«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْری * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی‏»[۱]

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَ الصَّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِین طَبِیبِنَا حَبِیبِنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّه مَوْلَانَا بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحْبَتَهُ وَ نُصْرَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ»

اهمیت ایمان

خداوند کریم، ودود، رئوف، هادی، برای این که ما بیماری های خودمان را بشناسیم تا به موقع از نسخه قرآن که دوای بیماری ها است استفاده کنیم، برخی از بیماری ها را به ما گوشزد کرده، قرآن شفاء است، « وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَرَحْمَهٌ لِلْمُؤْمِنِینَ وَلَا یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلَّا خَسَارًا »[۲] خدای عزوجل شفاء معرفی نموده، شفاء به شرط ایمان.

شرط ایمان هم رفع مشکلاتی است که ایمان را از بین می برد و لازمه ی آن شناخت مشکلات درونی مان است، مانند نقطه ضعف ها و بیماری های مان. همه ی ما یک طبیعت و یک فطرت داریم، فطرت ما منادی خداست، فطرت ما را به خدا دعوت می کند، فطرت ما را از بدی ها باز می دارد، فطرت ما را به صداقت و خوبی ها دعوت می کند، خدای عزوجل فطرت ها را سالم خلق نموده است و در روایت هم هست که « کُلُّ مَولودٍ یُولَدُ على الفِطرَهِ »[۳] هر کودکی که متولد می شود، خدای عزوجل در وجود آن عطشِ به وجودِ خدا را قرار داده است، عطشِ به صداقت و امانت و درستی قرار داده است، این در فطرت همه قرار دارد، لذا شما هرکجای دنیا که تشریف ببرید نمی توانید کسی را پیدا کنید که به دروغ گویی خودش افتخار کند، اما انسان های سالم می گویند شما توجه کنید که مثلا در طول عمرم هیچ دروغی نگفته ام.

منش آخوندی

مرحوم حاج شیخ عباس قمی رضوان و سلام خدا بر ایشان از عبّاد بودند، ضمن اینکه عالم بود، محقق بود، مبلغ بود، استاد اخلاق بود، متتبع در آثار اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام بود، مرحوم حاج شیخ عباس قمی رضوان الله تعالی علیه جزو خواص بود، ایشان بسیار به آخرت و خدای خود توجه می کردند و هیچگاه از خود غافل نبود. ایشان در مسجد گوهرشاد بالای منبر بود مرحوم آخوند تربتی وارد می شوند، ضمنا مرحوم تربتی صاحب کرامت بودند، آخوندی بود که کشاورزی می کرد، زمان وفات ایشان نوری اطراف بستر ایشان را پر کرده بود و به تک تک امامان ما سلام کرده بودند و سپس جان دادند، زمانی که ایشان وارد می شوند مرحوم آقا شیخ عباس قمی که روی منبر بودند، اعلام می کند که ایها الناس حاج آقا آمدند من پایین می آیم تا ایشان بالای منبر بروند تا همه ی ما از ایشان استفاده کنیم. این کار را کدام آخوند انجام می دهد؟ شما چه کسی را سراغ دارید که انسان فاضل تر که تشریف می آورد، انسانی که آدم به نَفَسِ او اعتقاد داشته باشد بیاید، من که منبری هستم پایین بیایم و بگویم او بالا بیاید و همه ما هم بنشینیم از او استفاده کنیم…

