«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏ * رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی[۱]‏».

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».

همه مورد امتحان الهی واقع می‌شوند تا ادّعای‌شان ثابت شود

پروردگار حکیمِ ودودِ شکور، این عالَم را برای بندگانش به عنوان یک مدرسه آفریده است، به عنوان یک مزرعه آفریده است، به عنوان یک تجارت‌خانه آفریده است و آن را محلّ مسابقه و امتحان قرار داده است. در قرآن شریف هم آیاتی بر این معنا دلالت دارد. خداوند متعال فرمودند: «الَّذِی خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَیَاهَ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا[۲]»؛ خداوند متعال مرگ را خَلق کرده است. مرگ موجود است، مرگ در تعقیب ماست و دیر یا زود ما را خواهد گرفت و در زیر این آسمان هیچ کسی قدرت فرار از مرگ را پیدا نکرده است. دیر یا زود و در وقتی که خداوند مشخّص فرموده است، مرگ گلوی ما را فشار خواهد داد و ما را از این نشئه به نشئه‌ی دیگر منتقل خواهد کرد و خداوند متعال برای این‌که ما مرگ را به صورت یک حقیقتِ عینیِ خارجی باور داشته باشیم، فرمودند: «خَلَقَ الْمَوْتَ» خداوند مرگ را خلق کرده است، مرگ مخلوق است و وجود دارد. «وَ الْحَیَاهَ» خدایی که آفریدگار مرگ است، آفریدگار حیات نیز او می‌باشد. او هم حیات را آفریده است و هم مرگ را آفریده است و هر دو هم برای ماست. چرا خداوند ما را بین حیات و مرگ قرار داده است؟ در یک سو مرگ است که مخلوق خداوند است و در سوی دیگر حیات است که او نیز مخلوق خداوند است. خداوند متعال می‌فرماید: «لِیَبْلُوَکُمْ» مقصود ما از این‌که شما را مبتلا به حیات و مبتلا به مرگ می‌کنیم، برای این است که امتحان بدهید؛ «لِیَبْلُوَکُمْ» تا شما را بیازماید. امتحان دارای منافع و حکمت‌هایی است. یکی از حکمت‌های امتحان، ساخته شدن انسان است. کودکی که قرار است امتحان بدهد، زحمت می‌کشد و تفریحاتش را کنار می‌گذارد، رفت و آمدش را کنترل می‌کند؛ اما کودکی که بیکار است و به مدرسه نمی‌رود و امتحان ندارد، هیچ چیزی برایش مهم نیست، در همه جا تضییع عمر می‌کند و نگرانی هم ندارد. بنابراین این‌که خداوند متعال می‌فرماید که شما در حال امتحان هستید، برای این است که ما جدّی باشیم و این‌گونه نباشد که در امتحانات مردود باشیم و این‌گونه نباشد که در امتحانات دچار سرافکندگی بشویم. نکته‌ی دیگری که در امتحاناتِ الهی وجود دارد، «لَتُبَلْبَلُنَّ بَلْبَلَهً وَ لَتُغَرْبَلُنَّ غَرْبَلَهً وَ لَتُسَاطُنَّ سَوْطَ الْقِدْرِ حَتَّى یَعُودَ أَسْفَلُکُمْ أَعْلَاکُمْ وَ أَعْلَاکُمْ أَسْفَلَکُمْ[۳]»؛ امتحان سبک و سنگین می‌کند و به اندازه‌ای این کار را می‌کند تا هرکسی در جای خودش قرار بگیرد. همه ادّعا می‌کنند که فلان کار از ما ساخته است، ولی محک می‌زنند تا ببینند آیا او به درد این کار می‌خورد و یا نمی‌خورد. «أَحَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لَا یُفْتَنُونَ[۴]»؛ آیا گمان کردند که اگر ادّعا کنند که مؤمن هستند، خداوند به ادّعای این‌ها نمره خواهد داد و آن‌ها را امتحان نخواهد کرد؟ پروردگار متعال برای این‌که مشخّص بشود که مدّعی حقیقت دارد و یا ادّعای بی‌حقیقت است، آن‌ها را محک می‌زند و امتحان می‌کند.

