«فدک» نام دهکده ای است در سرزمین حجاز در حوالی شرق خیبر که فاصله آن تا شهر مدینه دو یا سه روز راه می‌ باشد.[۱]

از آنجا که یهودیان خیبر[۲] خطر و تهدید بزرگی برای مسلمانان به شمار می‌ آمدند، رسول خدا در سال هفتم هجری پس از بازگشت از حدیبیه با ۱۴۰۰نفر به سوی خیبر رهسپار شدند. رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) خیبر را محاصره کردند و یکی پس از دیگری دژهای خیبر فتح شد؛ گروهی باقی مانده از اهل خیبر به دژی پناه بردند و از رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) درخواست کردند خون آنها را نریزد و راه را بر آنها بازگذارد. پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) نیز به آنها آسیبی نرساند و به آنها امان داد. مردم منطقه فدک این خبر را شنیدند و هنگامی که گذشت و بخشش پیامبر را فهمیدند تصمیم گرفتند بدون جنگ و خونریزی تسلیم شوند. آنها نماینده ای نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) فرستادند و با ایشان صلح کردند و قرار گذاشتند نصف درآمد و محصولات فدک یا همه آن را به رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) بدهند و هرگاه ایشان خواستند، ساکنان فدک را از آنجا کوچ دهند. پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) شرایط آنها را برای مصالحه پذیرفتند و فدک بدون جنگ و درگیری در اختیار پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) قرار گرفت.[۳] بنابراین فدک ملکِ خالص پیامبر است زیرا اهالی فدک آن را از راه صلح به پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) تملیک نمودند.

«وَمَا أَفَاء اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ مِنْهُمْ فَمَا أَوْجَفْتُمْ عَلَیْهِ مِنْ خَیْلٍ وَلَا رِکَابٍ »؛[۴] «و آنچه را خداوند از آنان (از یهود) به رسولش بازگردانده (و بخشیده) چیزی است که شما برای به دست آوردن آن (زحمتی نکشیدید) نه اسبی تاختید و نه شتری، و خداوند پیامبرانش را بر هر که بخواهد مسلّط می‌ سازد»

بر پایه آیه مذکور، هر آنچه از غنیمت ها و درآمدهایی که بدون جنگ و خونریزی به دست مسلمانان قرار می‌ گیرد، اختصاص به رسول خداوند دارد و بین مسلمانان تقسیم نمی‌ گردد. ازاین‌رو چون «فدک» بدون جنگ و خونریزی به دست مسلمانان فتح گردید، به دستور خدا درآمدها و عایدات آن در اختیار پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) قرار گرفت و مِلک شخصی ایشان گردید.[۵] و خلیفه اول خود به این موضوع اعتراف داشت که فدک ملکِ شخصی و خالص پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) است.[۶]

بخشش فدک به فاطمه(سلام الله علیها)

روایات فراوانی گواه آن است که پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) «فدک» را در زمان حیاتشان به دختر گرامی شان حضرت فاطمه(سلام الله علیها) بخشیدند. این موضوع در کتاب های تفسیر و حدیث و تاریخ و کلام و لغت بیان شده است و جای تردیدی نسبت به آن وجود ندارد.

ابن عباس گوید: هنگامی که آیه «وَآتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ»؛[۷] «حق خویشاوندان را بده» نازل گردید، رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) فاطمه را خواند و فدک را به ایشان داد.[۸]

امیرمؤمنان علی(علیه السلام) در نامه ۴۵ نهج البلاغه به عثمان بن حنیف انصاری تصریح می‌ کنند که «فدک» در اختیار ما اهل بیت(علیهم السلام) بود:

«بَلی کانت فی أیدینا فدکٌ مِن کلِّ ما أظَلّتهُ السّماءُ»؛[۹] «آری در دستِ ما از آنچه آسمان بر آن سایه افکنده فدکی بود»

عبارت «کانت فی أیدنا فدکٌ» به روشنی گواه آن است که در زمان حیات رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) فدک در دست فاطمه(سلام الله علیها) و فرزندانشان بوده و از درآمد و محصولات آن بهره‌مند بوده اند.

