آیه‌ی ولایت به این شرح است: «إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلاهَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاهَ وَ هُمْ راکِعُونَ‏»[۱]؛ «ولی و سرپرست شما تنها خداست و رسول او و کسانی که ایمان آورده، نماز را به پا می‌دارند و زکات[۲] می‌پردازند در حالی که در رکوعند».

شأن نزول

بسیاری از محدّثان و مفسّران اهل سنّت آورده‌اند که این آیه در شأن حضرت علی (علیه السّلام) نازل شده است. علّامه‌ی امینی روایات مربوط به نزول این آیه درباره‌ی امیر مؤمنان را از حدود بیست کتاب اهل سنّت با ذکر دقیق منبع نقل کرده است.[۳]

از جمله ابو اسحق ثعلبی در تفسیرش از ابوذر غفاری که خود شاهد ماجرا بوده است نقل می‌کند:

«روزی با پیامبر در مسجد نماز می‌گذاردم که سائلی درخواست کمک کرد ولی کسی به او چیزی نداد. او دست به آسمان بلند کرد و گفت: خدایا! گواه باش که من در مسجد پیامبر تو تقاضای کمک کردم ولی کسی چیزی به من نداد. علی (علیه السّلام) مشغول نماز و در حال رکوع بود. او در این حال به انگشت کوچک دست راستش که در آن انگشتری بود اشاره کرد، سائل نزد او آمد و در برابر دیدگان پیامبر انگشتر را از انگشت او گرفت. آن‌گاه پیامبر رو به آسمان نمود و فرمود: بار خدایا! برادرم موسی از تو درخواست نمود که سینه‌ام را گشاده‌دار… و برادرم هارون را وزیر و پشتیبان و شریک در امر من قرار ده، تو او را فرمودی: من به زودی تو را به وسیله‌ی برادرت نیرومند می‌سازم و شما را پیروزی می‌دهم. خداوندا! من محمّد پیامبر و برگزیده‌ی توام، به من شرح صدر ده و کار را بر من آسان کن و علی را برای من وزیری از اهل بیتم قرار ده و به وسیله‌ی او مرا پشتیبانی نما. هنوز دعای پیامبر تمام نشده بود که جبرئیل از جانب خدا فرود آمد و گفت ای محمّد! بخوان: «إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلاهَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاهَ وَ هُمْ راکِعُونَ‏»[۴].

بنابراین نزول این آیه در مورد امیر مؤمنان جای تردید نیست. برخی برآنند که روایات متضافر[۵] بلکه متواتر از طریق شیعه و سنّی در باره نقل شده است.[۶]

شاعر صحابی حسان بن ثابت انصاری نیز این واقعه را به نظم آورده و در پاره‌ای از ابیات آن خطاب به امیر مؤمنان (علیه السّلام) می‌گوید:

و انت الذى اعطیت اذ کنت راکعا                      فدتک نفوس القوم یا خیر راکع‏

فانزل اللَّه فیک خیر ولایه                             و بیّنها فی محکمات الشرائع‏[۷]

«تو بودی که در حال رکوع زکات بخشیدی؛ جان‌ها به فدای تو ای بهترین رکوع کنندگان. از پس آن خداوند بهترین ولایت را در حقّ تو نازل کرد و آن را در ناموس استوار خویش بیان نمود».

دلالت بر امامت

۱ – کلمه‌ی «إِنَّما» مفید حصر است، یعنی دلالت بر وجود چیزی به نحو انحصاری دارد.[۸]

۲ – ولایت در آیه به معنای زمامداری، سرپرستی و جواز تصرّف در امور است.[۹]

۳ – مراد از «الَّذینَ آمَنُوا…» چنان که گذشت حضرت علی (علیه السّلام) می‌باشد.

 

نتیجه

مراد آیه این است که تنها کسی که بر مسلمانان ولایت و پیشوایی و حقّ سرپرستی و تصرّف در امور آنان را دارد خداست و در طول ولایت او پیامبر و سپس امام علی (علیه السّلام). بنابراین آیه‌ی یاد شده با اثبات حصر ولایت برای خدا، پیامبر و امام هر گونه ولایتی در عرض آن‌ها را مردود و نامشروع معرّفی می‌کند. بنابراین بدین وسیله امامت و ولایت بلافصل امیر مؤمنا (علیه السّلام) پس از پیامبر از منظر قرآن روشن و مبرهن می‌شود.

دیدگاه اهل سنّت

غالب اهل سنّت برآنند که آیه‌ی شریفه ربطی به مسأله‌ی امامت ندارد. عمده‌ترین اشکالات آن‌ها از قرار زیر است:

اشکال اوّل

کلمه‌ی «ولیّ» در آیه به معنای یاور و دوستدار است، نه به معنای سرپرست، زمامدار و یا کسی که اولویت و حقّ تصرّف در امور را دارد.

