در حالاتِ مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی (مؤسس حوزه علمیه قم) گفته‌اند که مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائریِ یزدی با طلبه‌ها خیلی راحت بودند، مطلقاً ذیِّ مرجعیّت نداشته‌اند، مرحوم آیت الله العظمی بروجردی یک تشخّصِ فوق‌العاده و ابهّتی داشتند. مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی خیلی راحت بودند، هم مقیّد نبودند که با طلبه‌ها راحت نباشند، و هم اینکه با آن‌ها مأنوس بوده است و رفت و آمد می‌کردند. روزی با طلّاب به باغی رفته بودند و مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی به آن صاحبِ باغ فرموده بودند که دلِ ما انگورِ شیرینی می‌خواهد، صاحبِ باغ رفته بود و انگوری آورده بود، همینکه حاج شیخ به آن انگور نگاه کرده بودند فرموده بودند: زده شدم! من رغبتی به این انگور ندارم! تعجّب کرده بودند که چه شد؟ حاج شیخ که راغب بودند… میل و اشتها داشتند که انگوری بخورند، حالا که انگور آوردند گفتند که من رغبتی ندارم؟! خودِ صاحب باغ گفته بود: من دیدم انگورهای باغ ما نرسیده است و ترش و شیرین است، به باغ یکی از دوستان رفتم که انگورِ شیرینی داشت، خودِ او نبود، از انگورِ آن‌ها چیدم و آوردم که بعداً بروم و اجازه بگیرم… معلوم شد که خدای متعال در ذاتِ حاج شیخ یک نیرویی قرار داده است، او تشخیص می‌دهد، آن چیزی که رضایتِ صاحبِ آن در آن نیست با مزاجِ حاج شیخ سازگار نیست، مانندِ معده‌ی سالمی که وقتی سَمّی به آن وارد می‌شود بالا می‌آورد و جذب نمی‌کند، این موضوع هم همینطور است، وقتی دلِ انسان سالم باشد خدای متعال نسبت به بدی‌ها یک دافعه‌ای در او قرار می‌دهد.