«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیم‏»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم‏ * رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْری * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی‏».[۱]

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِین وَ الصَّلاهُ عَلَی سَیِّدِ الْمُرْسَلِین طَبِیبِنَا حَبِیبِنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِم مُحَمَّد وَ آلِهِ الْمَعْصومِین سِیَّمَا الْحُجَّه بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِین عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا الله نُصْرَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِم أَجْمَعِین إِلَی یَوْمِ الدِّین‏».

مفهوم خوف و رجا

«اذْهَبُوا فَتَحَسَّسُوا مِنْ یُوسُفَ وَ أَخیهِ وَ لا تَیْأَسُوا مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِنَّهُ لا یَیْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْکافِرُونَ».[۲]

جمعه‌ها تعلّق به وجود نازنین امام زمان ما (علیه السّلام) دارد، ما هم اخلاقاً وظیفه داریم هم آقای خود را از یاد نبریم و هم از فیوضات مطالبی که مربوط به آن بزرگوار است بهره بگیریم.

عرض شد که خوف در مقابل رجا است، خوف توقّع مکروهی است که متوقّع است، ممکن است واقع شود. خوف مطلوب داریم، خوف ممدوح داریم و خوف مذموم داریم. ترس وقتی سازنده باشد فرصت است، وقتی بازدارنده باشد تهدید است.

IMG_3238

امیدواری به خدا

روایتی از وجود مبارک امیر المؤمنین، امام المتّقین (علیه الصّلاه و السّلام) که مورد تأکید آن بزرگوار است، فرمودند: من شما را به پنج چیز وصیت می‌کنم که اگر برای یافتن این گنج‌هایی که من برای شما بازگو می‌کنم دور دنیا را بگردید تا این را بیابید، وجدان کنید، بفهمید، می‌ارزد. اوّلین جمله این است که «لَا یَرْجُوَنَّ أَحَدٌ مِنْکُمْ إِلَّا رَبَّهُ»،[۳] در مقام امید، دل دادن، تکیه کردن، یک چیز بیشتر در عالم نیست و آن خدا است، امید شما در زندگی فقط به خدا باشد. از غیر خدا کاری ساخته نیست، کسی در عالم کاره‌ای نیست، کارها به دست خدا است، عزّت و ذلّت به دست او است، مرگ و حیات به دست او است، بیماری و شفا به دست او است، رونق و کساد به دست او است.

IMG_3236

فضیلت آیت الکرسی

این آیه‌ی کریمه را به اضافه‌ی سه آیه‌ی دیگر بعد از نمازها به عنوان تعقیبات سفارش شده بخوانیم و اگر کسی بعد از نمازها این چهار چیز را داشته باشد در روایت دارد خدا ۷۰ مرتبه به او نگاه می‌کند. گاهی گفته‌ایم ولی تذکّر است، بعضی به یاد می‌آورند بعضی هم اوّلین مرتبه است می‌شنوند. یکی خواندن آیت الکرسی است، بعد از نماز آیت الکرسی را بخوانیم. آیت الکرسی گنج بی‌بدیلی است، آیت الکرسی حفاظ است، آیت الکرسی دژ محکم است. در سفرها آیت الکرسی بخوانید، می‌خواهید چیزی را حفظ کنید به یاد شما بماند آیت الکرسی را بخوانید، از منزل بیرون می‌روید می‌خواهید خانه‌ی شما، اثاث شما به غارت نرود، دزد به آن نزند، آیت الکرسی بخوانید. شب‌ها موقع خوابیدن استحباب دارد آیت الکرسی را بخوانیم و بخوابیم. کاربرد آیت الکرسی در زندگی خیلی فراوان است، ولی قرائت بعد از نماز آن جایگاه خاص دارد.

اهمّیّت فاتحه الکتاب

دوم سوره‌ی مبارکه‌ی فاتحه الکتاب است. فاتحه الکتاب دو ثلث قرآن کریم است، یک ثلث آن هم سوره‌ی توحید است. لذا ما بر سر مزار اموات خود می‌رویم حمد و سوره می‌خوانیم معادل یک ختم قرآن عاید آن‌ها می‌شود. یک فاتحه می‌خوانیم دو ثلث است، یک حمد هم می‌خوانیم یک ثلث است، تمام ثلث می‌شود. چه سر مزار باشد، چه از جای دور، اموات خود را با حمد و سوره یاد کنید، آن‌ها بیچاره هستند، این بیچارگی در انتظار ما هم هست، ذخیره کنیم تا برای ما هم ذخیره کنند. سوره‌ی حمد بعد از نماز به عنوان تعقیبات نماز مورد تأکید است.

