«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏ * رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی[۱]‏».

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».

کسانی که تکبّر داشته باشند، در سَرای آخرت خانه‌ای نخواهد داشت

حضرت زهرا (سلام الله علیها) جایگاهی در درجات قُرب پروردگار متعال دارند که جز پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم) و حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) و حضرات معصومین (سلام الله علیهم اجمعین)، یعنی دوازده امام، کسی امکان رسیدن به مقامات قُرب الهی در حدّ این‌ها را ندارد. از این جهت هم از نظر توسّلات انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) به این‌ها متوسّل می‌شدند و خداوند متعال معرفت این‌ها را نصیب حضرت آدم (علیه السلام) و حضرت نوح (علیه السلام) و همه‌ی انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) کرده بود و این‌ها هرجایی که درمانده شدند، این ذَوات مقدّسه را بین خودشان و خداوند به عنوان واسطه قرار دادند و در قرآن کریم دو آیه است که بر حسب روایات اهل‌ سنت و امامیّه نشان می‌دهد که وجود نوری این‌ها قبل از همه‌ی عوالِم آفریده شده است و هم این‌که این‌ها از حضرت آدم (علیه السلام) و تمام انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) بالاتر بودند و آن چیزی که از سَجده‌ی بر خَلیفه‌الله مُستثنی شده است، فقط این مقامات بوده‌اند. همه‌ی کائنات در برابر اوّلین خلیفه‌ی خداوند متعال که حضرت آدم (علیه السلام) است به سجده افتادند و امر خداوند بود و به جز اِبلیس کسی با خلیفه‌ی خداوند مقابله نکرده است و «أَنَا خَیْرٌ[۲]» نگفته است و این استکبار مانع دَرکِ مقام خلیفه‌اللهی حضرت آدم (علیه السلام) شد. لذا هرکسی گرفتار تکبّر، کِبر و استکبار است، یقیناً هم عاقبت به خیر نمی‌شود و هم خداوند متعال در قرآن کریم به صراحت اعلام کرده است که در سرای آخرت خانه نخواهند داشت. «تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَهُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِینَ لَا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَ لَا فَسَادً[۳]»؛ ترجمه‌ی این آیه‌ی کریمه این است که این دار آخرت و خانه‌ی اَبدی را برای کسانی قرار می‌دهیم که از دو مَرض سالم باشند؛ یکی این است که فرموده است: «لَا یُرِیدُونَ عُلُوًّا»؛ این‌ها قدرت‌طلب نباشند و به دنبال خودبرتری نباشند؛ «وَ لَا فَسَادً»؛ و دوّم این است که خودشان را از فساد حفظ کرده باشند. بنابراین طلب عُلُوّ و خُردکردن دیگران برای بزرگ‌کردن خود، مانع رسیدن به سعادت اَبدی است و کسانی هم که با فساد خو می‌کنند، فساد به معنای قانون‌شکنی است، فساد به معنای مَرز شکنی است، فساد به معنای نگاه‌نداشتن حریم است؛ در مقابل آن اصلاح و صَلاح قرار دارد. اگر جامعه‌ای صالح باشد و افراد جامعه صالح باشند، آن جامعه به دنبال اصلاح خواهد بود.

اصلاح‌طلبانی که خداوند متعال آن را «فاسد» خطاب کرده است

عدّه‌ای آمدند و مقابله‌ی با انقلاب و مقابله‌ی با روحیه‌ی تعبّد در برابر ولایت را که مقابله‌ی با سبک زندگی غربی بود، انتخاب کردند و خودشان را اصلاح‌طلب نامیدند. خداوند متعال در قرآن کریم در مورد این‌ها فرموده است: «وَ إِذَا قِیلَ لَهُمْ لَا تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ قَالُوا إِنَّمَا نَحْنُ مُصْلِحُونَ * أَلَا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَ لَکِنْ لَا یَشْعُرُونَ[۴]»؛ وقتی به این‌ها گفته می‌شود که چرا اغتشاش می‌کنید؟ چرا از اغتشاش‌گری حمایت می‌کنید؟ چرا این‌هایی که قانون و امنیّت را مورد هدف قرار داده‌اند، در برابر آن‌ها سکوت می‌کنید؟ وقتی این کار را انجام می‌دهید، این‌ها می‌گویند که ما مُصلح هستیم، ما اصلاح‌طلب هستیم. ولی خداوند متعال می‌فرماید: «أَلَا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ»؛ «أَلَا» کلمه‌ی هُشدار و بیدارباش است. یعنی فریب شعارها را نخورید، فریب تبلیغات را نخورید، فریب ادّعاها را نخورید؛ این افراد مُفسد گاهی چنان دارای تبلیغات قوی هستند که حرف‌های آن‌ها انسان را به طَمع می‌اندازد ولی عمل آن‌ها کاملاً خلاف حرف‌هایشان است. این همان نِفاق است. اصلاح‌طلبی در جامعه‌ی غربی مقابله‌ی با مسیحیّت بود. حال این‌ها اسلام را که دین مدیریت است، دین سیاست است، دین مقابله‌ی با ظلم و استکبار است، انقلاب اسلامی و اسلام را به جای مسیحیّت در نظر گرفته‌اند و به هم ریختن نفوذ مذهبی را اصلاح‌طلبی نام گذاشته‌اند. لذا با مقدّسات مقابله کردند.

اشتیاق پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) برای بردن انسان‌ها به سوی بهشت

اگر عنایت داشته باشید و به خاطر بیاورید، در عرائض دو شب گذشته سخن درباره‌ی این بود که وقتی وجود نازنین پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در میان ظُلمات جاهلیّت طلوع کردند و درخشیدند و برای تربیت این‌ها و برای بالابردن آگاهی‌های اعتقادی و اخلاقی و عملی این‌ها بسیار مُشتاق بودند و به تعبیر قرآن کریم که فرموده است: «حَرِیصٌ عَلَیْکُمْ[۵]»؛ رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بسیار حرص می‌خوردند که این بَشر گرفتار جهنّم نشود. در یکی از جنگ‌ها رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) خودشان حضور داشتند و فرماندهی جنگ بر عُهده‌ی خودشان بود، یعنی «غَزوه[۶]» بود. غَزوه جنگ‌هایی است که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) خودشان در آن حضور داشتند. جنگ‌هایی که در زمان پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) واقع شد و ایشان در آن جنگ‌ها غایب بودند، حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) یا شخص دیگری فرماندهی را بر عُهده داشتند، در اصطلاح «سَریّه[۷]» می‌گویند. «سَرایا» جنگ‌هایی است که حضور فیزیکی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در آن حضور نداشتند؛ ولی «غَزوات» ۲۷ جنگ است که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) خودشان در جبهه حضور داشته‌اند و مستقیماً در جنگ فرماندهی می‌کردند و ساماندهی و سازماندهی قُشون را خودشان بر عُهده داشتند. در یکی از این غَزوات که وجود نازنین رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) خودشان آن را فرماندهی می‌کردند و به پیروزی خاتمه پیدا کرد، هم غنائم و هم اُسرا را می‌آوردند. تبسّمی بر لب‌های پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم) ظاهر شد. یکی از حاضرین عرضه داشت: یا رسول الله! مبارک باشد که از این پیروزی که پروردگار متعال نصیب ما کرده است، ما بر لب‌های شما تبسّم می‌بینیم. رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند که خوشحالی من برای این پیروزی نیست؛ ولی از این تعجّب می‌کنم که باید این‌ها را به زور تازیانه به سوی بهشت ببریم. من دلسوز این‌ها هستم، ولی گوش این‌ها برای نجات خودشان هم بدهکار نیست.‌ گاهی طبیب نُسخه‌ای می‌دهد، ولی مریض به آن نُسخه عمل نمی‌کند، حال او بد می‌شود و به ناچار او را جَراحی می‌کنند. مریضی که به حرف طبیب گوش نمی‌کند، مُجازات می‌شود. ولی مُجازات او به گونه‌ای نیست که طبیب بیاید و او را زندانی نماید. بالاخره مُبتلا می‌شود. مثلاً اگر شخصی مَرض قند داشته است، طبیب به او گفته است که از خوردن چیزهایی که بیماری تو را تشدید می‌کند، پرهیز کن. وقتی بیمار پرهیز نمی‌کند و داروهای خود را به موقع استفاده نمی‌کند، آرام‌آرام انگشت پای او زخم می‌شود و مجبور می‌شوند تا انگشت پای او را جَراحی کنند. گاهی بالاتر از این است و از زانو به پایین پا را جراحی می‌کنند؛ ولی گاهی دیگر نمی‌توان کاری کرد و او خواهد مُرد. مَثَل وجود نازنین پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، مَثَل آن طبیب است. «حَرِیصٌ عَلَیْکُمْ»؛ این نُسخه‌ای که من برای شما تجویز کرده‌ام، برای نجات شما از جهنّم ابدیّت است و من این کار را برای سعادت شما انجام می‌دهم.‌ ولی وقتی به آن نُسخه عمل نمی‌کنند، شمشیر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و شمشیر حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) مانند چاقوی جَراحی طبیب است. اگر حرف رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را گوش می‌کردید، دیگر نیازی به جنگ نبود؛ ولی حرف ایشان را گوش نمی‌کنید و مجبور می‌شویم تا دست به چاقوی جَراحی ببریم و اعضاء خطرناک را که مُسری هستند، از جامعه حذف کنیم و شما را نیز که به اسارت گرفته‌ایم، به امید مُداوا همراهی می‌کنیم. بسیاری از اُسرا نیز آمدند و اخلاق رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) این‌ها را مؤمن کرد و عاقبت به خیر شدند.

