- ثقلین - http://thaqalain.ir -
مجبور شدیم سخت بگیریم. طرحی داده شد که از نُه صبح، هر روز، اول و آخر خیابان و کوچه را ببندیم، مأمور بگذاریم، و مردم را بازرسی بدنی کنیم تا همه در امان بمانند. توی همین بازرسیها از جیب و ساک خیلیها نارنجک و مواد انفجاری و چاشنی و کلت پیدا کردیم و مجبور شدیم همهی مظنونها را دستگیر کنیم.
این همه مظنون باید بازجویی میشدند. کار دیگر بروجردی همین بود. با آن همه مشغله و عملیات و ضد حملهها، باید میرفت از مظنونین هم بازجویی میکرد. بیشترشان دختر بودند، فریب خورده به اجبار و به اختیار. توی یکی از ساختمانهایی که محل تجمع یکی از گروهکها بود، شناسنامهی سیصد تا دختر را پیدا کردیم که از شهرهای مختلف ایران آمده بودند آنجا برای آموزش و عملیات و – چی بگویم؟ – یکی از این دخترهای سنندجی میگفت «چاقو را گذاشتند زیر گلوم و گفتند اگر تسلیم نشوی، شکمات را پاره میکنیم.»
گریه میکرد، زار میزد میگفت «اگه تسلیم نمیشدم، شوخی نداشتند، حتماً میکشتندم.»
از این فجایع زیاد بود و محمد، قرآن به دست، میرفت سراغشان میگفت «خدا اونقدر رحیمه که میتونه همهتون رو ببخشه. فقط کافیه که توبه کنین.»
بعضیهاشان گوش میکردند، بعضیهاشان لجاجت به خرج میدادند و ضرر میکردند. یعنی سپرده میشدند به دست حاکم شرع؛ و هر کس به فراخور جرماش، مجازات میشد. یادم است چند نفرشان هم اعدام شدند.
منبع: کتاب «همان لبخند همیشگی»؛ شهید میرزا محمد بروجردی- انتشارات روایت فتح
به نقل از: رحیم صفوی
Article printed from ثقلین: http://thaqalain.ir
URL to article: http://thaqalain.ir/%d9%82%d8%b1%d8%a2%d9%86-%d8%a8%d9%87-%d8%af%d8%b3%d8%aa-%d9%85%db%8c%e2%80%8c%da%af%d9%81%d8%aa-%d9%81%d9%82%d8%b7-%da%a9%d8%a7%d9%81%db%8c%d9%87-%d8%aa%d9%88%d8%a8%d9%87-%da%a9%d9%86%db%8c%d8%af/
Click here to print.
تمامی حقوق برای وبسایت ثقلین محفوظ است.