- ثقلین - http://thaqalain.ir -
عاشقی درِ خانهی معشوقش را زد. غلامان معشوق گفتند: کیست؟ عاشق جواب داد: فقیرم. صاحبخانه گفت: پولی به وی بدهید تا برود. وقتی غلامان سکههای پول را به وی دادند، او قبول نکرد.
دوباره برگشت و درِ همان خانه را زد. و باز همان حکایت تکرار شد.
بالاخره به وی گفتند: حرف حسابت چیست و چه میخواهی؟ عاشق جواب داد: من فقیرم، امّا فقیر صاحبخانه هستم و او را میخواهم!…
ما اهل طلب واقعی نیستیم. توحیدهایمان اکتسابی نیست. همیشه دم از توحید میزنیم، امّا یک جو معرفت توحیدی در وجودمان پیاده نشده است. دلیل آن هم این است که دینها و توحیدهایمان وراثتی است و از پدر و مادرمان یاد گرفتهایم؛ و تا به حال، برای لحظهای هم طالب حقیقت و نورانیت نبودهایم! فایدهی اینجور مسلمانیها فقط این است که که اگر دست مرطوب به ما زدند، دستشان نجس نشود؛ و یا آنکه هنگام مرگ، در قبرستان مسلمانان دفنمان کنند.
منبع: کتاب پندهای آسمانی، ص ۱۶۲
Article printed from ثقلین: http://thaqalain.ir
URL to article: http://thaqalain.ir/%d8%b7%d8%a7%d9%84%d8%a8-%d8%ad%d9%82%db%8c%d9%82%d8%aa-%d9%88-%d9%86%d9%88%d8%b1%d8%a7%d9%86%db%8c%d9%91%d8%aa-%d9%86%db%8c%d8%b3%d8%aa%db%8c%d9%85/
Click here to print.
تمامی حقوق برای وبسایت ثقلین محفوظ است.