تقدیم به محضر شریف قطب عالم، قلب دایره ی امکان، سرپرست ما، ولی نعمت ما، امید و پناه ما، حضرت ولی الله، حجت الله، خاتم الاوصیا، امام زمان که جان همه ی ما به قربانش صلوات هدیه بفرمایید  

اعوذ بالله السمیع العلیم من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

« رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی وَیَسِّرْ لِی أَمْرِی وَاحْلُلْ عُقْدَهً مِّن لِّسَانِی یَفْقَهُوا قَوْلِی،والحمدالله رب العالمین و السلاه و سلام علی اشرف ولیه وخیر خلقه العبد موید و رسول مصدق، طبیبنا، حبیبنا، شفیقنا  ابوالقاسم محمد و آله المعصومین سیما مولانا کهف الحصین و قیاس المضطر المستکین علم الهدی و النور ابصار وراء  بقیه الله فی العالمین ارواحنا فداه و عجل الله فرجه و سهل الله ظهوره و رزقنا الله رویته و خدمته و صحبته و نصرته و رزقنا الله رویته و خدمته و صحبته و نصرته و لعنوا علی عدائهم اجمعین الی یوم الدین»

«وَ مَنْ یُعَظِّمْ شَعائِرَ اللَّهِ فَإِنَّها مِنْ تَقْوَى الْقُلُوب » الحج؛۳۲_ این است [برنامه‏هاى حج و حدود و مقرّرات خدا] و هر کس شعایر خدا را بزرگ شمارد، بدون تردید این بزرگ شمردن ناشى از تقواى دل‏هاست.

رد شدن از پل صراط، خودسازی می خواهد

بشر در مقام ساخته شدن، موجودی خام است و اگر خام از دنیا برود ظرفیت تحمل نعمت های بهشتی را ندارد و کسی که به بهشت نرسد در جهنم می ماند. خداوند متعال حکمتش بر این تعلق گرفته است که بهشتی ها از جهنم عبور می کنند. همه ی ما عبور می کنیم. پل صراط از روی جهنم است. اگر کسی از هر کجای آن بلغزد در جهنم می افتد. زیر پل صراط، جهنم است و باید از این پل که از روی آتش است، عبور کرد. اگر بنا باشد کسی توفیق این معنا نصیبش شود و خدا به او بهشت بدهد، باید خودش را بسازد.

اول بدانیم بعد عمل کنیم

ساختن در قدم اول دانش می خواهد «ما من حرکه الا یحتاج الی معرفه» ُ« مَا مِنْ‏ حَرَکَهٍ إِلَّا وَ أَنْتَ مُحْتَاجٌ فِیهَا إِلَى مَعْرِفَه» بحار الأنوار ج‏۷۴ ص۲۶۷ ؛ باب ۱۱ وصیته ع لکمیل بن زیاد النخعی …..  ص : ۲۶۶ [یافت شده در منبع]

 وجود مقدس کشاف حقائق، امام به حق ناطق، حضرت صادق علیه السلام فرمودند که هر کسی راهی می خواهد برود باید راه را بلد باشد. آدم نابلد کجا می خواهد برود؟ آدم به هر شهری بخواهد برود باید مسیرش را بداند که به کجا می خواهد برود. لذا معرفت، قدم اول است. علم، دانش، معرفت جزء ضروریات زندگی بشر است(۵) خدا به بشر آزادی داده است و انسان آزاد در میان چهار راه، پنج راه و هزار راه قرار می گیرد باید خودش انتخاب کند. این هزاران راهی که هست، یکی از آن ها حق است بقیه فاسد است و تشخیص حق و باطل، آگاهی می خواهد. [عواملی که] در آزادی زمینه تکلیف و مسئولیت است موثر است، یکی آگاهی و دیگری توانایی است.

«لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ ما آتاها» الطلاق؛۷_ خدا هیچ‏کس را جز به اندازه رزقى که به او عطا کرده است، تکلیف نمى‏کند. این دلیل قرآنی است بر این که آدمی که مکلف و مسئول است باید آگاهی داشته باشد تا مسئولیت خودش را بشناسد و آن را ایفا کند.

یاد گیری مسائل شرعی واجب است

 وظیفه تا شناخته نشود، آدم که نمی تواند به وظیفه اش عمل کند و ما در جای جای زندگی مان از جانب خدا وظیفه و مسئولیت داریم. این مسئولیت در نماز، روزه تنها نیست. بعضی کارهای ما در خانه حرام است که اگر می دانستیم آن کار را نمی کردیم. بعضی از آدم های متدین، در خانه توقعاتی از همسرشان دارند و این را به زبان می آورند که گاهی همسر شان را تحت فشار قرار می دهند، این حرام است و مطمئناً اگر می دانستند که حرام است، [این کار را] نمی کرند.

این انسان یک عمر به همسر خود در خانه به مادر بچه های خود ظلم کرده است. این اگر مسئله شرعی را می دانست، چنین ظلم هایی نمی کرد. بعضی از برخوردهایی که مادرها با بچه هایشان می کنند، زن ها با شوهرهایشان می کنند، درست نیست. خدا می داند، باور من این است که اگر مسئله شرعی بدانند، اگر تکلیف خودشان را بدانند، این مادر بچه اش را نمی زند. مگر جایز است بچه اش را بزند؟ حرام است. در ظلم کردن فرق نمی کند بچه من باشد یا بچه غیر من باشد. همان طور که ما حق نداریم روی بچه دیگری دست بلند کنیم، رو بچه خودمان هم حق نداریم دست بلند کنیم. مگر مرد می تواند روی زن خودش دست بلند کند؟ این حرام است. این هم ظلم است، هم ایذا است، هم هتک حرمت است، هم تحقیر است و هم بدآموزی به بچه هاست.

این عناوینی که برشمردم، این ها مسائلی است که در فقه جزء محرمات است. این ها جزء چیزهایی است که خدا حرام کرده است. اذیت کردن مؤمن حرام است. همسایه باشد آدم اذیتش کند حرام است، فامیل باشد حرام است. خودی باشد حرام است، بیگانه باشد حرام است. مؤمن را کسی نمی تواند ایذا کند.

