اگر انسان بخواهد ایمان در دل داخل بشود، ایمان یک پدیده‌ی عرشی است. دل شما خالی است، باید این دل را آماده بکنید، حالت عطش داشته باشید تا باران ایمان بر این‌جا ببارد و در آن‌جا مستقر بشود؛ همین‌طور که با بارش باران آب در سفره‌های زیر زمینی می‌ماند و به موقع به صورت چشمه درمی‌آید، قنات‌ها با این سفره‌های آب زیر زمین جاری می‌شود. جان انسان، وجود انسان هم همین‌طور است.  «إِنَّ لِرَبِّکُمْ فِی أَیَّامِ دَهْرِکُمْ نَفَحَاتٍ أَلَا فَتَعَرَّضُوا لَهَا»[۱] گه گاهی نسیم رحمت الهی برای شما می‌وزد. خود را در مسیر رحمت خدا قرار بدهید تا وزش رحمت الهی دل شما را زنده بکند. دل شما روح بگیرد و حالت ابتهاج و نشاط پیدا بکند. خوشا به حال صاحب دلان از بعضی بزرگان مرحوم غبار همدانی است. مرحوم آیت الله آقا شیخ حسن پهلوانی که جزء چهره‌های اهل سر بود، اهل باطن بود، از اولیای الهی بود. این بزرگوار هم از دست ما رفت. اشعار غبار همدانی را می‌خواند، اشعار خیلی سوزناکی بود. دل این بزرگوار به تبعیّت از استاد خود مرحوم آیت حق، آقا شیخ جواد انصاری اعلی الله مقامه الشّریف خیلی با اشعار عرفانی مأنوس بود. هم با دعاها، هم با اسماء حسنای خدا خیلی مأنوس بود. هم با بعضی اشعار. ایشان یادی از غبار همدانی می‌کرد.

 

نقل کردند غبار همدانی -که جزء ادبا و شعرای زمان خود است، معاصر با مرحوم آقا شیخ محمّد بهاری همدانی است- می‌گوید: من به نجف مشرّف شدم و آن‌جا پول من تمام شد. آشنایی هم نداشتم؛ در حرم حضرت امیر علیه السّلام رفتم، به امیر المؤمنین علیه السّلام گفتم: یا امیر المؤمنین من این‌جا ابن السّبیل شدم، مسافر هستم، مهمان شما هستم و پول خود را تمام کردم، به چه کسی بگویم مهمان شما هستم. عرایض خود را به حضرت امیر علیه السّلام تقدیم کردم، از حرم که بیرون آمدم آقا شیخ محمّد بهاری اعلی الله مقامه الشّریف آمد ما را صدا زد، حال و احوالی کرد. ۱۲ لیر پول از جیب خود درآورد که به ما بدهد. من هم خواستم تعارف بکنم، نه آقا من نیازی ندارم. فرمود: مگر بنا است شما به امیر المؤمنین علیه السّلام دروغ بگویید؟ مگر الآن به حضرت علی علیه السّلام نگفتی من نیاز دارم؛ چطور به من می‌گویی من نیاز ندارم؟ این‌ها برای کسی است که ایمان در دل او داخل شده است. باطن درست است. سرّ او درست است. ظاهرسازی نیست. ایمان او به خاطر دیدن این و آن نیست. به خاطر تعریف این و آن نیست.


[۱]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ‏۶۸، ص ۲۲۱٫