- ثقلین - http://thaqalain.ir -

سخنرانی روز پنجم محرم ۱۴۴۱ هـ ق ـ آستان مقدس امامزادگان جعفر و حمیده خاتون علیهما السلام
آیت الله صدیقی؛ 14 شهریور 1398

«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏ * رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْریَ * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی‏»[۱].

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ‏».

مقدّمه

جهت تعجیل در ظهور امام زمان ارواحنا فداه، سلامتیِ وجودِ مبارکِ ایشان، تسلیت به قلبِ نازنینِ ایشان، رفعِ مشکلاتِ موالیان و مشتاقانِ ایشان، نابودیِ دشمنانِ ایشان، آبادیِ این کشور، نجاتِ نسلِ جوان‌مان از سرگردانی و بی‌کاری و اعتیاد و هرزگی و بدبختی و جهتِ حُسنِ عاقبتِ خودمان و فرزندان‌مان صلوات ختم بفرمایید.

 

خداوندِ متعال بندگانِ خود را دوست دارد، بندگانِ خدای متعال منسوبینِ خدای متعال هستند، بندگانِ خدا آثارِ صُنعِ خدای متعال هستند، بندگانِ خدا عائله‌ی خدای متعال هستند، خودِ خدای متعال ساخته‌ است، کارِ خودِ خدای متعال است، خدای متعال هم کارِ خود را دوست دارد، خدای متعال ما را بر اساسِ دوستی به اینجا آورده است، خدای متعال بندگانِ زیادی دارد، ملائکه زمین و آسمان را پُر کرده‌اند، تمامِ آسمان‌ها و موجوداتِ آسمانی شب و روز خدای متعال را تسبیح می‌کنند، شب و روز جز بندگی کارِ دیگری ندارند، ولی خدای متعال بشر را روی زمین آورد، به بشر میدان داد که بتوانند گناه کنند و گناه را با اراده ترک کنند، که این می‌شود «جهاد با نفس».

الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم

یکی از تفاوت‌های انسان و ملائکه

ملائکه درگیری ندارند، ملائکه غریزه ندارند، ریاست‌طلبی در وجودِ ملائکه نیست، «وَ ما مِنَّا إِلَّا لَهُ مَقامٌ مَعْلُومٌ»[۲]، هر کدام از ملائکه یک رتبه‌ای دارند، هیچ وقت آرزو نمی‌کنند که از این رتبه به یک رتبه‌ی بالاتری برود، این است که جنگی بینِ آن‌ها واقع نمی‌شود، این جنگی که در میانِ بشر است برای این است که مدام می‌خواهیم جای یکدیگر را بگیریم، می‌خواهیم امتیازاتِ دیگران را بگیریم و به خودمان اختصاص بدهیم، ما هم اگر با اراده و با معرفت و با علم و با بصیرت با حیوانیّتِ خودمان مقابله کنیم از ملک بالاتر می‌رویم، هوا و هوسِ ما به طمع نمی‌کنند، شیطانِ ما از ما مأیوس می‌شود، نیّاتِ ما، مبدأ همه‌ی نیّت‌های ما خیر می‌شود، الهی می‌شویم.

از پیامبران الهی بیاموزیم

الگوی انسان پیغمبران علیهم السلام هستند، امامانِ معصوم سلام الله علیهم أجمعین هستند، هیچ پیامبر با پیامبرِ دیگری جنگ نکرده است، هیچ پیغمبر به هیچ پیغمبر گیر نداده است، هیچ پیغمبر جا را بر پیغمبرِ دیگر تنگ نکرده است، «آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنزِلَ إِلَیْهِ مِن رَّبِّهِ وَالْمُؤْمِنُونَ کُلٌّ آمَنَ بِاللّهِ وَمَلآئِکَتِهِ وَکُتُبِهِ وَرُسُلِهِ»[۳]، قلبِ آن بزرگواران مالامالِ ایمان بود، نسبت به انبیاء گذشته مکمّل بودند، نسبت به یکدیگر حامی بودند.