هیچ قانونی در این عالَم بر قانون خداوند متعال برتری ندارد

اجمالاً وجود نازنین پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) اصلاح را در اجرای قانون خداوند متعال می‌بینند. «إِنْ أُرِیدُ إِلَّا الْإِصْلَاحَ مَا اسْتَطَعْتُ[۸]»؛ حضرت نوح (علیه السلام) می‌گوید که من تا جایی که توان دارم، می‌خواهم در جامعه اصلاح به وجود بیاورم. اصلاح به این معناست که می‌خواهم قانون خداوند را برای این‌ها خوراک قرار بدهم تا این‌ها با یکدیگر ناسازگاری نکنند، به یکدیگر ظلم نکنند، حقّ یکدیگر را پایمال نکنند و فساد نکنند. اصلاح در برابر اِفساد است. فساد و اِفساد به معنای به هم ریختن جامعه است. آن چیزی که جامعه را از بهم ریختگی نجات می‌دهد، قانون است. قانونی هم که دنیا و آخرت انسان را آباد می‌کند، قانونی است که خالق عالَم خودش برنامه‌ریزی فرموده است و پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) قانون پروردگار متعال را ابلاغ فرموده است. لذا کسانی که با انقلاب و ولایت معصومین (سلام الله علیهم اجمعین) در زمان ائمه‌ی هدی (سلام الله علیهم اجمعین) و ولایت آن کسی که در زمان غیبت پَرچم معصوم در اختیار اوست، مُقابله می‌نمایند، اگر ادّعای اصلاح طلبی هم داشته باشند، جواب او را قرآن کریم فرموده است: «أَلَا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَ لَکِنْ لَا یَشْعُرُونَ». این‌ها ادّعای اصلاح‌طلبی دارند و واقعاً نیز نجات را در سبک زندگی غربی می‌بینند؛ اصلاً شعور ندارند. «أَلَا یَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ[۹]»؛ آیا خالق زمین و آسمان به اندازه‌ی غَربی‌های شَراب‌خوار فاسد و هَرزه نمی‌داند؟ شما قانون آن‌ها را بر قانون مقدّم بر قانون اسلام می‌دانید. لذا این‌ها مسأله‌ی قِصاص و حدود را خشونت‌طلبی می‌دانند. این‌ها کسانی که بدترین خشونت را خودشان انجام می‌دهند؛ یَمن را بُمباران می‌کنند، سالیان سال است که سرزمین فلسطین را غَصب مرده‌اند، کودک‌کُشی می‌کنند، خانه‌های فلسطینان را ویران می‌کنند، همیشه در حدّ تجاوز هستند؛ اما به آن‌ها خِلاف حقوق بَشر گفته نمی‌شود و این‌ها ضدّ حقوق بَشر نیستند! همه‌ی این‌ها در مسیر اصلاح هستند، ولی اگر یَمن از خودش دفاع کند، ایران از خودش دفاع کند و مقاومت نماید، این‌ها می‌گویند نقض حقوق بَشر صورت گرفته است.

مقام و جایگاه ویژه‌ی حضرت زهرا (سلام الله علیها)

لذا این درخشش پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) با وجود این‌که همراه با مُعجزه بود، شقّ‌القمر کردند، سخن‌گفتن و شهادت دادن سوسمار را دیدند، از ریگ‌های بیابان صدا بلند می‌شد که «السلام علیک یا رسول الله» می‌گفتند؛ این‌ها را دیده بودند، در عین حال به پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) احترام نمی‌گذاشتند و ایشان را با نام صدا می‌زدند و بدون اذن وارد خانه‌ی ایشان می‌شدند تا زمانی که آیه نازل شد: «لَا تَجْعَلُوا دُعَاءَ الرَّسُولِ بَیْنَکُمْ کَدُعَاءِ بَعْضِکُمْ بَعْضًا[۱۰]»؛ خداوند متعال خودش دخالت کرد. برای پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) حَریم قائل شد و به آن‌ها گفت که بدون استیذان و بدون اجازه‌گرفتن وارد خانه‌ی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نشوید. به آن‌ها گفت که پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را با اسم صدا نزنید؛ «یا ایُّها الرّسول» بگویید، «یا ایُّها النّبی» بگویید. ولی وجود نازنین پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به دخترشان حضرت فاطمه (سلام الله علیها) فرمودند: این حرف مربوط به عموم مردم است. شما به جای این‌که مرا «یا رسول الله» خطاب کنید، به من «یا اَبَتاه» بگویید. این را پیامبری می‌فرماید که «وَ مَا یَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى * إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحَى[۱۱]» هستند. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) از جانب خودشان این موضوع را بیان نفرمودند، بلکه از جانب حق‌تعالی گفتند که مقام تو در جایگاهی است که پدر تو بودن مُعادل «یا رسول الله» است. یعنی شأن تو به اندازه‌ای بالاست که آن کسی که پدر توست، ارزش و اعتبار و حُرمت پدر تو بودن به اندازه‌ی «یا رسول الله» بودن است. لذا تو به من «یا اَبَتاه» بگو و دیگران مرا «یا رسول الله» خطاب کنند.