سختی‌های امتحانات الهی برای بَشر

نکته‌ی دیگری که در مورد امتحان است، این است که امتحان الهی گوهرهای مستعد را قابل عرضه با بازار می‌کند. تا زمانی که طلا را آب نکنند، نمی‌توان با آن قالب‌گیری انجام داد، طلا را روی آتش می‌گذارند و آن را ذوب می‌کنند و قالب‌ها آماده می‌کنند و آن‌ها را به صورت گردنبند، گوشواره و دست‌بند درمی‌آوردند و در پشت ویترین مغازه‌ها قرار می‌دهند و به قیمت بالا به فروش می‌رسانند. امّا طلای خام را این‌گونه در ویترین نمی‌گذارند و مشتری پسند نیست. خدا هم این کالا را که بهترین کالای عالَم است، زیرا فرموده است: «وَ لَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ[۵]»، ما بنی‌آدم را به صورت ارزشی خلق کردیم و چون ارزشی است، باید قالبِ مَلَک به خودش بگیرد و این قالب‌گیری نخواهد شد، مگر این‌که در این امتحانات نرم بشود و بتوان این را در قالب انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) و اولیای الهی قرار داد. تا زمانی که طلا چکش‌کاری نشود، ارزش واقعی خودش را پیدا نمی‌کند. هم حرارت می‌بیند و هم چکش‌کاری می‌شود و هم قالب در آن اثر می‌گذارد تا مشری پسند بشود. خداوند متعال هم بندگان خودش را در این بوته‌ی آزمایش هم آب می‌کند و هم او را تحت فشار قرار می‌دهد تا ملائکه ببینند که بَشر چقدر بالاتر از مَلَک رفته است. تا این امتحانات برای انسان واقع نشود، اعتبار و ارزشی که باید پیدا بکند را به دست نمی‌آورد. نکته‌ی دیگر این است که اگر بَشر امتحان نشود، روز قیامت همه از خداوند متعال طلبکار هستند و مثلاً می‌گویند بین من و «حُرّ بن یزید ریاحی[۶]» چه تفاوتی وجود دارد؟ یا مثلاً می‌گویند که روحِ من هم درجه‌ی امام حسین (علیه السلام) شده است و من در این‌جا مانده‌ام. وقتی امتحان پیش می‌آید، «حُرّ» به دنیای حرام و قدرت بزرگ پشت پا زد و از همه چیزش گذشت و این در تاریخ ثبت شد. این‌جا یک آزمایشگاه است و جناب «حُرّ» در آزمایشگاه این امتحان، باطنش را ظاهر کرد. ولی «شِمرِ[۷]» حرامزاده (لعنت الله علیه) عاقبت به شرّ شد؛ «حُرّ» عاقبت به خیر شد ولی «شِمر» عاقبت به شرّ شد. «شِمر» در جنگ صفّین در رکاب امیرالمؤمنین (علیه السلام) بود و به نفع حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) با معاویه می‌جنگید. اگر در آن‌جا کشته شده بود، در کنار «عمّار[۸]» بود و جزءِ شهداء محسوب می‌شد؛ ولی در امتحانات مشخّص شد که باطن او این‌گونه نیست و باید بماند و قاتل حضرت حسین بن علی (علیه السلام) بشود. این امتحانات برای ما هم هشدار است؛ این‌که مثلاً امروز خوب هستم، امروز رفیق خوب دارم، امروز انقلابی هستم، امروز با شهداء و ارمغان‌های خون شهداء رابطه‌ی خوبی دارم، امروز را نبینید، «شاهنامه آخرش خوش است»، «جوجه را در آخر پاییز می‌شمارند».