غصب فدک و دادخواهی فاطمه (سلام الله علیها)

مرحوم طبرسی از امام صادق(علیه السلام) روایت کند که حضرت فرمودند: هنگامی که با ابوبکر بیعت شد و خلافت او تثبیت گردید، کسی یا کسانی را فرستاد تا وکیل فاطمه زهرا(سلام الله علیها) را از فدک اخراج کند، و فاطمه زهرا(سلام الله علیها) نزد او آمد و فرمود:

«یا أبابکر لِمَ تَمنَعُنی میراثی مِن أبی رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم) بأمر الله تعالی؟»؛ «ای ابابکر چرا من را از میراثی که پدرم رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) به دستور خداوند به من عطا فرمودند، منع می‌ کنی؟»

ابوبکر گفت: شاهدان خود را بر این‌که پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) فدک را به تو بخشیده بیاور.

حضرت زهرا(سلام الله علیها) أمّ أیمن همسر پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) و امام علی(علیه السلام) را برای شهادت و گواهی دادن احضار فرمودند و گفتند: ای ابوبکر به خدا سوگندت می‌ دهم مگر پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) نفرمودند: «اُمّ اَیمن زنی است از اهل بهشت»! گفت: آری! اُم اَیمن شهادت داد که هنگامی آیه «فَآتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ»[۱] نازل شد، پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) به دستور خداوند «فدک» را به فاطمه(سلام الله علیها) بخشیدند. امام علی(علیه السلام) نیز حاضر شدند و به همین مطلب شهادت و گواهی دادند.[۲]

ابوبکر گفت: ای دختر رسول خدا تنها شهادت دو مرد یا یک مرد و دو زن جایز و پذیرفته شده است.[۳]

پس از این ماجرا، تا پایان خلافت ابوبکر و سال های متمادی پس از آن فدک به فاطمه(سلام الله علیها) و فرزندان او بازگردانیده نشد.

اکنون به بررسی این داوری می‌ پردازیم؛ در این داوری اشتباهات گوناگونی روی داده است:

۱ – از امور قطعی در فقه و قضاوت اسلام آن است که اگر کسی خانه ای را در تصرف داشته باشد و دیگری ادعای مالکیت آن را نماید، شخص مدّعی باید ادعای خود را اثبات کند، نه کسی که خانه در دستِ تصرّف اوست. این همان استدلالی است که امام علی(علیه السلام) برای احقاق حق فاطمه(سلام الله علیها) نزد خلیفه اول بیان کردند. امام(علیه السلام) فرمودند: «ای ابوبکر اگر یک چیزی در اختیار و تملّک مسلمانی باشد سپس من آن شیی را ادعاء کنم که مال من است؛ از چه کسی درخواست بینه و شاهد می‌ کنی؟ ابوبکر گفت: از تو درخواست بیّنه و شاهد می‌ کنم. امام(علیه السلام) فرمودند: پس چرا از فاطمه(سلام الله علیها) نسبت به چیزی که در دست اوست درخواست بیّنه و شاهد می‌ کنی در حالی که در زمان حیات پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) مالک فدک شده است. امام علی(علیه السلام) در همین گفتگو به حدیث پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) استناد می‌ کنند که فرمودند:

«البیّنه علی المدّعی و الیمین علی المدّعی علیه»؛[۴] «اقامه بیّنه و شاهد بر فردی است که ادعاء می‌ کند، و قسم خوردن بر عهده فردی است که علیه او ادعاء شده و منکر است».

بنابراین اگر فدک در دست فاطمه(سلام الله علیها) بوده و در زمان حیات پیامبر از درآمدِ آن بهره‌مند می‌ شده، کسی که بعداً ادعاء دارد فدک ملک ِاوست باید بیّنه و شاهد بیاورد نه حضرت صدّیقه(سلام الله علیها).

۲ – از مسلمات فقه است که تا زمانی که کسی علیه تصرف کننده شکایت نکرده است، قاضی نمی‌ تواند ترتیب اثر دهد، و درباره فدک کسی نزد خلیفه شکایت نبرده بود. بله اگر خودِ خلیفه شکایت داشت، می‌ بایست طبق مقررات قضاء اسلامی نزد قاضی دیگر شکایت می‌ کرد؛ زیرا فاطمه(سلام الله علیها) مدّعی، و وی منکر بوده است، و لازم بود داور غیر از مدّعی و منکر باشد. اولین خلاف شرع ِ خلیفه اول در ماجرای فدک این است که قبل از طرح مدعای خود در محکمه ای عادل و بی طرف، فدک را از فاطمه(سلام الله علیها) گرفته است.

