در پاسخ به این پرسش، توجّه به نکات ذیل راه‌گشا است:

یکم. هر چند امامان معصوم (علیهم السّلام) از علم غیب برخوردارند و به وقایع گذشته و حوادث حال و آینده آگاهی دارند؛ امّا تکلیف آنان مانند سایر افراد بشر، براساس علم عادی است و علم غیب برای آنان، تکلیفی ایجاد نمی‌کند. به عنوان مثال، امام براساس علم عادی خود، میوه‌ای را پیش روی خود می‌بیند که مانعی از خوردن آن نیست و تناول آن جایز است؛ هر چند براساس علم غیب، از مسموم بودن آن آگاهی دارد. در تأیید این مطلب دو دلیل ذکر شده است:

الف. عمل براساس علم غیب، در برخی از موارد، با حکمت بعثت پیامبران و نصب امامان منافات دارد؛ زیرا در این صورت، جنبه‌ی اسوه و الگو بودن خود را از دست خواهند داد و سایر افراد بشر، به بهانه‌ی برخوردار بودن معصومان از علم غیب و علم براساس علم خدادادی نسبت به آنان احساس جدایی و دوگانگی کرده و از وظایف فردی و اصلاحات اجتماعی سر باز خواهند زد.

ب. عمل دائمی براساس علم غیر عادی، موجب اختلال در امور است؛ زیرا مشیّت و اراده‌ی غالب خداوند به جریان امور، براساس نظام اسباب و مسبّبات طبیعی و علم عادی نوع بشر تعلّق گرفته است. به همین جهت پیامبر و ائمّه (علیهم السّلام) برای شفای بیماری خود و اطرافیانشان، از علم غیب استفاده نمی‌کردند. شاید یکی از حکمت‌های ممنوع بودن تمسّک به نجوم، تسخیر جن و… برای غیب‌گویی و کشف غیر عادی حوادث آینده نیز همین اختلال در امور باشد.[۱]

دوم. هر چند بر طبق روایات فراوان، امامان (علیهم السّلام) نسبت به حوادث گذشته، آینده و حال علم و آگاهی دارند[۲]، امّا از روایاتی دیگر استفاده می‌شود که این علم به صورت بالفعل نیست؛ بلکه شأنی است؛ یعنی، هر گاه اراده کنند و بخواهند چیزی را بدانند، خداوند سبحان آنان را عالم و آگاه خواهد کرد: «إِذَا أَرَادَ الْإِمَامُ أَنْ یَعْلَمَ شَیْئاً، أَعْلَمَهُ اللَّهُ ذلِکَ»[۳] «هر گاه امام اراده کند که چیزی را بداند، خداوند او را آگاه خواهد کرد».

پس علم غیب امام (علیه السّلام) شأنی است نه فعلی؛ و براساس همین نکته، ممکن است نسبت به نحوه‌ی شهادت خود با همه‌ی جزئیات آن، علم نداشته باشد؛ چون اراده نکرده که بداند.[۴] و یا در برخی موارد، دانستن چه بسا مانع کمال شود. چنان‌که برخی گفته‌اند در واقعه‌ی «لیله المبیت» اگر امام علی (علیه السّلام) می‌دانست که خطری متوجّه او نخواهد شد، خوابیدن در بستر پیامبر (صلِّی الله علیه و آله و سلّم) به منزله‌ی قبول خطر تلّقی نمی‌شد.

سوم. پیامبر اکرم (صلِّی الله علیه و آله و سلّم) و امامام معصوم عم، تکالیف و وظایفی مخصوص به خود دارند و به همین جهت، آنان در عین این‌که می‌دانستند دشمن در فلان جنگ غلبه خواهد کرد، وظیفه داشتند اقدام کنند و یا با این‌که می‌دانستند کاری که انجام می‌دهند، منجر به شهادتشان خواه شد جهت مصالح بالاتر و دستیابی به اهداف بلند، اقدام به انجام وظیفه می‌کردند، چنان که به دلایل متعدّد امام حسین (علیه السّلام) علم به شهادت خود داشت، ولی جهت انجام وظیفه اقدام کرد.[۵]

