باید دانست که محقّقاً در مُلک وجود، بالذّات جز خدا نیست؛ و موجِد حقیقی نیز جز او نخواهد بود. در نظم عوالم بی‌نهایت آفرینش، خدا مستغنی از خلق است و از کمک و معونت مَلَک [فرشته] بی‌نیاز است؛ و در تمام مُلک، تنها آن سلطان مقتدرِ: هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْبَاطِنُ مؤثّر و مدبّر است؛ و در مقابل قدرت کامله‌ی او، تمام قوای عالَم، هیچ‌کاره و از وجود و قدرت ذاتی، بی‌بهره و از وجود استقلالی در قبال حق، به کلّی معزولند: تَبَارَکَ الَّذِی بِیَدِهِ الْمُلْکُ. «ملک [و پادشاهی] وجود، همه به فرمان اوست»…

تمام فرشتگان و قوای روحانیان، همه وجودشان فقری و ظلّی [سایه‌ای] و طفیلی اوست؛ و اگر لحظه‌ای اشراق الهی و توجّه حق به آنان نشود، همه معدومِ صِرفند. علم و قدرت و اراده و فعلشان هم تابع وجودشان فقری و تَبَعی و طفیلیِ صرف است. دائم از حق بر آنان افاضه‌ی فیض شود؛ و آن‌ها به مادون رسانند؛ مانند آیینه که از خورشید نور گیرد و به دیوار، اِشراق کند؛ آن نور از خورشید است.

پس هر فعلی از ملائکه صادر شود، اوّلاً و بالذّات از حق، و ثانیاً و بالعَرَض به فرشتنه منتسب است؛ چنانکه: مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ هر عمل که از چشم و گوش و خیال و وهم و سایر قوای نفس ناطقه سر زند، اوّلاً و بالذّات از نفس ناطقه، و ثانیاً و بالعرض به قوای او منسوب است. و هر گاه گوییم: چشم ما دید یا گوش ما شنید یا عقل ما ادراک کرد، این اعمال همه بالذّات از نفس ناطقه است و بالعرض از قوای چشم و گوش و غیره؛ لذا توان به حقیقت گفت: من دیدم و من شنیدم و من ادراک کردم و من گفتم و من رفتم و من فکر کردم و غیره.

منبع: کتاب پندهای آسمانی، ص ۱۱۱