دستاوردهای انقلاب اسلامی ایران

در این امتحانات که در این مدّت ۴۳ سال، انواع امتحانات مردم ما را تحتِ فشار قرار داده است و امتحان ناامنی داخلی بوده است و این خَلق‌های تُرکَمن و خَلق بلوچ و خِلق مسلمان و خِلق‌های دیگری که اجنبی‌ها برای آن‌ها اسم درست کردند و در تمامی استان‌ها به صورت شبکه‌ای ایجاد ناامنی کردند، خداوند کمک کرد و آتش فتنه را خاموش کرد. سپس جنگ جهانی را بر ما تحمیل کردند و مدّت ۸ سال ایرانِ تازه مستقل شده در یک سو بود و قدرت‌های بزرگ اتمی و ثروت‌های قارونیِ عربی همگی به صورت یک‌جا به جنگ با ایران آمدند و چه امتحانی بود و نتیجه‌ی این امتحان چه عزّتی بود، چه قدرتی بود، چه جلالی بود، چه شهدائی بود، چه معنویتی به همراه داشت، دارای چه نورانیّتی بود، چه دانشگاهی بود، چه آزمایشگاه عظیمِ بی‌نظیری در تاریخ بَشر بود. این امتحان جنگ مردم ما را برجسته کرد، استعدادها را شکوفا کرد، جوان‌های ما را در مدّت کوتاهی به جایی رساند که سالکین شصت ساله‌ی ما با سِیر و سلوک به آن‌جا نرسیدند و جوان‌های جبهه‌ای ما در یک شب و به صورت عارفانه به مقصد اعلاء دست پیدا کردند، امّا این جهاد، جهادِ اصغر بود و به دنبال آن این فتنه‌ها بود و سخت‌ترین قسمت آن امروز است که در این مسأله‌ی گرانی بعضی‌‌ها کم می‌آورند و شروع به غُر زدن می‌کنند. به جای این‌که از کسانی که به صورت شبانه روزی زحمت می‌کشند، تشکّر نمایند، به این‌ها ناسزا می‌گویند و این کُفران نعمت درب را باز نمی‌کند. «لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ وَ لَئِنْ کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِی لَشَدِیدٌ[۹]»؛ شُکرِ نعمت، نعمتت افزون کند. این دولت در یک سال اخیر آیا کاری را بلد بوده است و اجرا نکرده است؟ آیا می‌توانسته کاری انجام بدهد و انجام نداده است؟ یک جرّاحی بزرگی پیش آمده است که در طول این ۴۰ سال، هیچ دولتی جرأت این جرّاحی را نداشته است و خزانه هم خالی بوده است و بدهکاری بسیاری هم وجود داشته است. در عین حال در این یک سال روابط بین‌المللی ما یک برجسته‌ی جدید و یک رویش جدیدی دارد. آقای رئیسی ‌گفته‌اند که رئیس جمهور کشور قزاقستان، به بنده گفتند که شما ابرقدرت هستید؛ کشور قزاقستان جزءِ کشورهایی است که کشاورزی خوبی دارد و متمکّن نیز می‌باشد. بنده به ایشان گفتم که چگونه ما ابرقدرت هستیم؟ ایشان گفتند: در زیر این آسمان آمریکا فقط از شما حساب می‌برد و این‌ها به صورت شبانه روزی رصد می‌کنند تا ببینند رهبر شما چه چیزی می‌گوید و موضع شما به چه صورت است و آمریکا امروز از هیچ قدرتی به اندازه ایران حساب نمی‌برد. ما ابرقدرت هستیم که هم کشور خودما را نجات دادیم، هم سوریه را از تجزیه شدن نجات دادیم، هم عراق را نجات دادیم، شهید سلیمانی ما و شهدای ایران و انقلاب ما توانستند خطر داعش را از سر جامعه‌ی بَشریّت برطرف کنند، در اوج گرانی‌ها و تحریم، این امنیّت مثال‌زدنی و این اقتدار و پیشرفت‌های علمی وجود دارد.

 