IMG_3247

خواندن آیاتی از سوره‌ی آل عمران بعد از نماز

دو آیه یا دو فراز از سوره‌ی مبارکه‌ی آل عمران که یک آیه مستقل است، دو آیه هم پشت سر هم است، این‌ها هم به عنوان امری که ما را بالا می‌برد، بعد از نماز پیش خدا مرغوبیّت پیدا می‌کنیم، مورد تأکید است. یکی آیه‌ی «شَهِدَ اللَّهُ»[۴] است، به آیه‌ی شهادت معروف است. «شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ وَ الْمَلائِکَهُ وَ أُولُوا الْعِلْمِ قائِماً بِالْقِسْطِ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ الْعَزیزُ الْحَکیمُ». یکی هم آیه‌ی «قُلِ اللَّهُمَّ»[۵] است که این هم در سوره‌ی آل عمران است، این آیه‌ و آیه‌ی بعد از آن. «قُلِ اللَّهُمَّ مالِکَ الْمُلْکِ تُؤْتِی الْمُلْکَ مَنْ تَشاءُ وَ تَنْزِعُ الْمُلْکَ مِمَّنْ تَشاءُ وَ تُعِزُّ مَنْ تَشاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشاءُ بِیَدِکَ الْخَیْرُ إِنَّکَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدیرٌ * تُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهارِ وَ تُولِجُ النَّهارَ فِی اللَّیْلِ وَ تُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ وَ تُخْرِجُ الْمَیِّتَ مِنَ الْحَیِّ وَ تَرْزُقُ مَنْ تَشاءُ بِغَیْرِ حِسابٍ». تقریباً همه چیز را در این آیه به دست خدا معرّفی کرده است.

خداوند، مالک حقیقی همه چیز

خدا مالک ملک است، مالک ملک خدا است، مالک سلطنت خدا است، مالک قدرت خدا است. هر کس قدرت دارد، عزّت دارد، منصب دارد، موقعیّت دارد، خدا به او داده است. «تُؤْتِی الْمُلْکَ مَنْ تَشاءُ»، به هر کس بخواهی مُلک می‌دهی، موقعیّت می‌دهی. «وَ تَنْزِعُ الْمُلْکَ مِمَّنْ تَشاءُ»، از هر کسی هم بخواهی نزع می‌کنی. این تعبیر تعبیرِ بسیار روان‌کاوانه است، کسانی که گرفتار شهرت و سیاست و قدرت هستند خیلی سخت است که آن را از دست بدهند. عزیزی که ذلیل شود خیلی سخت است، خیلی مشکل است.

سختی از دست دادن مقام

وجود مبارک حضرت امیر (علیه السّلام) می‌فرمایند که «فَنِعْمَتِ الْمُرْضِعَهُ وَ بِئْسَتِ الْفَاطِمَهُ».[۶] آن وقتی که پستان ریاست در دهان کسی است، شیر ریاست که از پستان در دهان تخیّل و توهّم او است خیلی شیرین است، امّا وقتی بچّه را از شیر می‌گیرند خیلی برای او سخت است. به انسان مقام می‌دهند، موقعیّت می‌دهند، ریاست می‌دهند، خیلی لذّت می‌برد، امّا وقتی می‌خواهند از ریاست بگیرند خیلی کار سختی است. تعبیر قرآن نَزع است، «وَ تَنْزِعُ الْمُلْکَ مِمَّنْ تَشاءُ»، «تَنْزِعُ» یعنی کندن. خدا نکند انسان به میز دلبستگی داشته باشد، خدا نکند انسان به موقعیّت و شهرت وابسته شده باشد. اگر به میز و قدرت و موقعیّتی دلبستگی شدید پیدا کرد بخواهند او را بکَنند حاضر است همه چیز را بدهد ولی از دست ندهد. دین خود را می‌دهد، ایمان خود را می‌دهد، موقعیّت خود را می‌دهد، همه چیز را می‌دهد که این موقعیّت را حفظ کند.

