گام اول این بود که نشان دهیم:

۱-      محمد بن حنفیه دارای شخصیت اجتماعی و سیاسی است؛

۲-     یک اندیشه و طرح سیاسی را در جامعه شیعه بخصوص در مدینه دنبال می‌کند و همین طرح سیاسی او است که به جامعه شیعه آن روز شکل می‌دهد. بعضی از اسناد و مدارک این موضوع که در خاندان او امتداد پیدا کرد و تبدیل به موج اعتقادی شیعه شد را در جلسه قبل ذکر کردیم.

 

گام دوم این است که نشان دهیم حرکت او تنها سیاسی و اجتماعی نیست بلکه ادعای یک میراث علمی و رهبری فکری و معنوی نیز دارد و جامعه شیعی آن زمان، تقریباً او را به‌عنوان یک مرجع و شخصیت علمی و معنوی به‌حساب می‌آورد.



 اثبات این دو نکته اولین نتیجه‌ای را که در پی دارد این است که آینه تشیع و فرهنگ و تاریخ تفکر شیعه را باید در این نقطه جستجو کرد که محمد بن حنفیه کانون تحول و حرکت است. بعدازآن خواهیم گفت که این حرکت از خود مدینه آغاز شد؛ برخلاف کسانی که ممکن است بگویند محمد در مدینه نشسته است و کسانی در کوفه و مدینه بنام او حرکتی را راه می‌اندازند. در ادامه، در جریان کیسانیه، نسبت میان جریان درون و بیرون مدینه را خواهیم گفت اما کسانی در بیرون مدینه هستند و تلاش می‌کنند چیزهایی را به این خط نسبت بدهند و با پذیرش رهبری محمد، اندیشه‌های دیگری را نیز وارد کنند ولی معنایش این نیست که او فردی منفعل و منزوی است و دیگران برایش برنامه می‌ریزند.



سؤال: منظور از جامعه شیعه که محمد حنفیه را مرجع علمی می‌دانند چیست؟



منظور خاندان اهل‌بیت (ع) در مدینه است که در لایه بعدی تا کسانی که در کوفه و بصره تحت عنوان شیعه از آن‌ها یاد می‌شود ادامه دارد. البته ممیز اصلی آن‌ها را بعداً خواهیم گفت.



 

تمام تمرکز ما بین سال ۶۱ تا حدود سال ۷۰ قمری است. این دهه را که نقطه خلأ رهبری جامعه شیعه است بررسی خواهیم کرد.

 

سؤال: بعد از امام حسین (ع) امام سجاد (ع) رهبری جامعه را در دست می‌گیرد. آیا صلاح نبود در این‌طور مواقع محمد اشاره‌ای می‌کرد که از امام سجاد (ع) اجازه بگیرم؟

 

این مطلب را خواهیم گفت که از نظر تاریخی بنا بر بعضی اقوال چنین چیزی بوده است.

 

همه سخن من این دهه است. به‌تدریج با حضور امام سجاد (ع) در صحنه شیعه این ورق برمی‌گردد ولی در این نقطه فاصله میان صعود اجتماعی امام سجاد (ع) و ماجرای عاشورا بر محور محمد بن حنفیه است؛ زیرا پس از او، حضور امام سجاد (ع) از دهه ۷۰ قمری کاملاً یک حرکت شیعی را با رنگ و بوی اهل‌بیت (ع) جهت می‌دهد. نکته مهمی که در اینجا وجود دارد این است که حضرت در این دوره هیچ‌گونه نزاعی با محمد و جریان او شکل نمی‌دهند؛ نه در خودشان و نه در میان شیعیانشان.

 

صحبت در این است که محمد بن حنفیه کیست؟ خط فکری او در مدینه چه کسانی هستند؟ این‌ها دارای چه اعتقادی هستند؟ رویکرد آن‌ها در مقابل خط اکثریت خلافت چیست؟

 

محمد بن حنفیه شخصیتی است که هم دارای علم و فضل است و هم خودش را مدعی میراث امام علی (ع) می‌داند. در مدارک و اسناد مختلف از جمله «طبقات ابن سعد» و«سیر اعلام النبلاء» که از بخاری و زهری نیز نقل کرده‌اند روایاتی در مورد محمد و دو فرزندش آمده است.

 

از دیدگاه اهل سنت که جریان عمومی حدیث را در دست دارند محمد بن حنفیهبه‌عنوان یک شخصیت علمی است که جزء سلسله انتقال میراث اسلامی تلقی می‌شود.