خداوند متعال، حرمت مؤمن را مثل حرمت کعبه قرار داده است. همان طور که بی احترامی به کعبه، حرام شدید و غلیظ است و کسی قصد حمله به کعبه را کند خدا انتقام از آن می گیرد، اذیت مؤمن هم این طور است. کسی نمی خواهد مومن را اذیت کند اما توجه ندارد که با این شوخی که کرد این مومن پیش مردم کنف شد. در دلش ماند. این شخص اگر [مسئله شرعی را] می دانست، این کار را نمی کرد. لذا یاد گرفتن مسائل شرعی جزو واجبات اولیه و ضروری هر مسلمان است.

همه باید دین را یاد بگیرند

 بعضی از علمای سابق در بعضی از شهرستان ها، همه مسجدی ها را وادار کرده بودند [که به مسجد بیایند]. [ و در آن جا خود علما] یک معراج سعاده، یک رساله عملیه و یک دوره عقاید برایشان می گفتند. همه ی مردم اصول دین، توحید، معاد، نبوت، عدل و امامت را یاد می گرفتند. یک دوره [مباحث دین را] به زبان ساده به همه می گفتند. همه را ملزم کرده بودند که یک دوره رساله را بخوانند. اخلاق هم چنین بود. حالا معراج سعاده مقداری عباراتش قدیمی است و اصطلاحاتش هم درخور این بچه هایی که با شیوه های جدید مانوس هستند، نیست، خیلی سازگاری ندارد؛ اما ما کتاب های اخلاقی خوب داریم.

از این کتاب های اخلاقی مثل اخلاق شُبَر (۱۰) که به فارسی هم ترجمه شده است. حاج سید علامه عبدالله شبر است، بیش از نود جلد کتاب دارد و همه کتاب هایش هم بوی حضرت موسی ابن جعفر علیه السلام می دهد، چون مجتهد بود، فقیه بود، متکلم بود، محدث بود، محقق بود ولی صاحب قلم نبود. در عالم خواب موسی ابن جعفر علیه السلام را دیده بود که حضرت به ایشان قلم داده بود وقتی بیدار شده بود، دیده بود میل به نوشتن دارد و به اصطلاح کتاب هایش همه کتاب است و به درد بخور است، این کتاب اخلاق شبر از کتاب های بسیار مفید است.

کتاب خودسازی آیت الله مصباح  رضوان الله تعالی علیه، این علامه معاصر ما یا کتاب خودشناسی برای خودسازی اخیراً هم کتاب اخلاق در قرآن ایشان یا کتاب هایی که برای اخلاقیات نوشته اند، کتاب های علامه آیت اله جوادی آملی [که کتابی درباره ی] اخلاق در قرآن دارند همچنین مبادی اخلاق و کتاب های خوبی در عصر ما نسبت به اخلاق نوشته شده است. خودسازی آیت الله امینی کتاب خیلی خوبی است. این ها را می شود جوان های ما، مسجدی ها و کاسب های ما بخوانند. فرض اولیه برای کاسب این است که کسب های حرام را بشناسد. ما در میان کسب ها، یک سری تجارت ها داریم که خدا اجازه نداده، حرام است، یک سری تجارت ها مکروه است، هیچ کسی نمی خواهد با تجارتی که مکروه است و یُمن ندارد، تاجر بشود. کسب و کارش مکروه باشد.

بعضی از تجارت ها مستحب است، گاهی نیز واجب می شود و بقیه نیز مباح است. این ها را در فقه ما از گنجینه معرفت اهل بیت علیهم السلام، علما و فقهای ما استخراج کردند و همه باید یاد بگیرند و اگر کسی یاد نگرفت، کم می آورد. چون مسئولیتش را نمی شناخته در آنجا دو کتک می خورد. یکی برای این که چرا یاد نگرفتی؟ یکی چرا عمل نکردی؟ چون یاد گرفتن واجب است، کسی ترک واجب کند، مسئولیت دارد مؤاخذه می شود و باید پاسخ دهد.

باید غرایز را بشناسیم

مسئله دوم شناخت تمایلاتمان است. این شناخت احکام، اخلاق و معارف یا اعتقادات یک مسئله است. این بازشناسی نیروها [امر مهمی است]. آدم غرایزی که دارد، این ها هر کدامش چقدر اقتضا دارد. انسان در ارضای غریزه جنسی اش تا کجا آزاد است؟ انسان در جمع کردن ثروت [چقدر آزاد است]؟ «وَ إِنَّهُ لِحُبِّ الْخَیْرِ لَشَدید» العادیات؛۸_ و همانا او نسبت به ثروت و مال سخت علاقه‏مند است [و به این سبب بخل مى‏ورزد.]. همه دوست دارند پول زیاد داشته باشند.

این غرایز را که همه غرایز کارشان افزون طلبی است [و باید آن را کنترل کرد]؛ اما خدا اجازه نداده است که ما غرایز خود را کور کنیم، ظلم به غرایز خود کنیم. انسان باید محدوده مصلحتی غرایز را شناسایی کند و در جدول قرار دهد. الان دیگر همه چیز برقی شده است، سابق که برقی نبود، اگر آتش رها بود، خانه را می سوزاند. اما این را توی بخاری قرار می دهند، یک لوله هم می گذارند و با این کار حرارتش خانه را گرم می کند و دودش هم از بخاری بالا می رود. برای غرایزی که همانند آتش است می شود زندگی را با غرایز گرم کرد، بدون استفاده از غرایز زندگی گرمی ندارد.