آخوند های ما این ها بودند، آن وقت برکات ایشان هم شامل حال مردم بازار هم می شد، حالا بعضی از بازاریان اصلا نماز جماعت نمی آیند، شما چقدر بازاری سراغ دارید که اصلا راهشان به خمس و به حقوق مالی نمی افتد؟ بعضی ها تازه به دوران رسیده اند اصلا سر از حلال و حرام در نمی آورند، در بازاریان قدیم بسیاری از اولیاء الله پیدا می شدند، کسانی بودند که مرحوم آشیخ جعفر کاشف الغطاء اعلی الله مقامه الشریف دیر آمده بودند برای نماز و مردم خودشان نماز می خواندند، زمانی که وارد می شود این مرجع بزرگوار به این بازاری اقتدا می کند و به نماز خواندن می پردازد. زمانی که نماز تمام می شود این بازاری که پیش نماز بود از خجالت عرق کرده بود نمی دانست باید چه کند، نزد آشیخ جعفر کاشف الغطاء می رسد و می گوید چرا این کار را کردید؟ آشیخ جعفر می فرماید باید نماز عصر را هم با شما بخوانیم، اصرار و قسم… قبول می کند اما به شرطی که خرج چند خانواده را بده تا من پشت سر تو نماز نخوانم… ببینید چه بازاری ای بوده است که یک زعیم مثل آشیخ جعفر کاشف الغطاء در میان مراجع شیعه کمتر مثل ایشان داریم، همه او را قبول دارند، می گویند شیخ انصاری اعلی الله مقامه الشریف فرموده بودند کسی کتاب کشف الغطاء شیخ جعفر را بتواند برای من بخواند و معنی کند را من به او اجازه اجتهاد می دهم. وی کسی بودند که در جریان فتنه وهابیت نجف اشرف با با فتوا و جهاد خود حفظ کرد، هم خیلی قَدَر بودند، متنفذ بودند، مردم به او عقیده داشتند و هم واقعا ملا بوده، کتاب های او از نظر علمی بسیار کم نظیر است. همچین کسی می آید پشت یک بازاری نماز می خواند.

ببینید زن و بچه شما، شما را قبول دارند؟ پشت سر شما نماز می خوانند؟ تازه شما خوب ها، شما مسجدی ها، بین خود و خدا « بَلِ الْإِنْسانُ عَلی‏ نَفْسِهِ بَصیرَهٌ »[۴] شما به خودتان چقدر نمره می دهید؟ شما با بازاریان سابق که یک مرجع تقلید بیاید و به او اقتدا کند، خودتان را چطور مقایسه می کنید؟

اهمیت عدالت

بعضی از رفقای ما زمانی به حضرت امام رضوان الله تعالی علیه عرض کرده بودند آقا در قضاوت (حالا اجتهاد را شما نایب امام زمان ارواحنا فداه هستید می فرمایید چون به اندازه کافی نداریم غیر مجتهد هم قضاوت کند) اما اگر کسی عادل نباشد که نمی توان گفت عدالت را که نمی توان گفت شرط عدالت نیست. حالا نمی دانم حالا قاضی های ما عادل هستند، آیا این طلاق هایی که داده می شود و این محضر ها طلاق می دهند، در هر طلاقی شرط صحت طلاق این است که دو عادل واقعی (نه عادل ظاهری) آنجا حضور داشته باشند و صیغه طلاق را بشنوند، که اگر این نبود طلاق باطل است، حالا اگر طلاق ظاهری باشد و طلاق واقعی نباشد، این زن هنوز زنِ فردِ قبلی است، می رود و ازدواج می کند و حرامزاده بوجود می آید… آن وقت نتیجه اش می شود این تروریست ها، می شود این گردن کلفت هایی که مملکت را می فروشند، می شود انواع بدبختی ها و گرفتاری ها. در شاهد عدالت شرط است، حالا داریم افرادی که می روند در دادگاه ها علیه این و آن شهادت می دهند، آیا اینها عدالت دارند؟ اصلا بعضی از آنها پول می گیریند و می آیند آنجا شهادت می دهند، اصلا از جریان خبر ندارند، اینهاست که انسان را نگران می کند، خدا می داند که امریکا نمی تواند هیچ کاری کند، حتی اگر بتواند هم در نهایت می خواهد جنگ کند، خوب یک بار هم هشت سال با ما جنگ کرده، ما را که از بین نبرده است، شهدایمان به اوج رسیدند و قدرت ما هم بیشتر شد، ولی وقتی گناه زیاد شد، اگر ما بد شدیم، آن وقت خدا ما را رها می کند، امام زمان ارواحنا فداه می گوید خیر نبینید، من به شما امید داشتم، شما دیگر چرا با این همه شهید؟ آقا جان ما را ببخشید. مرحوم امام رضوان الله تعالی علیه با شنیدن این حرف فرموده بودند خوب عادل شوید، گفته بود ما خودمان را عادل نمی دانیم، آقا فرموده بودند خوب عادل شوید، ماهی را هر زمان که از آب بگیرید تازه است. یک توبه نصوح! مگر خدای عزوجل در رحمت خود را بسته است؟