نقد:

۱ – بسیاری از ارباب لغت عهده‌داری و سرپرستی را معنای کلمه‌ی ولی دانسته‌اند از جمله:

راغب اصفهانی می‌نویسد: «وَلایت؛ یعنی یاوری کردن وِلایت یعنی زمامداری و سرپرستی امور، و گفته شده است که وِلایت و وَلایت مانند دِلالت و دَلالت است و حقیقت آن سرپرستی است ولی و مولا نیز در همین معنا به کار می‌رود».[۱۰]

ابن اثیر می‌نویسد: «ولی، یعنی یاور و هر کس امری را بر عهده گیرد مولا و ولی آن است».

سپس می‌گوید: «و از همین قبیل است حدیث «مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ» و سخن عمر که به علی (علیه السّلام) گفت: تو مولای هر مؤمنی شدی؛ یعنی ولیّ مؤمنان گشتی»[۱۱].

صاحب صحاح اللغه می‌نویسد: «هر کس سرپرستی امور کسی را به عهده گیرد، ولی او است».[۱۲]

در مقاییس اللغه آورده است: «هر کس زمام امر دیگری را به عهده گیرد، ولی او است».[۱۳]

۲ – قرائنی وجود دارد که براساس آن‌ها نمی‌توان کلمه‌ی «ولیّ» در این آیه را به یاور و یا دوستدار معنی کرد. یکی از این قرائن حصر در آیه‌ی «إِنَّما» است که ولایت را منحصراً از آن خدا و رسول و حضرت علی (علیه السّلام) دانسته است در حالی که اگر ولایت به معنای یاوری و دوستی بود نه تنها انحصار معنا نداشت بلکه معارض با آیاتی می‌شد که مؤمنان را پشتیبان و یار و یاور یکدیگر قلمداد می‌کندد.

 

اشکال دوم

اگر مراد آیه پس از خدا و پیامبر حضرت علی (علیه السّلام) می‌باشد، چرا به صورت جمع آمده است؟

پاسخ:

۱ – این‌گونه استعمالات هم در زبان عربی به طور عام شایع است و هم نمونه‌های مختلفی در قرآن مجید دارد.

به عنوان مثال قرآن می‌فرماید: «یَقُولُونَ لَئِنْ رَجَعْنا إِلَى الْمَدینَهِ لَیُخْرِجَنَّ الْأَعَزُّ مِنْهَا الْأَذَلَّ وَ لِلَّهِ الْعِزَّهُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنینَ وَ لکِنَّ الْمُنافِقینَ لا یَعْلَمُونَ‏»[۱۴]؛ «می گویند: اگر به مدینه برگردیم، قطعاً آن که عزتمندتر است آن زبون‌تر را از آن‌جا بیرون خواهد کرد ولی عزّت از آنِ خدا و از آنِ پیامبر او و از آنِ مؤمنان است؛ لیکن این دورویان نمی‌دانند.».

در حالی که مفسّران اتّفاق نظر دارند که گوینده‌ی این سخن تنها یک نفر یعنی عبدالله بن ابی رئیس منافقان بوده است و «یَقُولُونَ» به او اشاره دارد.[۱۵]

۲ – در آیه‌ی ولایت عبارت «الَّذینَ آمَنُوا» جمع است و در معنای فرد به کار نرفته، بلکه مصداق خارجی آن در زمان نزول آیه منحصر به حضرت علی (علیه السّلام) است. مفسّران شیعه و سنّی سه احتمال را درباره‌ی راز این‌گونه سخن گفتن در آیه‌ی یاد شده مطرح ساخته‌اند که عبارت است از:

۱ – ترغیب دیگران به کسب این‌گونه فضایل[۱۶]،

۲ – تنظیم و احترام نسبت به امیر مؤمنان[۱۷]،

۳ – بازداری از افروختن حسّ حسادت و کینه نسبت به آن حضرت[۱۸].

در این باره به سخن زمخشری از مفسّران برجسته‌ی اهل سنّت بسنده می‌کنیم:

این آیه در شأن علی (علیه السّلام) نازل شده است و سرّ این‌که لفظ جمع در آیه آمده «الَّذینَ آمَنُوا» (با این‌که در مورد یک نفر بیشتر نیست) آن است که مردم را به چنین فعل ترغیب کند و بیان فرماید که بر مؤمنان لازم است این‌گونه فضیلت‌ها را کسب کنند و بر خیر و احسان و دستگیری از فقرا بکوشند. به طوری که حتّی به اندازه‌ی یک نماز، آن را به تأخیر نیندازند.[۱۹]

 

اشکال سوم

چگونه ممکن است کسی مانند امام علی (علیه السّلام) که تیر از پای مبارکش در نماز بیرون آوردند متوجّه نشد، در حال نماز به درخواست شخصی توجّه کرده باشند؟