 این هایی که همسر ندارند، واقعاً زندگی ندارند، این هایی که همسر دارند، بچه ندارند، این ها زندگی شان گرمی ندارد. اساساً گرمی زندگی یک انسان که خودش را به آب و آتش می زند، [و همه ی سختی ها را تحمل می کند] به خاطر زن و بچه اش است. منشاء زن و بچه داشتن غرایز بوده است. خب این آتشی بوده است که در بخاری گذاشته شده، دودکشی هم گذاشته شده تا دودش دیگران را اذیت نکند تا این دود از یک جایی بیرون برود؛ اما این بخاری گرمای لازم را در زندگی گذاشته در جامعه گذاشته، اگر حب مال نبود مگر بعضی ها،  تجارت های سخت و مشقت بار را تحمل می کردند؟

اما این علاقه ی به پول، انسان را وادار می کند که به دنبال قضیه برود. یا اشخاصی که علاقه به موقعیت دارند. (۱۵) علاقه به سمت و مدیریت دارند. این علاقه خودش، نوعی کشش است. یک غریزه در وجود انسان است. انسان باید این کشش را بشناسد. همه ی غرایز انسان طلبکار آدم هستند و همه غرایز از آدم مطالبه می کنند. حب ثروت چیزی است که خداوند با این تعبیر [در قرآن فرموده است:] «وَ إِنَّهُ لِحُبِّ الْخَیْرِ لَشَدید».

علاقه ی انسان به پول خیلی شدید است. شما کسی را سراغ دارید که به اندازه کافی داشته باشد ولی بگوید دیگر برایم کافی است یا بگوید تا عمر دارم همین مقدار کافی است. این انسان تا آخرین روزش می خواهد درآمد جدید داشته باشد، پول روی پول اضافه کند. خداوند در قرآن روی این موضوعِ علاقه به پول و ثروت، لفظ شدید را به کار برده است. انسان علائقی که دارد این علائق اگر شناسایی شد و حد افراط و تفریط آن مشخص شد، آدم در جاده مستقیم قرار می گیرد. برای کنترل بعضی از غرایز و حفظ مصالح [روایت هایی وارد شده است]، روایات برای ما همانند چراغ ها و نورافکن هایی است که زوایا را به ما نشان می دهد.

در پناه خدا!

 یک حدیث از پیامبر صلی الله علیه و آله [وارد شده است که] فرمودند: چند گروه هستند – ظاهراً ۷ گروه هستند- «سَبْعَهٌ فِی‏ ظِلِ‏ عَرْشِ‏ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ یَوْمَ لَا ظِلَّ إِلَّا ظِلُّه»‏ بحار الأنوار   ج‏ ۶۶ ص۳۷۷  باب ۳۸ جوامع المکارم و آفاتها و ما یوجب الفلاح و الهدى …..  ص : ۳۳۲  هفت گروه که در پناه عرش خداوند هستند. در امان خدا هستند. در آن وقتی که هیچ کسی پناهی ندارد. در آن جایی که کسی به آدم پناه نمی دهد، خدا به آدم پناه می دهد و خدا به این چند گروه پناه می دهد. یکی از آن ها امام عادل است.

همه چیز مال خداست

 یکی از عمیق ترین خواسته های انسان، این است که آدم مدیر شود. فرمان دهد. حرفش نافذ باشد. هر چه گفت بقیه به حرفش گوش کنند. این در وجود همه است. این در واقع خدایی کردن است.  خدا است که: «لا یُسْئَلُ عَمَّا یَفْعَلُ وَ هُمْ یُسْئَلُون» الانبیا؛۲۳_ خدا از آنچه انجام مى‏دهد، بازخواست نمى‏شود و آنان [در برابر خدا] بازخواست خواهند شد

خدا مسئول نیست، خدا، خداست. چون خدا، خداست، فرمان، عزت و همه چی مال خداست. دیگران چون عبد هستند، این ها طبیعت شان، وجودشان، تکوین شان اقتضا می کند [که بنده ی خدا باشند] ، وجودش که مال خودش نیست، مال دیگری در اختیار شما است. ببین او می گوید که کجا از آن استفاده کن. هر جا او اجازه استفاده نداده است، عمرت را آنجا نبر و مصرف نکن. تو که خودت به خودت وجود ندادی، آن که داده، دستت را باز نگذاشته است پس خرابکاری نکن، او را ناراضی نکن. این وجود ما مال ما نیست. «انا لله» مال خداست «و انا الیه راجعون»؛ ما در آخر باید پیش خودش برویم و پاسخ بدهیم که چکار کردیم، از عمر ما سؤال می شود، از فرصت های ما سؤال می شود باید پاسخ دهیم.

خُلِقَ الْإِنْسانُ مِنْ عَجَل

 اما در این که خداوند ما را وابسته آفریده است، بیچاره آفریده است [هیچ شکی نیست]. َ« خُلِقَ الْإِنْسانُ ضَعیفا»النساء؛۲۸ _ انسان [در برابر مشکلات و شهوات جنسى‏] ناتوان آفریده شده است. انسان ناتوان آفریده شده است. «خُلِقَ الْإِنْسانُ مِنْ عَجَل»الانبیا؛۲۷_ انسان از شتاب و عجله آفریده شده است ، «خلق الانسان هلوعا» انسان دستپاچه آفریده شده است، این بیچارگی است دیگر.  آدم تا پول می بیند، دستپاچه می شود. کمی حوصله کن، روزیت می رسد ولی چون که شتا ب زده عمل کردی از دست رفت. اگر خیلی دست پاچگی نداشتی، کلاه سرت نمی رفت.

جوان است و می خواهد زن بگیرد، فوری با کسی که مصلحتش نیست، دلش را گره می زند، به پدر و مادرش فشار می آورد که الا و لابد من همین را می خواهم. اگر عجله نمی کرد، دست پاچه نبود، حوصله می کرد، کار قشنگ تر صورت می گرفت و از او بهتر گیرش می آمد و پشیمانی فردا را نداشت. اما طبع بشر این طور است.

خود خداوند می فرماید که انسان این طور آفریده شده است «خُلِقَ الْإِنْسانُ مِنْ عَجَل» (۲۰) آدم در چیزهایی که دلش می خواهد، حوصله ندارد، زود می خواهد به دست بیاورد. بشر شکار خودش را زود می خواهد صید کند. این دست پاچگی چقدر به آدم ضربه می زند، ای کاش در همه کارها تعمق می کردیم، تحمل می کردیم، مشورت می کردیم، با یک بلدچی مطرح می کردیم، در اطراف قضیه مطالعه می کردیم و بعد اقدام می کردیم؛ اما بشر این طور ساخته شده است،

ظالم چون ضعیف است ظلم می کند

مسئله رسیدن به قدرت و موقعیت هم، این طور است. چون آدم دستپاچه است و از طرفی هم در وجودش عجله است و می خواهد قدرت پیدا کند. نارس است، اِشراف ندارد. [درست است که] این سمت را به دست می گیرد اما چون توانش را ندارد، می خواهد با ظلم و اجحاف به دیگران این را اداره کند. این موضوع هم مسئله معرفتی است و هم روانشناسی و اخلاقی است.