امتحان الهی برای اثبات عدلِ الهی به بَشر

انسان برجسته آن کسی است که نعمت را می‌بیند و شُکر نعمت را به جای می‌آورد و نسبت به کمبودها و نبودها هم در مقایسه قضاوت می‌نماید و این‌گونه نیست که فضا را تاریک کند و کابوی یأس را تابلو کند. فرمود: «یَا بَنِیَّ اذْهَبُوا فَتَحَسَّسُوا مِنْ یُوسُفَ وَ أَخِیهِ وَ لَا تَیْأَسُوا مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِنَّهُ لَا یَیْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْکَافِرُونَ[۱۰]»؛ خداوند متعال در سوره‌ی مبارکه‌ی یوسف از قول حضرت یعقوب پیامبر (علیه السلام) می‌فرماید که چهل سال  یوسف مفقودالاثر است و پس از چهل سال قحطی آمده است، گرسنگی آمده است، گرانی آمده است، همه را در به در و پریشان کرده است و هیچ کسی آهی و نائی ندارد. در این شرایط حضرت یعقوب (علیه السلام) به فرزندانش می‌گوید که بروید و سراغ یوسف را بگیرید که در این چهل سال هیچ خبر و اثری از یوسف نبوده است، ولی می‌گوید برخیزید و ننشینید، امروز وقت نشستن نیست، انسان امیدوار زانوی غم بغل نمی‌کند و به دنبال گُمشده‌اش می‌رود. شما هم به دنبال گُمشده‌تان بروید و «وَ لَا تَیْأَسُوا مِنْ رَوْحِ اللَّهِ» از رحمت خداوند متعال ناامید نباشید. چرا این‌گونه می‌فرماید؟ زیرا فرموده است: «إِنَّهُ لَا یَیْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْکَافِرُونَ»؛ یأس برای کُفّار است، مؤمنی که خداوند را دارد و معتقد است که «یَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ[۱۱]»، دست خداوند بالای همه‌ی دست‌هاست و خداوند بُن‌بست ندارد؛ «وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا[۱۲]»؛ شما تقوا داشته باشید تا من خودم درب بسته را باز نمایم. خداوند خودش در قرآن کریم این وعده را داده است. تقوا و این‌که هوای یکدیگر را داشته باشید، دست یکدیگر را بگیرید و پای همدیگر را نگیرید، خدمتگزار را احترام و قدردانی کنید و او را کمک نمایید و این‌گونه نباشد کسی که شب و روز ندارد را زخم زبان بزنید و ملامت کنید؛ این‌ها امتحان الهی است و امتحان عدّه‌ای را بالا می‌برد و عدّه‌ای را پایین می‌آورد و در این بالا و پایین شدن، عدل الهی اجرا می‌شود. عدل چه چیزی است؟ عدل این است که می‌فرماید: «الْعَدْلُ یَضَعُ الْأُمُورَ مَوَاضِعَهَا[۱۳]». هرچیزی در جای خودش قرار می‌گیرد. بنابراین امتحان الهی هم عدل است و هم حکمت است و هم موجب ترقّی است و هم برای گوهرهای سُست‌عُنصر موجب سقوط است و ظهور باطن‌هاست و توجیه بهشت برای بهشتیان و جهنّم برای جهنّمیان است. اگر بدون امتحان کسی را به جهنّم ببرند، عدل نیست و کسی را به بهشت هم ببرند، بازهم عدل نیست، فضل است ولی عدل نیست. عدل خداوند متعال همراه با احسان است. «إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسَانِ وَ إِیتَاءِ ذِی الْقُرْبَى وَ یَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَ الْمُنْکَرِ وَ الْبَغْیِ یَعِظُکُمْ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ[۱۴]». این جهاد تبیین که نایب امام زمان‌مان (ارواحنا فداه)، چهره‌ی قداستِ نورانیِ پدیده‌ی عصرِ ما پس از امام راحل (رضوان الله تعالی علیه)، از همه توقّع دارد که ابهام‌زدایی کنیم و اجازه ندهیم تا دشمن ما را در مقابل یکدیگر قرار بدهد. هرکسی را به گونه‌ای پُر نماید و فضا را تاریک نشان بدهد و همه‌ی ما را افسرده نماید. انسانی که افسرده است، حوصله ندارد و انسان بی‌حوصله حتّی نمی‌تواند با همسر و فرزندانش به طور صحیح صحبت نماید و منشأ این مشکلات خانوادگی، این مشکلات روحی است که به انسان تلقین می‌شود. کار شیطان همین است و کار او ایجاد یأس است، ایجاد بغضاء است و ایجاد اختلاف است و تسلّط دشمن بر ماست؛ ولی خون شهداء ما را به امید دعوت می‌نماید و خشنودی امام زمان‌مان (ارواحنا فداه) به این است که ما به امید خدا و با اتّکاء به ولایت حضرت حجّت (ارواحنا فداه) خودمان را بی‌صاحب ندانیم و بدانیم که ما در کشتی نوح (علیه السلام) نشسته‌ایم. کشتی اهل‌بیت (سلام الله علیهم اجمعین) ما را می‌برد اگر عالَم دچار طوفان بشود، کسانی که در کشتی نوح (علیه السلام) هستند، برایشان باکی نیست.

حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) کشتی نجات عالَم هستند

لذا امتحانات الهی را جدّی بگیریم و در سخن گفتن‌مان رُفوزِگی نداشته باشیم، در نگاه‌مان، در تعامل‌مان، در شکر نعمت‌های‌مان، در مهربانی به یکدیگرمان، در ایجاد اشتغال و باز کردن گِره‌ها حواس‌مان باشد و نهایتاً از این فرصت عزاداری امام حسین (علیه السلام) استفاده نماییم. دو سال گذشته بیماری کرونا وجود داشت و نمی‌شد به این صورت دور یکدیگر جمع شد و خدواند متعال کرونا را برده است تا ما بتوانیم حقّ مجالس امام حسین (علیه السلام) را ادا نماییم و خداوند متعال بهره و ثواب و پاداشی که برای محبّت امام حسین (علیه السلام) و گریه بر امام حسین (علیه السلام) و عزاداری امام حسین (علیه السلام) مقرّر کرده است، مُحیّرالعقول است. یک قطره بر حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) دریاهای آتش جهنّم را خاموش می‌کند. «إنَّ لِقَتلِ الحُسَینِ حَرارَهً فی قُلوبِ المُؤمِنینَ لاتَبرُدُ أبَدا[۱۵]»؛ خداوند در دل مؤمنان نسبت به حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) یک شعله‌ی عشقی قرار داده است که حرارت این محبّت خاموشی ندارد. انسان وقتی پدرش را از دست می‌دهد، پس از گذشت یک‌سال فراموش می‌کند، وقتی هم یاد او می‌افتد، گریه‌اش نمی‌گیرد. امّا برای امام حسین (علیه السلام) قرن‌هاست که همه‌ ساله مردم جمع می‌شوند و ملاحظه می‌کنید که هرسال دل‌ها نسبت به امام حسین (علیه السلام) رَقیق‌تر شده است. این رشته‌ی محبّت از امام حسین (علیه السلام) قابل انقطاع نیست و این لطف و احسان خداوند متعال است که به ما امام حسین (علیه السلام) داده است. فرمودند: «مَن بَکی أَو أَبکی أَو تَباکی فی مُصیبهِ الحُسین حُرِّمَت جَسَدَهُ علی النار و وَجَبَت لَهُ الجَنَّه[۱۶]»؛ کسی که بر امام حسین (علیه السلام) گریه نماید و یا بر امام حسین (علیه السلام) بگریاند و یا خودش را شبیه گریه‌کن‌ها نماید و تباکی کند، خداوند بهشت را بر او واجب می‌نماید.

روضه و توسّل به حضرت رقیّه (سلام الله علیها)