عصمتِ ائمه علیهم السلام

حضرات ائمه‌ی معصومین سلام الله أجمعین از خطا معصوم هستند، از گناه معصوم هستند، از غفلت معصوم هستند، از هر عیب و نقصی معصوم هستند، اصلاً فکرِ گناه و فکرِ ظلم در وجودِ این بزرگواران راهی پیدا نمی‌کند، حریمِ آن بزرگواران پاک است، گوهرِ وجودشان جوششِ طهارت است، خدای متعال آن‌ها را تکویناً اراده کرد، «إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا»[۴].

خطرِ ریا

خدای متعال طهارت را از ما شرعاً خواسته است، قانوناً خواسته است، خدای متعال قانون وضع کرده است و شرک را حرام کرده است، شرک را ظلم معرّفی کرده است، «یَا بُنَیَّ لَا تُشْرِکْ بِاللَّهِ ۖ إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ»[۵]، لقمان به فرزندِ خود می‌گوید: پسرم! حواسِ تو باشد که شیطان فکرِ تو را خراب نکند، در عالَم فقط یک خدا هست، خدای متعال کسی را شریکِ خود قرار نمی‌دهد.

این شرک به «الله» چه شرکِ خفی باشد که ریا است…. و این ریا بلای خانمان‌سوز است و روز قیامت معلوم می‌شود که خیلی از اعمالِ بشر پوچ بوده است، برای ملاحظه‌ی این و آن بوده است، برای تعریفِ اطرافیان بوده است، آنجا که از او تعریف نکرده‌اند یا او را تحویل نگرفته‌اند عبادت نکرده است یا کارِ خیر نکرده است، مدام در چشم بوده است و در خلوتِ خود هیچ چیزی نبوده است، این بیچاره‌ها در آن دنیا می‌بینند که ورشکسته هستند و خیال می‌کردند که چیزی دارند، این آیه‌ی کریمه می‌فرماید: «قُلْ هَلْ نُنَبِّئُکُمْ بِالْأَخْسَرِینَ أَعْمَالًا * الَّذِینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیَاهِ الدُّنْیَا وَهُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعًا»[۶]، ای حبیبِ من! به بندگانِ من بگو که آیا می‌خواهید به شما اطلاع بدهم که ورشکسته‌ترین مردم چه کسانی هستند؟ آن‌هایی هستند که عملِ آن‌ها در دنیا گُم شد، وقتی آنجا می‌روند عملی پیدا نمی‌کنند و می‌بینند که جا مانده است و گُم کرده‌اند، «وَهُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعًا»، در حالی که این‌ها فکر می‌کردند در حالِ انجامِ کارهای خیلی خوبی هستند، آنقدر خودشان را فریب داده‌اند، کارهایی که برای نَفسِ خودشان کرده‌اند به حسابِ خدای متعال ریخته‌اند، کارهایی که برای دلشان کرده‌اند به حسابِ دینِ خودشان گذاشته‌اند، آنجا در روز قیامت اعمالِ آن‌ها را در محکِ حساب قرار دادند و دیدند که هیچ کارِ آن‌ها برای خدای متعال نبوده است.

نکاتی از آیت الله العظمی آقای بروجردی اعلی الله مقامه الشّریف

بزرگانِ ما می‌ترسیدند! مرحوم آیت الله العظمی آقای بروجردی اعلی الله مقامه الشّریف جزوِ علمایِ خاص هستند، هم از نظرِ علمی خیلی برجسته هستند، ابتکاراتی، نوآوری‌هایی برای فقه داشته است که مخصوصِ خودِ ایشان بوده است، فقها در برابرِ ایشان زانو زده‌اند، همه عظمتِ آقای بروجردی را قبول دارند، و هم از نظرِ عرفانی مرحوم آخوند کاشی را دیده است و بعضی از عرفا و حکمای دیگر را شاگردی کرده است، رموزِ اسرارِ الهی را فهمیده است، فرموده بودند: قبل از آنکه ما رساله بدهیم و پرچمدارِ مرجعیّت بشویم صداهایی می‌شنیدیم و چیزهایی می‌دیدیم ولی بعد از مرجعیّت دیگر ندیدیم.