حضرت حقّ (سبحانه و تعالی) مؤمنین را به ایجاد اُلفت تشویق کرده است

جریان دیگری نیز اتّفاق افتاد که پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) خواسته‌اند تا مقام حضرت زهرا (سلام الله علیها) را به همه اعلان نمایند. وجود نازنین پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) برای ایجاد انسجام که هیچ نوع بهانه‌ای برای ناسازگاری مؤمنین نسبت به یکدیگر وجود نداشته باشد؛ زیرا گروهی مُهاجر و گروهی انصار بودند. یکی از کارهای شیطان ایجاد اختلاف در میان مؤمنین است که قرآن کریم نسبت این خطر را نشان داده و آن را برجسته کرده است. «إِنَّمَا یُرِیدُ الشَّیْطَانُ أَنْ یُوقِعَ بَیْنَکُمُ الْعَدَاوَهَ وَالْبَغْضَاءَ[۱۲]»؛ «إِنَّمَا» یعنی کار شیطان فقط این است. دائماً توطئه‌ی شیطان علیه شماست. امنیّت و آرامش شما که در پَرتوی ایمان شما و برادری شماست، اجتماعات شما در نمازها به معنای اُلفت و با هم بودن شماست. پس گمان کرده‌اید که دلیل این‌که گفته‌اند نماز را به صورت جماعت بخوانید چه چیزی است. «لاَ صَلاَهَ لِجَارِ اَلْمَسْجِدِ إِلاَّ فِی اَلْمَسْجِدِ[۱۳]»؛ این حدیث نبوی است که فرموده است هر کسی همسایه‌ی مسجد است که تا ۴۰ منزل همسایه است. «لاَ صَلاَهَ لِجَارِ اَلْمَسْجِدِ إِلاَّ فِی اَلْمَسْجِدِ»؛ هر کیس همسایه‌ی مسجد است، نماز او در خانه کَمال ندارد و باید به مسجد بیاید و نمازش را در آن‌جا اقامه کند. به چه دلیلی دعوت به اجتماع می‌کند؟ به چه دلیلی نماز جمعه‌ی یک شهر را در یک‌جا برگزار می‌نماید؟ دلیل آن این است که می‌خواهد همه به صورت یک خانواده باشند، یکدیگر را ببینند، از همدیگر دلجویی نمایند. این قطره‌ها در کنار یکدیگر جمع بشوند و تبدیل به یک چشمه‌ی جوشان و یا تبدیل به یک دریا بشوند. وقتی تبدیل به دریا بشوند، کشتی‌های غول‌پیکر می‌توانند از روی آن‌ها عبور نمایند. وقتی تبدیل به دریا بشوند، نهنگ‌های بزرگ در دل آن‌ها رُشد می‌کند. وقتی تبدیل به دریا بشوند، لؤلؤ و مرجان در آن رشد می‌کند و ثروت مادّی نیز نصیب آن‌ها می‌شود. ولی وقتی قطره باشند، چیزی درون آن‌ها نیست و فوراً به دست باد از بین خواهند رفت. وقتی جمع بشوید، مانند دریا هستید، قدرت هستید، حشمت هستید، عزّت هستید و به چشم خواهید آمد؛ اما وقتی جُدا جُدا باشید، قدرتی نخواهید داشت. تا زمانی که ۵ انگشت دست از یکدیگر جُدا هستند، هیچ اثری ندارد؛ ولی وقتی جمع می‌شوند، تبدیل به مُشت می‌شود که اگر شما آن را به جایی بزنید، فشار می‌آید و شما می‌توانید دندان یک دشمن را با یک مُشت خُرد کنید؛ ولی با یک انگشت نمی‌توانید دندان او را خُرد کنید. لذا برای ایجاد اُلفت بهانه‌های زیادی مطرح فرموده است. مجلس بگیرید، مجالس ذکر داشته باشید، مجالس دعا داشته باشید، نماز جمعه داشته باشید، نماز جماعت داشته باشید، نماز عید داشته باشید. همه‌ی این‌ها برای ایجاد اُلفت و ایجاد محبّت است. یکی از برنامه‌هایی که در روز عید غدیر حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) جزء سنّت‌های نبوی است، عقد اُخوّت است که مؤمنین با یکدیگر صیغه‌ی برادری بخوانند. ما نیز بحمدالله با بعضی از بزرگان صیغه‌ی برادری داریم که می‌دانم این‌ها در قیامت اهل بهشت هستند و به ما قول داده‌اند تا بدون ما به بهشت نروند. ان‌شاءالله اگر عُمری داشتیم و روز عید غدیر را دیدیم، این عقد اُخوّت را توسعه بدهیم. خداوند متعال پیامبرش را مأمور کرد که میان مُهاجر و انصار عقد اُخوّت برقرار نماید که این‌ها احساس برادری کنند، احساس کنند که متعلّق به یک خانواده هستند، زیر یک سقف هستند و در یک خیمه زندگی می‌کنند.

اُخوّت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) با امیرالمؤمنین (علیه السلام) در دنیا و آخرت

در این‌جا یک جریان مربوط به حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) است و یک جریان نیز مربوط به حضرت زهرا (سلام الله علیها) است. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) ناظر بودند که پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) برای اشخاص صیغه‌ی برادری خواندند؛ ولی برای حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) هیچ‌کسی را به عنوان برادر انتخاب نکردند. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) بغض کردند و به پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) عرض کرد: یا رسول الله! مرا تنها گذاشتید. برای هر کسی یک نفر را به عنوان برادر و پُشتوانه انتخاب کردید، ولی برای من کسی را انتخاب نکردید. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: «أنت أخی فی الدنیا و الآخره[۱۴]»؛ چه کسی می‌تواند برادر تو باشد؟ در دنیا و در آخرت تو برادر من هستی. حضرت زهرا (سلام الله علیها) در «خطبه‌ی فدکیه» در استیضاح حاکمِ غاصب فرمودند: اگر شما به دنبال ریشه‌ی تاریخی بروید، از پدرم جز من دختری باقی نمانده است و جز پسر عمویش علی برادری برای او باقی نمانده است. این هم‌ترازی پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) با حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) است. جز من کسی نمی‌تواند برادر تو باشد.

مقام حضرت زهرا (سلام الله علیها) از تمام همسران پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بالاتر است

سپس آیه‌ی قرآن نازل شد: «النَّبِیُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ أَزْوَاجُهُ أُمَّهَاتُهُمْ[۱۵]»؛ خداوند متعال در سوره‌ی مبارکه‌ی احزاب فرموده است: همسرانی که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) اختیار کرده‌اند نسبت به مؤمنین سمت مادری دارند.‌ همه‌ی آن‌ها این‌گونه هستند. حال عایشه نیز امّ‌المؤمنین است و نمی‌توان آن را کاری کرد. عایشه مادر مؤمنین است. بعد از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) هیچ‌کسی اجازه‌ی ازدواج با مادر خود را ندارد.‌ لذا بعد از رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) عایشه و دیگران همسران پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) هیچ‌یک حقّ ازدواج نداشتند. زیرا مادر هستند و فرزند نمی‌تواند با مادر خود ازدواج نماید. خداوند متعال خودشان در سوره‌ی مبارکه‌ی احزاب امّهات مؤمنین، یعنی همسران پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را به عنوان مادر مؤمنین عنوان و سِمَت داده است که این‌ها امّ‌المؤمنین هستند.‌ اما در مورد حضرت زهرا (سلام الله علیها) چگونه است؟ چرا خداوند متعال در مورد حضرت زهرا (سلام الله علیها) نفرموده است که ایشان امّ‌المؤمنین هستند؟ برای این‌که بفرماید مقام حضرت فاطمه (سلام الله علیها) حتّی بالاتر از حضرت خدیجه کبری (سلام الله علیها) است. فرمودند: «کانَتْ فاطِمَهُ تُکَنّى اُمُّ اَبیها[۱۶]»؛ تو مادر من هستی. حضرت «اُمّ سَلَمه[۱۷]» (سلام الله علیها) بهشتی است، «اُمِّ أیمَن[۱۸]» (سلام الله علیها) بهشتی است. این‌ها زنان بهشتی پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) هستند. اُمّ سَلَمه (سلام الله علیها) با تمام مقامی که دارد، امّ‌المؤمنین است؛ اما مقام حضرت فاطمه (سلام الله علیها) بالاتر از اُمّ سَلَمه (سلام الله علیها) است، بالاتر از مادرش حضرت خدیجه کبری (سلام الله علیها) است؛ فاطمه (سلام الله علیها) مادر من است. خواستند به ایشان شناسنامه بدهند و بفرمایند که اگر خداوند متعال برای همسران پیامبر را به عنوان مادر مؤمنین حَریم درست کرده است، فاطمه (سلام الله علیها) نه مادر مؤمنین، بلکه مادر رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) است و امّ ابیها است.

