- ثقلین - http://thaqalain.ir -
سکینه دامن شه را گرفت و گریان گفت:
«فراق یار نه آن میکند که بتْوان گفت»
پدر! به جان تو! درد فراق آسان نیست
«شنیدم این سخنِ خوش که پیر کنعان گفت»
به گریه گفت:مکن ترک ما، برای خدا
«که این سخن به مَثَل، مور با سلیمان گفت»
زُدود اشک ز چشمش، به صبر فرمان داد
«قبول کرد به جان، هر سخن که جانان گفت»
به انتظار پدر، پیش خیمهگاه نشست
«هر آن چه گفت بَرید صبا، پریشان گفت»
چو ناامید ز دیدار دوست شد، گفتا:
«که ترک صبحت یاران خود، چه آسان گفت!»
چو دید بر سر نی، رأس باب خود را گفت:
«که دل به درد تو خو کرد و ترک درمان گفت»
که گفته است ز «حافظ»، «خِرَد» نگیرد فیض؟
«من این نگفتهام، آن کس که گفت بهتان گفت»
شاعر: اصغرعرب (خرد)
Article printed from ثقلین: http://thaqalain.ir
URL to article: http://thaqalain.ir/%d8%b3%da%a9%db%8c%d9%86%d9%87-%d8%af%d8%a7%d9%85%d9%86-%d8%b4%d9%87-%d8%b1%d8%a7-%da%af%d8%b1%d9%81%d8%aa-%d9%88-%da%af%d8%b1%db%8c%d8%a7%d9%86-%da%af%d9%81%d8%aa/
Click here to print.
تمامی حقوق برای وبسایت ثقلین محفوظ است.