امیرالمؤمنین علیه السلام در دعای شب جمعه دارد: «إِنَّمَا یَحْتَاجُ‏ إِلَى‏ الظُّلْمِ‏ الضَّعِیف» من لا یحضره الفقیه ج‏۱ ص ۴۹۱  باب دعاء قنوت الوتر …..  ص : ۴۸۷ ‏چه کسی ظلم می کند؟ آدم قوی چون گردن کلفت است ظلم می کند؟ نه والله بلکه زبون و ضعیف است که از ترسش ظلم می کند. چون می ترسد از دست برود و توان کار را ندارد، به دیگران ظلم  می کند. این ظالم دارد نقص خودش را، روی دوش دیگران می گذارد. اگر آدم قدرتمندی بود، آدم قویی بود نیازی نداشت که دیگران را زیر دست و پای خودش له کند تا بالا رود، این ناچار است چون دستش به بالا نمی رسد. در این قد و قواره نبوده است که بخواهد میوه بچیند. این شخص مجبور است، کسی را زیر پای خودش بگذارد تا دستش برسد و خیلی ها هم دارند این کار را می کنند. مرتب مشغول هستند که افرادی را زیر پای خودشان بگذارند و بالا بروند. این که هنر نیست که آدم دیگران را خرد کند و زیر پا بگذارد تا خودش بالا برود. این نهایت ضعف است.

لذا اگر کسی تأمل کند و ظرفیت مدیریت را در خودش [ ایجاد کند و وقتی] که [این ظرفیت را] دارا شد، آن وقت قربه الی الله مانند حضرت یوسف علیه السلام بگوید: «َ اجْعَلْنی‏ عَلى‏ خَزائِنِ الْأَرْضِ إِنِّی حَفیظٌ عَلیم» یوسف؛۵۵_ مرا سرپرست خزانه‏هاى این سرزمین قرار ده زیرا من نگهبان دانایى هستم. یعنی من توانایی این مدیریت را دارم، حفیظ هستم، دانشش را دارم. کار را به من بدهید تا مردم بدبخت نشوند، گرسنگه نشوند، دربدر نشوند، در فشار اقتصادی بی آبرو نشوند. من برنامه ریزی می کنم. با سرمایه های خود مردم، برای آینده شان جمع می کنم. به موقع هم آن را تقسیم می کنم. هیچ وقت هم آب از آب تکان نمی خورد. حضرت یوسف علیه السلام چون توانش را داشت، قبل از آن که مشکل بیاید، با قدرت فکری با الهامات الهی مشکلاتی را پیش بینی کرد. درآن روز سخت، به کسی ظلم نشد. این طور نبود که عده ای با پرخوری از بین بروند، عده ای با گرسنگی از بین بروند.

قدرت، باعث ظلم نکردن می شود

دو گروه از بین می روند؛ یکی آن بالایی ها از بین می روند و دیگری این زیر پایی ها از بین می روند. این وسطی ها مشکل پیدا می کنند. اما اگر کسی وارد باشد و سهم هر کسی را در جای خود و به اندازه بدهد، این قدرت است. قدرت باعث می شود آدم ظلم نکند، با ظلم نکردن آب از آب تکان نمی خورد جامعه آرام سیر می کند اما فشار باعث انفجار می شود ، ظالم فشار می آورد، چرا؟ چون کم آورده است. چون کم آورده فشار می آورد تا از نیروی شما استفاده کند.

لذا فرمود یکی از گروه هایی که در روز قیامت، در روز بی پناهی در امان خداست، امام عادل است. کسی که مدیریت پیدا کند، توان مدیریت داشته باشد خوب است، اما این مسئولیت سبب نشود که عده ای را ضایع کند، دست عده ای را کوتاه کند، عده ای را از کار برکنار کند، عده ای را بی آبرو کند. با این حدیث معلوم می شود که معقوله ی مدیریت این ها را لازم دارد که [این قدر معصوم]  در این حدیث حساسیت نشان می دهد. اگر کسی در امامت خود، در مدیریت و قبول مسئولیت خود، عدالت را رعایت کند. در ایفای مسئولیت به کسی ظلم نکند. به قیمت بی آبرویی دیگران برای خودش آبرو کسب نکند. به قیمت بریدن نان از کسی، خودش صاحب نان نشود. این خیلی مهم است. پدرها باید در خانه بخاطر این که مدیر هستند، امام [هستند، عدالت را رعایت کنند]. [در بعضی خانه ها امام ] پدراست و در بعضی خانه ها مادر است، این مادر که حالا موقعیت امام را دارد، باید به هیچ کدام از اعضای خانواده ظلم نکند.(۲۵) حق همه در جای خودش داده شود. اگر کسی این آرامش را از خدا بگیرد، رستگار می شود.  

دامن امام حسین علیه السلام را بگیرید

داشتن آرامش؛ یکی در پرتو بلد بودن است، یکی در پرتو توان کار داشتن است و سوم در توکل و توسل داشتن است. آدمی که خودش سعی خودش را کرده است، امکانات را هم شناسایی کرده، در بحران هایی که پیش بینی نکرده و پیش می آید، آن ها را با دعا و توسل حل می کند. کما این که، جنگ ما این طوری بود. ما با دعا و توسل [در جنگ موفق شدیم]. [با این که] مردم کمک های خود را دادند، قلک های خود را دادند، زن ها زیورآلات خود را دادند اما باز در جاهایی کم می آوردیم. این العفو های سحر رزمندگان، در حمله  ها رمز یا علی، یا زهرا یا امام رضا علیهم السلام خیلی کارها کرد. هر جا کم آوردید، بروید دامن امام حسین علیه السلام را بگیرد، این به آدم توان می دهد.