بعضی برای این‌که رأی بیاورند به هر چیزی تن در می‌دهند. همه نوع وعده‌های دروغ می‌دهند که غالباً هم خود ما با چشم می‌بینیم وعده‌هایی که داده بودند عملی نبود، خود آن‌ها هم می‌دانستند عملی نیست. ولی نمی‌دانم چه مزه‌ای دارد که انسان‌ها را این‌طور از خود بی‌خود می‌کند. کسی گرفتار شیرینی و حلاوت ریاست و قدرت شود وقتی می‌خواهند قدرت را از او بگیرند خیلی برای او سخت است. لذا دنبال قدرت نروید، بگذارید قدرت به دنبال شما بیاید.

پذیرش مسئولیّت برای حلّ مشکلات

یک وقت کاری مانده است، می‌بینید کار مانده است شما هم اهل آن هستید، مثل حضرت یوسف. حضرت یوسف دید اگر به میدان نیاید قحطی که در پیش است مردم همه جان می‌دهند، از گرسنگی می‌میرند، خود او آمد. پیغمبر زاده بود، دارای مقام ولایت بود. این‌طور استفاده می‌شود که حضرت یوسف درجه‌ای بالاتر از پدر خود حضرت یعقوب داشت، این‌که پیراهن او شفا است چیز مهمّی است. حضرت یعقوب خودش را شفا نداد، پیراهن یوسف را آوردند به سر او انداختند و چشم حضرت یعقوب شفا پیدا کرد.

آیات شفا یافتن حضرت یعقوب در قرآن

این هم مقابله‌ی با جریان غیر منطقی و غیر شرعی وهّابی‌ها است که همه چیز را شرک می‌دانند. توسّل و ضریح امام را بوسیدن، تبرّک جستن را شرک می‌دانند، این‌ها مقابله با قرآن کریم است. قرآن از قول حضرت یوسف نقل می‌کند که یوسف فرمود: «اذْهَبُوا بِقَمیصی‏ هذا»،[۷] این پیراهن من را ببرید و بر سر پدر من بیندازید، «یَأْتِ بَصیراً». وعده‌ی قطعی داد، شفای پدر من پیراهن من است، این پیراهن را ببرید او را شفا می‌دهد. شفا هم داد، چشم حضرت یعقوب… «فَلَمَّا أَنْ جاءَ الْبَشیرُ أَلْقاهُ عَلى‏ وَجْهِهِ فَارْتَدَّ بَصیراً».[۸] وعده‌ای که حضرت یوسف داده بود وعده‌‌ی الهی بود، هیچ شکّی هم نبود، شفای چشم حضرت یعقوب با پیراهن حضرت یوسف بود.

IMG_3188

دلبسته نبودن یوسف به مقام و موقعیّت

حضرت یوسف به مسئولیّت نبسته، لذا وقتی او را دعوت کردند از زندان بیرون بیاید گفت نه، من از زندان بیرون نمی‌آیم. همه آرزو دارند از زندان خلاص شوند. گفت: نه، آبرو برای من مهم است، چرا من را زندانی کرده‌اید؟ از این زن‌هایی که برای من پرونده درست کردند بپرسید من چه مشکلی داشتم؟ دنبال این بود که قداست نبوّت را حفظ کند، اعتقادات مردم را حفظ کند. دنبال موقعیّت و مقام خود نبود.

نقش‌آفرینی در مواقع ضروری

امّا:

و گر بینم که نابینا و چاه است                        اگر خاموش بنشینم حرام است

می‌بینی کاری از تو ساخته است، می‌بینی برای مردم چاه کنده‌اند، چاه فرهنگی کنده‌اند، چاه اقتصادی کنده‌اند، قراردادهای استعماری می‌بندند. شما می‌توانید نقشی داشته باشید، می‌توانید دست کسی را که کارآمدی ندارد، فریب می‌خورد، با دشمن کنار می‌آید بگیرید. اگر تو بروی منافع مردم، منافع اسلام را حفظ می‌کنی، این‌جا اشکالی ندارد. برای قدرت نیست، برای خدمت است. جمله‌ای که شهید بزرگوار و مظلوم، سیّد الشّهدای انقلاب، شهید بهشتی القاء کردند که روی دیوار شهر سابقاً نوشته بودند، به تازگی نمی‌بینم: ما عاشقان خدمتیم نه تشنگان قدرتیم.