روضه و توسّل به حضرت زهرای مرضیه (سلام الله علیها)

لذا امشب دیگر مادر بزرگ‌مان در خانه‌ی حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) نیست. خانه‌ی علی (علیه السلام) خاموش شد. هم امّ ابیها بودند، هم حبیبه ‌الله و حبیبه‌ رسول الله بودند، هم «ودیعه اللّه، و ودیعه رسوله محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم)[۱۹]» بودند. حضرت فاطمه (سلام الله علیها) همه‌کَس حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) و همه چیز حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) بودند. این‌که حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) پس از دفن حضرت زهرا (سلام الله علیها) هم دامن‌شان را تکان دادند و هم دست‌شان را تکان دادند، به این معناست که هرچه داشتم، از دستم رفت. یا بقیه‌الله! آجرک الله! بقای عُمر شما باشد که چه مادری را از دست دادید. اما اَجل طبیعی هم نبود. مادرتان با چه جراحاتی از دنیا رفتند، با چه مصائبی دست و پَنجه نرم می‌کردند. حضرت زهرا (سلام الله علیها) از دنیا رفت و هنگامی‌ که حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) ایشان را با بدن خودشان غُسل دادند، بدنی باقی نمانده بود؛ ولی همان بدن نَحیف و لاغر را با اشک چشم‌شان غُسل دادند. پس از غُسل با وجود این‌که حضرت زهرا (سلام الله علیها) خودشان لباس نو پوشیده بودند و از حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) درخواست کرده بودند که مرا برهنه نکنید، زیرا می‌خواستند دست حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) به زخم‌های سینه و بدن مبارک‌شان برخورد نکند. حضرت زهرا (سلام الله علیها) نگران علی (علیه السلام) بود. فرمودند: مرا از زیر لباس غُسل بدهید و بدن مرا برهنه نکنید. مع‌ذلک حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) کفن آماده کردند. هنگامی که کفن آماده شد، بدن نَحیف را داخل کفن گذاشتند و حال می‌خواهند بندهای کفن را ببندند و حضرت زهرا (سلام الله علیها) را داخل تابوت قرار بدهند و ایشان را برای دفن ببرند. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) به سوی خانه رو کردند و صدا زدند: «یَا أُمَّ کُلْثُومٍ یَا زَیْنَبُ یَا سُکَینَهُ یَا فِضَّهُ یَا حَسَنُ یَا حُسَیْنُ هَلُمُّوا تَزَوَّدُوا مِنْ أُمِّکُمْ[۲۰]»؛ بیایید که می‌خواهم مادرتان را ببرم. بیایید و آخرین دیدار را انجام بدهید و توشه‌ی دیدار برگیرید. حَسنین (علیهما السلام) سَراسیمه به طرف جنازه‌ی مادر دویدند. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) قسم می‌خورند و خداوند را شاهد می‌گیرند؛ «اُشهِدُ الله انّها قَد حَنَّت وَ انَّت وَ مَدَّت یَدَیها[۲۱]»؛ می‌فرمایند که دیدم ناله‌ی فاطمه (سلام الله علیها) بلند شد، شیون فاطمه (سلام الله علیها) ظاهر شد، دست‌های مبارک از کفن بیرون آمدند، حَسنین (علیهما السلام) را بر روی سینه‌ی زخمی خودش در آغوش گرفت. منادی از آسمان ندا داد: یا علی! فرزندان فاطمه (سلام الله علیها) را از روی سینه‌ی مادرشان جُدا کن، فرشتگان آسمان غَش کردند و طاقت‌شان تمام شد. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) با چه حالی آمدند و فرزندان را نوازش کردند و از روی سینه‌ی مادرشان بلند کردند. اما «لَا یَوْمَ‏ کَیَوْمِکَ یَا اَبا عَبْدِاللهِ[۲۲]»؛ در کربلا این‌گونه نبود. دختر نازنین اباعبدالله الحسین (علیه السلام) دید که عمّه جانش در کنار یک بدن بی‌سر خیره شده است و حیرت کرده است. گفت: عمّتی! این بدن بی‌سر برای چه کسی است که به آن خیره شده‌ای و نگاه می‌کنی؟ حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) جواب داد: «هَذَا نَعشُ أَبیِکَ اَلحُسَینِ[۲۳]»؛ بابای خود را نمی‌شناسی؟ این جنازه‌ی پدر توست. تا فهمید که بدن پدر خودش است، خود را روی سینه‌ی خونین و مجروح او انداخت. به عمّه جان گفت: ما را می‌برند یا اجازه می‌دهند که در این‌جا بمانیم؟ حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) جواب داد: ما را از این‌جا می‌برند. دختر اباعبدالله الحسین (علیه السلام) گفت: عمّه جان! با این‌ها صحبت کنید و ببینید اجازه می‌دهند تا من نزد پدرم بمانم و شما بروید؟ اما عجب نوازشی کردند؛ «اجْتَمَعَتْ عِدَّهٌ مِنَ الْأَعْرَابِ[۲۴]»؛ عدّه‌ای به صورت خشن و با تازینه حمله کردند؛ «حَتَّى جَرُّوهَا عَنْهُ[۲۵]»؛ مگر چند نفر می‌خواهند یک بچّه را از بدن جُدا کنند؟!

لا حول و لا قوّه الّا بالله العلیّ العظیم

اَلا لَعنَتُ الله عَلی القُومِ الظّالِمین

دعا

خدایا! به مقام حضرت زهرا (سلام الله علیها)، پَهلوی شکسته‌ی حضرت زهرا (سلام الله علیها)، به قلب شکسته‌ی حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام)، به حال فرزندان امیرالمؤمنین (علیه السلام) که امشب شام غریبان است، امام‌ زمان‌مان (ارواحنا فداه) را برسان.

خدایا!‌ حوائج ما را برآورده بفرما.

خدایا! مریض‌های ما را شِفا کَرَم بفرما.

خدایا! معیشت مردم این کشور را تأمین بفرما.

خدایا! جوان‌های ما را به سامان برسان.

خدایا! گِره‌های زندگی همه و منظورین را باز بگردان.

خدایا! قرض مقروضین را اَدا بفرما.

خدایا! سایه‌ی پُر برکت علمدار انقلاب، سُکان‌دار کشتی این نهضت، نایب امام‌ زمان‌ (ارواحنا فداه)، رهبر عزیزمان را مُستدام بدار.

الها! پروردگارا! در دنیا و آخرت ما را از حضرت فاطمه (سلام الله علیها) و فرزندان ایشان جُدا نکن.

خدایا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت می‌دهیم دشمنان ما، خصوصاً استکبار غرب، صهیونیست‌ها، تکفیری‌ها، تروریست‌ها و نفوذی‌های داخلی‌شان را نابود بگردان.

خدایا! شرّ دشمنان ما را به خودشان برگردان.

ان‌شاءالله تا مدّاح عزیزمان تشریف بیاورند، امشب شام غریبان حضرت زهرا (سلام الله علیها) است و مشخّص نیست که تا سال دیگر زنده باشیم؛ ان‌شاءالله قدر بدانید و هر اندازه‌ای که می‌توانید خودتان را به دودمان پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نزدیک کنید. همه با هم بگوییم: یا زهرا (سلام الله علیها).


[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸.

[۲] سوره مبارکه اعراف، آیه ۱۲٫

«قَالَ مَا مَنَعَکَ أَلَّا تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُکَ ۖ قَالَ أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِی مِنْ نَارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِینٍ».

[۳] سوره مبارکه قصص، آیه ۸۳٫

«تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَهُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِینَ لَا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَ لَا فَسَادًا ۚ وَ الْعَاقِبَهُ لِلْمُتَّقِینَ».

[۴] سوره مبارکه بقره، آیات ۱۱ و ۱۲٫

[۵] سوره مبارکه توبه، آیه ۱۲۸٫

«لَقَدْ جَاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیْکُمْ بِالْمُؤْمِنِینَ رَءُوفٌ رَحِیمٌ».

[۶] غَزوَه به جنگی گفته می‌شود که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در آن حضور داشته است. غزوه بدر، غزوه اُحُد و غزوه خندق از غزوه‌های مشهور پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) است. درباره شمار غزوات میان تاریخ‌نگاران اختلاف است؛ برخی ۲۶ و برخی دیگر ۲۷ غزوه ذکر کرده‌اند. غَزْوَه به جنگ‌هایی اشاره دارد که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در آن شرکت می‌کرده و فرماندهی آنها را به طور مستقیم بر عهده داشته است و به جنگ‌هایی که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در آن‌ها شرکت نداشت بلکه دسته‌ای را با تعیین فرمانده به منطقه‌ای اعزام می‌کرد سَرِیه می‌گویند. مورخان، مواقعی که پیامبر فرماندهی سپاه اسلام را بر عهده داشته است ولی جنگی صورت نگرفته را نیز «غزوه» نامیده‌اند. غزوه در لغت به معنای جنگیدن است.