معلوم می‌شود اگر سرِ انسان شلوغ بشود گیرندگیِ او آرام آرام از عالَمِ بالا کم می‌شود.

ولی چند شاخص در زندگیِ ایشان بوده است که برای ما هم آموزنده است، یکی اینکه فرموده بود در عمرِ خود هیچگاه برای امتحان از کسی سوال نپرسیده‌ام؛ آیا دیده‌اید می‌خواهند انسان را محک بزنند و امتحان کنند؟ گاهی سوال می‌کنند که کم بیاورد، سوال می‌کنند که بگویند من چیزی می‌دانم و شما نمی‌دانید؛ فرموده بودند هرگز نشد من در یک مجلسی کسی را مورد سوال قرار بدهم که مایه‌ی خجالتِ او بشود، هیچ وقت برای امتحال از کسی چیزی نپرسیده‌ام، اگر بنا بود چیزی آموزش بدهم ممکن بود چیزی بپرسم که اگر نمی‌داند به او بگویم اما آبروی کسی را در جمع نبرده‌ام، کسی را در جمع ضایع نکرده‌ام.

این‌ها خیلی مهم است! یکی از ظلم‌هایی که انسان به آن توجّه نمی‌کند همین است، انسان فرزندِ خود یا فرزندِ دیگری را نزدِ مردم ضایع می‌کند، بعد هم سرزنش می‌کند! آقای بروجردی فرموده بودند که من در عمرِ خود این کار را نکرده‌ام.

دوم: در عمرِ خود از کسی چیزی نخواسته‌ام! به این «مناعت طبع» می‌گویند، به این «عزّتِ نفس» می‌گویند.

وجود مبارک حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم با اصحابِ خویش شرط کرده بودند و فرموده بودند که شما با من تعهّد کنید که هیچ چیزی از کسی نخواهید، اگر به این التزام‌تان پایبند بودید من هم ملتزم می‌شوم که شما را به بهشت ببرم.

این فرمایش اینقدر اثر گذاشته بود که گاهی کسی سواره بود و شلّاقی که بدست داشت به زمین می‌افتاد، دوستِ او در کنارِ او در حالِ راه آمدن بود اما از او نمی‌خواست که آن شلّاق را به او بدهد و خودِ او پیاده می‌شد و برمی‌داشت که از کسی چیزی نخواسته باشد.

آنچه شیران را کند روبه مزاج      احتیاج است احتیاج است احتیاج

انسان اگر درِ احتیاج را ببندد، یعنی اگر حتّی از گرسنگی هم بمیرد خود را محتاجِ این و آن نبیند، با عزّت بمیرد، با گدایی نمیرد.

این «هیهات منّا الذّله» امام حسین علیه السلام را جدّی بگیرد…

مرحوم آقای بروجردی با آن سنّ پُربرکتی که خدای متعال به او داده بود، در تمامِ عمرِ خود از احدی چیزی نخواسته بودند.

نکته‌ی سومی هم که آموزنده است از این مرجعِ بزرگوارِ عالَمِ تشیّع گفته بودند که من در عمرِ خود اگر در اتاق یا جایی بودم و کتابی هم بود پای خود را دراز نکرده‌ام!

احترامی را که به قرآن کریم می‌گذاشتم را به کتاب روایت و کتابِ علمی می‌گذاشتم، اگر در اتاق کتاب بود پای خود را دراز نمی‌کردم.

این مردِ بزرگ که استادِ حکمتِ ایشان مرحوم قشقایی بوده است، استادِ عرفانِ ایشان مرحوم آخوند ملامحمد کاشی بوده است، جزوِ شخصیت‌های برجسته‌ی فقهی در نجف بودند، خودساخته‌ی اینطوری بوده است و مراقبت‌های اینطوری داشته است، آثار و برکاتی که مرحوم آقای بروجردی برای شیعه داشت کم‌نظیر بود.