به فکر راه حل باشید

پدرانی که فرزندان متعددی دارند، مشکل دارند، عوض این که داد بزند، فریاد بزند، سر به سر بگذارند، گیر بدهند، [باید به فکر راه حل باشند] این ها که کارت را حل نکرده که مرتب سر به سر بچه هایت می گذاری، برای چه جوش می خوری؟ بشین عوض این [جوش خوردن] کاری بکن که خودت خلاف وظیفه عمل نکنی. تو وضع خانه را متشنج نکن. یک مقدار اگر حوصله باشد، آدم عقلش گره را باز می کند. عوض اینکه انسان گیر بدهد، گله کند، [باید درد را بشناسد]. [حالا اگر] درد را شناخته است، [ولی پیش خود] دارو ندارد، می رود سراغ این و آن می گوید بچه من اینطوری است، هر چی هم به او می گویم گوش نمی دهد، باید چکار کنم؟ پیش یک عالم می رود، پیش یک روانشناس می رود، پیش یک آدم باتجربه می رود، مشکل کار را یاد می گیرد و حل می کند.

بی دلیل نیست که در این حدیث شریف پیامبر صلی الله علیه و آله فرموده است: این انسان در امان خداست روزی که کسی امانی ندارد. مسئولیت، هم طبق غریزه است و هم ایفای آن با ظلم آمیخته است. می گویند مال و قدرت فساد می آورد، بی خود هم نگفته اند. «المال ماده الفساد» «الْمَالُ‏ مَادَّهُ الشَّهَوَات»‏ بحار الأنوار ج‏۶۹ ص ۶۷  باب ۹۵ الغنى و الکفاف …..  ص : ۵۶ [یافت شده در منبع] ثروت منشأ فساد است. قدرت هم همین طور است. اما اگر کسی قدرت را نامشروع نگرفته است بلکه توان خود را محک زده است و دیده می تواند [این بار را بردارد] و باری هم روی زمین مانده است و این شخص بار رو زمین مانده را برداشته است [این قدرت باعث فساد نمی شود].

مقدمات ریاست جمهوری حضرت آقا

امام رضوان الله تعالی علیه در اولین مرحله که بنی صدر علیه ما علیه رئیس جمهور شد؛ آن وقت عده ای از متدینین دنبال این بودند که مرحوم بهشتی رضوان الله علیه رئیس جمهور شود، و خیلی کارها کردند. عکس و امثال این ها چاپ کردند؛ اما امام رضوان الله تعالی علیه فرمودند: من دوست ندارم معممین این سمت ها را قبول کنند. [این کار را] اجازه نداند و کسی هم حرفی نزند. مسئله ریاست جمهوری حضرت آقا دام ظله یک مقدماتی داشت.

مرحوم آیت الله شهید هاشمی نژاد رضوان الله تعالی علیه با مقام رهبری دام ظله در دوره جوانی شان سفری به شمال داشتند،. ماه رمضان در رشت آنجا منبر می رفتند. حضرت آقا سراغ صاحب نفسی را گرفته بود و گفته بود که در این شهر، ولی خدایی، از صلحایی، صاحب نفسی کسی هست؟ آقایی را آنجا نشان داده بودند که سید بزرگواری بوده و او اهل معنا بوده است. حضرت آقا دام ظله که برای دیدن او قربه الی الله رفته بود، آن بزرگوار تا آقا را دیده بود، بلند شده بود و به استقبال آمده بود. آن زمان آقا هنوز شهرتی نداشت، جوان و طلبه بوده و برای تبلیغ رفته بودند. این سید آمده بود به استقبال آقا و گفته بود که مرحبا به سید حسنی. آقا فرموده بودند من حسنی نیستم، من حسینی هستم. فرموده بود نخیر شما از طرف مادر حسنی هستید. این را خودم از حضرت آقا شنیدم که فرمود من تا آن روز خودم هم توجه نداشتم که مادر من سید حسنی هستند. [بالاخره در کنار ایشان] نشستیم. بعضی از کله گنده های دربار هم آمده بودند، این هایی که با دکتر اقبال دم از صوفیگری می زدند، در آن جا بودند.

وقتی نشستیم ایشان ما را با احترام برد بالای مجلس و کنار خودش نشاند، جلوی آن کله گنده هایی که خیلی به آن ها هم توجه نداشت، به من گفت که شما در آینده حاکم این کشورهستید.(۳۰) آقا فرموده بودند حالا که آینده من را گفتید، آینده خودتان چیست؟ ایشان گفته بود که یک سال دیگر در چنین روزی من در خون خودم می غلطم. یک سال بعد در رمضان آقا در طرقبه مشهد منبر می رفتند. روزنامه آورده بودند ایشان دیدند که در تیترآن نوشته است: یک تصادف خونین. بعد خوانده بود، دیده بود که همان آقا سید در این تصادف در همان روزی که گفته بود، یک سال بعد، همان طور هم وفات کرد.

آقای بهشتی رضوان الله تعالی علیه را امام [برای ریاست جمهوری] اجازه نداند، بعد از این که جریانات بنی صدر گذشت، مرحوم هاشمی نژاد بعد از جریان بنی صدر خدمت آقا دام ظله آمد و گفت که اجازه بدهید تا شما را به عنوان رئیس جمهور مطرح کنیم. ایشان گفته بودند که من روحیه ی حضرت امام رحمه الله علیه را می دانم. ایشان دوست ندارند ما معممین سمت های این طوری را قبول کنیم. احیاناً مواردی پیش بیاید که مردم از دین و از این لباس برنجند، خوب نیست از این جهت حضرت امام راضی نیست. آقای هاشمی گفته بود آن با من. ایشان رفته بود خدمت حضرت امام رحمه الله علیه عرض کرده بود که آقا اجازه می دهید که ایشان _ اسم آقا را آورده بودند_  به عنوان رئیس جمهور معرفی شوند؟ امام بدون تأمل گفته بودند: اشکالی ندارد که ایشان رئیس جمهور شوند. بعد امام رحمه الله علیه فرموده بودند که ما بنا داشتیم کارهای حوزوی خودمان را بکنیم، اما بعد دیدم علم افتاد و کسی آن را بر نمی دارد، هر کسی می رود خرابکاری می کند، ناچار شدیم این علم را به دست خودمان بگیریم.