ویژگی‌های افراد قدرت طلب

کسانی که تشنه‌ی قدرت هستند زمانی که به قدرت رسیدند ترور می‌کنند، تهدید می‌کنند، تطمیع می‌کنند که قدرت خود را حفظ کنند. اگر بنا باشد همه را قتل عام کنند می‌کنند که موقعیّت آن‌ها به خطر نیفتد. هارون به پسر خود مأمون (لعنه الله علیهما) گفت: اگر احساس کنم تو که پسر من هستی، گوشه‌ی جگر من هستی، برای ریاست من خطر داری، تو را می‌کشم. فرزند خود را هم برای ریاست می‌کشد.

تعبیر قرآن این است که «تَنْزِعُ الْمُلْکَ مِمَّنْ تَشاءُ». معلوم است چیزی که از شهوت جنسی خطرناک‌تر است، خطر آن از مال اندوزی، ثروت اندوزی بیشتر است، قدرت‌طلبی است. «آخَرُ مَا یَخرُجُ مِن رُءوسِ الصِّدِیقین حُبُّ الرِئَاسَه»،[۹] این هم از روایات تربیتی و روان شناسی است. فرمود آخرین و ریشه‌دارترین بیماری که مشکل‌تر از همه‌ی بیماری‌ها معالجه می‌شود حبّ جاه است، قدرت‌طلبی است، تشنگی قدرت است. امّا وقتی خدا بخواهد کسی را نَزع کند، بخواهد او را از قدرت جدا کند جدا می‌کند. دیدید صدّام را چطور جدا کرد؟ خیلی سخت بود. إن‌شاء‌الله ببینیم این آل سعود هم کنده می‌شوند، إن‌شاء‌الله نزدیک است.

IMG_3197

عزّت و ذلّت دادن خدا

«وَ تَنْزِعُ الْمُلْکَ مِمَّنْ تَشاءُ وَ تُعِزُّ»، این آیه‌ی کریمه هم یک نکته‌ی دیگری دارد. گاهی انسان سلطنت دارد، مدیریت دارد، رئیس جمهور است، وزیر است، رئیس مجلس است، رئیس قوّه است، امّا با این‌که قدرت دارد عزّت ندارد. خیلی افراد هستند قدرت دارند ولی آبرو ندارند، هیچ یک از مردم آن‌ها را دوست ندارد. آلوده هستند، مردم هم می‌دانند آن‌ها آلوده هستند. قرآن کریم این دو مورد را جدا کرده، «تُعِزُّ مَنْ تَشاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشاءُ»، مُلک را، موقعیّت را، قدرت را جدا ذکر کرده، عزّت را جدا ذکر کرده است. «تُعِزُّ مَنْ تَشاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشاءُ»، هر کس را بخواهی عزیز می‌‌کنی هر کس را بخواهی ذلیل می‌کنی. «بِیَدِکَ الْخَیْرُ إِنَّکَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدیرٌ». همه‌ی خیرها به دست تو است، کسی به دنبال خیر است باید سراغ تو را بگیرد. اگر به سراغ این و آن رفت اشتباه رفته، کسی کاره‌ای نیست، همه کاره تو هستی. تو تقسیم کردی، تو امتحان می‌کنی، تو یکی را شاه می‌کنی، یکی را رئیس جمهور می‌کنی، یکی را مسئول می‌کنی، یکی را کارمند و نگهبان می‌کنی، همه برای تو است. تو امتحان می‌کنی این کارها را به بعضی می‌دهی به بعضی نمی‌دهی. «بِیَدِکَ الْخَیْرُ إِنَّکَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدیرٌ». قدرت تو قدرت مطلق است، کاری باشد تو نتوانی؟ مشکلی باشد از عهده‌ی آن برنیایی؟ این‌که وجود ندارد، «إِنَّکَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدیرٌ».

قدرت واقعی در دست خداوند

این‌ است که حضرت امیر (علیه السّلام) فرمودند یک وقت مغرور ارتش خود، موشک خود، انرژی هسته‌ای خود، پیشرفت خود، قشون خود، جوان‌های خود نباشید، خدا بخواهد همه‌ی این‌ها را بی‌خاصیّت کند می‌کند. صدام همه‌ی این‌ها را داشت، موشک داشت می‌زد ما موشک نداشتیم، یک موشک با سختی از لیبی گرفته بودیم انداختیم آن هم به بانک خورد، به جاهای نظامی نخورد. ولی او همه چیز داشت، با داشتن هم چیز او خدا را نداشت ما خدا را داشتیم. من را داشته باشید، چشم شما به سبب خیره نشود، به مسبّب الاسباب توجّه کنید نه به اسباب. این‌ها می‌آیند و می‌روند، چیزی که همیشه وجود دارد قدرت لا یزال حضرت حق سبحانه و تعالی است.