به گزارش ابن‌اسحاق، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از ۱۲ ربیع‌الاول سال اول قمری که وارد مدینه شده تا صَفَر سال دوم، هیچ جنگی نداشته است؛ با این حال به گزارش محمد بن عمر واقدی سریه‌های حمزه و عبیده بن حارث و سریه سعد بن ابی‌وقاص را در سال اول هجرت به وقوع پیوسته است. علی بن حسین مسعودی تعداد غزوات رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را، ۲۶ غزوه ذکر کرده اما برخی تعداد آن را ۲۷ غزوه نوشته‌اند. جهت اختلاف آن است که دسته اول بازگشت رسول خدا از خیبر به وادی‌القری با غزوه خیبر را یکی دانسته‌اند اما دسته دوم، غزوه خیبر و غزوه وادی‌القری را دو غزوه شمرده‌اند. با این حال ابن‌اسحاق که نامی از وادی‌القری پس از خیبر نمی‌برد، نیز غزوه‌های رسول خدا را ۲۷ غزوه ذکر می‌کند و عمره القضاء را جزء غزوات می‌شمارد. با آنکه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در نبرد موته شرکت نداشته اما آن را غزوه نامیده‌اند. ابن‌اسحاق و طبرسی در اعلام الوری نوشته‌اند که کار رسول خدا در غزوه‌های بدر، احد، خندق، قریظه، مصطلق، خیبر، فتح، حنین و طائف، به جنگ کشیده شد، مسعودی به جای «مصطلق»، «تبوک» را نوشته است.

[۷] سَریَّه یا بعث، به جنگ‌هایی در دوره پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) گفته می‌شود که بدون حضور مستقیم پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و به فرماندهی یکى از صحابه بوده است. درباره وجه تسیمه سریه دو احتمال مطرح ساخته‌اند: سریه به سپاهی گفته می‌شود که شمار افراد آن، نهایت تا چهارصد نفر می‌رسد و به عبارتی این سپاه، گزیده یک سپاه و چیرگان آن است. این گروه یا سپاه به‌طور مخفیانه و سرّی اعزام می‌شود. البته گفته‌اند که احتمال دوم صحیح نیست، زیرا سرّ از لحاظ لغوی غیر از سَرِی است. به گزارش ابن‌اسحاق، بعث‌ها و سریه‌های رسول خدا سی‌وهشت بعث یا سریه بوده است. مسعودی از جمعی، سی‌وپنج بعث و سریه و از محمد بن جریر طبری چهل‌وهشت سریه و از بعضی شصت‌وشش سریه و بعث نقل می‌کند. فضل بن حسن طبرسی در اعلام الوری سی‌وشش سریه می‌نویسد.

[۸] سوره مبارکه هود، آیه ۸۸٫

«قَالَ یَا قَوْمِ أَرَأَیْتُمْ إِنْ کُنْتُ عَلَىٰ بَیِّنَهٍ مِنْ رَبِّی وَ رَزَقَنِی مِنْهُ رِزْقًا حَسَنًا ۚ وَ مَا أُرِیدُ أَنْ أُخَالِفَکُمْ إِلَىٰ مَا أَنْهَاکُمْ عَنْهُ ۚ إِنْ أُرِیدُ إِلَّا الْإِصْلَاحَ مَا اسْتَطَعْتُ ۚ وَ مَا تَوْفِیقِی إِلَّا بِاللَّهِ ۚ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ إِلَیْهِ أُنِیبُ».

[۹] سوره مبارکه ملک، آیه ۱۴٫

«أَلَا یَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَ هُوَ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ».

[۱۰] سوره مبارکه نور، آیه ۶۳٫

«لَا تَجْعَلُوا دُعَاءَ الرَّسُولِ بَیْنَکُمْ کَدُعَاءِ بَعْضِکُمْ بَعْضًا ۚ قَدْ یَعْلَمُ اللَّهُ الَّذِینَ یَتَسَلَّلُونَ مِنْکُمْ لِوَاذًا ۚ فَلْیَحْذَرِ الَّذِینَ یُخَالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ أَنْ تُصِیبَهُمْ فِتْنَهٌ أَوْ یُصِیبَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ».

[۱۱] سوره مبارکه نجم، آیات ۳ و ۴٫

[۱۲] سوره‌ مبارکه مائده، آیه ۹۱٫

«إِنَّمَا یُرِیدُ الشَّیْطَانُ أَنْ یُوقِعَ بَیْنَکُمُ الْعَدَاوَهَ وَ الْبَغْضَاءَ فِی الْخَمْرِ وَ الْمَیْسِرِ وَ یَصُدَّکُمْ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ وَ عَنِ الصَّلَاهِ ۖ فَهَلْ أَنْتُمْ مُنْتَهُونَ».

[۱۳] خلاصه الإیجاز فی المتعه، جلد ۱، صفحه ۳۹.

[۱۴] مناقب الإمام أمیر المؤمنین علی بن أبی طالب علیه السلام، جلد ۱، صفحه ۳۵۷.

«حدّثنا علیّ بن قادم قال: أخبرنا علیّ بن صالح عن حکیم بن جبیر عن جمیع بن عمیر التیمی : عن ابن عمر قال: آخا رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله و سلّم بین أصحابه فجاء علیّ تدمع عیناه فقال: یا رسول اللّه آخیت بین أصحابک – أو قال: بین/ ۷۵ /أ/أصحابی – و لم تواخ بینی و بین أحد؟ قال: فقال [له] رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله و سلّم : أنت أخی فی الدنیا و الآخره».

[۱۵] سوره مبارکه احزاب، آیه ۶٫

«النَّبِیُّ أَوْلَىٰ بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ ۖ وَ أَزْوَاجُهُ أُمَّهَاتُهُمْ ۗ وَ أُولُو الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَىٰ بِبَعْضٍ فِی کِتَابِ اللَّهِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُهَاجِرِینَ إِلَّا أَنْ تَفْعَلُوا إِلَىٰ أَوْلِیَائِکُمْ مَعْرُوفًا ۚ کَانَ ذَٰلِکَ فِی الْکِتَابِ مَسْطُورًا».

[۱۶] اسد الغابه، جلد ۵، صفحه ۵۲۰٫ / استیعاب، جلد ۲، صفحه ۷۵۲٫

[۱۷] نام وی هند است و با توجه به اینکه پسری به نام سلمه داشته است، کنیه‌اش را ام سلمه گفته‌اند. نام پدر او ابوامیه بن مغیره و نام مادر وی عاتکه است. بعضی معتقدند عاتکه دختر عبدالمطلب بوده، ولی بیشتر مورخان مادر ایشان را عاتکه دختر عامر ابن ربیعه کنانی دانسته‌اند. از تاریخ ولادت ایشان خبری در دست نیست. ام سلمه که پیش از ازدواج با حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم)، همسر برادر رضاعی آن حضرت، عبدالله بن عبدالاسد بود، در مکه به همراه شوهرش به جمع مسلمانان پیوست. ام سلمه و شوهرش هنگام هجرت مسلمانان به حبشه با آنان هجرت کردند. همه روایات مربوط به سفیران قریش در حبشه و مناظرات ایشان با جعفر بن ابی طالب در حضور نجاشی پادشاه حبشه از طریق ام سلمه نقل شده است. ابن هشام داستان ورود مهاجرین به حبشه و برخورد همراه با مهربانی پادشاه حبشه با آنان را از قول ام سلمه نقل می‌کند. پس از دستور پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) مبنی بر هجرت به مدینه، اولین کسی که به مدینه هجرت نمود ابو سلمه بود. ام سلمه و پسرش سلمه نیز به همراه او عازم مدینه بودند، ولی بنی مغیره که از نزدیکان ام سلمه بودند مانع رفتن او به مدینه شدند. ام سلمه دباره جدایی از فرزند و شوهرش می‌گوید تا یک سال شب وروز می‌گریستم و هر روز بر سر راه می‌رفتم و از هر کس که از مدینه می‌آمد خبر آنان را می‌گرفتم؛ چون خویشاوندان من بی‌تابی مرا دیدند به من اجازه دادند که به مدینه سفر کنم و پس از یک سال من نیز به مدینه مهاجرت کردم. ام سلمه قبل از پیامبر با ابوسلمه عبدالله بن عبدالاسد ازدواج کرده بود، پس از درگذشت ابوسلمه در ۴ق بر اثر جراحتی که در جنگ احد برداشته بود، پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) با ام سلمه ازدواج کردند. گفته‌اند، پس از انقضای عده، ابوبکر و سپس عمر از او خواستگاری کردند، و ام سلمه نپذیرفت. آنگاه پیامبر خواستگار فرستاد و وی قبول کرد. به نقل شیخ صدوق از امام صادق (علیه السلام)، ام سلمه پس از خدیجه (سلام الله علیها)، بافضیلت‌ ترین زنان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بوده است. ام سلمه دارای فضائل و کمالاتی بود که مورد حسادت عایشه و مایه اندوه او می‌شد. ام سلمه در غزوات و سریه‌های متعددی چون مُرَیسیع، خیبر، حدیبیه، خندق، فتح مکه و حنین، رسول خدا را همراهی کرد. بعدها هر ماه به میدان جنگ احد می‌رفت و بر شهیدان سلام می‌فرستاد.