 

گفته شده است که او از عمر بن خطاب و امام علی (ع) روایت نقل کرده است.

«رأی عمر و روی عنه و عن ابیه و ابوهریره و عثمان و معاویه و عمار بن یاسر و عن غیرهم.»

 

کسانی که از او روایت کردند: «حدث عنه بنوه، عبدالله، حسن، ابراهیم و عون، سالم بن ابی جعد، منذر ثوری، ابوجعفر باقر (ع)، عبدالله بن محمد عقیل، عمرو بن دینار، محمد بن قیس مخرمه، عبدالاعلی بن عامر ثعلبی و آخرون.» یعنی کسانی که از او روایت نقل می‌کنند یک گروه هستند.

 

در ذیل شخصیت او عبارت‌هایی نقل شده است که معلوم می‌شود دست‌کم در میان اهل سنت، شخصیتی میراث‌بر امام علی (ع) شناخته می‌شود.

 

در «سیر اعلام النبلاء» آمده است:

«قال ابراهیم بن جنید لانعلم احدا اسند عن علی (ع) اکثر و لا اصح مما اسند ابن الحنفیه.»

 یعنی ما کسی را نمی‌شناسیم که به امام علی (ع) حدیث اسناد کرده باشد بیشتر و صحیح‌تر از آنچه محمد بن حنفیه نقل کرده است. نتیجه این‌که نه‌تنها اهل سنت، محمد حنفیه را راوی امام علی (ع) می‌دانند بلکه او را اصح نیز می‌دانند و او را منحرف نمی‌دانند. البته خواهیم گفت که از کجا نقطه تقابل جریان او با اهل سنت شروع می‌شود. ولی نسبت به شخصیت او آن‌قدر جلیل است که نه‌تنها او را متهم نمی‌کنند بلکه معتقدند بیشترین میراث امام علی (ع) از طریق او به ما رسیده است.

 

در تعبیر دیگری در همین کتاب آمده است: «ان عبدالاعلی قال: ان محمد بن علی کان یکنی ابالقاسم و کان ورعا کثیر العلم.»

 

در میراث شیعی نیز در مورد او روایاتی آمده است که ما معتقدیم از غیر طریق رسمی نقل حدیث شیعه است؛ زیرا روایاتی از طریق اصلی دارد که از طریق امام سجاد (ع) به بعد برمی‌گردد و همان طریقی است که در کتب رجالی ما آن را نقل می‌کنند. در شیعه، کتب رجال مأخوذ از روایات است. شیعه زمانی رجال را نوشت که میراث حدیثی‌اش تقریباً تدوین، نقد و آماده شده بود. رجال را از درون حدیث درآورند؛ مثلاً برقی که از اولین رجال نویسان ما است از درون سلسله اسناد روایات، راویان را انتخاب می‌کند و طبقات را روشن می‌کند.



 

 

جالب این است که در هیچ‌کدام از کتب اصلی رجال شیعه نامی از محمد حنفیه نیست. این نشان می‌دهد که به دلایلی مانند نزاع میان فرزندان او، دیگر شیعه به او اعتماد نمی‌کند و او را به رسمیت نمی‌شناسد. همین کشف می‌کند که در کتب اصلی روایی شیعه، این‌ها ناقل روایات محمد بن حنفیه نبودند. در کتب اصیل روایی‌مان از محمد بن حنفیه چیزی نمی‌بینیم. در کتب رجالی گاهی از فردی نام آورده می‌شود که تنها یک حدیث از او نقل شده است ولی نامی از محمد بن حنفیه نیست. البته در کتب ثانویه ما که معمولاً غیر خط حدیثی ما از آن نقل می‌شود مانند صدوق و امامیه بعد از صدوق، نام او دیده می‌شود.

 

میدانیم بعد از صدوق و مدرسه قم غیر از سلسله اسناد رسمی امامیه مجموعه‌ای از روایات نیز وارد روایات شیعه شد؛ مانند زمانی که شیخ صدوق تا ماوراءالنهر رفت و این روایات مربوطه به اهل‌بیت را جمع‌آوری کرد. بسیاری از روات آن مجهول است و معنای آن این نیست که موثق نیستند بلکه به این معنا است که میراث اهل‌بیت (ع) به آن‌ها رسیده است ولی ما آن‌ها را نمی‌شناسیم. در این دسته از کتب از محمد حنفیه روایات فراوانی داریم و اهل سنت بیشتر از ما دارند.