ایشان اولین مرجعی است که در دنیای اسلام مذهبِ شیعه را به خوردِ اهل تسنن داده است و دنیای اهل تسنن شیعه را بعنوانِ مذهبِ رسمی پذیرفته است، تا زمان آقای بروجردی شیعه در دنیای اسلام رسمیّت نداشت.

مرحوم سیّد مرتضی اعلی الله مقامه الشّریف جزوِ استوانه‌های شیعه هستند، ایشان ثروتِ زیادی داشتند، حاضر شدند مبالغِ خیلی هنگفتی در زمانِ خودشان به حاکمِ وقت و علمای اهل سنّت بدهند و این‌ها شیعه را به رسمیّت بشناسند، اما آن‌ها قبول نکردند.

اما آقای بروجردی فقهِ جعفری را در دانشگاه الأزهرِ مصر رسمی کرد، با شیخ محمود شلتوت رئیس وقتِ دانشگاهِ الأزهرِ مصر، و برای شیعه در آنجا کُرسی محقق کرد، این یکی از پیروزی‌های آیت الله بروجردی اعلی الله مقامه الشّریف است.

پیروزی دیگری که داشتند این بود که ایشان اولین مرجعی هستند که به دنیای کفر و به دنیای غرب مبلّغ فرستادند. ایشان مرحوم آقای محققی را به آلمان فرستادند.

و مرحوم آقای بروجردی اعلی الله مقامه الشّریف کتاب «جامع الجوامع» را جمع‌آوری کرد و احادیث اهل سنّت در مورد دوازده امام را از کتاب‌های خودشان استخراج کرد، آن‌ها در روایاتِ خودشان بیش از صد و شصت حدیث امامانِ دوازده‌گانه را قبول کرده‌اند، آن‌ها از حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم نقل می‌کنند که ایشان فرموده‌اند خلفای بعد از من دوازده نفر می‌باشند، در بخشی از روایات فرموده است «أئمّهُ بَعدی اثنی عَشَر»، امامانِ بعد از من دوازده نفر هستند، در بعضی از روایات فرموده است: «الاوصیاء بَعدی اثنی عَشَر».

بعد فرموده بودند: این‌ مطالب که از کتبِ خود حضرات اهل سنّت است که این همه روایات در موردِ دوازده‌گانه بودنِ امامان و اوصیاء خلفای حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم نقل کرده‌اند، از آن‌ها بخواهید که شما این دوازده نفر را بشمارید! حال از آن‌ها بپرسید شما که دوازده امامِ ما را قبول ندارید خودتان بگویید این دوازده نفر چه کسانی هستند؟ خودشان نمی‌توانند جواب بدهند! یعنی حقّانیّتِ مکتبِ اسلام خیلی روشن است.

باید مبنای سیره‌ی رسول خدا و ائمه علیهم السلام را داشته باشیم

خدای متعال بر اساسِ محبّتی که به بشر دارد، بشر را ویژه آفریده است، ملک درگیری ندارد، ملک جبهه ندارد، ملک خونریزی ندارد، ملک گرسنگی ندارد، ملک دندان روی جگر گذاشتن و از شهوت گذشتن ندارد، آن چیزی که موجود را به کمال می‌رساند پای گذاشتن رویِ نفس است، قطعِ تعلّقات از زن و فرزند و مال و منال است، دستِ انسان می‌رسد اما برای خاطرِ خدای متعال کوتاه می‌آید، می‌تواند در یک جایی با حرف زدن پاسخِ طرف را بدهد اما لجاجت می‌شود، اگر کوتاه بیاید می‌گویند فلانی ضایع شد، خُب بگویند فلانی ضایع شد اما بخاطرِ خدای متعال یک جنگ و یک آتشی خاموش شد.