چهارم. برخی از این موارد (مانند خوردن میوه‌ی زهر آلود به وسیله‌ی امام موسی کاظم (علیه السّلام) و یا امام رضا ع) اجباری و بدون اختیار بوده است. پس به این‌که می‌دانستند به این وسیله به شهادت خواهند رسید؛ ولی به وسیله‌ی دشمن، مجبور به خوردن آن شدند و گزینه‌ی دیگری فرا روی آنان نبود. البتّه این پاسخ اگرچه در جای خود درست است و شواهد تاریخی بر آن مهر تأیید می‌زند؛ امّا نمی‌تواند پاسخی برای همه‌ی موارد باشد.

پنجم. علّامه‌ی طباطبایی بر آن است که علم غیب امامان به واقع حتمی و قعطی تعلّق می‌گیرد که در آن تغییر و تبدیل راه ندارد. در چنین مواردی اقدام نکردن و یا اقدام بر خلاف بی‌معناست.

به عبارت دیگر امام به حسب علوّ رتبه‌ی وجودی‌اش، با لطف و اذن الهی از حقایق حوادث عالم، از جمله فعل اختیاری خود آن‌گونه که به استناد علل تامّه‌اش حتمیّت و ضرورت یافته است آگاهی دارد. عمل بر خلاف مقتضای چنین دانشی و تلاش در جهت خلاف آن بی‌معنا و غیر ممکن است.[۶]

افزون بر این، درجات و کمالاتی بر ای امامان مقدّر شده که راه رسیدن به آن، از طریق تحمّل همین بلاها و مصایب است.

 

منبع: پرسشها و پاسخهای دانشجویی امام شناسی؛ دفتر نشر معارف – تدوین و تألیف: حمیدرضا شاکرین، محمدرضا کاشفی


[۱]. صافی گلپایگانی، معارف دین، ج ۱، (صلِّی الله علیه و آله و سلّم) ۱۲۱٫

[۲]. اصول کافی، ج ۱، «بَابُ أَنَّ الْأَئِمَّهَ یَعْلَمُونَ عِلْمَ مَا کَانَ وَ مَا یَکُونُ …»؛ بحار الانوار، ج ۱۶، باب ۱۴٫

[۳]. اصول کافی، ج ۱، «َبابُ أَنَّ الْأَئِمَّهَإِذَا شَاءُوا أَنْ یَعْلَمُوا عُلِّمُوا»؛ بحار الانوار، ج ۲۶؛ (صلِّی الله علیه و آله و سلّم) ۵۶، ۱۱۶ و ۱۱۷٫

[۴]. محمّد رضا مظفّر، علم امام، ترجمه و مقدّمه‌ی علی شیروانی، (صلِّی الله علیه و آله و سلّم) ۷۳؛ قابل ذکر است مظفّر این پاسخ را به عنوان یک احتمال ذکر می‌کند، ولی آن را نمی‌پذیرد.

[۵]. علّامه طباطبایی، المیزان، (صلِّی الله علیه و آله و سلّم) ۱۹۴٫ وی این را به عنوان یک قول نقل کرده است.

[۶]. برای توضیح بیشتر ر.ک:

الف. سیّد محمّد حسین طباطبایی، تفسیر المیزان، ج ۱۸، (صلِّی الله علیه و آله و سلّم) ۱۹۲؛ ج ۱۳، (صلِّی الله علیه و آله و سلّم) ۷۲ و ۷۴؛ ج ۱۹، (صلِّی الله علیه و آله و سلّم) ۹۲؛ ج ۱۲، (صلِّی الله علیه و آله و سلّم) ۱۴۴؛ ج ۴، (صلِّی الله علیه و آله و سلّم) ۲۸؛

ب. همو، معنویّت تشیّع، مقاله‌ی علم امام، (صلِّی الله علیه و آله و سلّم) ۲۱۵؛

ج. محمّد حسین رخشاد، در محضر علّامه طباطبایی، (صلِّی الله علیه و آله و سلّم) ۱۲۱٫