 

کتابی بنام «محمد بن علی بن ابیطالب ابن حنفیه» نوشته «السید محی الدین المشعل» از انتشارات دارالرسول الاکرم منتشر شده است که روایاتی را از محمد بن حنفیه جمع‌آوری کرده است که البته همه آن نیست. خود این مجموعه روایات نشان می‌دهد که حجم میراث حدیثی محمد بن حنفیه قابل‌توجه است و کلمه «ورعا کثیر العلم» حرف بی‌ربطی نیست.

 

در کتب روایاتی ما نیز قدح مستقیمی در مورد خود محمد حنفیه نداریم. اگر دو تا نکته نیز وجود دارد همه درنهایت به نفع محمد بن حنفیه تمام شده است و نشان می‌دهد شخصیت او مثبت است. جز آن موردی که اهل سنت نقل می‌کنند و آن نزاع که میان محمد با حسنین (ع) و بحث با امام سجاد (ع) نقل شده است.

 

نسبت به حسنین (ع) تنها چیزی که نقل شده است که بویی از رقابت می‌دهد چند روایتی است که اهل سنت نقل کرده‌اند؛ مثلاً به نقل از او گفته‌اند: «الحسن والحسین خیر منی و انا اعلم منهما.» در اینجا سند کاملاً مشکوک است؛ حتی بر مبنای اهل سنت. یکی از احتمالاتی که می‌دهیم رقابتی بود که خوارج می‌خواستند میان حنفیه و امام علی (ع) و اولاد ایشان ایجاد کنند. یک خط برون شیعی به دنبال این بود که محمد را از خط امام علی (ع) جدا کنند. البته تقریباً محمد بن حنفیه در هر جایی که چنین اتفاقی افتاده است سخت مقابله کرده است.

 

یک روایت در مورد رقابت محمد بن حنفیه با حسنین (ع) در میراث علمی امام علی (ع) در کتب شیعه آمده است که در «بصائر الدرجات» و «اثبات الهدی» شیخ حر عاملی آمده است. این دو با هم اختلاف دارند ولی یک مضمون را نقل می‌کنند که بعد از شهادت امام علی (ع) نزد حسنین (ع) آمد و تقاضا کرد که از میراث پدر چیزی به من بدهید. تفاوت نقل در این است که در «بصائر» می‌گوید: خدمت امام حسین (ع) چنین تقاضایی کرد و در «اثبات الهدی» می‌گوید خدمت هر دو امام رسید و تقاضا کرد.

 

بصائر نقل می‌کند:

«اتی محمد بن حنفیه الحسین بن علی فقال: اعطنی میراثی من ابی. فقال الحسین ما ترک ابوک الا سبع مائه درهم فضلت بالعطایا.» در روایت «اثبات الهدی» آمده است که از پدرمان چیزی باقی نمانده است.

 

«قال فاعطنی من علم ابی. فدعی الحسین فذهب فجاء بصحیفه یکون اقل من شبر او اکبر من اربعه اصابع»

امام حسین (ع) کاغذی را آوردند که کمتر از کف دست بود.

 

«قال فملئت شجره و نحوه علما.»

در اینجا امام سجاد (ع) می‌فرماید حجم زیادی از علم در آن بوده است. می‌خواهد بفرماید که با وجود حجم کوچکی که داشته است دارای محتوای علمی بسیار بالایی بوده است.

 

سؤال: نوع روایاتی که وجود دارد می‌خواهد بگوید هم علم غیرعادی بوده است یعنی پیش‌بینی‌ها پیش‌گویی بوده است یعنی فقه و معارف و تفسیر نبوده است. مربوط به حوادث آینده بوده است. آیا شما به مواردی برخورد کردید که محمد بن حنفیه علمی را که طلب کرده است معارفی در آن وجود داشته است؟ محمد بن حنفیه به دنبال چه چیزی بوده است؟

 

عرض شد که محمد بن حنفیه در زمان پدرش خودش از شخصیت‌های نزدیک به پدر است. در جنگ جمل و صفین، صاحب رایه العظمی بوده است. او کسی نیست که نیازمند صلاه و صوم و مانند آن باشد. همین مسأله نشان می‌دهد او به دنبال میراث خاصی است که می‌داند در دست حسنین (ع) است. این علم ویژه و پنهانی است و علمی نیست که امام به همه می‌گفته است. این میراث، مکتوب است و معلوم است نوشته‌هایی از امام علی (ع) بوده است که در آن علوم و معارف ویژه‌ای بوده است.



