خاطرم هست در اوایل انقلاب زیاد با اعضای دولت موقت میانه نداشت. تمام‌شان را از قدیم از سال‌های مبارزه می‌شناخت و نمی‌توانست به آن‌ها اعتقاد و اعتماد داشته باشد. اما با بنی‌صدر این‌طور نبود. در ظاهر دوست و رفیق بود. آن هم بیش‌تر به خاطر این که امام به همه دستور داده بودند «چون رییس جمهور است، با او بسازید.» اگر با حرف و حرمت او مخالف بود، مقابله نمی‌کرد، بلکه با رفاقت و زبان خوش سعی می‌کرد حرف‌اش را به کرسی بنشاند. برای انتخاب نخست وزیر کشمکش زیاد بود. حرف و حدیث هم زیاد بود. منتها شهید محلاتی با درایت و زبان خاص خودش کاری کرد که بنی‌صدر مجبور شد شهید رجایی را انتخاب کند و این در آن زمان، در اوج اختلاف سلیقه‌ها، برای خودش شاهکار حساب می‌شد.

قاصد خنده‌رو، ص ۱۲۵٫