مگر دوباره عمری نداریم؟ دوباره ماه رمضان شد آمده ایم که پاک شویم دیگر، ماه رمضان خودش یک فرصتی است. چرا توبه نکنیم؟ چرا دروغ را ترک نکنیم؟ چرا غیبت را ترک نکنیم؟ چرا در معامله کلک داشته باشیم؟ چرا به قرارها و قول ها و امضاء هایمان اعتناء نکنیم؟ « من لا ایمان لمن لا عهد له » می فرماید کسی که به قول خودش وفا نمی کند ایمان ندارد.

چقدر اعتماد در بازار وجود دارد؟ بازار را اعتماد رونق می دهد، اما چک و سفته ها بر می گردد، این همه مشکلات در اثر بی اعتمادی است، خوب خودمان مشکل داریم، نباید یقه ی دیگران را بگیریم که بعضی اوقات مشکل از خودمان است، باید دعا کنیم خداوند پرده ها را برندارد. خدایا آبرویمان را نبر، آبروداری کرده ای کسی نمی داند ما چه کاره هستیم.

مرحوم آشیخ عباس قمی رضوان الله تعالی علیه زمان ارتحال خود بسیار گریه می کردند، گفته بودند که شما که آماده اید برای مرگ (این دعا از آن دعاهای بسیار زیباست، که شب های قدر امام زین العابدین علیه السلام تلاوت می کردند « اللَّهُمَّ ارْزُقْنِی التَّجَافِیَ عَنْ دَارِ الْغُرُورِ وَ الْإِنَابَهَ إِلَى دَارِ الْخُلُودِ وَ الاسْتِعْدَادَ لِلْمَوْتِ قَبْلَ حُلُولِ الْفَوْتِ »[۵] خدایا قبل از آن که مأمور تو بیاید و جانم را بگیرد به من آمادگی بده، الان آماده نیستم، چراغی، فرشی، توشه ای برای آنجا نفرستاده ام، وضعم خوب نیست، من را رسوا نکن، مرا درستم کن بعد ببر) گفته بودند شما چرا این طور گریه می کنید؟ گفته بود دو مشکل در زندگی ام دارم و جوابی برای خدا آماده نکرده ام، یکی اینکه در زندگی ام یک دروغ گفتم، یک دروغ در تمام عمر خود گفته است، آن هم چه دروغی بوده است؟ دروغ مصلحت آمیز (گاهی دروغ واجب است، یک زمانی کسی چاقویی به دست دارد و می خواهد کسی را به قتل برساند، از شما می پرسد آن شخص کجا رفت؟ شما باید او را دور کنید، حتی با دروغ! چون جان شخصی در خطر است. خواهر و برادری با هم قهر هستند، تو می توانی با دروغی آنها را با هم آشتی دهی) از مرحوم آشیخ عباس قمی پرسیده بودند که چه دروغی گفته بودی که اینگونه برای آن اشک می ریزی؟ فرموده بودند من به خانه امام الحرمین (امام جماعت مسجد الحرام) رفته بودم، به او گفتم من عالِم هستم، من محدث هستم، از بزرگان امامیه اجازه روایت دارم، چون می خواهم روایات را از بزرگان اهل سنت نقل کنم، می خواهم شما هم اجازه ای مجزا هم شما به من بدهید که اهل سنت هم کتب من را بخوانند، (یعنی اجازه نقل روایت از یک عالم سنی) او به من گفت که من به شما اجازه نمی دهم، علت را از او پرسیدم، گفت برای اینکه شما بزرگان ما را لعن می کنید، گفتم ما لعن نمی کنیم، بلکه عوام ما لعن می کنند، او بسیار خوشحال شد و یک اجازه ی عالی برای من نوشت و تحویل من داد، من همین که این اجازه را گرفتم و از منزل او خارج شدم وجدانم شروع به سیلی زدن به من کرد کخ چرا گفتی فقط عوام ما لعن می کنند؟ آیا تو غاصبین خلافت امیرالمؤمنین علیه السلام را لعن نمی کنی؟ آیا تو قاتل حضرت زهرا سلام الله علیها را لعن نمی کنی؟ چرا دروغ گفتی؟

دروغی که او گفته بود این دروغ بود، که می خواست ترویج شیعه کند و از او اجازه ای گرفته بود، آشیخ عباس قمی فرموده بودند که برای این دروغ جوابی ندارم.