 

 

همه شواهد نشان می‌دهد محمد بن حنفیه غیر از علومی که از او نقل شده است مانند عبادات و مسائل اعتقادی که امام علی به همه می‌گفته‌اند، به دنبال چیزی است که ما به الامتیاز امامت است. او به دنبال مسأله وراثت است و خط کیسانیه نیز این مسأله را دنبال می‌کند. او می‌خواهد بگوید من وارث امام علی (ع) هستم و شایستگی جانشینی او را دارم.

 

سؤال: همه روایاتی که این میراث را نقل می‌کنند رنگ رازآلودی و غیرعادی به آن می‌دهند؛ مثلاً این خبر که فلان حکومت پیروز می‌شود. شاید معقول نباشد که امام علی (ع) این مسائل را برای خودش بنویسد. احتمالاً این‌ها را کیسانیه یا طرفداران آن‌ها ساخته‌اند؛ زیرا در رقابت‌های میان محمد و دو برادرش شکست نخورند و بتوانند به پیروان خودشان امید بدهند که مسأله بدا را از همین‌جا تعمیم دهند. الآن شما چند مورد می‌توانید از این کتاب نقل کنید که معرفتی در آن باشد؟ آیا جایی داریم که کسی بگوید در این کتاب تنها حوادث جزئی نبوده است؟

 

حتی حوادث جزئی نیز زیاد از آن کتاب نقل نشده است. شکی نیست که کیسانیه از این فضا استفاده کردند و خط رازآلود را مدیریت کردند که البته همه کیسانیه این‌طور نیستند. اگر کسی بگوید احتمالاً این مطالب ساخته کیسانیه است در هر کاری احتمال، راه تحقیق را باز می‌کند ولی این‌که بتوان با اسناد آن را ثابت کرد جای تردید است.

 

اجمالاً مسلم این است که یک سری اطلاعات از امام علی (ع) غیرازآن امور جزئی در آن موجود است ولی محتوای آن مشخص نیست. این‌که از کتابی چیزی نقل شود که مردم نیز به دنبال آن هستند مثلاً سال آینده چه اتفاقی می‌افتد، اگر از امام علی (ع) می‌پرسند و ایشان پاسخ داده‌اند دلیل بر این نیست که در این کتاب فقط این چیزها است.

 

در مورد دو فرزند محمد بن حنفیه مطالبی وجود دارد که نشان می‌دهد این میراث در درون این خاندان رواج دارد.

 

یک فرزند حسن بن محمد است که با وجود دانش بالا، از نظر اعتقادی با آن خط شیعی زاویه دارد و اولین کسی است که قائل به ارجاء شد که البته معنای این ارجاء را توضیح خواهیم داد. فرزند دیگر عبدالله معروف به ابوهاشم که در کنار پدر است و تقریباً در تمام خطوط محمد بن حنفیه جانشین محمد و میراث‌بر خط فکری شیعی او است.

 

 «عبدالله بن محمد بن حنفیه الامام ابوهاشم الهاشمی العلوی المدنی. روی عن ابیه حدیث تحریم المتعه» که معلوم شده است غلط است و به زهری منسوب است.

 

«قال مصعب بن عبدالله کان ابوهاشم صاحب الشیعه فاوصی الی محمد بن علی بن عبدالله بن عباس» (نوه عبدالله بن عباس)

 

عباسیان داستانی درست کردند که در سفری که ابوهاشم برای دیدار با سلیمان بن عبدالملک می‌رفته است در میانه راه به دستور سلیمان مسموم شد. عباسیان این‌طور نقل کرده‌اند که در آن جلسه‌ای که ابوهاشم نزد سلیمان می‌رفت در آن جلسه خصوصی محمد بن علی بن عبدالله بن عباس هم بود و همان‌جا به او وصیت کرد و از خاندان محمد حنفیه به خاندان عباس منتقل کرد. عباسیان این را باب کردند که در قیام، «الرضا من آل محمد» را مستند کند که بگویند ما وارث بر امام علی هستیم. سفاح بارها می‌گفت من مهدی هستم.

 

«قال ابن سعد کان ثقه قلیل الحدیث»

 

میزان قلت و کثرت در میان اهل سنت نشان‌دهنده جایگاه حدیثی و روایی شخص است. این مطلب نشان می‌دهد ابوهاشم در خط داخلی محمد بن حنفیه است. نقطه تماس این جریان با بیرون، حسن بن محمد است که او را اجل و اوثق می‌دانند.