ام سلمه همواره در همراهی اهل بیت می‌کوشید. بنابر روایات، ام سلمه پس از رحلت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) یکی از مدافعان اهل بیت به شمار می‌رفت، چنانکه از حضرت فاطمه (سلام الله علیها) در برابر انکار ابوبکر نسبت به میراث پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) دفاع کرد و در آن سال خود از عطاء محروم ماند. پس از قتل عثمان وقتی که طلحه و زبیر به مکه رفتند و عایشه را به جنگ با علی (علیه السلام) تشویق کردند. عایشه نیز قصد داشت ام سلمه را برای جنگ برانگیزد، اما وی آنرا نپذیرفت و عایشه را نیز از این کار بر حذر داشت. سپس که از عایشه مأیوس شد، امام علی (علیه السلام) را از قصد اصحاب جمل آگاه کرد و پسرش عمر بن ابی سلمه را به خدمت آن حضرت فرستاد. امیرالمؤمنین (علیه السلام) بعداً این پسر را والی بحرین، سپس والی فارس و بنابر قولی، والی حلوان و ماه و ماسبذان کرد. محبت وی به اهلبیت تا بدانجا بود که تربیت امام حسین (علیه السلام) -در دوران کودکی- به ایشان محول شده بود وحتی در دوران یزید پس از شهادت حضرت امام حسین (علیه السلام)، به عزاداری پرداخت. امام حسین (علیه السلام) پیش از سفر به کربلا، علم و سلاح پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و ودایع امامت را به او سپرد تا از بین نرود.

طبق بعضی از نقل‌ها پیامبر، مقداری از خاک کربلا را به‌ام سلمه داده بود و او نیز آنرا در شیشه‌ای نگهداری می‌کرد. حضرت فرموده بود هر‌گاه دیدی که این خاک، به خون تبدیل شد، بدان که فرزندم حسین کشته شده است. روزی ام سلمه در خواب، رسول خدا را با چهره‌ای غمگین و لباسی خاک‌آلود دید، که حضرت به او فرمود: از کربلا و از دفن شهدا می‌آیم. ناگهان از خواب برخاست، نگاه به آن شیشه کرد، خاک را خونین یافت، دانست که حسین (علیه السلام) شهید شده است. آنگاه شیون و زاری نمود و وقتی همسایه‌ها آمدند، ماجرا را به آنان بیان کرد. این ماجرا در روایات، به «حدیث قاروره» معروف است.

پس از صلح امام حسن (علیه السلام) با معاویه، ام سلمه به جابر بن عبدالله انصاری و برادرزاده‌اش توصیه کرد تا برای حفظ جانشان با معاویه بیعت کنند. اما وی در مقابل معاویه ساکت ننشست؛ او پس از دستور معاویه، مبنی بر لعن حضرت علی (علیه السلام) بر روی منبر، نامه‌ای به معاویه نوشت و وی را سخت سرزنش کرد. سال رحلت ام سلمه محل اختلاف است، چنانکه آن را از ۵۹ تا سال ۶۲ قمری گفته‌اند. ولی به نظر می‌رسد که سال ۶۲ از بقیه نقل‌ها درست‌تر است؛ زیرا بر اساس برخی نقل‌ها او پس از شهادت امام حسین (علیه السلام) نیز زنده بوده است. بدین ترتیب ام سلمه آخرین همسر حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) است که از دنیا رفته است.

درباره سن ام سلمه، از پسرش عمر نقل شده که وی هنگام مرگ ۸۴ سال داشته است. مقبره‌ ام سلمه در بقیع در کنار بزرگان صدر اسلام است. قبری در قبرستان باب الصغیر به وی منسوب است. وقتی امام حسین (علیه السلام) از مدینه به قصد مکه خارج شدند، ودایع امامت را به‌ ام سلمه سپردند، پس از بازگشت امام سجاد (علیه السلام) از سفر کربلا، ام سلمه کتاب‌های علم امیرالمؤمنین (علیه السلام) و ذخایر نبوت و خصایص امامت را که نزد او به امانت گذاشته بود را به آن حضرت سپرد و از اینجا می‌توان به وثاقت او نزد ائمه پی برد و نیازی به توثیق دیگری در مورد او نیست.

[۱۸] بَرَکه دختر ثعلبه بن عمرو، مشهور به‌ امّ ایمن، کنیزی حبشی و متعلق به عبدالله بن عبدالمطلب، پدر حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) بوده و سپس به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) ارث رسیده و پیامبر پس از ازدواج با حضرت خدیجه، او را آزاد کرد. ام ایمن همچنین پس از درگذشت آمنه، مادر حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) در ابواء، وظیفه مراقبت از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را تا ورود به مکه و پس از آن تا سنین بلوغ و رشد، بر عهده داشت. ام ایمن پیش از اسلام در مکه با عبید بن عمرو ازدواج کرد و از او فرزندی به نام أیمَن به دنیا آورد که در غزوه حنین در سپاه اسلام بود و کشته شد. پس از درگذشت عبید بن عمرو، ام ایمن با زید بن حارثه ازدواج کرد. اسامه بن زید، فرزند آن دو است. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) پیش از ازدواج ام ایمن با زید بن حارثه، خطاب به یارانش فرمود که هر کس می‌خواهد با زنی بهشتی ازدواج کند، ام ایمن را به عقد خود درآورد. تاریخ درگذشت ام ایمن، پنج یا شش ماه پس از وفات حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) دانسته شده است. با این حال، برخی از زنده بودن وی در دوران خلافت ابوبکر و عمر سخن گفته‌اند.

ام ایمن از نخستین کسانی بود که مسلمان شد و بعدها به مدینه هجرت کرد. همچنین برخی از مورخان، او را از مهاجران به حبشه دانسته‌اند. نام ام ایمن در میان صحابه پیامبر ذکر شده است. وی در جنگ احد حضور داشت و به مجروحان آب می‌رساند و آنها را مداوا می‌کرد. ام ایمن در جنگ خیبر نیز به همراه ام سلمه، یکی از بیست زنی بود که همراه با پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از مدینه خارج شد. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به ام ایمن علاقه بسیاری داشته و گاه او را مادر خطاب می‌کرده است. بنابر گزارش‌های تاریخی، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) با ام ایمن در خانه‌اش دیدار می‌کرده و پس از پیامبر نیز ابوبکر و عمر به پیروی از حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم)، همین کار را انجام داده‌اند. در برخی منابع حدیثی، فضایل ام ایمن در بخشی مستقل ذکر شده است. ام ایمن به همراه امام علی (علیه السلام)، پس از درگذشت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، برای بازپس‌گرفتن فدک از ابوبکر، شهادت داد که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فدک را به فاطمه بخشیده است. از ام ایمن چند حدیث به نقل از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در منابع حدیثی ذکر شده است. کسانی چون انس بن مالک، ابویزید مدنی و حنش بن عبدالله صنعانی نیز از او روایت کرده‌اند.

