- ثقلین - http://thaqalain.ir -
لبانمان همه خشکند و چشمها چه ترند!
درون سینهی من شعرها چه شعلهورند!
نیامد آن که سبویی عطش بنوشدمان
هزار سال گذشته است و چشمها به درند
چه رفته بر سر آن دستهای آبآور؟
که خیمههای عطشسوز، تشنهی خبرند
کجاییاند مگر این سران سرگردان؟
که از تمام شهیدان روزگار، سرند
فراز نی ،دو لبت را به سوختن واکن
که شاعران به مضامین ناب، تشنهترند
به حیرتند زمین و زمان که بر سر نی
شرر فشاندی و نیزارها پر از شکرند
نخواندهاند مگر حج ناتمام تو را
که حاجیان به حج رفته، باز هم حجرند
شبی بیا به تسلای این عزا خانه
که نالههای غریبانه بیتو بیاثرند
تو در میان غزلهای ما نمیگنجی
مفصلی تو و این بیتها چه مختصرند !
شاعر: سعید بیابانکی
Article printed from ثقلین: http://thaqalain.ir
URL to article: http://thaqalain.ir/%d9%84%d8%a8%d8%a7%d9%86%d9%85%d8%a7%d9%86-%d9%87%d9%85%d9%87-%d8%ae%d8%b4%da%a9%d9%86%d8%af-%d9%88-%da%86%d8%b4%d9%85%e2%80%8c%d9%87%d8%a7-%da%86%d9%87-%d8%aa%d8%b1%d9%86%d8%af/
Click here to print.
تمامی حقوق برای وبسایت ثقلین محفوظ است.