اینکه انسان «منم» نداشته باشد، خود را به رُخ نکشد، خود را بزرگ نبیند، بنای او نباشد که هر حرفی را پاسخ بدهد و جنگ و دعوا راه بیندازد، مبنای انسان مبنای سیره‌ی حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم باشد، مبنای او مبنای سیره‌ی ائمه‌ی هدی سلام الله علیهم أجمعین باشد، «لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَهٌ حَسَنَهٌ لِمَنْ کَانَ یَرْجُو اللَّهَ وَالْیَوْمَ الْآخِرَ وَذَکَرَ اللَّهَ کَثِیرًا»[۷].

کسانی به دنبالِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم می‌روند که اول امید به خدای متعال و روز جزاء داشته باشند، کسی که اعتقاد به «الله» دارد، اعتقاد به مرگ و زندگیِ بعد از مرگ دارد خطّ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را می‌گیرد و در آن خط می‌رود تا هم خدای متعال از او ناراضی نشود و هم در قیامت و دنیای ابد گرفتارِ عذابِ الهی نشود و یک زندگیِ بهشتی داشته باشد و به سعادت برسد.

«یَرْجُو اللَّهَ وَالْیَوْمَ الْآخِرَ» اعتقاد به خدای متعال، اعتقاد به معاد انسان را وادار می‌کند که سبکِ زندگیِ او سبکِ زندگی حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم باشد.

«وَذَکَرَ اللَّهَ کَثِیرًا»، اگر کسی بخواهد سیمِ دلِ او با خدای متعال وصل باشد باید از حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم تبعیّت کند، «فِی بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّه»[۸]، این اذکارِ لفظی ذکر نیست، این‌ها وِرد است، یادِ خدای متعال در دل، نامِ خدای متعال بر زبان، اگر این دو با هم بودند…

که در دعای کمیل می‌خوانیم «اَللّهُمَّ اجْعَلْ لِسانى بِذِکْرِکَ لَهِجاً، وَ قَلْبى بِحُبِّکَ مُتَیَّماً»[۹]، زبان و دل باید همراه باشد، دل باید کانونِ عشقِ خدای متعال باشد، انسانِ عاشق همیشه معشوق را یاد می‌کند، وِردِ زبانِ او معشوقِ اوست.

لذا اگر دل را اصلاح کنیم زبان هم اصلاح می‌شود.

بر اساسِ محبّتی که خدای متعال به این موجود دارد این موجود را بر سرِ دو راهی‌ها قرار داده است که خودِ او راه را انتخاب کند، راهِ ما یک طرفه نیست، یک راه به سوی حیوانیّت داریم، یک راه به سوی سبوعیّت و درّندگی داریم، یک راه به سوی شیطنت و اغوا داریم، یک راه هم به سوی خدای متعال داریم؛ آن سه راه سقوط است و یک راه راهِ سعود است، چون سه راهِ انحرافی داریم و آدرس را اشتباه می‌گیریم خدای متعال برای ما پیغمبر فرستاده است، بعد از حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هم امام قرار داده است، پیغمبر و امام هم راهنمای ظاهریِ ما هستند، به ما برنامه داده‌اند، حلال و حرام را برای ما مطرح کرده‌اند، خوب و بد را به ما نشان داده‌اند، اخلاقیّات را برای ما تبیین کرده‌اند، معارفِ حَقّه‌ی توحیدی و فکری را در اختیارِ ما گذاشته‌اند که ما درست زندگی کنیم، ما عوضی نشویم، ما عوض نرویم، اشتباهاً به جهنّم نیفتیم.

ولی این بشر با اینکه خدای متعال همه‌ی امکاناتِ عالَم را بخاطرِ او خلق کرده است و برای او نماینده‌ی خاص با معجزات قرار داده است بشر با پیامبرانِ خود لجاج کرده است، آن‌ها انبیاء سَلَف بودند که بسیاری از انبیاء کشته شدند و قرآن کریم در مورد انبیائی مانندِ حضرت موسی علیه السلام رسماً می‌فرماید «وَإِذْ قَالَ مُوسَىٰ لِقَوْمِهِ یَا قَوْمِ لِمَ تُؤْذُونَنِی وَقَدْ تَعْلَمُونَ أَنِّی رَسُولُ اللَّهِ إِلَیْکُمْ»[۱۰]، شما که می‌دانید من پیغمبر هستم، معجزاتِ من را که می‌دانید، شما که عصای مرا دیدید، معجزاتِ دیگر را هم که دیدید، با اینکه می‌دانید من پیغمبر هستم چرا اینقدر مرا اذیّت می‌کنید؟ «لِمَ تُؤْذُونَنِی وَقَدْ تَعْلَمُونَ أَنِّی رَسُولُ اللَّهِ إِلَیْکُمْ»، می‌دانید که من رسول خدا به سوی شما هستم…

ارمغانِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم و برخوردِ قوم ایشان با او

در میانِ انبیاء علیهم السلام هیچ کسی مانندِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم برای بشر ارمغان نیاورده است، هیچ دینی به مبسوط بودنِ دینِ اسلام نیست، به کمالِ دینِ اسلام نیست، به آسانیِ دینِ اسلام نیست، به زیباییِ دینِ اسلام نیست، به جامعیّتِ دینِ اسلام نیست، اسلام همه چیز برای بشر آورده است، آنچه نیازِ دنیا و آخرتِ بشر است همه در این قرآن کریم و در این اسلام آمده است.

اما با حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم چه کردند؟ قوم و خویشِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم با ایشان چه کردند؟ اطرافیانِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم که به نوا رسیدند با ایشان چه کردند؟ این اطرافیان اصلاً آدم نبودند، این‌ها سوسمار می‌خوردند، این‌ها آبِ گندیده می‌خوردند، این‌ها ادرارِ شتر می‌خوردند، حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم برای این‌ها قانون آوردند، تمدّن آوردند، فرهنگ آوردند، برای آن‌ها حکومت درست کرد، برای آن‌ها تشکیلات درست کردند، اما آن‌ها با حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم چه می‌کردند؟ آن‌ها قلبِ مبارکِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را خون کرده بودند، قصدِ ترورِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را داشتند، یقه‌ی حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را گرفتند، نُه نفری که در جریانِ غدیر بنا داشتند حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را از بین ببرند، خدای متعال برقی را در دلِ شب زد و همه‌ی این‌ها دیده شدند، حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم تک تکِ این‌ها را صدا کردند و این‌ها ناچار شدند که خودشان را مخفی کنند، آنچه می‌توانستند از اذیّت در موردِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم انجام بدهند انجام دادند، که حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: «مَا أُوذِیَ نَبِیٌّ مِثْلَ مَا أُوذِیتُ»[۱۱]، هیچ پیغمبری به اندازه‌ی من اذیّت نشد، لذا هم اذیّت‌های بدنی داشتند… عموی پیغمبر…

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم * تَبَّتْ یَدَا أَبِی لَهَبٍ وَتَبَّ ﴿١ مَا أَغْنَى عَنْهُ مَالُهُ وَمَا کَسَبَ ﴿٢ سَیَصْلَى نَارًا ذَاتَ لَهَبٍ ﴿٣ وَامْرَأَتُهُ حَمَّالَهَ الْحَطَبِ ﴿۴ فِی جِیدِهَا حَبْلٌ مِنْ مَسَدٍ ﴿۵»[۱۲].

وجود نازنین حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم با آن اخلاقِ زیبای دلربای‌شان راه می‌افتادند و می‌فرمودند: «قولوا لا اله الا الله تفلحوا»، این عمو با خباثت خاصّی حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را دنبال می‌کردند و سنگ‌های خشنی را برمی‌داشت و به پای حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم می‌زد و خون جاری می‌شد، وقتی حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم یک جمعی را دورِ خودشان جمع می‌کردند و وحی الهی را برای این‌ها می‌خواندند، وقتی جدا می‌شدند این عموی خبیث می‌رفت و تک تکِ این‌ها را می‌دید و می‌گفت: این پسرِ برادرِ من است، هیچ کسی مانندِ من این را نمی‌شناسد، این ساحر است، این کذّاب است، حرفِ این شخص را قبول نکنید!