ای بزرگواران! در حجره ی خودتان می نشینید و انواع انسان ها می آیند، مواظب باشید اقلاً در ماه مبارک رمضان دروغی در پرونده ی تان نوشته نشود، دروغ پدر ما را در آورده است، دروغ پدر این کشور را در آورده است، آقایانِ مسئول دروغ می گویند، دروغ های واضح، « النّاس عَلی دینِ مُلُوکِهِم »[۶] مردم چه کنند؟ چرا مردم اینگونه مبتلا شده اند؟ به چه کسی پناه ببریم؟ مگر بهتر از انقلاب اسلامی جایی داریم؟ نمی دانم! زبانم بسته است…

شفای قرآنی

خوب « وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَرَحْمَهٌ لِلْمُؤْمِنِینَ »[۷] این قرآن شفاست، یعنی تمام دردهایتان را درمان می کند، درد اخلاقی، حتی درد ظاهری، امام صادق علیه السلام بر حسب این نقل فرمودند: اگر هفتاد بار سوره ی مبارکه ی حمد را خواندید و مرده را زنده کردید تعجب نکنید.

آیت الله ناصری اصفهانی برای بنده نقل می کردند مرحوم آسید مرتضی کشمیری اعلی الله مقامه الشریف آقازاده ای داشتند به نام آسید محمد کشمیری که ایشان مدتی هم در تهران بوده اند، گفتند حاج آقا مصطفی (آقازاده حضرت امام رضوان الله تعالی علیه) مرید آسید محمد کشمیری بود، آن بزرگوار در مسیر عبور می کردند، (البته آقای ناصری جریاناتی هم از آشنایی آسید محمد با اسم اعظم نقل می کردند که اسم اعظم وصل شدن به امام زمان ارواحنا فداه است و راه دیگری هم ندارد و کسی هم اسم اعظم بخواهد باید به آقای خودش وصل شود) دیدم یک کبوترِ مرداری آنجا افتاده است، من این پرنده را گرفتم و به خانه آوردم، گفتم امام جعفر صادق علیه السلام فرموده است اگر کسی هفتاد مرتبه سوره حمد را خواند و مرده را زنده کرد تعجب نکنید، من می خواهم بخوانم تا ببینم می توانم این پرنده را زنده کنم یا نه! گفت تا هفتمین مرتبه که خواندم این پرنده پر کشید و رفت. « وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَرَحْمَهٌ لِلْمُؤْمِنِینَ »[۸] منتها خواندنِ من که نیست، نَفَس می خواهد، یقین می خواهد، پاکی می خواهد، با زبانی که هزار طور کلک و نیش دارد، بد و بیراه دارد، این که بالا نمی رود.

إبن فهد حلی کیست

إبن فهد حلی جزو نوادر عالم تشیع است، هم فقیه است، شرح تفسیر دارد، هم اینکه عارف است، آن هم چه عارفی، کاری که جز حضرت علی علیه السلام و جناب یوشع بن دون نکرده است، او انجام داده است، او رَدِّ شمس کرده.

ان شاء الله هر زمان که کربلا مشرف شدید حتما إبن فهد حلّی را زیارت کنید.

تا این آل سعود هست انسان خیلی رغبتی ندارد، بقیع مظلوم است، پیامبرمان مظلوم تر از امام هایمان است.

