در ابتدا باید دانست؛ «ولایت برای انبیاء و اولیاء نه در عرض ولایت خداوند است و نه در طول آن. دلیل بر این که هیچ ولایتی در عرض ولایت خداوند نیست، آن است که ولایت هیچ کس ولایت اصیل و استقلالی نخواهد بود، ازاین رو اگر ولایت غیراصیل و غیرمستقل برای هر که ثابت شود در عرض ولایت خداوند که اصیل و مستقل است قرار نخواهد گرفت. اما علت این که ولایت انبیاء و اولیاء در طول ولایت خداوند نیست آن است که ولایت خداوندی احد و صمد است نامتناهی و خارج از حد و حصر است و چون نامتناهی است به مقطع خاصی محدود نمی گردد تا از آن مقطع به بعد نوبت به ولایت دیگری برسد. با نفی ولایت طولی یا عرضی از غیرخداوند، اگر ولایتی به دیگران اسناد داده می شود به ناچار مظهر ولایت خداوند خواهد بود یعنی ولایت تکوینی و تشریعی هر ولایتی در حقیقت مظهر ولایت حق است و آن شخص محل جلوه ولایت خداوند است که ولایت خداوند در آن تجلی کرده است»[۱]

 

ولایت تکوینی یعنی این که پیامبر یا امام(علیهم السلام) به اذن پروردگار می تواند در نظام تکوین تصرف نماید و کاری کند که در حالت معمول و به طور عادی ممکن نیست و از توان بشر خارج است مانند شفا دادن کور مادرزاد و یا زنده کردن مردگان و… به اذن خداوند توسط حضرت عیسی(علیه السلام) و یا آوردن تخت بلقیس در چشم برهم زدن، توسط آصف برخیا (از یاران حضرت سلیمان) در قرآن مجید می خوانیم:

«وَ إِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِّینِ کَهَیئَهِ الطَّیرِ بِإِذْنِی فَتَنْفُخُ فِیها فَتَکُونُ طَیراً بِإِذْنِی وَ تُبْرِئُ الْأَکْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ بِإِذْنِی وَ إِذْ تُخْرِجُ الْمَوْتی بِإِذْنِی»[۲]

تعبیر قرآن کریم این است که تو به اذن من زنده می کردی و نمی گوید من زنده می کردم تکرار کلمه باذن اللّه  برای این است که حقیقت توحید و ولایت تکوینی مسیح را بیان کند. وقتی این ولایت درباره مسیح جایز است درباره پیامبراکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) نیز جایز است[۳] و خداوند سبحان می فرماید:

«قالَ الَّذِی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتابِ أَنَا آتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ یرْتَدَّ إِلَیکَ طَرْفُکَ…»[۴]

 

از آیات و روایات معتبره آشکار می شود که خداوند سبحان پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) و ائمه اطهار(علیهم السلام) را تواناتر از آنچه که آصف برخیا انجام داده است نموده است.

و در بصائرالدرجات به سند خود از جابر از امام باقر(علیه السلام) روایت کرده که فرمود: اسم اعظم خدا از هفتاد و سه حرف تشکیل شده، که از آن یک حرفش نزد آصف برخیا بوده و با آن تکلم کرد، زمین بین سلیمان و بلقیس خسف شد و او تخت را با دست خود گرفته از آنجا برداشت و اینجا گذاشت، دوباره زمین به حال اولش برگشت و این تحول و تحویل در کمتر از یک چشم بر هم زدن صورت گرفت در حالی که از آن هفتاد و سه حرف، هفتاد و دو حرفش نزد ماست و یکی نزد خدای تعالی است که آن را برای علم غیب خودش نگاه داشته است: «ولاحول ولا قوه الا باللّه  العلی العظیم».