کسی که می بیند باری بر زمین مانده است و کسی نمی تواند این بار را بردارد، اگر توانش را دارد بیاید بردارد. اگر می تواند با مشورت و کمک گرفتن این کار را بکند، [بیاید این علم را بر دوش بگیرد]. بعد مرحوم آقای هاشمی نژاد فکر کرده بودند که _ چون ایشان در جریان پیش گویی بودند_ چون آن آقا گفته بود که در آینده ایشان حاکم مملکتی خواهد شد، نکند منظور ایشان ریاست جمهوری بوده؛ نگو که خدا ایشان را ذخیره کرده بوده تا این طور رهبری با صلابت، با قدرتمندانه توأم با همه معنویت ها که دستش به هیچ بدی آلوده نشود و هیچ نقطه ضعفی نداشته [را به ایشان بدهد]. این جزو ذخایر الهی است.

رعایت عدالت

 مدیریت معمولاً ظلم همراهش است. چه آدم پدر خانواده باشد که رعایت کند بین بچه هایش تبعیض نشود، به زنش ظلم نشود، عدالت را کم و زیاد نکند، چه مادر خانواده باشد که رعایت کند به بچه هایش آزار نرساند، بدآموزی نکند، بی دلیل جوش نیاورد؛ یکی از مشکلاتی که خانم ها دارند و باید به خدا پناه ببرند این است که زود عصبانی می شوند. زن هم که عصبانی شود اصلاً دیگر کنترل ندارد، هر حرفی را می زند، هر اذیتی را می کند، زندگی را به هم می ریزد. این ها مشکل است لذا اگر کسی مسئولیت داشت، رعایت عدالت کند، آرام آرام خودش را آماده کند که کار را درست انجام بدهد، با نرمش با آرامش با علم و دانش و مشورت، با توکل و توسل پیش رود و این در امان خداست.

در جوانی پاک بودن شیوه پیغمبریست

دومین گروهی که در امان هستند _ امیدواریم امام حسین علیه السلام به ما توجه کند، همه ما در موقعیت خودمان یک مدیریتی، یک مسئولیت و زیر مجموعه ای داریم، یک امانت هایی خدا به ما داده است. به امانت خودمان ظلم نکنیم این امانت ها را درست هدایت کنیم._  گروه دوم «شَابٌ‏ نَشَأَ فِی‏ طَاعَهِ اللَّه‏» جوانی پیچ خطرناک عمر است. هر کسی از جوانی سالم عبور کرد، خوشابحالش. «در جوانی پاک بودن شیوه پیغمبریست ور نه در پیری هر جبری مسلمان می شود» چراکه کاری از آن ساخته نیست. دیگر نه آن نیرو، نه آن توان را دارد، نه آن ذوق و شوق را دارد. در این سن خود به خود افتاده است. حالا دیگر هنر نیست که بگوید من کار بد نمی کنم،  نمی توانی کار بد انجام دهی آن روزهایی که می توانستی کار بد  انجام دهی  انجام دادی.

جوان می تواند خودش را نگه دارد. اگر جوان عمر خودش را در طاعت خدا بگذراند «شَابٌ‏ نَشَأَ فِی‏ طَاعَهِ اللَّه‏»  این نشو و نماش، این رشدش در مسیر طاعت خدا باشد، عوض هرزگی، عوض ضایع کردن عمر، (۳۵) عوض بطالت، عوض غفلت این جوانی رابه کار بگیرد و رشد کند «شَابٌ‏ نَشَأَ فِی‏ طَاعَهِ اللَّه‏» رستگار می شود. این از حساس ترین جهاد هایی است که جامعه ما امروز، نسل جوانش الحمد لله[آن را داراست وجوان ها]  در صحنه های معنویت حضور دارند.

جوان امروز بهتر از دیروز

بعضی ها خیلی غافل هستند. گاهی من در جمع ها گفته ام این جا هم می گویم  که خداوند از اول به ما [لطف داشته است]، اولین منبری که [به عنوان خطیب] در حضور آیت الله اراکی در فردو  قم رفتم ، خیلی جوان بودم شاید از این طلبه های جوان هم جوان تر بودم، شاید پانزده سالم بود. من در محضر ایشان منبر رفتم پایین که آمدم ایشان به من گفتند علمه البیان. خداوند متعال به ما  این عنایت را داشته است که بلد بوده ایم با مردم حرف بزنیم اما در همان زمان طاغوت، بعضی جاها اگر یک دبیر یا دانشجو پای منبر ما می آمد استثنا بود؛ همه مردم بازاری بودند. ادارات که طور دیگری بود، و دانشگاه که سایه ی روحانی را با تیر می زدند.

بعضی ها اشتباه می کنند که می گویند الان خیلی ها خراب شدند، چرا خرابی ها را می بینید؟ این احیاها که بحمدالله در ایران، در ماه رمضان، در سراسر کشور، قاطبه ی مردم خصوصاً نسل جوان [در آن حضور دارند و] رویشی دارند را نمی بینند!. آدم قطع دارد که خدا به این جوان ها عنایت دارد. آدم با اردوهای دانشجویی که کربلا می رود [این عنایت را حس می کند]. پارسال هم اربعین این دانشجویان که آقای پناهیان هم با ایشان بودند و جمع کثیری بودند به کربلا رفتند.

 دسته بحرینی ها را دیدیم در ایام کربلا، واقعا نیم ساعت طول می کشید که این ها تمام شوند. نود درصدشان جوان بودند. از برکات خون شهدا و اخلاص امام رحمه الله علیه، جوانان ما، قشر عظیمی از جوانان ما در بُعد عبادتی راه را یافته اند، لذت می برند. امروز در همین محفل نورانی جوانان عزیز ما، زینت این مجلس هستند. عده ای طلبه هستند؛ عده ای غیر طلبه هستند ولی همه ی آن ها مؤمن و متدین هستند. بیشتر جوانان از سنین دیگر در دانشگاه شریف هستند که بعد از اینجا می رویم خدمت آن ها، نود درصد از این ها جوان هستند.