از نزدیکانی مانندِ ابولهب گرفته تا ابوجهل و ابوسفیان؛ این‌ها مشرکینِ ظاهری بودند اما منافقین از مشرکین بدتر بودند، آن‌ها با حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم قوم و خویش شدند، با حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم قرابتِ نسبی پیدا کردند، اما دلِ آن‌ها از کینه‌ی حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم پُر بود و نقشه‌ها را برای اینکه بعد از ایشان خلافت را بدست بگیرند می‌کشیدند و از هیچ خیانتی کوتاهی نکردند، رفتند در مکّه هم‌قسم شدند که بعد از حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم نگذارند این خلافت در دستِ اهل بیت عصمت و طهارت بماند.

لذا حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم با چشمِ گریان، با نگرانی چشم از جهان بستند و ایشان تنها پیامبری هستند که با همه‌ی خدماتِ بی‌سابقه و بی‌کرانی که به امّتِ خود کرده است به محضِ اینکه حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم وفات کردند کسی برای تشییعِ پیکرِ ایشان نیامد و پیکرِ ایشان را رها کردند و به دنبال سقیفه رفتند و آنجا برای خودشان خلیفه درست کردند و نقشه کشیدند و درِ خانه‌ی وحی را بستند حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام را گوشه‌نشین کردند.

نتیجه‌ی این کار عاشورا را رقم زد، سرمنزلِ این عاشورا از آنجاست، لذا حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها در کنارِ بدنِ برادرشان ناله می‌کردند و می‌فرمودند: پدرم به فدای کسی که روز دوشنبه غارت شد، منظور ایشان سقیفه است.

روضه حضرت عبدالله بن الحسن علیه السلام

مرحوم آقا شیخ محمد حسین غروی در اشعارِ خویش دارند که قاتلِ حضرت علی اصغر علیه السلام حرمله نبود، قاتلِ حضرت علی اصغر علیه السلام در کربلا نبود، این تیری بود که روز سقیفه از مدینه حرکت کرد و روز عاشورا به ایشان رسید.

لذا منشأ همه‌ی این جنایات آنجا بود که امروز شما می‌بینید یادگار امام حسن مجتبی علیه السلام که از روضه‌های خیلی جانسوز است… یک بچّه‌ی یتیم… عزیز کرده‌ی عمو… نه قدرتِ جنگی دارد، نه سلاحِ جنگی دارد، همین‌قدر که می‌بیند عمو دیگر یار ندارد… خیلی عمویی است، طاقتِ جدایی از عمو را ندارد، هم عموی او بود و هم بجای پدرِ او بود، از خیمه بیرون آمد تا برود و به عموی خود برسد…

امان از دل حضرت زینب سلام الله علیها… چون این طفل امانتِ دو برادرِ ایشان است… در این مجلس صاحب مجلس هم امام حسن مجتبی علیه السلام است و هم حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام است و هم حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها…

حضرت زینب سلام الله علیها بی‌چاره شدند… به دنبالِ این عبدالله می‌دوید…

اما این پسر بچّه یک جمله‌ای گفت، آبِ پاکی را به دستِ عمّه‌جانِ خود ریخت، گفت: عمّتی! والله لا اُفارِقُ عَمّی… عمه جان! بخدا من از عموی خود جدا نمی‌شوم… من طاقتِ فراقِ عمو را ندارم و نمی‌خواهم بدونِ عمو زنده بمانم…

خود را به گودال قتلگاه رساند… عموی خود را دید… چه عمویی… دیگر جای سالمی در بدن ندارد… بدن مملو از نیزه و تیر است… سراسرِ بدن جای شمشیر است…

در این حال، پُر از جراحت، در گودال افتاده است، با این شرایط یک حرامزاده‌ای روی عمو شمشیر بلند کرده است… چه کند؟ نه سلاحی دارد که بتواند به طرف حمله کند، نه سپری دارد که در مقابلِ شمشیر بگیرد، دستِ کوچکِ خود را روی صورتِ عمو گرفت…