و نیز مرحوم کلینی این روایت را در کافی از امام باقر(علیه السلام) و نیز از امام حسن عسگری(علیه السلام) نقل کرده است.[۵]

 

حضرت امیرالمؤمنین امام علی(علیه السلام) یکی از نمونه های ولایت تکوینی حضرت رسول اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) را در خطبه قاصعه[۶] چنین بیان می دارند:

«و لقد کنت معه(صلی الله علیه و آله و سلم) لما اتاه الملاء من قریش، فقالوا له: یا محمد انک قد ادعیت عظیما لم یدعه اباوک و لا احد من بیتک…»؛ «و من با او بودم، هنگامی که مهتران قریش نزد وی آمدند و گفتند: «ای محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) تو دعوی کاری بزرگ می کنی که نه پدرانت چنان ادعایی داشتند، نه کسی از خاندانت. ما چیزی را از تو می خواهیم اگر آن را پذیرفتی و به ما نمایاندی، می دانیم تو پیامبر و فرستاده ای وگرنه می دانیم جادوگری دروغگویی». گفت: «چه می پرسید» گفتند: «این درخت را برای ما بخوان تا با رگ و ریشه برآید و پیش روی تو درآید». گفت: «خدا بر هر چیز تواناست. اگر خدا برای شما چنین کرد می گروید و به حق گواهی می دهید»؟ گفتند: «آری». گفت: «من آنچه را می خواهید به شما نشان خواهم داد و من می دانم شما به راه خیر باز نمی گردید و در میان شما کسی است که در چاه افکنده شود و کسی است که گروه ها را به هم پیوندد و لشکر فراهم آورد». سپس گفت: «ای درخت اگر به خدا و روز رستاخیز ایمان گرویده ای و می دانی من فرستاده خدایم با رگ و ریشه از جای برآی و پیش روی من درآی به فرمان خدای». پس به خدایی که او را به راستی برانگیخت، رگ و ریشه درخت از هم گسیخت و از جای برآمد بانگی سخت کنان و چون پرندگان پرزنان تا پیش روی رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) بیامد و شاخه فرازین خود را بر رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) گسترد، و یکی از شاخه هایش را بر دوش من آورد و من در سوی راست او(صلی الله علیه و آله و سلم) بودم. پس چون آنان این – معجزه – را دیدند، از روی برتری جویی و گردن کشی گفتند: «بگو تا نیم آن نزد تو آید و نیم دیگر برجای ماند». پس او درخت را چنین فرمان داد و نیم آن رو سوی او نهاد، پیش آمدنی سخت شگفت آور و با بانگی هرچه سخت تر. چنان که می خواست خود را به رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) بپیچد. پس آنان از روی ناسپاسی و سرکشی گفتند: «این نیم را بفرما تا نزد نیم خود باز رود چنانکه بود» و او درخت را چنان فرمود. پس درخت بازگردید و من گفتم: لا اله الا اللّه ، ای فرستاده خدا من نخستین کسی هستم که به تو گروید، و نخستین کس که اقرار کرد که درخت آنچه را فرمودی به فرمان خدا به جا آورد. تا پیامبری تو را گواهی دهد و گفته تو را بزرگ دارد». پس آنان گفتند: «نه که ساحری است دروغگو، شگفت جادوگر است و چه آسان است کار او و چه کسی تو را در کارت تصدیق کند جز او».

 

آنچه که در زیارت جامعه درباره ولایت ائمه اطهار(علیهم السلام) بیان شده است همه ولایت آنان نیست بلکه آن اندازه ای است که می توان برای مردم بیان کرد و آن بزرگواران صاحب ولایت عظمی هستند و درک این ولایت برای بزرگان اندیشه ای اندکی سنگین است چه رسد به فهم مردم عادی. با این همه ولایت مذکور در زیارت جامعه کبیره، در آیات و روایات معتبر متعدد، مورد تأیید است و ادبیات به کار گرفته شده در آن با ادبیات قرآن مجید سازگار است که به طور خلاصه بدان اشاره شد.

 

 

پی نوشت ها


[۱] – شمیم ولایت، آیه اللّه  جوادى آملى، ص ۱۰۵٫

[۲] – مائده، آیه ۱۱۰٫

[۳] – پرتوى از زیارت جامعه کبیره، مکارم شیرازى، ص ۵۰٫

[۴] – نمل، آیه ۴۰٫

[۵] – کافى، کلینى، ج ۱، ص ۲۳۰، ح ۱ و ۲٫

[۶] – خطبه ۱۹۲ نهج البلاغه.