براى روشن شدن بىنیازى خدا و هدفدارى او در آفرینش، باید به مطالب زیر توجه کرد:

یکم. هدف انسان در کارهایش، رسیدن به کمال یا رفع نقص است؛ براى مثال غذا مىخورد تا رفع گرسنگى یا رفع نیاز بدن کند؛ لباس مىپوشد تا خود را از سرما و گرما حفظ کند؛ ازدواج مىکند براى ارضاى نیازى که در این باره احساس مىنماید؛ عبادت مىکند تا به کمال نهایى و قرب الهى برسد و خدمت به خلق خدا مىکند، تا کمالات عالى را کسب کند. اما خداوند، هیچ نقصى ندارد تا با افعالش، آن را برطرف سازد و کمالى را فاقد نیست، تا براى رسیدن به آن بکوشد.

دوم. هدف در افعال الهى، ذات او است و غایتى خارج از او متصور نیست؛ زیرا کمالى وراى ذات الهى وجود ندارد تا خداوند به آن رو کند. پس او همچنانکه مبدأ فعل و منشأ هستى است، غایت آن نیز مىباشد: «إِنّا لِلّهِ وَ إِنّا إِلَیْهِ راجِعُونَ».[۱]

سوم. در رابطه با فلسفه آفرینش، نصوص دینى، متکلمان، فیلسوفان و عارفان پاسخهاى متعددى مطرح کردهاند که هر یک، به گونهاى از معمّاى آفرینش راز زدایى مىکند و از زاویهاى بر آن نور مىافشاند. آنچه به اقتضاى سؤال در این مجال مىآید، یکى از پاسخهاى فیلسوفان است. در این انگاره آفرینش، لازمه فیاض بودن ذاتى الهى است. توضیح اینکه:

۱ – خداوند واجب الوجود است.

۲ – واجب الوجود، هستى مطلق و وجود صرف است و همه کمالات وجودى را دارا است؛ بلکه عین همه آنها است. صفات کمالى او، عین ذات او است. او علم مطلق و قدرت مطلق و عین عدل و حکمت است.

۳ – لازمه کمال، فیاض بودن است و هر موجودى که کامل باشد، فیاض نیز هست. منع فیض ناشى از نادارى و ناتوانى و یا بخل است که همه نقص بوده و از ساحت قدس پروردگار دور و با کمال مطلق او ناسازگار است.

۴ – با توجه به اینکه کمال مطلق، عین ذات الهى است و فیاض بودن خود کمال است، پس فیاض بودن عین ذات الهى است؛ یعنى، چنان نیست که ذات احدیت چیزى باشد و فیاضیت او چیز دیگر؛ بلکه ذات او ـ از آن جهت که ذات است ـ فیاض علىالاطلاق؛ بلکه عین فیاضیت است.

۵ – آفرینش، فعل الهى و فیض او و به عبارت دیگر، تجلّى فیاضیت الهى است.

۶ – آفرینش لازمه کمال ذاتى خداوند است.

البته وقتى گفته مىشود، آفرینش جهان لازمه کمال ذاتى خداوند است، به معناى آن نیست که خداوند در آفرینش جهان مجبور است؛ زیرا:

الف. اختیار نیز کمال ذاتى او است؛ بنابراین هیچ عاملى از درون، او را وادار  به کارى نمىکند.

ب. وراى او نیز قدرتى نیست که او را جبرا به کارى وادارد.

بنابراین مقصود از «لازمه کمال ذاتى»، این است که چون او فیاض است و افاضه وجود خیر است؛ حتما جهان و انسان را در بهترین صورت ممکن مىآفریند ودر این باره درنگ روا نمىدارد.

چهارم. حکیمانه بودن یک فعل، لزوما به معناى نیاز و حاجتمندى نیست. مسئله نیاز در افعال موجودات ناقص و نیازمند (مانند انسان)، تصورپذیر است؛ ولى در مورد فعل خداوند، پندارى نادرست است. او به آفرینش جهان نیازى نداشت. اما از آن رو که «وجود» کمال است و افاضه وجود نیز خیر و کمال و خوددارى از آن بخل و نقص است؛ پس سزاوار است که خداى حکیم و کمال مطلق، جهان را بیافریند و آن را در غایت حکمت و لطافت ایجاد کند. بنابراین آفرینش الهى حکیمانه است؛ هر چند در مرتبه آفرینش، نه نیازى بود و نه نیازمندى.

پنجم. انسانى که کار نیکى انجام مىدهد تا کمالى را کسب کند، قبل از انجام دادن کار، تنها قابلیت کسب کمال مطلوب را دارا است؛ اما بالفعل داراى آن نیست و با انجام دادن کار، قابلیت خود را به فعلیت مىرساند. اما خداوند هیچ کمالى را فاقد نیست؛ بلکه عین همه کمالات ـ از جمله فیاضیت ـ است. بنابراین او با آفرینش به فیاض بودن دست نمىیازد؛ بلکه چون واجد کمال فیاضیت است، جهان و انسان را مىآفریند. از همین رو گفته شده است: آفرینش جهان لازمه فیاض بودن خداوند و تجلّى آن است؛ نه سبب فیاض شدن خداوند. بنابراین تلازم بین فیاضیت مطلقه الهى و آفرینش جهان، به معناى آن نیست که «خدا باید جهان را بیافریند تا فیاض باشد»؛ این تعبیر مستلزم نوعى نیاز است! دقت در توضیحات بالا نشان مىدهد که مسئله برعکس است؛ یعنى، خداوند  فیاض است و نتیجه آن، آفرینش جهان است.[۲]

 

پرسش و پاسخ های دانشجویی پیرامون خداشناسی/ مؤلف:محمدرضا کاشفی

دفتر نشر معارف


پی نوشت ها

[۱]– بقره ۲، آیه ۱۵۶٫

[۲] – نگا:

الف. عبداللّه نصرى، فلسفه خلقت انسان، تهران: مؤسسه فرهنگى دانش و اندیشه معاصر، چاپ دوم، ۱۳۷۹؛

ب. همو، فلسفه آفرینش، (قم: دفتر نشر معارف، چاپ اول، ۱۳۸۲)؛

ج. محمدتقى جعفرى، آفرینش و انسان، (قم: دارالتبلیغ اسلامى، چاپ دوم، بىتا).