:

مسلمانان از رسول خدا صلّی الله علیه و آله پراکنده گشتند تا با ده نفر از بنی هاشم و به قولی نه نفر باقی ماند، اینان علی بن ابی طالب و عبّاس بن عبدالمطلب و ابوسفیان بن حارث و ربیعه بن حارث و عتبه و معتب پسران ابولهب و فضل بن عبّاس و عبدالله بن زبیر بن عبدالمطلب و به قولی ایمن بن [امّ] ایمن بودند.[۲۵]

۹ .در روایتی آمده است:

وقتی در حنین مردم از اطراف رسول خدا صلّی الله علیه و آله گریختند، جز چهار نفر با حضرت نماندند؛ سه نفر از بنی هاشم و مردی از دیگران: علی بن ابی طالب و عبّاس- که پیشاپیش حضرت بودند- و ابوسفیان بن حارث که افسار قاطر را گرفته بود و ابن مسعود که در سمت چپ بود، احدی از مشرکان به سوی پیامبر صلّی الله علیه و آله نمی‌آمد مگر آنکه کشته می‌شد.[۲۶]

۱۰ .طبرسی گوید: کسانی که با رسول خدا صلّی الله علیه و آله ثابت قدم ماندند: علی و عبّاس، همراه تنی چند از بنی هاشم بودند. این گفته ضحاک بن مزاحم است.[۲۷]

۱۱ . براء بن عازب گوید: جز عبّاس بن عبدالمطلب و ابوسفیان بن حارث، احدی با رسول خدا صلّی الله علیه و آله نماند.[۲۸]

۱۲ . کسی می‌گوید:

مسلمانان پا به فرار گذاشتند. من هم با آنان گریختم. در همین حال عمر بن خطاب را دیدم، به او گفتم: مردم را چه شده است؟ گفت: امر خداوند است.

سپس مردم به سوی رسول خدا صلّی الله علیه و آله بازگشتند.[۲۹]

۱۳ . علّامه مجلسی آورده است:

 امام محمّد باقر علیه السّلام بر حروری احتجاج کرد که: آنان فقط نه نفر بودند: علی و ابودجانه و ایمن. پس روش شد که ابوبکر از مؤمنان نبود.[۳۰]

 ۱۴ . طبرسی گوید:

چیزی نگذشت که دسته‌های مردان دشمن با شمشیر و عمود و نیزه به یک باره بر ما یورش آوردند. مردم شکست خوردند و به عقب گریختد. احدی به دیگری توجّه نداشت. رسول خدا صلّی الله علیه و آله رو به سمت راست کرد.[۳۱]

۱۵ . از نظر برخی، کسانی که با رسول خدا صلّی الله علیه و آله ثابت قدم ماندند، دوازده مرد بودند.[۳۲]

۱۶ . انس بن مالک گفت: همه مسلمانان از میدان گریختند و رسول خدا صلّی الله علیه و آله تنها ماند.[۳۳]

 ۱۷ . عکرمه گوید: روز حنین، مسلمانان از میدان گریختند و رسول خدا صلّی الله علیه و آله ثابت قدم ماند. پس فرمود: من محمّد رسول خدا هستم. این جمله را سه بار تکرار کرد. عبّاس عموی وی در کنارش بود.[۳۴]

 

مسلمانی مکیان

روایات حنین تصریح دارد که از جمله نتایج این جنگ آن بود که بسیاری از مکیان را به مسلمانی آورد. گویند: در این هنگام که اهالی مکه دیدند خداوند متعال رسول خود را نصرت داد و دینش را عزّت بخشید، شمار زیادی از آنان مسلمان شدند.[۳۵]

نیازی به بذل جهد در توضیح این حقیقت نیست که مسلمانی این گروه از مکیان به منظور پذیرش حکم عقل و فطرت یا حق طلبی و هدایت پذیری و تسلیم در قبال معجزات قاهره و براهین ظاهره نبود.

آنان تسلیم قدرت شدند و به الزامات آن پاسخ دادند. مکیان به چشم خود دیدند که چگونه خداوند متعال پیامبرش را یاری داد و بر مشرکان هوازن پیروز کرد و دینش را عزّت بخشید. از این رو چنین موضوعی را قابل اعتنا تشخیص دادند که باید درباره آن اندیشید و به آن دست یافت. چون یکی از مظاهر زندگی دنیایی و چه بسا از قوی‌ترین راه‌های نیل به این حیات است. همین زندگی مورد نظر و خواسته دل آنان و همتایان فکری‌شان است!