IMG_3202

خوف ممدوح و مذموم

بعد فرمود: «وَ لَا یَخَافَنَّ إِلَّا ذَنْبَهُ».[۱۰] خوف مذموم و خوف ممدوح هر دو در این جمله‌ی کوتاه حضرت امیر (علیه السّلام) ارائه شده است. خوف ممدوح کدام است؟ خوفی که خدا نمره می‌دهد. انسان ترس دارد، ولی ترس او خداپسند است، خدا این ترس را می‌پسندد، برای انسان سازنده است، ترس نجات‌بخش است. مقابل آن ترس مذموم است، خدا بعضی ترس‌ها را نمی‌پسندد. آن ترسی که خدا می‌پسندد ترس از گناه است. اگر از غیر گناه ترسیدید خدا راضی نیست. از بشر نترسید، از آمریکا نترسید. آن‌هایی که از آمریکا، از قدرت‌های بزرگ می‌ترسند ایمان آن‌ها ایمان نیست، خدا را خیلی باور نکرده‌اند و الّا نمی‌ترسیدند.

ترس از گناه

امّا از گناه ترسیدن لازمه‌ی ایمان است. روایت دارد، در کافی شریف است، مؤمن وقتی گناه می‌کند گویا کوهی بالای سر او است، الآن می‌افتد و او را نابود می‌کند، این‌قدر از گناه می‌ترسد. همیشه مضطرب است گناه کردم، چه زمانی من را بدبخت می‌کند؟ چه زمانی به خاطر آن مجازات می‌شوم؟ چه زمانی اثر آن ظاهر می‌شود؟ مرتّب دنبال این است که به شکلی به دست بیاورد خدا او را بخشیده است. «لَا یَخَافَنَّ إِلَّا ذَنْبَهُ»، این خوف ممدوح است، انسانی که از خدا می‌ترسد خدا ترس ندارد. عدل خدا ترس دارد، مقام خدا ترس دارد. خدا رحمت مطلق است، «اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِرَحْمَتِکَ الَّتِی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْ‏ءٍ».[۱۱] رحمت خدا همه‌ی موجودات را، همه‌ی مخلوقات را تحت پوشش و زیر سایه‌ی خود قرار داده است. پس ما از چه چیز خدا می‌ترسیم؟ چوب عدالت خدا برای ما قابل تحمّل نیست. لذا در قنوت‌های خود گاهی این دعا را می‌خوانیم، دعای خیلی خوبی هم هست، عرضه می‌داریم: «اللَّهُمَّ عَامِلنَا بِفَضلِک وَ لَا تُعَامِلنَا بِعَدلِک»،[۱۲] خدایا ما طاقت عدل تو را نداریم.

IMG_3208

هدف از ظهور و قیام امام زمان (علیه السّلام)

حضرت حجّت (ارواحنا فداه) تشریف بیاورند می‌خواهند چه کنند؟ «یَمْلَأُ اللَّهُ الْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلًا بَعْدَ مَا مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً».[۱۳] چیزی که هدف انبیا بوده، هدف تمام پیامبران. هدف آن‌ها اجرای عدالت بوده، رفع فقر بوده، رفع تبعیض بوده، رفع اجحاف بوده است. این‌که غنی سهم فقیر را می‌خورد و آن‌قدر سنگین می‌شود که نمی‌تواند برود، خون او را مکیده و او هم ضعیف شده نمی‌تواند برود، این جامعه را فلج می‌کند. کسی که خیلی ثروت انباشته، پول‌های او در بانک گردش می‌کند، جوان‌های مردم بیکار می‌گردند، او سالم نیست، او سنگین شده، ورم کرده است. این ثروت نامشروع، پول حرام گوشت بدن نیست، این ورم است، این بزرگ شده و او را بزرگ می‌بینیم، و الّا واقعیّت آن بیماری است، او نمی‌تواند بپرد. دارد زیر بار سنگین پول‌های حرام خفه می‌شود. از آن طرف خمس ندادید، زکات ندادید…