[۱۹] الطرف: ۲۹ طرفه: ۱۹، الصراط المستقیم ۲: ۹۲ ح ۱۲ مختصراً، البحار ۲۲: ۴۸۴، ح ۳٫.

«لمّا کان الیوم الّذی ثقل فیه وجع النّبیّ  (صلی الله علیه و آله و سلم) و خیف علیه الموت دعا علیّاً و فاطمه و الحسن و الحسین  (علیه السلام) و قال لمن فی بیته: اخرجوا عنّی، فقال لأمّ سلمه: تکونین ممّن على الباب فلا یقربه أحد، ففعلت أمّ سلمه فقال: یا علیّ، فدنا منه فأخذ بید فاطمه  (علیه السلام) فوضع على صدره طویلا و أخذ علیّ بیده  الأخری فلمّا أراد رسول اللّه  (صلی الله علیه و آله و سلم) الکلام غلبته عبرته فلم یقدر على الکلام، فبکت فاطمه  (علیه السلام) بکاء شدیدا، و علیّ و الحسن و الحسین  (علیه السلام) لبکاء رسول اللّه  (صلی الله علیه و آله و سلم) فقالت: یا رسول اللّه قد قطعت قلبی و أحرقت کبدی لبکائک یا سیّد النبیّین من الأوّلین و الآخرین و یا أمین ربّه و رسوله و یا حبیبه و نبیّه من لولدی بعدک و لذلّ أهل بیتک بعدک؟ من لعلیّ أخیک و ناصر الدّین من لوحی اللّه؟ ثمّ بکت، و أکبّت على وجهه فقبّلته و أکبّ علیه علیّ و الحسن و الحسین  (علیه السلام) فرفع رأسه إلیهم و یدها فی یده فوضعها فی ید علیّ و قال له یا أبا الحسن، هذه ودیعه اللّه، و ودیعه رسوله محمّد  (صلی الله علیه و آله و سلم) عندک فاحفظ اللّه و أحفظنی فیها و إنّک لفاعل، هذه و اللّه سیّده نساء أهل الجنّه من الأوّلین و الآخرین هذه و اللّه مریم الکبرى أما و اللّه ما بلغت نفسی هذا الموضع حتّى سألت اللّه لها و لکم فأعطانی ما سألته یا علیّ أنفذ لما أمرتک به فاطمه فقد أمرتها بأشیاء أمرنی بها جبرئیل  (علیه السلام)؛ و أعلم یا علیّ، أنّی راض عمّن رضیت عنه ابنتی فاطمه و کذلک ربّی و الملائکه یا علیّ ویل لمن ظلمها و ویل لمن ابتزّها حقّها و ویل لمن انتهک حرمتها و ویل لمن أحرق بابها و ویل لمن آذى حلیلها و ویل لمن شاقّها و بارزها اللّهمّ إنّی منهم بری‏ء و هم منّی برآء ثمّ سمّاهم رسول اللّه  (صلی الله علیه و آله و سلم) و ضمّ فاطمه إلیه و علیّا و الحسن و الحسین  (علیه السلام) و قال الله إنّی لهم و لمن شایعهم سلم وزعیم یدخلون الجنّه و حرب و عدوّ لمن عاداهم و ظلمهم و تقدّمهم أو تأخّر عنهم و عن شیعتهم زعیم لهم یدخلون النار؛ ثمّ و اللّه یا فاطمه، لا أرضى حتّى ترضی، ثمّ لا أرضى حتّى ترضی الحدیث».

[۲۰] بحار الأنوار ، علامه مجلسی، ج‏۴۳، ص: ۱۷۹٫

«فَقَالَ عَلِیٌّ علیه السلام وَ اللَّهِ لَقَدْ أَخَذْتُ فِی أَمْرِهَا وَ غَسَّلْتُهَا فِی قَمِیصِهَا وَ لَمْ أَکْشِفْهُ عَنْهَا فَوَ اللَّهِ لَقَدْ کَانَتْ مَیْمُونَهً طَاهِرَهً مُطَهَّرَهً ثُمَّ حَنَّطْتُهَا مِنْ فَضْلَهِ حَنُوطِ رَسُولِ اللَّهِ وَ کَفَّنْتُهَا وَ أَدْرَجْتُهَا فِی أَکْفَانِهَا فَلَمَّا هَمَمْتُ أَنْ أَعْقِدَ الرِّدَاءَ نَادَیْتُ یَا أُمَّ کُلْثُومٍ یَا زَیْنَبُ یَا سُکَینَهُ یَا فِضَّهُ یَا حَسَنُ یَا حُسَیْنُ هَلُمُّوا تَزَوَّدُوا مِنْ أُمِّکُمْ فَهَذَا الْفِرَاقُ‏ وَ اللِّقَاءُ فِی الْجَنَّهِ فَأَقْبَلَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ وَ هُمَا یُنَادِیَانِ وَا حَسْرَتَا لَا تَنْطَفِئُ أَبَداً مِنْ فَقْدِ جَدِّنَا مُحَمَّدٍ الْمُصْطَفَى وَ أُمِّنَا فَاطِمَهَ الزَّهْرَاءِ یَا أُمَّ الْحَسَنِ یَا أُمَّ الْحُسَیْنِ إِذَا لَقِیتِ جَدَّنَا مُحَمَّداً الْمُصْطَفَى فَأَقْرِئِیهِ مِنَّا السَّلَامَ وَ قُولِی لَهُ إِنَّا قَدْ بَقِینَا بَعْدَکَ یَتِیمَیْنِ فِی دَارِ الدُّنْیَا فَقَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ إِنِّی أُشْهِدُ اللَّهَ أَنَّهَا قَدْ حَنَّتْ وَ أَنَّتْ وَ مَدَّتْ یَدَیْهَا وَ ضَمَّتْهُمَا إِلَى صَدْرِهَا مَلِیّاً وَ إِذَا بِهَاتِفٍ مِنَ السَّمَاءِ یُنَادِی یَا أَبَا الْحَسَنِ ارْفَعْهُمَا عَنْهَا فَلَقَدْ أَبْکَیَا وَ اللَّهِ مَلَائِکَهَ السَّمَاوَاتِ فَقَدِ اشْتَاقَ الْحَبِیبُ إِلَى الْمَحْبُوب‏. قَالَ فَرَفَعْتُهُمَا عَنْ صَدْرِهَا وَ جَعَلْتُ أَعْقِدُ الرِّدَاءَ وَ أَنَا أُنْشِدُ بِهَذِهِ الْأَبْیَات‏:

فِرَاقُکِ أَعْظَمُ الْأَشْیَاءِ عِنْدِی وَ فَقْدُکِ فَاطِمُ أَدْهَى الثُّکُولِ‏

سَأَبْکِی حَسْرَهً وَ أَنُوحُ شَجْواً عَلَى خَلٍّ مَضَى أَسْنَى سَبِیلٍ‏

أَلَا یَا عَیْنُ جُودِی وَ أَسْعِدِینِی فَحُزْنِی دَائِمٌ أَبْکِی خَلِیلِی‏».

[۲۱] بیت الاحزان، ص ۱۵۴.

« «انی اشهد الله انها قد حنت وانت ومدت یدیها وضمتهما الی صدرها ملیا; یا ابالحسن ارفعهما عنها فلقد ابکیا والله ملائکه السماء …».

[۲۲] شیخ صدوق، الامالی، ۱۳۶٢ش، ص۱۱۵.

لَا یَوْمَ‏ کَیَوْمِکَ یَا اَبا عَبْدِاللهِ به معنای روزی چون روز تو نیست ای اباعبدالله از سخنان امام حسن مجتبی (علیه السلام) درباره امام حسین (علیه السلام) است. این سخن، واقعه کربلا، چگونگی حادثه، شمار و وضعیت اعتقادی دشمنان اهل بیت را پیشگویی و بزرگی مصیبت و عظمت آن را بیان کرده است. راوی اصلی حدیث امام صادق (علیه السلام) است و شیخ صدوق آن را در کتاب امالی به نقل از مفضل بن عمر از وکلای امام صادق (علیه السلام)، آورده است.

