- ثقلین - http://thaqalain.ir -
چون شاه دین فتاد به میدان کربلا[۱]
خون شد ز غصّه، خاک بیابان کربلا
پس بیحیایی، آه! زبانم بریده باد!
بُبْرید سر ز پیکر سلطان کربلا
یعقوبوار شیرخدا در نجف شنید
گرگی درید یوسف کنعان کربلا
زهرا چو دید زینب خود را گشوده مو
آشفته گشت و مویْ پریشان کربلا
بی آب مانْد گلشن دین بر لب فرات
با این که بود جوی گلستان کربلا
زآن ناله و فغان که شنیده است ز اهل بیت
باشد زمین هنوز در افغان کربلا
پُر خون ز داغ شاه شهیدان بُوَد هنوز
روید هر آن چه لاله ز بستان کربلا
زآن کشتگان ـ به چشم حقیقت چو بنگری ـ
خون میچکد هنوز ز مژگان کربلا
آدم به انجمن ز ازل تا ابد بُوَد
بهر عزا نشسته به ایوان کربلا
گفتا جهان دوباره ز توفان، خراب شد
چون نوح دید شدّت توفان کربلا
ای روزگار سفله! تویی میزبان که بود
لخت جگر به سفرهی مهمان کربلا
گشتند دیو و دد همه گریان و سینه چاک
افتاد چون به خاک، سلیمان کربلا
چون شد ز تیغ اهل جفا شاه دین، قتیل
پس در میان ارض و سما گفت جبرییل: …
منابع: تحفه الابرار، به عیّوق میرسد
[۱]. تحفۀ الابرار، ص ۱۷۸ ـ ۱۷۹٫
Article printed from ثقلین: http://thaqalain.ir
URL to article: http://thaqalain.ir/%d8%b4%d8%b9%d8%b1-%d8%b9%d8%a7%d8%b4%d9%88%d8%b1%d8%a7%db%8c%db%8c%d8%9b-%d8%ad%d9%82%db%8c%d8%b1-%d8%af%d8%b2%d9%81%d9%88%d9%84%db%8c/
Click here to print.
تمامی حقوق برای وبسایت ثقلین محفوظ است.