پاسخ

۱ – اصل صدقه دادن در حال نماز فضیلتی بسیار بزرگ است که خداوند آن را در کتاب خود ستوده و به عنوان الگویی نیکو به امّت اسلامی معرّفی کرده است، بنابراین با توجّه به محبوب بودن این عمل نزد خداوند نمی‌توان آن را نوعی مانع و حاجب بین توجّه انسان به خدا و حضور قلب به حساب آورد. آنچه مانع حضور قلب است توجّه به امور مادی و دنیایی بدون ارتباط با خدا و فاقد انگیزه‌های الهی و معنوی است.

۲ – اولیای الهی حالات متفاوتی از جهت مراتب دارند. به عبارت دیگر اگرچه حضور و توجّه قلبی آنان به خدا دائمی و همیشگی است، امّا این توجّه باطنی دارای مراتب و درجاتی است.

استاد مطهّری در این باره به حالات پیامبر اشاره نموده که گاه در حال نماز چنان جذبه‌ای پیدا می‌کرد که طاقت نمی‌آورد اذان تمام شود و می‌فرمود: «أَرِحْنَا یَا بِلَالُ!»؛ «زود باش که نماز را شروع کنیم»، و گاه نیز در حال سجده نوه‌هایش امام حسن (علیه السّلام) یا امام حسین (علیه السّلام) بر شانه‌اش سوار می‌شدند و آن حضرت با آرامش صبر می‌کرد تا کودک برخیزد.

۳ – در نگرش عرفانی حالتی که امام در نماز صدقه دادند حضور قلب و جذبه‌ای کامل‌تر از زمانی است که تیر از پایش درآوردند و متوجّه نگردید. زیرا موقعی که انجذاب کامل شود در آن حالت برگشت وجود دارد، یعنی شخص چنان توجّهش به خدا کامل است که در عین توجّه به خدا تمام هستی را مشاهده می‌کند.[۲۰]

به عبارت دیگر در این باره سه حالت متصوّر است:

۱ – حالتی که انسان در اثر توجّه به ماسوی الله از خدا غافل باشد. این حالتِ بسیاری از انسان‌ها در شرایط مختلف زندگی است. در این حالت توجّه به غیر خدا حجاب توجّه و التفات به ذات حق است.

۲ – حالتی که انسان در اثر توجّه به خدا از غیر خدا غافل باشد. این مرتبه‌ی جذب ناقص است که در آن توجّه به خدا مانع و حجابِ غیر خداست.

۳ – مرتبه‌ی جذبه و فنای کامل که در آن هیچ حجابی نیست و شخص چنان توجّهی به خدا دارد که در پرتوی مشاهده‌ی جمال او پرتوها و جلوه‌های جمال او که سراسر هستی را آکنده است نیز مشاهده می‌کند. بنابراین در این‌جا دو توجّه نیست، بلکه یک توجّه کامل است که همه چیز را فرا می‌گیرد. آنچه قرآن از امیر مؤمنان (علیه السّلام) توصیف می‌کند چنین حالتی است. در چنین حالتی تمانع و تزاحم از میان تکالیف و اکتساب فضایل برچیده می‌شود و دو عبارت بزرگ یعنی نماز و صدقه دادن به هم می‌پیوندند. عظمت و اهمّیّت رسیدن به چنین مرتبه‌ی بلندی البتّه شایستگی آن را دارد که خداوند در کتاب خود برای همگان آفتابی کند و سرمشق دیگران قرارش دهد.

 

اشکال چهارم

اگر آیه‌ی یاد شده بر امامت و خلافت حضرت علی (علیه السّلام) دلالت دارد چرا خود آن حضرت به آن استشهاد نکرده‌اند؟

پاسخ:

حضرت علی (علیه السّلام) در موارد متعدّدی به این آیه در رابطه با امامت خویش استناد کرده‌اند، از جمله:

۱ – خطاب به ابوبکر فرمودند: تو را به خدا قسم آیا در قضیه‌ی زکات انگشتر، ولایت از طرف خدا برای تو مقرّر شده یا برای من؟ گفت: بلکه برای تو؟[۲۱]

۲ – در روز برگزاری شورایی که عمر بن الخطاب در رابطه با تعیین خلیفه پس از خود تعیین کرده و زمام کار را به دست دامادش عبد الرّحمن بن عوف سپرده بود، امیر مؤمنان در برابر دیگران به همین آیه اشاره نموده و فرمود: آیا غیر از من در میان کسی هست که در حال رکوع زکات داده و درباره‌اش این آیه‌ی ولایت نازل شده باشد؟ همه پاسخ دادند: هرگز![۲۲]