 

«کانت الشیعه تنتحله و لما احتضر اوصی الی محمد بن علی و قال انت صاحب هذا الامر و هو فی ولدک و صرف الشیعه الیه و اعطاه کتبه.»

 

یعنی ابوهاشم یک مجموعه از کتاب داشت که نه‌تنها وصیت کرد بلکه کتاب‌هایی که در اختیارش بود را به او داد. البته ممکن است کتاب سازمانی یا کتب علمی باشند.

 

بخاری در کتاب تاریخ خودش می‌نویسد:

 

«قال علی حدثنا ابن عیینه حدثنا الزهری کان الحسن اوثقهما و کان عبدالله یتبع سبأیه»

 

می‌دانید نقش زهری نقش ابوهریره در دستگاه عبدالملک مروان بلکه اشد آن بود. از نظر مالی بسیار ضعیف بود و حتی در نان شبش مانده بود. عبدالملک او را پیدا کرد و در دستگاه روایت سازی استفاده کرد. بنی مروان و بنی‌امیه با زهری یک دین جدید ساختند. زهری کاملاً با شیعه و خاندان اهل‌بیت (ع) آشنا است و شاید بیش از نصف صحیح بخاری از زهری است. او داوری می‌کند و حسن را موثق‌تر می‌داند؛ زیرا در حسن هیچ نمط شیعی نیست و بروز ظاهری‌اش این است که خودش را شخصیت شیعی نشان نمی‌دهد. شاهد من این است که می‌گوید ابوهاشم از سبأیه پیروی می‌کرد.

 

در جلسات قبل، داستان سبأیه را عرض کردم. سبأیه یعنی خط پیروان علی بن ابیطالب (ع) که این‌ها خط یمنی‌ها بودند؛ در مقابل خط بنی‌امیه بود که خودشان را خط حجازی می‌دانستند. سبأیه یک واژه تحقیرآمیز بوده است.

 

ابومخنف در زمان مختار که درست در همین زمان است می‌گوید: وقتی به دنبال شبث بن ربعی رفتیم جنگ مغلوبه شد. شکست خوردیم. یکی‌یکی ما را آورد. وقتی فهمید اولین نفر یمنی است دستور داد او را بکشند. نفر دوم را که حنفی بود بسیار احترام کرد. به من که رسید گفتم: از قریش هستم. گفت: «بخ بخ. ما لک بهذا السبایه؟» تو چکارت به سبأیه؟

 

تعبیری که در همین دوره تاریخی می‌شود نشان می‌دهد این کلمه بار معنایی داشته است و بر پیروان اهل‌بیت (ع) اطلاق می‌شده است.

 

«رواه الحمیدی عن سفیان و لفظه»

زهری گفت از سبأیه تبعیت می‌کرد و سفیان ثوری گفت که احادیث سبأیه را جمع‌آوری کرد. کاملاً روشن است که سبأیه را از یمنی‌ها و افراد دون‌پایه می‌دانند. اینجا سبأیه کاملاً ایدئولوژیک است و بر شیعه اطلاق می‌شود و عبدالله کسی است که میراث سبأیه را جمع‌آوری می‌کند.

 

در مورد حسن در آنجا از زهری نقل دارد که نشان می‌دهد که این خاندان اهل فضل هستند:

 

«حسن کان من علماء اهل‌البیت (ع) و ناهیک عن عمرو بن الدینار یقول: ما رایت ما رایت احدا اعلم بما اختلف فیه الناس من الحسن بن محمد.»

 

اختلاف بین مردم به معنای تئوری‌ها است نه درگیری‌های بین مردم؛ مانند اصطلاح مقارن شناسی؛ یعنی نه‌تنها از علمای اهل‌بیت (ع) بود بلکه دیدگاه‌های مختلف را می‌شناخت.

 

عمرو بن دینار می‌گفت: «ما کان زهریکم الا غلاما من علمه.» زهری شما که علم زیادی دارد در برابر حسن بن محمد مانند طفلی است.

 

خواستم فضای علمی و شخصیتی این خاندان را بررسی کنم. می‌خواهیم در ادامه به میراث آن‌ها و امتداد این خاندان توجه کنیم؛ بخصوص آنجایی که به فکر شیعی منجر می‌شود. خواهیم گفت که نزاع محمد حنیفه در کنارش عبدالله بن عباس از درون مدینه و در مقابل عبدالله بن زبیر شکل می‌گیرد. کسی که این جداسازی را از دوره بعد از عاشورا پایه‌گذاری کرد محمدبن حنفیه و عبدالله بن عباس و امام سجاد (ع) بود.