پس پیروزی اسلام و اعتزاز دین، سبب قوی‌تر در اظهار مسلمانی مکیان حاضر در حنین بود. این دیدگاه انسان‌های ضعیف و محروم از علم، فرهنگ و معرفت و مفلسان از ارزش‌ها و الگوهای برتر و دور از تفاعل روحی با حوادث و فاقد احساس و عاطفه انسانی … است.

 

منبع: اقتباسی از ترجمه کتاب الصحیح من سیره النبی الاعظم صلى الله علیه وآله، ج ۸ ، علامه سید جعفر مرتضی عاملی


[۱] . سبل الهدی و الرشاد، ۵/۳۲۹؛ تاریخ الاسلام، ذهبی، ۲/۵۷۸؛ البدایه و النهایه، ۴/۳۷۸؛ سیره ابن کثیر، ۳/۶۲۶؛ دلائل النبوه، ۵/۱۳۱٫

 [۲] . سبل الهدی و الرشاد، ۵/۳۲۹؛ سنن ترمذی، ۳/۱۱۷؛ تحفه الاحوذی، ۵/۲۷۴؛ احکام القرآن، ابن العربی، ۲/۴۱۴؛ الدر المنثور، ۳/۲۲۵٫

[۳]. سیره حلبی، ۳/۱۰۹؛ الطبقات الکبری، ۳/۴۸۸؛ اسد الغابه، ۴/۱۴۷؛ الاستیعاب، ۳/۱۲۲۰؛ سبل الهدی و الرشاد، ۵/۳۲۹٫

[۴]. سبل الهدی و الرشاد،۵/۳۲؛ د پاورقی از: المعجم الکبیر، ۷/۳۵۸؛ تهذیب تاریخ مدینه دمشق، ۶/۳۵۱؛ فتح الباری، ۸/۳۰؛ تحفه الاحوذی، ۵/۳۵۴٫

[۵] . ر. ک. سیره حلبی، ۳/۶۷٫

[۶] . ر. ک. سیره حلبی، ۳/۱۰۸؛ سیره دحلان، ۲/۱۱۰؛ تاریخ الخمیس، ۲/۱۰۲؛ فتح الباری، ۸/۳۰٫

[۷]. سبل الهدی و الرشاد، ۵/۳۳۰؛ سیره حلبی، ۳/۱۰۹؛ سیره دحلان، ۲/ ۱۰۹؛ تاریخ الخمیس، ۲/۱۰۲؛ اعیان الشیعه، ۱/۲۷۹؛ فتح الباری، ۸/۲۳؛ الغدیر، ۷/۲۰۶؛ شرح احقاق الحق، ۸/۴۷۴٫

[۸]. ر. ک: سبل الهدی و الرشاد، ۵/۳۲۹-۳۳۰؛ الطبقات الکبری، ۲/۱۴۹-۱۵۲؛ امتاع الاسماع، ۲/۱۳؛ المغازی، ۳/۹۱۵٫

[۹]. ر. ک. سبل الهدی و الرشاد، ۵/۳۲۹-۳۳۰؛ الطبقات الکبری، ۲/۱۴۹- ۱۵۲؛ امتاع الاسماع، ۲/۱۳؛ المغازی، ۳/۹۱۵٫

[۱۰]. سبل الهدی و الرشاد، ۵/۳۴۸٫

[۱۱]. الارشاد، ۱/۱۴۰-۱۴۱؛ اعیان الشیعه، ۱/۲۷۹؛ بحار الانوار، ۲۱/۱۵۵؛ ۳۸/۲۲۰٫

[۱۲]. عیون اخبر الرضا (علیه السّلام) ۲/۱۹۳؛ مواقف الشیعه، ۱/۳۰۳؛ بحار الانوار، ۴۹/۱۹۹٫

[۱۳]. توبه: ۲۵- ۲۶٫

[۱۴]. الارشاد، ۱/۱۴۰-۱۴۲؛اعلام الوری باعلام الهدی، ۱/۳۸۶؛ مجمع البیان، ۵/۱۸-۱۹٫

[۱۵]. بحار الانوار، ۴۱/۹۳-۹۴؛ مناقب آل ابی طالب، ۱/۶۰۴٫

[۱۶]. مناقب آل ابی طالب، ۱/۶۰۴؛ بحار الانوار، ۴۱/۹۳-۹۴٫

[۱۷]. بحار الانوار، ۴۱/۹۳-۹۴؛ مناقب آل ابی طالب، ۱/۶۰۴٫

[۱۸]. الارشاد، ۲/۱۴۱؛ ر. ک.: مناقب آل ابی طالب، ۲/۳۱؛ اعیان الشیعه، ۱/۲۸۰؛۳/۵۲۲؛ کشف الغمّه، ۱/۲۲۱٫