۳ – بر پایه موازین حقوقی، قاضی می‌ تواند براساس علم خود عمل کند و ابوبکر به حکم آیه تطهیر «إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا»[۵] که درباره اهل بیت(علیهم السلام) و فاطمه(سلام الله علیها) نازل شده بود، می‌ دانست که فاطمه(سلام الله علیها) دروغ نمی‌ گوید، اما سخن او را نپذیرفت. امام علی(علیه السلام) در جریان اعتراض به غصب فدک برای صدق ادعای حضرت فاطمه درباره مالکیت بر فدک به آیه تطهیر تمسک نمودند و فاطمه(سلام الله علیها) را مصداق آیه تطهیر دانستند و بر طهارت و پاکی ایشان تأکید کردند.[۶]

۳ – از میان دو شاهد حضرت زهرا(سلام الله علیها) یکی امام علی(علیه السلام) که مصداق آیه تطهیر و معصوم بود و دیگری همسر پیامبر اُمّ اَیمن بود که رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) او را اهل بهشت معرفی کردند.[۷]

روشن است که شهادت دادن امام علی(علیه السلام) به دلیل عصمت او، برای کسی که به آیه تطهیر اعتقاد داشته باشد، علم آور است و می‌ تواند جایگزین دو شاهد باشد. همچنین شهادت أم ایمن به دلیل سخن پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) درباره او، اطمینان آور است و می‌ تواند جایگزین شهادت دو زن باشد، اما ابوبکر شهادت این دو شاهد را نپذیرفت.[۸]

۴ – به دلیل کثرت مصاحبت و همراهی خلیفه اول و دوم با رسول خدا، آنان به طور قطع، از واگذاری فدک به حضرت زهرا(سلام الله علیها) اطلاع و آگاهی داشتند اما مسأله را به گونه ای دیگر وانمود کردند.

ابن ابی‌الحدید می‌ گوید: از علی بن الفارقی که از استادان مدرسه غربیه بغداد بود، پرسیدم: آیا فاطمه در ادعای خود راست می‌ گفت؟ گفت: آری. به او گفتم: با این‌که ابوبکر می‌ دانست فاطمه(سلام الله علیها) در موضوع فدک راست می‌ گوید، چرا فدک را به او نداد؟ آن استاد لبخندی زد و سخن لطیفی گفت. او گفت: اگر آن روز ابوبکر به مجرد ادعای فاطمه(سلام الله علیها) فدک را به او می‌ داد، فاطمه(سلام الله علیها) روز دیگر می‌ آمد و برای همسرش علی(علیه السلام) ادعای خلافت می‌ کرد و مسأله خلافت علی(علیه السلام) را از قول پدرش مطرح می‌ کرد و ابوبکر را از خلافت کنار می‌ زد و ابوبکر در عدم پذیرش گفتار او عذر و بهانه ای نداشت، زیرا قبلاً به راستگویی فاطمه(سلام الله علیها) اعتراف کرده و آن را بر خود مسجّل می‌ دانست، بدون نیاز به گواه و شاهد. ابن ابی‌الحدید پس از نقل این گفتار از استاد مدرسه در بغداد می‌ گوید: این سخن اگر چه از روی شوخی گفته شد ولی کلام صحیح و درستی است.[۹]

۵ – شاید از مهمترین ادله بی اساس بودن داوری خلیفه اول این باشد که هیچ‌گاه در طول تاریخ قضاوت او توسط همه حکمرانان پذیرفته نشد و بارها فدک به اهل بیت(علیهم السلام) و فرزندان حضرت زهرا(سلام الله علیها) برگردانده شده است. این کار نخستین بار به دست عمر بن عبدالعزیز صورت گرفت.[۱۰]

ادعا و مطالبه اصلی فاطمه زهرا(سلام الله علیها) مالکیت فدک بود، اما وقتی دید خلیفه ادعای او را نمی‌ پذیرد، فرمود: اگر فدک مِلک من نیست، ملکِ پدر من است و آن را از او به ارث می‌ برم.[۱۱]

خلیفه اول با استناد به یک حدیث بی اساس که تنها خود او از پیامبر روایت کرده بود، فاطمه(سلام الله علیها) را از ارث محروم کرد؛ آن حدیث این بود که پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند:

«نحن معاشر الأنبیاء لا نورّث ما ترکناه صدقه»؛[۱۲] «ما گروه انبیاء از مال دنیا چیزی به ارث نمی‌ گذاریم، آنچه به جای گذاریم صدقه است».