۳ – در جنگ صفین نیز در حضور جمعیت به آیات مختلفی از جمله این آیه‌ی استشهاد کردند و استشهادات ایشان مورد تأیید جمعی از اصحاب بدر قرار گرفت.[۲۳]

پاره‌ای از خرده اشکالات دیگر نیز در این باره مطرح گردیده از جهت رعایت اختصار به آنچه گفته آمد بسنده می‌کنیم.[۲۴]

 

منبع: پرسشها و پاسخهای دانشجویی امام شناسی؛ دفتر نشر معارف – تدوین و تألیف: حمیدرضا شاکرین، محمدرضا کاشفی


 

[۱]. مائده (۵)، آیه ۵۵٫

[۲]. معنای کلمه‌ی زکات اعم از زکات واجب و مستحب است و کاربرد آن در این آیه در مورد زکات مستحبّی یعنی صدقه است.

[۳]. بنگرید: عبد الحسین احمد الامینی النّجفی، الغدیر فی الکتاب و السّنه و الادب، ج ۲، (صلِّی الله علیه و آله و سلّم) ۵۲ و ۵۳، تهران، دار الکتب الاسلامیه.

[۴]. مائده (۵)، آیه ۵۵٫

[۵]. متضافر؛ خبری را گویند که نقل کننده‌ی آن متعدّد باشد ولی به حدّ تواتر نرسد.

[۶]. بنگرید: پیام قرآن، ج ۹، (صلِّی الله علیه و آله و سلّم) ۲۰۴٫

[۷]. الغدیر، ج ۲، (صلِّی الله علیه و آله و سلّم) ۵۸٫

[۸]. بنگرید: کتاب‌های تفسیری از جمله: تفسیر روح المعانی، کفایه الطّالب و…

[۹]. جهت آگاهی بیشتر بنگرید: امامت‌پژوهی، (صلِّی الله علیه و آله و سلّم) ۲۷۴-۲۷۲٫

[۱۰]. الرّاغب الاصفهانی، معجم مفردات الفاظ القرآن، (صلِّی الله علیه و آله و سلّم) ۵۷۰٫

[۱۱]. ابو الحسن علیّ بن عبد الواحد، ابن اثیر، النّهایه فی غریب الحدیث و الاثر، ج ۵، (صلِّی الله علیه و آله و سلّم) ۲۲۷٫

[۱۲]. اسماعیل بن حماد، الجوهری، الصّحاح فی اللغه، تحقیق احمد بن عبد الغفور عطار، بیروت، دار العلم للملایین، ج ۶، (صلِّی الله علیه و آله و سلّم) ۲۵۲۸٫

[۱۳]. معجم مقاییس اللغه، ج ۶، (صلِّی الله علیه و آله و سلّم) ۱۴۱٫

[۱۴]. منافقون (۶۳)، آیه ۸٫

[۱۵]. علّامه امینی در الغدیر، ج ۳، (صلِّی الله علیه و آله و سلّم) ۱۶۷-۱۶۳ بیست مورد از این‌گونه استعمالات در قرآن گرد آورده است.

[۱۶]. جار الله محمود بن عمر زمخشری، الکشّاف عن حقائق غوامض القرآن، ج ۱، (صلِّی الله علیه و آله و سلّم) ۶۴۹، تهران، ناصر خسرو، ۱۴۰۶ ق.

[۱۷]. فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج ۴-۳، (صلِّی الله علیه و آله و سلّم) ۳۲۶، تهران، ناصر خسرو، دهم، ۱۴۱۶ ق.

[۱۸]. سیّد ابو الحسن شرف الدّین موسوی، المراجعات، مراجعه‌ی ۴۲، (صلِّی الله علیه و آله و سلّم) ۱۶۴، تهران، بعثت.

[۱۹]. جهت آگاهی بیشتر بنگرید: امامت‌پژوهی، (صلِّی الله علیه و آله و سلّم) ۲۹۱-۲۸۹٫

[۲۰]. بنگرید: امامت و رهبری، (صلِّی الله علیه و آله و سلّم) ۱۸۰ و ۱۸۲، قم، صدرا.

[۲۱]. سیف الدّین آمدی، غایه المرام، (صلِّی الله علیه و آله و سلّم) ۱۰۸، ح ۱۶٫

[۲۲]. همان، ح ۱۷٫

[۲۳]. بنگرید: الغدیر، ج ۱، (صلِّی الله علیه و آله و سلّم) ۱۹۵ و ۱۹۶٫

[۲۴]. جهت آگاهی بیشتر بنگرید:

الف. پیام قرآن، ج ۹، (صلِّی الله علیه و آله و سلّم) ۲۱۳-۲۰۷٫

ب. امامت‌پژوهی، (صلِّی الله علیه و آله و سلّم) ۲۹۸-۲۸۷٫