بیچاره استعدادی هم نداشت، عائله هم بود، فرصت‌های شغلی به او ندادید، فرصت‌ها را انحصاری کردید، یک جناح حاکم است، پست‌ها را به این‌ها می‌دهید، شغل‌ها را به این‌ها می‌دهید. کسی که پارتی ندارد به او شغل نمی‌دهید، به او فرصت نمی‌دهید، امکانات بدهید، پول بدهید که آن‌ها تولیدهای کوچک درست کنند، نمی‌دهید. مگر به همه می‌دهید؟ به قوم و خویش‌های خود و نور چشمی‌های خود می‌دهید، کسی که کس و کاری ندارد نمی‌تواند استعداد خود را شکوفا کند. این‌جا است که جنگ فقیر و غنی پیش می‌آید.

IMG_3213

ضرورت انفاق کردن

این آیه‌ی کریمه در قرآن کریم که خدای متعال دستور حکیمانه به نفع ما می‌دهد، علّت آن را هم بیان می‌کند. فرمود: «أَنْفِقُوا فی‏ سَبیلِ اللَّهِ وَ لا تُلْقُوا بِأَیْدیکُمْ إِلَى التَّهْلُکَهِ»،[۱۴] فرمود: در راه خدا انفاق کنید، با دست خودتان خود را نابود نکنید. امام (رضوان الله تعالی علیه) می‌گوید: خدای متعال دلسوزی می‌کند، خدا دل ندارد ولی برای ثروتمندها خیرخواهی می‌کند. ثروتمند، اگر به فقیر کمک نکردی، کافرما اگر کارگر را اداره نکردی…

یکی از کارخانه‌دارهای متدیّن کشور ما که کربلایی است، پدر عیال او هم از اوتاد و اولیاء است، ایشان به من می‌گفت: شما به رئیس قوّه و نظام مجلس پیشنهاد بدهید به قاضی حقوق ندهند، به مقدار نیاز دست او باز باشد از خزینه بردارد، هر چه می‌خواهد بردارد، اعتماد کنید که او به مقدار نیاز خود بردارد. خود او می‌گفت من برای مدیرها حقوق معیّن نکردم، گفتم هر چه برداشتید برداشتید. می‌گفت اگر معیّن کرده بودم این‌قدر برای من صرفه‌جویی نمی‌شد. اصفهانی هم هست، انسان زرنگی است. می‌گفت آن‌ها به مقدار نیاز برمی‌دارند، ولی کار را کار خود می‌دانند، خود را صاحب کارخانه می‌دانند، خود را شریک من می‌دانند، کار را مثل کار خود انجام می‌دهند. خیلی تفاوت دارد.

قرآن کریم می‌فرماید: «أَنْفِقُوا فی‏ سَبیلِ اللَّهِ»، پول‌دارها، متمکّن‌ها، به کسانی که فقیر و ضعیف و ناتوان هستند، کارایی ندارند، رسیدگی کنید، دست افتاده‌‌ها را بگیرید بلند کنید. اگر این کار را نکردید این‌ها علیه شما شورش می‌کنند، مرام کمونیستی می‌آید. این کمونیست نتیجه‌ی عقده‌هایی است که در اثر بخل ثروتمندها پیش آمد. اگر آن‌ها محبّت کرده بودند، نوازش کرده بودند، حقّ فقرا را داده بودند، این خلأ پیش نمی‌آمد اصلاً مرام کمونیستی به وجود نمی‌آمد. این فاصله‌ی طبقاتی که نامشروع است، این مقدار فاصله که یکی از گرسنگی جان بدهد و یکی هم از سیری خفه شود.

نه چندان بخور کز دهانت برآید                      نه چندان که از ضعف جانت برآید

جان او از ضعف برمی‌آید، این هم از پرخوری بالا می‌آورد، هر دو غلط است. این باید حدّی در بالا داشته باشد. استعداد دارد، ذوق دارد، کار می‌کند، تلاش می‌کند، تنبلی نمی‌کند، امکانات دارد، خدا به او برکت بدهد، امّا در مسیر شرع قرار بدهد. حقوق واجبی خود را بده تا کسی که دست او به جایی نمی‌رسد به جایی برسد. «وَ لا تُلْقُوا بِأَیْدیکُمْ إِلَى التَّهْلُکَهِ».