از باب القبله امام حسین علیه السلام که پانصد متر جلوتر می روید دست راستتان یک بقعه ی کوچکی هست که ضریح هم دارد، آنجا قبر إبن فهد حلّی است، حتما به زیارت این عالم بزرگوار بروید. إبن فهد ردِّ شمس کرده است، به خورشید گفته است که برگرد، و خورشید هم برگشته، فضائل امیرالمؤمنین علیه السلام را می گفته، مجلس هم گرم بوده، همه مشتاق بودند که فضائل امیرالمؤمنین علیه السلام را بشنوند، آفتاب غروب می کند منتها هنوز کسی از آن مجلس سیر نشده بود، جناب إبن فهد رو به خورشید می کند و می گوید هنوز مجلس فضائل امیرالمؤمنین علیه السلام تمام نشده غروب می کنی؟ خورشید بر می گردد.

روزی زمانی که مرحوم إبن فهد در باغ خودش مشغول بیل زدن بوده، شخص یهودی می آید و به او می گوید شما در احادیثتان از پیامبرتان نقل می کنید: « عُلَماء اُمَّتی أفضَلُ مِن أنبیاءِ بَنی إسرائیل»[۹] علمای امت ما از انبیاء بنی اسرائیل افضلند؛ حال من می گویم پیامبر ما (حضرت موسی علیه السلام) عصایش را انداخت و تبدیل به اژدها شد، خوب حالا تو چه کاری می توانی انجام دهی؟ جناب إبن فهد بیل خود را به زمین انداخت و تبدیل به اژدها شد! هیچ دغدغه هم نداشت، آرامِ آرام بود، آن شخص یهودی بسیار برانگیخته شد.

از زبان خود مراقبت کنیم

در این کتاب «عُدَّه الدّاعی» روایت است که به خدا عرضه داشت: خدایا مدتی است که مرتب در حال در زدن آستان شما هستم و معطل! خدایا با تو کار دارم، خدایا محتاجم، خدایا مضطر هستم، خدایا همه ی درها را بسته دیدم، به در خانه ی تو پناه آوردم، تو هم که در را بسته ای و هرچه در می زنم در را باز نمی کنی، خدایا! آیا حرفم را نمی شنوی که در را باز نمی کنی؟ یا اینکه مرا دوست نداری و در را باز نمی کنی؟

شب به یکی از انبیاء خطاب شد که برو به آن بنده ی ما بگو « دعوتنی بلسان البدیع » تو با زبان ناپاک مرا می خوانی، نمی رسد، زبانت را درست کن!

در روایت است شخصی به امام صادق علیه السلام عرضه داشت: یابن رسول الله مگر قرآن نفرموده « ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ »[۱۰] شما مرا بخوانید، من هم دعای شما را مستجاب می کنم، ما که هر چه می خوانیم دعایمان مستجاب نمی شود. حضرت صادق علیه السلام فرموده بودند مطلب دیگری هم در آیه ی دیگری وجود دارد: « أَوْفُوا بِعَهْدی أُوفِ بِعَهْدِکُمْ »[۱۱] شما بعهد عبودیتتان وفا کنید، من هم به قول هایی که خودم دادم وفا می کنم.

با خدا بد عهدی نکنید، با خدا بی صداقتی نکنید.

مرحوم شیخ عباس قمی یک دروغ مصلحت آمیز آن هم برای نفع جهان تشیع و نشر دین گفته، موقع پر کشیدن وحشت دارد و  می گوید من به محکمه عدل الهی می روم و پاسخی ندارم! آیا من و شما اصلا نگران پرونده ی مان هستیم؟ گویا من نمی خواهم بمیرم! آیا مرگ دروغ است؟

پروردگار عزیز برای اینکه ما شفا را درست بگیریم یکی اینکه در خود این آیه فرموده: « وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَرَحْمَهٌ لِلْمُؤْمِنِینَ »[۱۲] اگر مؤمن نباشی قرآن تو را شفا نمی دهد!

اولاً مؤمن باش، چشمانت ایمان داشته باشد، زبانت ایمان داشته باشد، خرج و دخلت نشانی از ایمانت داشته باشد، خداترس باش، مسلمان زندگی کن، مؤمن باش.

