یکم. پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) و ائمه اطهار (علیهمالسلام)، در مسائل عادى فردى و امور اجتماعى، موظف به استفاده از علم عادى بودهاند. ازاین رو همواره در این گونه مسائل از طرق معمولى تحقیق و کسب آگاهى نموده و بر اساس برآیندهاى آن عمل مىکردند. سرّ این مسئله نیز آن است که آنان الگوى بشریتند و اگر در مسیر زندگى و حرکتهاى اجتماعى، راهى غیر از این بپویند؛ دیگر جنبه اسوه بودن خود را از دست خواهند داد و جهانیان به بهانه آنکه آنان با علم لدنى عمل مىکردهاند، از حرکتهاى سازنده انقلابى و اصلاحى باز خواهند ایستاد.

دوم. برخى از عالمان دینى بر این عقیدهاند که علم غیب براى پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) و امامان (علیهمالسلام) شأنى است؛ یعنى، چنان نیست که همواره هر چیزى را بالفعل بدانند؛ بلکه اگر بخواهند از طریق غیبى بدانند، خواهند دانست و یا اگر خدا بخواهد، علم چیزى را در اختیار آنان خواهد گذاشت.

سوم. براساس دیدگاه علامه طباطبایى علم غیب به واقع محتوم و تغییرناپذیر تعلق مىگیرد. بنابراین آنچه پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) وامامان (علیهمالسلام) از طریق غیبى مىدانند، همان چیزى است که حتما واقع خواهد شد. مانند کسى که از عمارت بسیار بلندى پرتاب گردیده و در بین راه مىداند که به سرعت به زمین اصابت خواهد کرد. این گونه آگاهى، چیزى نیست که با آن بتوان تغییرى ایجاد کرد و سرنوشت چیزى را تغییر داد.