تا جوانی باید خود را بسازی

در بُعد عبادتی، گرایش های مناجاتی و عرفانی جوانان ما خیلی خوب راه آمده اند؛ اما در بُعد ترک بعضی از مشکلاتی که بازدارنده هستند، در رعایت حریم پدران، مادران و بزرگان، در کنترل خیلی از اخلاقیات، نسل جوان باید خودش را بسازد و اگر خود را در جوانی نساخت و پیر شد، در پیری زحمت را آن چنان تر می کند. اگر آدم امروز را به فردا بگذارد بگوید فردا توبه می کنم یا بعداً خوب می شوم، نمی شود. آدم اگر در جوانی چشمش بد عادت شد، خیال نکنید اگر زن گرفت چشمش درست می شود. این آلوده است. این نجس شده است. این آلودگی پیدا کرده است. سعی کنیم در جوانی آلوده نشویم؛ والا اگر این بیماری ها آمد، با عوارض رفع نمی شود. این در وجود آدم می ماند و آن وقت در عالم برزخ برای آدم مار و عقرب می شود. برای آدم دردسر و شعله آتش می شود.

جوانی خطرناک است. غریزه جنسی با موعظه حل نمی شود. جهاد و مجاهدت می خواهد. برای جوانان باید زن گرفت، باید زمینه فراهم شود که از مشروعش استفاده کنند، چه دختران چه پسران و الا دشمن می آید و چون غریزه آتش است  از این آتش انفجار به وجود می آورد، از بین می برد لذا بر همه کسانی که صاحب فکر و صاحب طرح و امکانات هستند، در رأسش بر حکومت و دولت، لازم است اتاق فکری داشته باشند، بنشینند برای ازدواج جوانان فکر کنند و تعدادی از جوان ها هم که روحیه جهادی دارند، به این ها رنگ حضرت عیسی و یحیی بدهند

صفات حضرت یحیی از نگاه قرآن

درباره ی حضرت یحیی علیه السلام قرآن می فرماید: «وَ سَیِّداً وَ حَصُوراً وَ نَبِیًّا مِنَ الصَّالِحین» آل عمران؛۳۹_ و سرور و پیشوا، و [از روى زهد و حیا] نگاهدار خود از مُشتهیات نفسانى، و پیامبرى از شایستگان است  یعنی از اول برجسته و آقا بود.(۴۰) هر کسی می دید احساس می کرد که با یک آقا طرف است. از بچگی سید بود. امام حسن و امام حسین ما هم، اینطور هستند. این ها هر دو سید جوان های اهل بهشت هستند. از اول هم خداوند این ها را سید و آقا قرار داده است.

صفت دومی که حضرت یحیی دارد، حصور است. حصور یعنی میل به گناه جنسی نداشت. نه اینکه غریزه اش فعال نبود، نه. جوان سالمی بود اما این قدر عفیف بود، این قدر سالم بود، عشق خدا در وجودش بود که عشق دیگری در وجودش زمینه نداشت. ایشان حصور بود یعنی هیچ گاه فکر گناهی که در زمینه زن ها باشد، در وجودش نبود. چرا خداوند قضیه حضرت یحیی علیه السلام را برای ما می گوید؟ خدا عفیف بودن یحیی را، چشم پاک بودن او، حصور بودن او، پاکدامن بودن او را [در قرآن مطرح می کند]. هم در مورد حضرت یحیی خدا می فرماید او حصور بود هم در مورد حضرت یوسف علیه السلام.

جوان باشید همانند یوسف

خداوند در مورد ایشان یک سوره نازل کرده است. جریان زلیخا را در قرآن باز کرده است که او زمینه را از هر جهت آماده کرده بود و گفت: «هَیْتَ لَک»یوسف؛۲۳_ پیش بیا. یعنی من از هر جهت آماده ام. اتاق خلوت، آینه کاری شده، خودش را بزک کرده، همه مقدمات را فراهم کرد گفت بیا ولی آنجا حضرت یوسف علیه السلام گفت معاذ الله. ای کاش همه خدایی داشته باشند که آنجا دستشان را بگیرد. ِ «إِنَّهُ رَبِّی أَحْسَنَ مَثْوای» همان_ ، او پروردگار من است، جایگاهم را نیکو داشت [درست است که] تو مدتی زحمت من را کشیدی و از من پذیرایی کردی اما رب من اوست، تو که رب من نیستی. محبت های تو آلوده بوده، برای شهوات خودت به من محبت کردی. من بدهکار تو نیستم. من بدهکار او هستم. «إِنَّهُ رَبِّی أَحْسَنَ مَثْوای» لذا «شَابٌ‏ نَشَأَ فِی‏ طَاعَهِ اللَّه‏». باید جوان، جوانی خود را هزینه خدا کند. جوان در جوانی دل به اولیای خدا دهد.

ان الله یبغض شاب الفارغ

خودتان را بی کار نگذارید ، با دعا، با مناجات، با درس خواندن، با مطالعه کردن، با تحقیق، با آزمایش همه ی این ها هم قربه الی الله باشد. آدم وقتی بی کار شد، وسوسه می شود. چرا خداوند متعال شاب فارغ یعنی جوان بیکار [را دوست ندارد]. جوانی بیکار نشست بود، پیامبر صلی الله علیه و آله به او فرمودند: «ان الله یبغض شاب الفارغ» [یافت نشده در منبع] جوانی که بیکار باشد، خدا از او بدش می آید. برای این است که جوان باید خودش را بیکار نگذارد. اهل کسب است، مرتب کسب و کارش را رونق دهد. اهل ورزش است، مرتب ورزش کند. اهل درس و بحث است، انواع اشتغالات مطالعه ای برای خودش فراهم کند. اگر بیکار شد، شیطان وسوسه می کند.