حضرت زهرا(سلام الله علیها) در آن خطبه معروف «فدکیه»[۱۳] که در اوج فصاحت و بلاغت است با استناد به آیاتی که پیامبران خداوند در قرآن ارث برده اند و از خود میراثی به جای گذاشته اند، از حق خود دفاع می‌ نماید. از جمله ارث بردن حضرت سلیمان از حضرت داود(علیهما السلام):

«وَوَرِثَ سُلَیْمَانُ دَاوُودَ»؛[۱۴] «سلیمان از داود ارث برد»

و نیز آیه:

«فَهَبْ لِی مِن لَّدُنکَ وَلِیًّا. یَرِثُنِی وَ یَرِثُ مِنْ آلِ یَعْقُوبَ »؛[۱۵] «حضرت زکریا فرمودند: پروردگارا فرزندی به من عطا کن که از من و از آل‌یعقوب ارث ببرد»

علامه امینی در نقد این روایت که «نحن معاشر الأنبیاء لا نورّث» می‌ گویند: که اگر واقعاً پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) این حدیث را بیان فرمودند می‌ بایستی آن را به گوش خاندان و خویشاوندان خود می‌ رساندند تا ادعای ارث و میراث نکنند و عذر و بهانه را از دست آنها می‌ گرفت؛ زیرا خاندان پیامبر با تمسک به عمومات آیات ارث می‌ توانستند ادعای ارث کنند. آیا رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) از فتنه ها و آشوب های پس از خود به خاطر این موضوع ارث و میراث آگاه و مطلع نبودند تا خاندان خود را نسبت به آنها هشدار دهند؟! هرگز چنین نبوده.

آیا می‌ شود گفت امیرمؤمنان که در روایات به «صدّیق اکبر» ملقب هستند و حضرت «صدّیقه کبری» پس از علم و آگاهی به این حدیث دروغین و ساختگی، سنت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) را برای کالای ناچیز دنیا زیر پا گذاشته و ادعای فدک کرده اند؟! هرگز چنین نبوده است.

چرا باید سخن ابوبکر که بر خلاف قرآن و سنت قطعی پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) است و تنها خود او که ذی نفع است و آن را نقل کرده-، راست و درست باشد، ولی ادعای فاطمه(سلام الله علیها) و امیرمؤمنان که فدک از آنِ آنهاست، نادرست باشد؟![۱۶] در حالی که این دو بزرگوار در حدیث ثقلین در کنار قرآن و حجّت بر مردم معرفی شده اند.

به تواتر نقل شده که فاطمه زهرا(سلام الله علیها) پس از خارج شدن از مجلسی که درباره ارث و مطالبات خود با ابوبکر سخن گفته بود، تا پایان عمر کوتاهشان با ابوبکر و عمر سخن نگفت و وصیت کرد که وی را شبانه دفن کنند.

در صحیح بخاری آمده است: چون ابوبکر از دادنِ مطالبات فاطمه زهرا(سلام الله علیها) خودداری کرد، فاطمه بر او غضبناک شد و تا زنده بود با وی سخن نگفت تا از دنیا رفت. هنگامی که فاطمه(سلام الله علیها) وفات نمود همسر او علی شبانه او را دفن کرد، و به ابوبکر اطلاع نداد تا در تشییع جنازه فاطمه(سلام الله علیها) شرکت کند و بر او نماز گذارد.[۱۷]

برخورد خلفا با قضیه فدک کاملاً چندگانه و تناقض آمیز بود؛ زیرا ابوبکر فدک را از دست اهل بیت(علیهم السلام) بیرون آورد و خلیفه دوم فدک را به اهل بیت برگرداند و عثمان خلیفه سوم دو مرتبه آن را از اهل بیت(علیهم السلام) گرفت و به مروان بن حکم اختصاص داد.[۱۸] این برخورد چندگانه و تناقض آمیز، خود بهترین گواه بر باطل بودن آن حدیث ساختگی ابوبکر است که «نحن معاشر الانبیاء لانورّث»؛ زیرا اگر فدک به همه مسلمان ها اختصاص داشت چرا باید عثمان آن را به مروان عطا کند؟!

امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) در نامه ۴۵ نهج البلاغه به عثمان بن حنیف موضوع فدک را مطرح می‌ کنند:

«بلی! کانت فی أیدینا فدکٌ مِن کلِّ ما أظَلّتهُ السّماءُ، فشحَّت علیها نفوس قومٍ و سَخَت عنها نفوسُ قومٍ آخرین، و نِعم الحَکَم اللّه»؛[۱۹] «آری از آنچه آسمان بر آن سایه افکنده، فدک در اختیار ما بود، اما گروهی به آن بخل ورزیدند، و گروهی دیگر سخاوتمندانه از آن چشم پوشیدند و خداوند نیکو داوری است»

این فراز از سخن امام(علیه السلام) در واقع بیانگر شکایت و مظلومیت ایشان در موضوع غصب فدک است؛ عبارت «کانت فی أیدینا» تصریح دارد که فدک در زمان پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) به مدت چهار سال از فتح خیبر تا رحلت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) در دست اهل بیت(علیهم السلام) بوده و در آن تصرّف می‌ کردند سپس از دست ایشان خارج گردید.[۲۰] و این همان قاعده معروف فقهی است که «النّاس مسلّطون علی أموالهم» «مردم بر اموال خود سلطه و حق تصرّف دارند».

جمله «فَشَحَّت علیها نفوس قوم» اشاره به غاصبان حکومت است که آنها نسبت به مالکیت فدک بخل ورزیدند و از آن بیم داشتند که اگر در دست بنی هاشم و اهل بیت قرار بگیرد مردم گرد آنها جمع شوند و قدرت منازعه و بازپس گیری حکومت در آنها افزون گردد.

عبارت «سَخَت عنها نفوس قوم آخرین»؛ دو احتمال دارد؛ یکی آن‌که منظور بنی هاشم باشند که وقتی دیدند مخالفان اصرار بر غصب فدک دارند از حق فاطمه(سلام الله علیها) چشم پوشی کردند و آن را در دست غاصبین رها کردند. احتمال دیگر آن که مقصود انصار هستند که نسبت به مطالبه حقّ اهل بیت(علیهم السلام) ساکت ماندند و اهل بیت(علیهم السلام) را یاری نرساندند.[۲۱]

سپس امام فرمودند: «نعمَ الحَکمَ الله»؛ این جمله بیانگر اوج مظلومیت و غم و اندوه جان کاهی است که پس از رحلت رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) برای اهل بیت و همسر ایشان اتفاق افتاد. امام(علیه السلام) قضاوت و داوری در این امر را به روز قیامت و در محکمه عدل الهی واگذار نمودند. امام علی(علیه السلام) در ادامه، بی رغبتی و عدم دلبستگی خود به کالای پست دنیا را این‌گونه بیان می‌ کنند:

«و ما أصنَعُ بفدک و غیر فدک، و النفسُ مظانّها فی غدٍ جَدَثٌ»؛[۲۲] «مرا با فدک و غیر فدک چه کار؟ در حالی که فردا جایگاه هر کسی گور اوست».

امام(علیه السلام) این سخن را فرمودند تا به مردمی که پس از ایشان می‌ آیند و در تاریخ جستجو می‌ کنند، بفهماند که ایشان اگر سخن از فدک به میان می‌ آورند، نه به خاطر دنیاپرستی و رغبت به دنیا است؛ بلکه «فدک» نماد حق پایمال شده امام علی(علیه السلام) در موضوع خلافت و جانشینی پس از رسول‌خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) است.

از همین جا می‌ توان به بخش دوم پرسش پاسخ داد که چرا امام علی(علیه السلام) در زمان خلافت خود فدک را بازنگرداند و آن را پس نگرفتند؟

نکته محوری آن است که قضیه «فدک» به مرور زمان نماد و نشانی برای غصب خلافت امیرمؤمنان علی(علیه السلام) گردید؛ به بیان دیگر «فدک» عنوان مشیر است به جریان غصب خلافت. گواه بر این مدعی گفتگویی است که بین هارون الرشید و امام موسی کاظم(علیه السلام) درباره بازگرداندن فدک واقع گردید.