IMG_3221

نقش تربیتی انبیا

این آیه‌ی کریمه در سوره‌ی مبارکه‌ی حدید: «لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْکِتابَ وَ الْمیزانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ».[۱۵] انبیا آمده‌اند بشر را تربیت کنند، بشر تربیت شد نیازی به فشار و زور حکومت ندارد که به زور مالیات بدهد، به زور خمس بدهد، به زور زکات بدهد. معرفت را بالا می‌برند، فرهنگ را تغییر می‌دهند، نیّت‌ها را عوض می‌کنند. «لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ»، خود مردم قیام به قسط و عدل می‌کنند. پیغمبرها آمده‌اند ما را آخرت‌گرا و خداجو قرار بدهند، به خاطر تأمین آخرت ما انفاق کنیم، گرفتارها را مورد توجّه قرار بدهیم، بیکارها را صاحب کار کنیم، بی‌همسرها را همسر بدهیم، بی‌مسکن‌ها را مسکن بدهیم.

این به نفع آن‌ها نیست، به نفع خود ما است، یعنی سودی که ثروتمند در این کارها می‌برد بالاتر از سودی است که فقیر صاحب مسکن شده است. او دارای دنیا شده، تو آخرت خود را هم آباد کرده‌ای، به علاوه در دل‌ها هم جا باز کرده‌ای، محبوبیت پیدا کرده‌ای. «لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْکِتابَ وَ الْمیزانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ».

IMG_3209

خواست مردم برای ظهور امام زمان (علیه السّلام)

وجود مقدّس حضرت حجّت… در برابر خوف برای ما رجا واجب است، امید واجب است، یأس حرام است. این آیه‌ی کریمه‌ای که از سوره‌ی مبارکه‌ی یوسف برای شما تلاوت کردیم خدای متعال از قول جناب یعقوب می‌‌گوید، به فرزندان خود گفت در خانه ننشینید، یوسف دارید، گمشده دارید، چراغ روشنی بود در روشنایی بودید، الآن آن چراغ نیست در تاریکی هستید، دنبال مشعل خود بروید. «اذْهَبُوا فَتَحَسَّسُوا مِنْ یُوسُفَ وَ أَخیهِ».[۱۶] ما هم گمشده داریم، ما هم یوسفی در زندان داریم، خود ما هم او را زندانی کرده‌ایم. خواجه نصیر طوسی می‌فرمایند: «وُجودُهُ لُطفٌ وَ عَدَمُهُ مِنَّا»، وجود امام زمان (علیه السّلام) لطف خدا است، امّا این‌که در میان ما نیست، دسترسی نداریم، تقصیر خود ما است، ما امام خود را ترک کرده‌ایم. ما با علی (علیه السّلام) رفتار خوبی نداشتیم، با امام حسن (علیه السّلام) بیعت کردیم و شکستیم، یاران او حاضر بودند او را دست بسته تسلیم معاویه کنند. ما بد امتحان دادیم، با اولیای الهی، با رهبران دینی بد امتحان دادیم. از این جهت خدای متعال خواست این یک نفر به دست ما نابود نشود، بماند تا نیازها، ضرورت‌ها، عطش‌ها بالا برود، وقتی آمد همه خودشان تسلیم شوند، به او دل بدهند، در برابر او چون و چرا نکنند. حضرت حجّت (علیه السّلام) که تشریف می‌آورند و جزء امیدهای ما مقابل خوف است، رجا است. این رجا واجب است و یأس حرام است. «اذْهَبُوا فَتَحَسَّسُوا مِنْ یُوسُفَ وَ أَخیهِ وَ لا تَیْأَسُوا مِنْ رَوْحِ اللَّهِ».

آقا جان، امام زمان، ما لیاقت نداریم، بنده خود را عرض می‌کنم، آمادگی نداریم. ولی شما اکسیر عالم وجود هستید، نمی‌شود نگاهی کنید ما را عوض کنید؟ محبّت خود را در دل ما قرار دهید؟ به ما شوق بدهید؟ به ما حرکت بدهید؟ ما دل مرده‌ها را زنده کنید؟ شما که بالاتر از حضرت مسیح هستید، ما دل مرده‌ها را زنده کنید.