بیکاری عامل همه بدبختی هاست. قاچاقچی گری ها، اعتیاد ها او از بی کاری شروع شده است، هرزگی ها و لات بازی ها از بیکار شروع شده است. آدم هایی که اهل درس و عبادت باشند، اوقات بی کاری هایش را می آید در مسجد می نشیند، می رود امامزاده می نشیند، دعای توسل و زیارت عاشورا می خواند، مگر به نفسش میدان می دهد که کاری انجام دهد. «شاب الفارغ»  جوانی جزء مسائل خطرناک است و جزء کشش هایی است که انسان در جوانی می خواهد خیلی کارها را بکند.

صدقات و احسان های خود را باطل نکنید

 سومین گروهی که در امان خدا هستند، عبارت است از کسی که اهل خیر است. این احسان جزو غرایز انسان است. اما آدم از این، هم استفاده می کند هم سوء استفاده. خیلی ها احسان هایشان ریا است. احسان هایشان خودنمایی است. احسان هایشان آینده نگری است که از این هایی که بهشان کمک می کند، فردا ازشان طلب کند، مطالبه دارد. دنبال این است که مسئولیتی قبول کند، (۴۵) دنبال این است که جَوی را راه بیندازد، دنبال این است گروهی را برای روز مبادا داشته باشد، اجمالاً اغراض سیاسی در مسائل خدماتی فراوان خدمت یک مسئول، یک پولدار، خدمت یک اهل خیر را آلوده می سازد. لذا جاهایی که [آن را] به حساب نمی آورند، سرمایه گذاری نمی کند. نمی تواند ناشناس برود در مسجدی که ناقص است، پولی بگذارد و هیچ کسی نداند. این کار را نمی کند. جاهایی می رود که نامی بنویسنند، اسمی هم بزنند که حاجی فلانی این کار را انجام داده است. این قسمت را ایشان آباد کرده است.

نوعاً بشر آلوده است. بشر ضعیف است و یکی از ضعف هایش هم این است که کار خیر خودش را نجس می کند. «لا تُبْطِلُوا صَدَقاتِکُمْ بِالْمَنِّ وَ الْأَذى» البقره؛۲۶۴_ صدقه‏هایتان را با منت و آزار باطل نکنید. که قرآن می فرماید صدقات و احسان های خود را باطل نکنید؛ باطل یعنی بی اثر کردن. تو کار خیر کرده بودی که برای تو بماند، دفع بلا شود، خدا ازتو راضی شود، مردم از تو راضی شوند اما وقتی منت می گذاری، به رخ می کشی، مردم احساس کنند که تو این جا یا آن جا خودت را می خواهی مطرح کنی، همه بدشان می آید، هم پولت را می گیرند و هم به تو فحش می دهند. چه فایده ای دارد؟ چرا این کار را می کنی.

لذا فرمود: َ«رَجُلٌ‏ تَصَدَّقَ‏ بِیَمِینِهِ‏ فَأَخْفَاهُ عَنْ شِمَالِهِ » الخصال ج‏۲ ص۳۴۳ سبعه فی ظل عرش الله یوم القیامه …..  ص : .۳۴۲ یعنی اگر کسی با دست راستش به کسی کمک می کند، دست چپش خبر دار نشود. این خیلی کنترل می خواهد. آدم به کسی خدمت کند اما طوری خدمت کند که خود او هم نداند. این از آن مسائل ظریف است.

خدا داد من را از جعفر بن محمد بگیرد

امام صادق علیه السلام به یکی از شاگردانش کیسه ای پول دادند و فرمودند ببر و به فلان سید بده. او هم در روز معینی که حضرت دستور داده بود، برد و آن را داد. آن طرف پول را گرفت و دعای خیر کرد وقتی کیسه پول را دید شناخت زیرا سابقا نیز همین کیسه می آمد. گفت خدا خیرش دهد. این شخص همه ساله یک کیسه پول برایم می فرستد که این پول خرج سالم است اما خدا داد من را از جعفر بن محمد بگیرد. قوم و خویشم است اما هیچ گاه به من کمک نمی کند. به امام صادق علیه السلام نفرین می کرد.

حضرت هر ساله این خدمت را کرده است [اما آن طرف این شخص را نمی شناخته است]. امام صادق علیه السلام این درس را به شاگردش می داد. می خواست بگوید کارهای خود را اینطور انجام دهید. ببینید امام تان چگونه کار می کند. به کسی که خدمت می کنید، طوری باشد که او احساس نکند در برابر شما بدهکار است. در زمان ما آدم این طوری کار می کند که اگر او تشکر نکرد جایی او را کنف کند که دردش بیاید و بگوید که دیدی اگر دست ما نمک نداشت، ما هم این کار را می کنیم. این از آن مسائل سختی است که اگر انسان رعایت نکند، کارهای خوبش بی نتیجه می شود. َ«رَجُلٌ‏ تَصَدَّقَ‏ بِیَمِینِهِ‏ فَأَخْفَاهُ عَنْ شِمَالِهِ »

سیم عشق

بقیه ی حدیث ان شاالله برای جلسه بعد باشد. امشب توسل ما به سه ساله ی حضرت ابی عبدالله علیه السلام است همه چیزهایی که عرض می کنیم و کلاس های تربیتی است اما همه ی این ها رو به بنا است. آن کسی که حلال مشکل است، یک مدیر را متعادلش می کند، یک جوان را در خط دین ثابت قدم می کند، هیچ چیز حواس جوانش را پرت نمی کند، آن کسی که اهل خیر را الهی می کند، از ریا و تزویر دورش می کند، آن خداست یک سیم عشقی است که به کانونی وصل شود، آدم همیشه حواسش به آنجا باشد. آدم برای راضی کردن او این کارها را بکند. تا سیم دل به جایی وصل نشود، آدم کارهایش ناقص است. خودش و کارهایش را به حساب می آورد اما عاشق اصلاً موجودیتی در برابر معشوق ندارد. خودش را باخته است. خداوند محبتی که به ما داشته است به ما یک دلبری داده که در دلبری نظیر ندارد او هم حسین ماست.