هارون الرشید به امام کاظم(علیه السلام) گفت: فدک را بگیر. امام(علیه السلام) امتناع ورزیدند و فدک را نپذیرفتند. هارون پافشاری و اصرار ورزید. امام کاظم(علیه السلام) وقتی اصرار او را دیدند، فرمودند: «من فدک را نمی‌ پذیرم مگر با همه حد و مرزهای آن». هارون گفت: حدود آن چیست؟ امام(علیه السلام) فرمودند: «حدّ اول آن عدن است. چهره هارون متغیر شد. حدّ دوم فدک سمرقند است، حدّ سوم فدک آفریقا و حدّ چهارم آن دریای خزر و ارمنستان است». هارون الرشید که بسیار ناراحت و خشمگین شده بود به امام(علیه السلام) گفت: «فلم یبق لنا شیء»؛ «پس چی برای ما باقی ماند».[۲۳]

امام(علیه السلام) حدود فدک را همان حدود و قلمرو حکومت و خلافت آن زمان ترسیم کردند، تا به هارون بفهمانند که «فدک» تنها یک تکه زمین محدود نیست؛ فدک نماد و سنبل مظلومیت اهل بیت(علیهم السلام) و سنبل غصب خلافت توسط حاکمان ستم است و این سند مظلومیت تا دامنه قیامت باید در اذهان مردم باقی باشد.

نکته دیگر این‌که فدک، پس از رحلت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) دارای کارآمدی و کارآیی مهمی بود. آن مقطع زمانی فدک می‌ توانست برای جانشین پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) مفید باشد، ولی پس از آن، چندان مفید و کارآمد نبود.

 

منبع:نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاهها / مؤلف:مصطفی عزیزی/پرسش وپاسخ دانشجویی


[۱] – روم، ‌آیه ۳۸٫

[۲] – بحارالانوار، مجلسی، ج ۲۹، ص ۱۲۷؛ معجم البلدان، یاقوت حموی، ج ۴، ص ۲۳۸؛ بسیاری از منابع اهل سنت این ادعای حضرت زهرا(سلام الله علیها) که «پدرم رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) فدک را به من عطا فرمودند» را در کتاب های خود ذکر کرده اند، از جمله معجم البلدان، یاقوت حموی ذیل واژه «فدک» و نیز فتوح البلدان، بلاذری، ص۴۴؛ پرسش اساسی این است که چگونه می‌ توان ادعای فردی مثل فاطمه زهرا(سلام الله علیها) که مصداق بارز آیه تطهیر است و عصمت او ثابت است را ردّ نمود؟!

[۳] – معجم البلدان، ج ۴، ص ۲۳۸٫

[۴] – بحارالانوار، مجلسی، ج ۲۹، ص ۱۲۹ و ۱۳۰٫

[۵] – احزاب، آیه ۳۳٫

[۶] – بحارالانوار، ج ۲۹، ص ۱۲۹٫

[۷] – «اُمّ أیمن امرأه مِن أهل الجنّه»؛ نهج‌الحق و کشف الصدق، ص ۲۷۰٫

 

[۸] – منهاج البراعه، خویی، ج ۲۰، ص ۹۹ و ۱۰۰٫

[۹] – شرح نهج‌البلاغه، ابن ابی‌الحدید، ج ۱۶، ص ۲۸۴٫

[۱۰] – فدک، رضا استادی، ص ۴۸ و ۵۰؛ بحارالانوار، ‌مجلسی، ج ۲۹، ص ۲۱۲٫

[۱۱] – تفسیر التبیان، شیخ طوسی، ج ۶، ص ۴۶۹؛ منهاج البراعه، خویی، ج ۲۰، ص ۹۵٫

[۱۲] – معجم البلدان، ج ۴، ص ۲۳۸ و ۲۳۹؛ شرح نهج‌البلاغه، ابن ابی‌الحدید ج ۱۶، ص ۲۱۸٫

[۱۳] – ابن ابی‌الحدید با استناد به کتاب «السقیفه و فدک» اثر ابوبکر جوهری، خطبه فدکیه را در جلد ۱۶ شرح نهج‌البلاغه ص ۲۱۱ ذکر می‌ کند. همچنین در شرح ابن میثم بحرانی، ج ۷ ص ۳۸۱ خطبه فدکیه نقل شده است.

