بعضی‌ها می‌گفتند باید در لحظه‌ی تصمیم‌گیری حضور داشته باشند. اگر نبودند، کار هم نمی‌کردند. اغلب‌شان با همین دلیل رفتند منزوی شدند، یا آمدند مقابل انقلاب و مردم ایستادند. اما او… از همان اول هیچ پُستی در هیچ مرکز دولتی نگرفت. هر جا کار کرد، مربوط می‌شد به مراکز انقلابی که، یک انفکاکِ بارز با مراکز رسمی و دولتی داشتند و کار کردن در آن مراکز، به دلیل نوپایی، سخت و طاقت‌فرسا بود. به طوری که به نظر می‌رسید شهید محلاتی زیاد موفق عمل نکرده، اما مرور زمان به نفع او تمام شد. بنی‌صدر از طرف امام فرمانده‌ی کل نیروهای مسلح شده بود و در سپاه کسانی بودند که با او مخالف بودند. شهید محلاتی باید با هر دو جناح هماهنگ می‌شد و این گاهی اصلاً امکان‌پذیر نبود و سوء تفاهم‌ها از همین جا شکل گرفت. گاهی از هر دو طرف به او اهانت می‌شد و او را به عنوان واسطه نمی‌پسندیدند.

او کارش را در سپاه با یک اتاق کوچک شروع کرد و سعی کرد با صبوری و آرامش پیش برود. در زمان مسؤولیت‌اش مدام بین تهران و جبهه‌های غرب و جنوب در حال رفت و آمد بود. من کم‌تر کسی را از روحانیون می‌شناسم که این قدر به جبهه سر زده باشد. حتی در بعضی از عملیات‌ها یا ناظر عملیات بود یا به خطوط مقدم می‌رفت. حضورش و سخنان گرم‌اش و چهره‌ی همیشه خندان‌اش و گرم گرفتن‌اش با بچه‌های سپاه و بسیج و ارتش باعث دلگرمی همه می‌شد. با بعضی از سلیقه‌ها و نظرهای سیاسی مشکل داشت، ولی هیچ وقت نشد در سخنرانی‌هاش از کسی یا به کسی بد بگوید و فکرها را از دفاع در جنگ دور کند.

قاصد خنده‌رو، ص ۱۲۴ و ۱۲۵٫