آن حرامزاده خیلی بی‌رحم بود… فکر نکرد که این بچّه خردسال است، فکر نکرد که یتیم است، فکر نکرد که این بچّه است، با شمشیر دستِ حضرت عبدالله بن الحسن علیه السلام را قطع کرد…

می‌گویند فریادِ ایشان بلند شد: «یا امّاه»… ای وای مادر…

حدسِ من این است که وقتی شمشیر دستِ این آقازاده را قطع کرد حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها آمده است و آغوشِ خود را باز کرده است، این بود که عموی خود را صدا نزد، پدرِ خود را صدا نزد و گفت: یا اُمّاه…

اینجا بود که حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام آغوشِ خود را باز کرد و حضرت عبدالله بن الحسن علیه السلام روی سینه‌ی عمو قرار گرفت…

دو شهید داریم که روی زمین جان ندادند، یکی یادگار امام حسن علیه السلام بود که روی سینه‌ی امام حسین علیه السلام جان داد و دومّی حضرت علی اصغر علیه السلام بود که روی دستانِ مبارکِ حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام جان داد…

لا حول و لا قوّه الا بالله العلی العظیم


[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸

[۲] سوره مبارکه صافات، آیه ۱۶۴

[۳] سوره مبارکه بقره، آیه ۲۸۵ (آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنزِلَ إِلَیْهِ مِن رَّبِّهِ وَالْمُؤْمِنُونَ کُلٌّ آمَنَ بِاللّهِ وَمَلآئِکَتِهِ وَکُتُبِهِ وَرُسُلِهِ لاَ نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِّن رُّسُلِهِ وَقَالُواْ سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا غُفْرَانَکَ رَبَّنَا وَإِلَیْکَ الْمَصِیرُ)

[۴] سوره مبارکه احزاب، آیه ۳۳ (وَقَرْنَ فِی بُیُوتِکُنَّ وَلَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِیَّهِ الْأُولَىٰ ۖ وَأَقِمْنَ الصَّلَاهَ وَآتِینَ الزَّکَاهَ وَأَطِعْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ ۚ إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا)

[۵] سوره مبارکه لقمان، آیه ۱۳ (وَإِذْ قَالَ لُقْمَانُ لِابْنِهِ وَهُوَ یَعِظُهُ یَا بُنَیَّ لَا تُشْرِکْ بِاللَّهِ ۖ إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ)

[۶] سوره مبارکه کهف، آیات ۱۰۳ و ۱۰۴

[۷] سوره مبارکه احزاب، آیه ۲۱

[۸] سوره مبارکه نور، آیه ۳۶ (فِی بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَیُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ یُسَبِّحُ لَهُ فِیهَا بِالْغُدُوِّ وَالْآصَالِ)

[۹] دعای کمیل

[۱۰] سوره مبارکه صف، آیه ۵ (وَإِذْ قَالَ مُوسَىٰ لِقَوْمِهِ یَا قَوْمِ لِمَ تُؤْذُونَنِی وَقَدْ تَعْلَمُونَ أَنِّی رَسُولُ اللَّهِ إِلَیْکُمْ ۖ فَلَمَّا زَاغُوا أَزَاغَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ ۚ وَاللَّهُ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الْفَاسِقِینَ)

[۱۱] کشف الغمه، جلد ۲، صفحه ۵۳۷

[۱۲] سوره مبارکه مسد


Article printed from ثقلین: http://thaqalain.ir

URL to article: http://thaqalain.ir/%d8%b3%d8%ae%d9%86%d8%b1%d8%a7%d9%86%db%8c-%d8%b1%d9%88%d8%b2-%d9%be%d9%86%d8%ac%d9%85-%d9%85%d8%ad%d8%b1%d9%85-1441-%d9%87%d9%80-%d9%82-%d9%80-%d8%a2%d8%b3%d8%aa%d8%a7%d9%86-%d9%85%d9%82%d8%af%d8%b3/

تمامی حقوق برای وبسایت ثقلین محفوظ است.