در بعضی از روایات نقل شده: «وقتی ابو طالب (علیه السلام) فرزند بزرگوار خود را (بعد از تولد) دید، شاد شد و حضرت امیر المؤمنین (علیه السلام) بر او سلام کرد و گفت: السّلام علیک یا أبی و رحمه اللّه و برکاته؛ سلام بر تو ای پدرم و رحمت و برکات الهی بر تو باد. وقتی او را به خانه آوردند، حضرت رسول (صلّى اللّه علیه و آله) وارد شد و حضرت امیر المؤمنین (علیه السلام) را گرفت و در دامن گذاشت، چون نگاه حضرت امیر (علیه السلام) بر جمال بى‏مثال رسول خدا (صلّى اللّه علیه و آله) افتاد، شاد شد و خندان گردید و گفت: السّلام علیک یا رسول اللّه و رحمه اللّه و برکاته؛ سلام بر تو ای رسول خدا و رحمت و برکات الهی بر تو باد. پس به قدرت حق تعالى شروع کرد به تلاوت سوره مؤمنون: «بسم اللّه الرّحمن الرّحیم قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ هُمْ‏ فِی صَلاتِهِمْ خاشِعُونَ».[۱] چون این آیه را خواند، رسول خدا (صلّى اللّه علیه و آله) فرمود: به تحقیق که آنان (مؤمنان) به وسیله تو به فلاح و رستگارى دست یافتند. آن گاه امیر المؤمنین (علیه السّلام) ادامه آیات را خواند تا «أُولئِکَ هُمُ الْوارِثُونَ الَّذِینَ یَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ هُمْ فِیها خالِدُونَ».[۲] سپس حضرت رسول (صلّى اللّه علیه و آله) فرمود: به خدا سوگند تو امیر آنها هستی، از طعام علمت به آنها خواهی داد و آنها استفاده می کنند و تویى راهنماى ایشان، و به تو هدایت مى‏یابند».[۳]

 


در بررسی که از سند روایت به عمل آمده، برخی از راویانی که در سلسله سند قرار دارند، توثیق نشده و یا در مدح و ذم آنان اختلاف نظر وجود دارد، ولی متن و محتوای روایت را می توان با مبانی دیگری که وجود دارد قبول کرد و آن این که:


۱ – سلام کردن امیرالمؤمنین (علیه السلام) به پدر بزرگوارش و به رسول خدا (صلّى اللّه علیه و آله) و تلاوتی از آیات قرآن کریم در چنین حالتی، امری بعید و دور از ذهن نیست؛ زیرا همان طور که اصل تولد آن حضرت در کعبه به اذن خداوند متعال و به نحو اعجاز و کرامت صورت گرفته، تکلم آن حضرت و تلاوتی از آیات الهی نیز به اذن پروردگار و به نحو خارق العاده انجام شده است.
علاوه بر این که این واقعه تازگی نداشت؛ زیرا قبل از آن حضرت، برای حضرت عیسی (علیه السلام) نیز اتفاق افتاده و ایشان بعد از ولادت، این آیات را تلاوت نمود: «من بندۀ خدایم، او کتاب (آسمانى) به من داده و مرا پیامبر قرار داده است».[۴]

 


۲ – تلاوت آیاتی از سوره مؤمنون از زبان مبارک امیرالمؤمنین (علیه السلام)، با این که هنوز قرآن کریم نازل نشده و تا نزول آن سال ها فاصله وجود دارد، نشان دهنده این است که امام علی (علیه السلام) از حقیقت قرآن کریم آگاه بوده است. قرآن کریم دارای مراتبی است که مرتبۀ اوّل و عالی آن در عالم نور بر انوار مقدس پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) و ائمه اطهار (علیهم السلام) افاضه شده بود، همان طور که آیۀ شریفۀ: «به یقین این قرآن از سوى حکیم و دانایى بر تو القا مى‏شود»،[۵] بر این معنا اشاره دارد که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) حقیقت قرآن را بدون واسطۀ فرشته وحی از خداوند حکیم، در عالم ملکوت دریافت نموده، سپس بر انوار مقدسه ائمه اطهار (علیهم السلام) نازل شده است.[۶]

 


حتی در برخی از روایات، به مرتبه‌ای از نزول قرآن، یعنی «الحقایق للأنبیاء» اشاره شده است که امری ورای الفاظ ظاهری آن بوده و چیزی نیست که منحصر به بعد از ظهور اسلام باشد، بلکه قرآن حقیقت کلام تمام انبیاء است و هریک از آنان به مرتبه‌ای خاص از همین حقیقت متصل بوده‌اند هر چند حقیقت متعالی و کامل آن بر قلب پیامبر نازل شده است. به همین جهت حضرت عیسی (علیه السلام) بعد از ولادت، آیاتی از کلام الهی را تلاوت فرمود، در حالی که آن موقع کتابی در دست نداشت و هنوز به مقام رسالت مبعوث نشده بود.

 


انبیاء و اولیای الهی دارای حقیقتی نوری غیر از بدن مادی و جسم ظاهری خود در دنیا هستند و قبل از این که به این دنیا قدم بگذارند، در عالم ملکوت بر نور آنان حقیقت کتب الهی نازل می شود. حقیقت نوری قرآن نیز بر باطن امام علی (علیه السلام) افاضه شده بود؛ برای همین، امام علی (علیه السلام) بعد از ولادت، در آغوش پیامبر (صلی الله علیه و آله) آیاتی از قرآن را تلاوت فرمود و این امر برای آن حضرت شگفتی نداشته؛ زیرا پیامبر (صلی الله علیه و آله) عین علم به قرآن کریم، و عالم به تمام حقایق قرآن و عالم هستی بودند.

 

 

 

منبع:پرسمان



پی نوشت:
[۱]. مؤمنون، ۱ و ۲٫

[۲]. مومنون، ۳ – ۱۱٫

[۳]. شیخ طوسی، امالی، ص ۷۰۸، انتشارات دار الثقافه، قم، ۱۴۱۴ق؛ مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج ۳۵، ص ۱۸، مؤسسه الوفاء، بیروت، ۱۴۰۴ق.جلاءالعیون،علامه مجلسی ،باب سوم ص۳۰۲

[۴]. مریم، ۳۰٫

[۵]. نمل، ۶، «وَ إِنَّکَ لَتُلَقَّى الْقُرْآنَ مِنْ لَدُنْ حَکیمٍ عَلیم».

[۶]. ر.ک: طیب، سید عبد الحسین، ‏اطیب البیان فی تفسیر القرآن، ج ۹، ص ۱۰۷ و ۳۵۴ و ج ۱۰، ص ۲۸۵ و ۲۸۶٫