IMG_3226

سنگینی مصیبت علیّ اصغر (علیه السّلام)

امشب که شب ششم محرّم است معمولاً به باب الحوائج شش ماهه توسّل پیدا می‌کنند. نمی‌دانم ما هم در این مجلس حواله‌ای داریم، بنا است گره ما به دست کوچک این باب الحوائج باز شود که گره‌های کور را باز می‌کند؟ مصیبت علیّ اصغر دل‌ها را آب می‌کند، کوه‌ها را آب می‌کند. از این سؤال امام زین العابدین (علیه السّلام) که کسی از کوفه آمده بود، هلال بود. حضرت فرمودند: هلال کجا بودی؟ عرض کرد: کوفه بودم. حضرت فرمود: در کوفه چه خبر است؟ عرض کرد: آقا جان، مختار قیام کرده، این جنایت‌کارها را یکی بعد از دیگری می‌گیرد به سزای آن‌ها می‌رساند. حضرت فرمودند: از حرمله چه خبر؟ معلوم می‌‌شود که این نانجیب دل امام زین العابدین (علیه السّلام) را با این جنایت خود آتش زده است.

کسی به یک بچّه تیر می‌زند؟ آن هم بچّه‌ای که اگر تیر هم نزنی از تشنگی دارد جان می‌دهد، توانی ندارد. امام حسین (علیه السّلام) از حلقوم بریده‌ی خود روضه‌ی علیّ اصغر را برای دختر خود خواند، گفت: به شیعیان ما بگو

«لَیتَکُم فِی یَومِ عَاشورا جَمِیعاً تَنظُرونی               کَیفَ أَستَسقِی لِطِفلِی فَأَبوا أَن یَرحَمونی»

سیّد الشّهداء (علیه السّلام) زیر عبا گرفته بود که آفتاب این بچّه‌ی تشنه را نسوزاند. وقتی جلوی جمعیّت آمد مردم فکر می‌کردند امام قرآن آورده است، منتظر بودند قرآن را بیرون بیاورد. وقتی عبا کنار رفت دیدند یک بچّه‌ی پژمرده، رنگ پریده، روی دست مبارک خود گرفت. فرمود: «یَا قَوم أَنَا أُقَاتِلُکُمْ وَ أَنتُم تُقَاتِلُونِی»، من با شما می‌جنگم شما با من سر جنگ دارید، کودک در هیچ مرامی گناه ندارد. اگر نگران هستید من می‌روم به فرزند خود آب بدهم خود من هم آب می‌خورم بیایید فرزند خود را می‌دهم شما ببرید او را سیراب کنید. هنوز کلام امام تمام نشده بود، عمر سعد به حرمله رو کرد و گفت: حرمله، چرا جواب نمی‌دهی؟ گفت: جواب پدر را بدهم یا جواب بچّه را بدهم؟ نامرد نگاهی کرد، گلوی لطیف این بچّه جلب نظر کرد. گفت: سفیدی گلو را نمی‌بینی؟ تیر را به کمان گذاشت، گلوی این کودک را نشان گرفت.

این‌که می‌بینید در مقاتل نوشته‌اند «ذَبَحوهُ»، او را ذبح کرده‌اند، سر او را بریدند، معلوم می‌شود نوک نیزه مثل چاقو پهن بوده، نوک نیزه تیز نبود پهن بود. وقتی به گلو اصابت کرد رگ‌ها را برید، سر بچّه افتاد. آن‌قدر مصیبت سخت بود از آسمان ندا آمد


[۱]– سوره‌ی طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫

[۲]– سوره‌ی یوسف، آیه ۸۷٫

[۳]– نهج البلاغه، ص ۴۸۲٫

[۴]– سوره‌ی آل عمران، آیه ۱۸٫

[۵]– همان، آیه ۲۶٫

[۶]– بحار الأنوار، ج ۷۴، ص ۱۳۸٫

[۷]– سوره‌ی یوسف، آیه ۹۳٫

[۸]– همان، آیه ۹۶٫

[۹]– شرح نهج البلاغه لابن أبی الحدید، ج ‏۲، ص ۱۸۱٫

[۱۰]– نهج البلاغه، ص ۴۸۲٫

[۱۱]– تهذیب الأحکام (تحقیق خرسان)، ج ‏۳، ص ۹۵٫

[۱۲]– منهاج البراعه فی شرح نهج البلاغه (خوئى)، ج ‏۱۴، ص ۳۵۶٫

[۱۳]– زاد المعاد – مفتاح الجنان، ص ۴۲۳٫

[۱۴]– سوره‌ی بقره، آیه ۱۹۵٫

[۱۵]– سوره‌ی حدید، آیه ۲۵٫

[۱۶]– سوره‌ی یوسف، آیه ۸۷٫