- ثقلین - http://thaqalain.ir -
بیار ساقیا! میای به رنگ و بوی یار من[۱]
از آن میای که میبرد ز دل، غم نگار من
که برده چشم مست او ز دست، اختیار من
قرار از آن مِی آوری[۲] به قلب بیقرار من
مگر که یار افکند نظر به حال زار من
بیا تو ساقیا! ببین که خاک، عنبرین شده
ز مژدهی ولای شه چو روضهی برین شده
که شهسوار لافتی، امیرمؤمنین شده
ز همّت ولایتش، صحیح، کار دین شده
قسیم نور و نار شد، ولیّ کردگار من
رسید چون ندا ز حق به خاتم پیغمبران
که جانشین تو را بُوَد ولیّ حق، شه جهان
به امر اوست روز و شب، به حکم اوست انس و جان
امیر جمله مردمان[۳]، دلیل جمله گمرهان
تو ای دلیل گمرهان! بده قرارِ کار من
از این بشارت آمده به وجد، قلب دوستان
خطاب حق رسید تا دهند زینت جنان
به رقص اندر آمده ز شوق، جمله حوریان
به کف گرفته جام می که نوشباد شیعیان
چه خوش! که ز آن میام دهد به دست خود نگار من
مرا بدو هوس بُوَد از آن شراب کوثری
ز دست شاه «لو کشف» به بارگاه داوری
به سر کشم، رها شوم ز چنگ چرخ چنبری
که مدح شه کنم در این «غدیر خمّ» حیدری
نسیمِ صبحِ عیدِ شه وزیده بر کنار من
بگوی مدح شاه دین که نوبت «غدیر» شد
به جای سید رسل، ولیّ حق، امیر شد
علی به جمله ماسوا بشیر شد، نذیر شد
ببین دل مرا چسان به حبّ او اسیر شد
که برده عشق روی شه ز دست، اختیار من
چو ز آن شراب کوثری ز دست شاه درکشم
به چشم دشمنان [دین][۴] ز تیر نقشه بر کشم
ضریح پاک شاه را ـ خدا کند! ـ به بر کشم
ز توتیای درگهش، بر این[۵] دو چشم تر کشم
مگر که او شفا دهد به دیدگان تار من
شهنشها! جهانیان فدای عزّ و جاه تو
تمام سروران به کف گرفته سر به راه تو
به روز حشر، شیعیان، تمام در پناه تو
هزار همچو من شود فدای روی ماه تو!
که مدح روحبخش تو شده است افتخار من
چه بودی؟ از ره وفا سفر به کربلا کنی
بنای فتح خیبری به دشت نینوا کنی
تو نور و نار را ز هم به دست حق، جدا کنی
ز دست شمر بدگهر، حسین خود رها کنی
که خون چو سیل میرود ز چشم اشکبار من
دلم چو چشم دلبران ز بار غم، خراب شد
که در حریم خاص تو ز کینه قحط آب شد
تمام کودکان تو ز تشنگی کباب شد
سکینهی تو از عطش به نزد عمّ و باب شد
که ای پدر! ز تشنگی خزان شده بهار من
[۱]. یادآور مخمّس آیه الله غروی اصفهانی «مفتقر» است که در ذیل، نخستین بند از آن را آوردهایم:
صبا! اگر گذار تو فتد به کوی یار من
ز مرحمت بگو به آن نگار گلعذار من
که ای ز بیوفایی تو تیره روزگار من!
چرا نظر نمیکنی بر این دل فکار من؟
ترحّمی ترحّمی ز دست رفته کار من
[۲]. برخی این ترکیب را فعل «میآوری» پنداشتهاند ولی ظریفتر و دقیقتر، «مِی آوری» است.
[۳]. «مردمان» در سه کتابی که نامشان را در پاورقی صفحهی قبل آوردیم، «مؤمنان» ضبط شده است.
[۴]. غدیریه : او.
[۵]. نسخهی مرجع: بدین.
Article printed from ثقلین: http://thaqalain.ir
URL to article: http://thaqalain.ir/%d8%ba%d8%af%db%8c%d8%b1%db%8c%d9%87-%d9%81%d8%b1%d8%ae%d9%86%d8%af%d9%87-%d8%b3%d8%a7%d9%88%d8%ac%db%8c/
Click here to print.
تمامی حقوق برای وبسایت ثقلین محفوظ است.