متن حدیث به این صورت است: «انَّ الْحُسَیْنَ بْنَ عَلِیٍّ ع دَخَلَ یَوْماً إِلَى الْحَسَنِ(ع) فَلَمَّا نَظَرَ إِلَیْهِ بَکَى، فَقَالَ لَهُ مَا یُبْکِیکَ یَا أَبَاعَبْدِ اللهِ؟ قَالَ: أَبْکِی لِمَا یُصْنَعُ بِکَ. فَقَالَ لَهُ الْحَسَنُ(ع): إِنَّ الَّذِی یُؤْتَى إِلَیَّ سَمٌّ یُدَسُّ إِلَیَّ فَأُقْتَلُ بِهِ وَ لَکِنْ لَا یَوْمَ کَیَوْمِکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللهِ یَزْدَلِفُ إِلَیْکَ ثَلَاثُونَ أَلْفَ رَجُلٍ یَدَّعُونَ أَنَّهُمْ مِنْ أُمَّهِ جَدِّنَا مُحَمَّدٍ(ص) وَ یَنْتَحِلُونَ دِینَ الْإِسْلَامِ فَیَجْتَمِعُونَ عَلَى قَتْلِکَ وَ سَفْکِ دَمِکَ وَ انْتِهَاکِ حُرْمَتِکَ وَ سَبْیِ ذَرَارِیکَ وَ نِسَائِکَ وَ انْتِهَابِ ثِقْلِکَ فَعِنْدَهَا تَحِلُّ بِبَنِی أُمَیَّهَ اللَّعْنَهُ وَ تُمْطِرُ السَّمَاءُ رَمَاداً وَ دَماً وَ یَبْکِی عَلَیْکَ کُلُّ شَیْ‏ءٍ حَتَّى الْوُحُوشِ فِی الْفَلَوَاتِ وَ الْحِیتَانِ فِی الْبِحَارِ».

[۲۳] لهوف، سیدبن طاووس، ترجمه محمدطاهر دزفولی، ص ۳۴۴٫ / سوگنامه آل محمد (صلی الله علیه و آله و سلم)، ص ۴۸۴ به نقل از بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۱۴۰٫ / معالی السبطین حائری، ج۲، ص۵۰.

[۲۴] مقتل لهوف، سید ابن طاووس.

«… فَلَمَّا نَظَرَ النِّسْوَهُ إِلَى الْقَتْلَى صِحْنَ‏ وَ ضَرَبْنَ وُجُوهَهُنَّ قَالَ فَوَ اللَّهِ لَا أَنْسَى زَیْنَبَ بِنْتَ عَلِیٍّ ع تَنْدُبُ الْحُسَیْنَ ع وَ تُنَادِی بِصَوْتٍ حَزِینٍ وَ قَلْبٍ کَئِیبٍ یَا مُحَمَّدَاهْ صَلَّى عَلَیْکَ مَلَائِکَهُ السَّمَاءِ هَذَا الْحُسَیْنُ مُرَمَّلٌ بِالدِّمَاءِ مُقَطَّعُ الْأَعْضَاءِ وَ بَنَاتُکَ سَبَایَا إِلَى اللَّهِ الْمُشْتَکَى وَ إِلَى مُحَمَّدٍ الْمُصْطَفَى وَ إِلَى عَلِیٍّ الْمُرْتَضَى وَ إِلَى فَاطِمَهَ الزَّهْرَاءِ وَ إِلَى حَمْزَهَ سَیِّدِ الشُّهَدَاءِ یَا مُحَمَّدَاهْ هَذَا حُسَیْنٌ بِالْعَرَاءِ تَسْفِی عَلَیْهِ الصَّبَا قَتِیلُ أَوْلَادِ الْبَغَایَا وَا حُزْنَاهْ وَا کَرْبَاهْ الْیَوْمَ مَاتَ جَدِّی رَسُولُ اللَّهِ ص یَا أَصْحَابَ مُحَمَّدَاهْ هَؤُلَاءِ ذُرِّیَّهُ الْمُصْطَفَى یُسَاقُونَ سَوْقَ السَّبَایَا وَ فِی رِوَایَهٍ یَا مُحَمَّدَاهْ بَنَاتُکَ سَبَایَا وَ ذُرِّیَّتُکَ مَقْتَلَهً تَسْفِی عَلَیْهِمْ رِیحُ الصَّبَا وَ هَذَا حُسَیْنٌ مَجْزُوزُ الرَّأْسِ مِنَ الْقَفَا مَسْلُوبُ الْعِمَامَهِ وَ الرِّدَاءِ بِأَبِی مَنْ أَضْحَى عَسْکَرُهُ فِی یَوْمِ الْإِثْنَیْنِ نَهْباً بِأَبِی مَنْ فُسْطَاطُهُ‏ مُقَطَّعُ الْعُرَى بِأَبِی مَنْ لَا غَائِبٌ فَیُرْتَجَى وَ لَا جَرِیحٌ فَیُدَاوَى بِأَبِی مَنْ نَفْسِی لَهُ الْفِدَاءُ بِأَبِی الْمَهْمُومُ حَتَّى قَضَى بِأَبِی الْعَطْشَانُ حَتَّى مَضَى بِأَبِی مَنْ شَیْبَتُهُ تَقْطُرُ بِالدِّمَاءِ بِأَبِی مَنْ جَدُّهُ مُحَمَّدٌ الْمُصْطَفَى بِأَبِی مَنْ جَدُّهُ رَسُولُ إِلَهِ السَّمَاءِ بِأَبِی مَنْ هُوَ سِبْطُ نَبِیِّ الْهُدَى بِأَبِی مُحَمَّدٌ الْمُصْطَفَى بِأَبِی خَدِیجَهُ الْکُبْرَى بِأَبِی عَلِیٌّ الْمُرْتَضَى ع بِأَبِی فَاطِمَهُ الزَّهْرَاءُ سَیِّدَهُ النِّسَاءِ بِأَبِی مَنْ رُدَّتْ لَهُ الشَّمْسُ صَلَّى.قَالَ الرَّاوِی:فَأَبْکَتْ وَ اللَّهِ کُلَّ عَدُوٍّ وَ صَدِیقٍ ثُمَّ إِنَّ سُکَیْنَهَ اعْتَنَقَتْ جَسَدَ أَبِیهَا الْحُسَیْنِ ع فَاجْتَمَعَتْ عِدَّهٌ مِنَ الْأَعْرَابِ حَتَّى جَرُّوهَا عَنْهُ.قَالَ الرَّاوِی:ثُمَّ نَادَى عُمَرُ بْنُ سَعْدٍ فِی أَصْحَابِهِ مَنْ یَنْتَدِبُ لِلْحُسَیْنِ‏ ع فَیُوَاطِئُ الْخَیْلَ ظَهْرَهُ وَ صَدْرَهُ فَانْتَدَبَ مِنْهُمْ عَشَرَهٌ وَ هُمْ إِسْحَاقُ بْنُ حریه [حُوَیَّهَ] الَّذِی سَلَبَ الْحُسَیْنَ ع قَمِیصَهُ وَ أَخْنَسُ بْنُ مَرْثَدٍ وَ حَکِیمُ بْنُ طُفَیْلٍ السِّنْبِسِیُّ وَ عُمَرُ بْنُ صَبِیحٍ الصَّیْدَاوِیُّ وَ رَجَاءُ بْنُ مُنْقِذٍ الْعَبْدِیُّ وَ سَالِمُ بْنُ خُثَیْمَهَ الْجُعْفِیُّ وَ وَاحظُ بْنُ نَاعِمٍ وَ صَالِحُ بْنُ وَهْبٍ الْجُعْفِیُّ وَ هَانِی بْنُ شَبَثٍ الْحَضْرَمِیُّ وَ أُسَیْدُ بْنُ مَالِکٍ لَعَنَهُمُ اللَّهُ تَعَالَى فَدَاسُوا الْحُسَیْنَ ع بِحَوَافِرِ خَیْلِهِمْ حَتَّى رَضُّوا صَدْرَهُ وَ ظَهْرَهُ».

[۲۵] همان.