ثانیاً « وَلَا یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلَّا خَسَارًا »[۱۳] هر گناهی ظلم است، ما سه مدل ظلم داریم؛ یکی ظلم به نفس است، دوم ظلم به بندگان خداست، سوم ظلم به خداست، این معصیت هایی که انسان بین خود و خدا انجام می دهد ظلم به خداست، این مردم آزاری هایی که می کند، این مال مردم خوری هایی که می کند، این رباهایی که می خورد، معاملات حرامی که انجام می دهد، مال یتیم می خورد، در همین بازار چه اندازه به موقوفات عمل می شود؟ در مدرسه ی علمیه ای رفتم که چند تا از حجره هایش مغازه شده، عین خیالشان هم نیست، آنجا وقف است، خانه امام زمان ارواحنا فداه است، خیلی راحت در آن نشسته و کاسبی می کند، ما چه توقعی داریم که بلا نیاید؟ ما چه توقعی داریم که آمریکا به ما حمله نکند؟ ما چه توقعی داریم که مسئول خوبی داشته باشیم که به ما دروغ نگوید؟ ما چه توقعی داریم؟ شما ها را صاحب دل می دانم که این حرف ها را نصیب شما می شود، در هر مجلسی نمی توان این حرف ها را گفت.

روایت دارد گاهی بخاطر یک دل شکسته خدای عزوجل یک امتی را مورد ترحم قرار می دهد.

ظلم به نفس، ظلم به مردم، ظلم به خدا، همه ی اینها ظلم است، قرآن می فرماید نه فقط اینکه اگر مؤمن نباشی قرآن شفایت نمی دهد، بلکه اگر ظالم باشد، قرآن او را به خسارت بیشتر می کشاند، قرآن او را به سمت جهنم هُل می دهد، انسانی که به قرآن پشت کرده و به آن عمل نمی کند، « وَلَا یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلَّا خَسَارًا »[۱۴]

در همین مجلس دامن امام زمانمان ارواحنا فداه را بگیریم، روز حضرت خدیجه هست، گوشه چادر بی بی را بگیریم، یک استغفار توبه نصوح داشته باشیم، استغفر الله الذی لا اله الا هو الرّحمن الرّحیم الحیُّ القَیّوم و اتوبوا الیه

ان شاء الله زمانی که به خانه برگشتید مشخص باشد که توبه کردید، دیگر گیر دادن و بد اخلاقی و سختگیری کردن و دروغ گفتن و اینها نباشد، اینها دیگر تمام شد. با خدا یک قراری بگذاریم و به قرارهایمان هم عمل کنیم.

بنابر این اگر زبان درست نشد، دعا با زبانی که حجاب دارد مستجاب نمی شود.

 

در مورد مادرمان حضرت خدیجه سلام الله علیها جفا می شود اگر امروز من چند جمله عرض نکنم.

حضرت خدیجه سلام الله علیها فضائلی دارد، یکی از بانوانی است که خداوند متعال خودش به او سلام رسانده است، جبرئیل به او سلام رسانده، این خیلی عجیب است، در معراج وجود مبارک پیغمبر اعظم صلی الله علیه و آله و سلم به جبرئیل فرمود: جبرئیل حاجتی به من نداری؟ با من کاری نداری؟ عرضه داشت که سلام خدا و سلام من را به خدبجه برسان، آخرین درخواستی که از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم در معراج کرد گفت سلام خدا و سلام من را به حضرت خدیجه سلام الله علیها برسان.

چه افتخاری! به خود می بالیم که مادر ما حضرت خدیجه کبری سلام الله علیها است، چه خدیجه ای، چه مادری!

وجود نازنین حضرت خدیجه دارای تمکن مالی زیاد بود، حضرت خدیجه سلام الله علیها بر تمامی تجار طول تاریخ شخصاً حجت است. حضرت زهرا سلام الله علیها حجت الله است، مادر او حضرت خدیجه سلام الله علیها هم حجت الله است، حضرت خدیجه دل از پیغمبر خاتم برده است.

