غروی اصفهانی (در شعر خود) گفته است:

شکستگی در چهره‌اش آشکار گشت و کوه‌ها از ناله‌ی وی از هم گسست.

و چرا نه؟ در حالی که او جمال خشنودی او بود و خرسندی قلبش در حیات او نهفته بود.

سرپرست خانواده‌اش و ساقی کودکانش و پرچمدار وی بود، با همّت بلندش.

یکی بود امّا همه‌ی نیروها بود و در کربلا شیر بیشه‌ی شجاعت بود.

بر برادرش، همچون نوحه‌ی عزاداران نوحه کرد، بلکه پیامبر در ملکوت خدا بر او گریست.

آسمان شکافت و خون بارید. چه مصیبت و غم سنگین و بزرگی!

بر او گریست، همچون کسی که در سوگ پدر اشک می‌ریزد و چرا نه، که بازوی وی به شمار می‌رفت.

برادرش امام حسن مجتبی (ع) بر او گریست، و چرا نه، که نور دیده‌اش خاموش شد.

از لحظه‌ای که دختران خاندان وحی و قرآن بی‌سرپرست شدند، بر او گریستند.

حوران بهشتی در قصرها بر او گریستند، چرا که اهل بیت در پس پرده‌هایشان بر او نوحه‌گری کردند.

دسته‌های فرشتگان بر او نوحه کردند، از آن دم که دختران پاک و بانوان حرم نوحه‌گر شدند.

 

 

قال الإصفهانیّ:

و بان الانکسار فی جبینه                     فاندکّت الجبال من جنینه

و کیف لا و هو جمال بهجته                  و فی محیّاه سرور مهجته

کافل أهله و ساقی صبیته                      و حامل اللّواء بعالی همّته

واحده لکنّه کلّ القوی                        و لیث غابه بطفّ نینوا

ناح علی أخیه نوح الثّکلی                    بل النّبیّ فی الرّفیق الأعلی

و انشقّت السّماء و امطرت دما                فما أجلّ رزئه و أعظما

بکاه کالهطّال حزنا والده                       و کیف لا وبان منه ساعده

بکاه صنوه الزّکیّ المجتبی                      و کیف لا و نور عنیه خبا

ناحت بنات الوحی و التّنزیل                 علیه مذ أمست بلا کفیل

ناحت علیه الحور فی قصورها               لنوح آل البیت فی خدورها

ناحت علیه زمر الأملاک                      مذ ناحت العقائل الزّواکی[۱]


[۱]– الانوار القدسیه: ۸۰٫