[۱۴] – نمل آیه ۱۶٫

[۱۵] – مریم آیه ۶ و ۵٫

[۱۶] – الغدیر، علامه امینی، ج ۷، ص ۲۵۸؛ مرحوم علامه امینی در جلد ۷ الغدیر، ص ۲۵۷ به بعد به تفصیل و با ادله متقن، تمسک به روایت جعلی ابوبکر را نقد و بررسی کرده اند.

[۱۷] – صحیح بخاری، ج ۴، ص ۱۵۴۹، ح ۳۹۹۸ ؛ عبارت صحیح بخاری چنین است: «فأبی ابوبکر أن یدفع الی فاطمه منها شیئاً فَوَجدت فاطمه‌علی ابی‌بکر فی ذلک، فهجرته فلم تکلّمه حتّی توفّیت… فلمّا توفیت دفنها زوجها علی لیلاً و لم یؤذن بها ابابکر و صلّی علیها».

[۱۸] – همان،‌ج ۸، ص ۳۳۶٫

[۱۹] – نامه ۴۵، ص ۶۱۶٫

[۲۰] – پیام امام(علیه السلام)، مکارم، ج ۱۰، ص ۱۹۳؛ منهاج البراعه، خویی، ج ۲۰، ص ۸۸٫

 

[۲۱] – نامه ۴۵٫

[۲۲] – همان.

[۲۳] – بحارالانوار،‌ مجلسی، ج ۲۹، ص ۲۰۰٫

 

 

[۱] – معجم البلدان، یاقوت حموی، ج ۴، ص ۲۳۸؛ گفته شده دهکده فدک در شرق خیبر که ساکنان آن یهودی بودند، قرار دارد و حدود ۱۴۰ کیلومتر تا شهر مدینه فاصله دارد. فدک سرزمینی آبادان و دارای نخلستان ها و مزرعه های سرسبز و حاصلخیز و چشمه های زیادی است. امروزه به این منطقه «الحائط» گفته می‌ شود و تا سال ۱۹۷۵ میلادی ۲۱ روستا و یازده هزار سکنه داشته است. (معجم معالم الحجاز، البلادی، ج ۷، ص۳۰۶)

[۲] – خیبر منطقه ای است در شمال مدینه که در مسیر شام به مدینه، یا در حدود آن قرار داشته است. اکنون فاصله آن تا شهر مدینه ۱۲۰ کیلومتر است. خیبر در زبان یهودی به معنای دژ و قلعه است. منطقه خیبر مشتمل بر هفت قلعه بوده است که هر کدام نام خاصی دارد این منطقه حاصل خیز بوده و دارای مزرعه ها و نخلستان های زیادی است. در سال هفتم هجری همه آن قلعه های خیبر توسط سپاه اسلام فتح گردید. [معجم البلدان، یاقوت حموی، ج۲، ص ۴۰۹].

[۳] – معجم البلدان، یاقوت حموی، ج ۴، ص ۲۳۸ ؛ الکامل فی التاریخ، ابن اثیر، ج ۲، ص ۲۲۱ و ۲۲۲؛ شرح ابن میثم بحرانی، ج ۷، ص ۳۸۰؛ شرح نهج‌البلاغه، ابن ابی‌الحدید، ج ۱۶، ص ۲۱۰٫

 

[۴] – حشر، آیه ۶٫

[۵] – معجم البلدان، یاقوت حموی، ج ۴، ص ۲۳۸ ؛ الکامل فی التاریخ، ابن اثیر، ج ۲، ص ۲۲۱ و ۲۲۲؛ شرح ابن میثم بحرانی، ج ۷، ص ۳۸۰؛ شرح نهج‌البلاغه، ابن ابی‌الحدید، ج ۱۶، ص ۲۱۰٫

[۶] – منهاج البراعه، حبیب الله خویی، ج ۲۰، ص ۹۳

[۷] – اسراء آیه ۲۶٫

[۸] – الدّرُّ المنثور، جلال الدین سیوطی، ج ۵، ص ۲۷۳؛ سیوطی این حدیث را از بزّار، ابویعلی، ابن ابی‌حاتم و ابن مردویه که چهار نفر از بزرگان و محدّثان اهل سنت هستند، نقل می‌ کند؛ شواهد التنزیل، حاکم حسکانی، ج ۱، ص ۴۳۸؛ فتح القدیر، شوکانی، ج ۳، ص ۲۲۴؛ بحارالانوار، مجلسی، ج ۲۹، ص ۱۰۵ به بعد.

[۹] – نامه ۴۵٫