آن همه مال که حضرت خدیجه سلام الله علیها داشتند، (حالا چیزهایی نقل کردند اما) حضرت خدیجه سلام الله علیها به تنهایی رونق بازار تجار عرب بود. یکی از کارهای خوبی که حضرت خدیجه سلام الله علیها داشت این بود که حسن انتخاب داشتند

همه را بیازمودم           ز تو خوشترم نیامد

وجود نازنین پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را به عنوان کسی که عامل اوست، اموالش را قبل از آنکه پیامبر اعلام نبوت کند بدست او سپرد و باید گفت حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم کارگزار حضرت خدیجه سلام الله علیها بودند، کدام پیامبر؟ آن که « کنتُ نبیّاً و آدمَ بین الماءِ و الطّین »[۱۵] آن شخصی که می فرماید هنوز آدم بین آب و گل بود که من نبی بودم، پیغمبری که اول نور عالم خلقت است، « أَوَّلُ مَا خَلَقَ اللَهُ نُورُ نبیّکَ یا جابر »[۱۶] پیغمبری که خدا از روز اول ولادت او اعظم ملائکه خود را در کنار او قرار داد که قدم به قدم با نیروی روح القدس حرکت کرده تا در چهل سالگی پرچم رسالت را بدست بگیرد و هدایت جوامع بشری و نسل بشر را تا دامنه ی قیامت پیامبر ما بعهده دارد، پیامبری که روز قیامت تمام انبیاء دامن او را می گیرند، همچنین پیامبری شده کارگزار حضرت خدیجه سلام الله علیها، آیا این کم مقامی است؟

خدیجه ای که در دفاع از دین نه تنها مال خود را داد، بلکه از اعتبار و آبروی خود را برای پیامبر و دین پیامبر هزینه کرد، تمام آن همه ثروتی که شهره ی آفاق بود را در راه خدا داد.

شما چقدر برای مسجد، چقدر برای مدرسه ها، چقدر برای دینتان در سال هزینه می کنید؟ ان شاء الله همه ی شما خمس تان را می دهید، مال امام زمان ارواحنا فداه را که غصب نمی کنید، اما غیر از آن برای ترویج دینتان چه کاری می کنید؟ مگر حضرت خدیجه سلام الله علیها مادرتان نیست؟ مگر حضرت خدیجه سلام الله علیها مادرمان نیست؟ از این مادر چه چیزی به ارث دارید؟ مادرمان حضرت خدیجه سلام الله علیها است. آنچنان در راه ترویج دین از مال و آبرو و جان مایه گذاشت.

مشرکین به جان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم افتاده بودند، او را سنگباران می کردند، حضرت خدیجه سلام الله علیها مثل پروانه، آنطور که حضرت علی علیه السلام دور پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم در احد می گشت، اینجا حضرت خدیجه سلام الله علیها دور پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم می گشت و از هر سنگی که می آمد او بدنش را جلوی سنگ می داد تا سنگ به او بخورد بلکه به پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم برخورد نکند. حضرت خدیجه سلام الله علیها چه ایمان و چه عشقی دارد!

آیا ما برای دینمان یک سیلی خورده ایم؟ یک سنگ خورده ایم؟ ما چقدر طلبکاریم؟ چقدر پر توقع هستیم؟ این مادرمان حضرت خدیجه سلام الله علیها است، آن وقت در زیارت نامه ها افتخارات ائمه را که بر می شماریم می گوییم: « السلام علیک یابن خدیجه الکبری »  امام زمانمان را در دعای ندبه چه می نامیم؟ « یابن خدیجه القرّاء » « یابن فاطمه الزهرا » حضرت خدیجه سلام الله علیها مادر امام زمان ماست!به عنوان امتیاز امام زمان ارواحنا فداه در زیارتنامه می خوانیم.

حضرت خدیجه سلام الله علیها حضرت فاطمه سلام الله علیها را خیلی دوست داشت، چه فاطمه ای و چه کرامتی خدا به او داد، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم وارد خانه شد، زنان مدینه هم با حضرت خدیجه سلام الله علیها در قطع رابطه بودند، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم احساس کردند کسی با حضرت خدیجه سلام الله علیها در حال صحبت کردن است، خوشحال شد، آمد داخل و دید کسی در اتاق نیست، فرمود خدیجه جان صدایی می آمد، آیا با کسی صحبت می کردی؟ حضرت خدیجه سلام الله علیها فرمود این کودکی که در رحم من است با من صحبت می کرد.

