امام خمینى (قدسسره) در تبیین این مسئله مىفرمایند:[۱]

۱ – احکام اسلامى ـ اعم از آنچه مربوط به مسائل مالى یا سیاسى و حقوقى و غیره است ـ نسخ نشده و تا قیامت، برقرار و استوار است و اجراى این احکام، بدون تأسیس حکومت امکان پذیر نیست.

۲ – برقرارى امنیت و حفظ نظام اجتماعى، از واجبات مؤکد اسلامى است. همچنان که اختلال و ناامنى در جامعه اسلامى، مبغوض و ناپسند شارع مقدس است. بدیهى است تحقق بخشیدن به این امر نیز بدون حکومت امکانپذیر نیست.

 ۳ – حفظ مرزهاى مسلمانان، از تجاوز و تهاجم متجاوزان، عقلاً و شرعا واجب است و این امر از نیازهاى ضرورى جامعه اسلامى است. نیل به این هدف و عملى ساختن آن، بدون داشتن قدرت و اهرم حکومت امکان ندارد.

۴ – با توجه به مقدمات یاد شده، وجود حکومت اسلامى ـ در عصر غیبت ـ یک ضرورت عقلى و واجب دینى است.

شایان ذکر است حکومت مورد نظر در اینجا، صرفا حکومت اسلامى است؛ زیرا آنچه در بند اول آمده است؛ یعنى، اجراى دقیق احکام و قوانین اسلامى در ابعاد مختلف حیات اجتماعى، تنها در حکومتى انجام مىپذیرد که رهبران و مجریان آن، آشنا و دانا به احکام و قوانین اسلام بوده و در عمل به آن ملتزم باشند و قانونگذارانش نیز مبنا را قوانین اسلام قرار داده، بر خلاف آن قانونى وضع نکنند.

برهان یاد شده به گونه دیگرى نیز قابل تبیین است:

۱ – جامعیت احکام اسلامى؛ اسلام دینى جامع است و احکام آن، حوزههاى مختلف مناسبات سیاسى و اجتماعى را شامل مىشود.

۲ – پایایى و مانایى قوانین اسلام؛ احکام و قوانین الهى اسلام، منحصر به عصر ظهور امام معصوم نیست؛ بلکه جاودان و همیشگى است.

۳ – اجراى قوانین و حکوت دینى؛ اجراى قوانین سیاسى و اجتماعى اسلام بدون سازمان حکومتى و نهادهاى سیاسى دینى امکانپذیر نیست. بنابراین حکومت دینى، مقدمه و شرط لازم اجراى احکام الهى است.

۴ – وجوب مقدمه واجب؛ مقدمه واجب واجب است؛ و چون اجراى احکام سیاسى و اجتماعى دین بدون تشکیل حکومت صالح دینى امکانپذیر نمىباشد؛ در نتیجه تشکیل حکومت اسلامى و صیانت از آن در هر عصرى واجب است. بنابراین همه باید در جهت ایجاد و حفظ حکومت دینى، تلاش کنند و در این زمینه کوتاهى و دریغ نورزند.

دلیلهاى دیگرى نیز بر ضرورت «حکومت دینى» وجود دارد که به جهت اختصار، از ذکر آنها خوددارى مىشود.

 

 

پرسش و پاسخ های دانشجویی پیرامون حکومت دینی/ مؤلف:حمیدرضا شاکرین

دفتر نشر معارف


[۱] – ر.ک: امام خمینى، کتاب البیع، ج ۲، ص ۴۶۱؛ نیز: ربانى گلپایگانى، على، دین و دولت، ص ۱۴۵٫