[۱۹]. الارشاد، ۲/۱۴۲؛ المیزان، ۹/۲۳۱؛ الوافی بالوفیات، ۱۰/۲۰٫

[۲۰]. الوافی بالوفیات، ۱۰/؛ الارشاد، ۲/۱۴۲؛ المیزان، ۹/۲۳۱٫

[۲۱]. بحار الانوار، ۴۹/۹۹؛عیون الاثر، ۲/۱۹۳٫

[۲۲]. المعارف، ۱۶۴؛ از او در: بحارالانوار، ۳۸/۲۲۰؛ مناقب آل ابی طالب، ۲/۳۳۰؛ اعیان الشیعه،

[۲۳]. تفسیر قمی، ۱/۲۸۷؛ بحار الانوار، ۲۱/۱۵۰؛ ر. ک.: تاریخ الخمیس، ۲/۱۶۰؛ شجره طوبی، ۲/۳۰۸؛ التفسیر الصافی، ۲/۳۳۱؛ نور الثقلین، ۲/۲۰۰٫

[۲۴]. یعنی:هر گاه از بالای سر می‌زد، طرف را به دو شقه می‌کرد و آن‌گاه که از طرف پهلوی دشمن می‌زد، بدنش را به دو نیم می‌کرد. ر. ک: مختار الصحاح، ۳۹؛ که می‌گوید: کانت ضربات علی ابکاراً اذا اعترض قطّ. درباره گزارش، ر. ک: بحار الانوار، ۲۱/۱۷۸-۱۷۹؛امالی، طوسی ۵۷۵؛ امالی، ابن الشیخ، ۵۸۵؛ شجره طوبی، ۲/۳۲۸؛ امتاع الاسماع، ۲/۱۴-۱۵؛ شرح احقاق الحق، ۸/۴۷۳٫

[۲۵]. تاریخ یعقوبی، ۲/۶۲٫

[۲۶]. ر. ک: صفحات قبل ؛ از: سبل الهدی و الرشاد، ۵/۳۳۰؛ سیره حلبی، ۳/۱۰۹؛ سیره دحلان، ۲/۱۰۹؛ تاریخ الخمیس، ۲/۱۰۲؛ اعیان الشیعه، ۱/۲۷۹؛ فتح الباری، ۸/۲۳؛ الغدیر، ۷/۲۰۶؛ شرح احقاق الحق، ۸/۴۷۴٫

[۲۷]. مجمع البیان، ۵/۱۷؛ بحار الانوار، ۲۱/۱۴۷٫

[۲۸]. الکشّاف ۲/۲۵۹؛ المواهب اللدنیه، ۱/۱۶۳؛ التفسیر الکبیر، ۱۶/۲۲٫

[۲۹]. سیره ابن کثیر، ۳/۶۲۳-۶۲۴؛ المغازی، ۳/۹۰۸؛ صحیح بخاری، ۵/۱۰۱؛ عمده القاری، ۱۷/۳۰۰-۳۰۲؛ سیره حلبی، ۳/۶۵؛ فتح الباری، ۸/۲۹؛ البدایه و النهایه، ۴/۳۲۹؛ ر. ک: نیل الاوطار، ۸/۹۲؛ عون المعبود، ۷/۲۷۵؛ شرح الموطّأ، زرقانی، ۳/۲۸؛ المنتخب من الصحاح السته، ۱۱۱٫

[۳۰]. بحار الانوار، ۲۷/۳۲۳٫

[۳۱]. اعلام الوری باعلام الهدی، ۱/۲۳۰؛ بحار الانوار، ۲۱/۱۶۶؛ مناقب آل ابی طالب، ۱/۱۸۱؛ الدر النظیم، ۱۸۲٫

[۳۲]. سبل الهدی و الرشاد، ۵/۳۴۸؛ سیره حلبی، ۳/۱۰۸٫

[۳۳]. مسند احمد، ۳/۱۹۰؛ الطبقات الکبری، ۲/۱/۱۱۳؛ الدر المنثور، ۳/۲۲۴٫

[۳۴]. سبل الهدی و الرشاد، ۵/۲۲۶؛ الدر المنثور، ۳/۲۲۵٫

[۳۵]. سبل الهدی و الرشاد، ۵/۳۳۲؛ اعلام الوری باعلام الهدی، ۱۲۲- ۱۲۳؛ بحار الانوار، ۲۱/۶۷؛ سیره ابن هشام، ۳/۶۲۷؛ سیره حلبی، ۳/۱۱۴؛ تاریخ الخمیس، ۲/۱۰۵٫