پیامبر فرمودند چه می گفت؟ عرضه داشت: من تنها نشسته بودم و غصه شما را می خوردم و داشتم برای شما و غربت و بی یاوریتان گریه می کردم، صدا از این جنین من آمد: « یا اُمّاه لا تَحزَنی » مادر جان غصه نخور، خدا یار پدرمان است.

همه گویند طاهر کس ندارد       خدا یار من است چه حاجت کَس

ببینید یک همچین شخصیتی تا کجا با خدا معامله کرد؟ هیچ چیزی برای این عالم نگه نداشت و هرچه داشت برای آن دنیا فرستاد.

هنگام فراق دختر عزیزش فاطمه را کنار خود کشید و فرمود: دخترم مادرت در حال رفتن است، خیلی برای فاطمه سلام الله علیها غصه می خورد، اسماء را طلبید و فرمود من در حال رحلتم، فاطمه ام کوچک است، او را تنها نگذاری، رو کرد به فاطمه، فرمود به پدرت بگو مادرم هر چه داشته در راه اسلام داده، حال که در حال رفتن است برای خود کفن ندارد، آرزویم این است که رسول خدا با ردای خود مرا کفن کند، برای اینکه من از فشار قبر می ترسم، به برکت این ردای پیامبر از فشار قبر در امان باشم.

وجود نازنین پیامبر خدا خدیجه اش را با همان عبا کفن کرد، یا چه صفایی تشییع جنازه شد، در قبرستان ابوطالب به خاک سپرده شد.

حضرت خدیجه با آن عبا کفن شد، اما زخمی بر بدن نداشت، اما بمیرم برای دخترش فاطمه، عرضه داشت یا علی! مطالبی در دلم هست که تابحال به تو نگفتم.یا علی نه سال در خانه ات بودم، شریک تو بودم، در این مدت حتی یک دروغ از من نشنیده ای، خیانتی به تو نکردم، یعنی یا علی، سعی می کردم همسر خوبی برای تو باشم، با این حال یا علی! حلالم کن.

امیرالمؤمنین علیه السلام به گریه افتاد و فرمود: فاطمه جان مقام تو بالاتر از این هاست، اگر بنا باشد کسی از کسی حلالیت بطلبد من باید بگویم: فاطمه علی را حلال کن (این ها زبان حال است)

زمانی که به خانه ی من آمدی پهلو شکسته نبودی، در خانه ی من پهلوی تو را شکستند، در خانه ی من صورت تو سیلی خورد، در خانه ی من بازوی تو شکست، در خانه ی من بچه ات سقط شد.

مطلب دومم: یا علی! بچه هایمان کوچک هستند، هوای آنها را داشته باش! هوای حسینم را داشته باش!

اما مطلب سومم: شبانه غسلم بده، کفنم کن و مرا به خاک بسپار و احدی را خبر نکن، راضی نیستم اینها که مرا آزردند و اذیت کردند باشند.

 


پی نوشت:

[۱] سوره مبارکه ی طه آیات ۲۵ تا ۲۸

[۲] سوره ی مبارکه ی اسراء آیه ۸۲

[۳] بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج‏۳، ص: ۲۸۱

[۴] سوره ی مبارکه ی قیامه آیه ۱۴

[۵] دعای شب بیست و هفتم ماه مبارک رمضان در مفاتیح الجنان

[۶] کشف الغمّه، ج‏۲،ص‏۲۱٫

[۷] سوره ی مبارکه ی اسراء آیه ۸۲

[۸] سوره ی مبارکه ی اسراء آیه ۸۲

[۹]  أوائل المقالات، ص ۱۷۸،

[۱۰] سوره ی مبارکه ی غافر آیه ۶۰

[۱۱] سوره ی مبارکه ی بقره آیه ۴۰

[۱۲] سوره ی مبارکه ی اسراء آیه ۸۲

[۱۳] سوره ی مبارکه ی اسراء آیه ۸۲

[۱۴] سوره ی مبارکه ی اسراء آیه ۸۲

[۱۵] بحار الانوار جلد ۱۶ صفحه ۴۰۲ باب ۱۲

[۱۶] بحار