امروز، روز سه‌ساله‌ی امام حسین (علیه السلام) است. بنده خودم نمک‌خورده‌ی این سه‌ساله هستم و او باب الحوائج است و بنده خودم از ایشان حاجت گرفته‌ام. دل‌ها را به خرابه‌ی شام ببریم. خداوند این‌ آقای قریشی را رحمت نماید که ایشان نماینده بعثه در سوریه بودند. ما برای تبلیغ به لبنان رفته بودیم و هنگام بازگشت بچّه‌های حزب الله را آوردند و این آقای قریشی آمدند و در دل شب درب حرم حضرت رقیّه (سلام الله علیها) را باز کردند و ما به کنار ضریح رفتیم. عرض کردم: بی‌بی جان! این‌جا خرابه بود و هرجایی پای کوچکت را گذاشتی، آباد کردی. آن پای کوچت را بر این دلِ خرابِ من هم بگذار تا شاید آباد بشود. این مرحوم در آن‌جا می‌فرمودند که حضرت رقیّه (سلام الله علیها) فاطمه‌ی کوچک هستند. می‌گویند خیلی شبیه مادرش بوده است. مانند حضرت زهرا (سلام الله علیها) حرف می‌زده است و مانند ایشان راه می‌رفته است. امام حسین (علیه السلام) او را خیلی دوست داشت و او هم خیلی به پدر وابسته بود. چهل منزل اسارت کشید. از محمل افتاد، در بیابان‌ها دوید و پای کوچک ایشان با خار بیابان خونی شده بود. اگر گریه می‌کرد، سیلی می‌خورد؛ اگر بابایش را صدا می‌زد، با تازیانه او را می‌زدند. به اندازه‌ای او را زده بودند که بدن مبارکش کبود بود و مانند مادرش حضرت زهرا (سلام الله علیها) بدنش سیاه شده بود. یاس کبود بودند. اما یک‌مرتبه شکایت نکردند و به عمه‌جانش نگفت که آبله‌ی پا آزارم می‌دهد، نگفت که جای تازیانه‌ها درد دارد و تنها یک خواسته داشت و این بود که می‌گفت: عمّه پدرم کِی می‌‌آید؟ از بس سراغ بابا را گرفت، پدرش در خرابه‌ی شام آمد امّا با پا نیامد و با سر آمد. وقتی این سه‌ساله روپوش را کنار زد، دید گُمشده‌اش داخل این طبق است. می‌گویند به صورت بی‌اختیار از جایش بلند شد و با این دست‌های کوچکش سر خونین را برداشت و بر روی دامنش قرار داد. «اَبَتاه!» بابای من! گمان می‌کردم که با پا می‌آیی و بغلم می‌گیری، فکر نکرده بودم که با سر می‌آیی و دخترت تو را بغل خواهد کرد. بابای من! خیلی درد دارم. تا حال به کسی نگفته‌ام، امّا حال که تو را دیدم فهمیدم که دردِ تو بیشتر از دخترت است. بابا! من حرفی نمی‌زنم، تو دردهایت را برای من بگو. «یا اَبَتاه! مَنْ ذَا الَّذی قَطع وَرِیدَیْکَ؟[۱۷]»؛ بابا می‌بینم رگ‌های گردنت را بُریده‌اند، کدام ظالم این رگ‌ها را قطع کرده است؟ «مَنْ ذَا الَّذی خَضَبکَ بِدِمائکَ؟[۱۸]»؛ بابای من! چرا محاسنت خونین است؟ این گفتگو ادامه داشت و یک‌مرتبه دیدند که بلبل خاموش شد. امان از دل زینب (سلام الله علیها) که چه کشید. نزدیک آمدند و دیدند که سر امام حسین (علیه السلام) در یک سو افتاده است و سه‌ساله در سوی دیگر افتاده است.

لا حول و لا قوّه الّا بالله العلیّ العظیم

اَلا لَعنَتُ الله عَلی القُومِ الظّالِمین

دعا

خدایا! به سوز دل زینب کبری (سلام الله علیها) در خرابه‌ی شام، به آن حالت انکسارِ این دختر سه‌ساله که وجودش مملو از محبّت پدر بود و خیلی زود بود که سایه‌ی پدر بر روی سرش نباشد، خدایا به این رنج‌هایی که برای اسلام تحمّل کرده‌اند، قسمت می‌دهیم امام زمان‌مان (ارواحنا فداه) را برسان.

خدایا! این مملکت امام زمان (ارواحنا فداه) را دشمن شاد مکن.

خدایا! مشکلات اقتصادی و فرهنگی این کشور را به این باب الحوائج سه‌ساله برطرف بفرما.

خدایا! همه‌ی مریض‌ها و مریض‌های مورد نظر را به این باب الحوائج سه‌ساله شفای عاجل مرحمت بفرما.

خدایا! توفیق شمکر نعمت‌هایی که به ما داده‌ای را عنایت بفرما.

خدایا! عاقبت امرمان را به شهادت ختم بفرما.

خدایا! امام (رضوان الله تعالی علیه) و شهدا و گذشتگان‌مان را شاد بگردان.

خدایا! سایه‌ی پُربرکت رهبر خوبمان را مُستدام بدار.

خدایا! حوائج این جمع و حاجات مُلتمِسین برآورده بفرما.

خدایا! موانع خدمت را برطرف بگردان.

خدایا! دل‌ها را به یکدیگر گرم و مهربان قرار بده.

خدایا! شرّ شیاطین روزگار را به خودشان برگردان.

خدایا! استکبار آمریکا، صهیونیست‌ها، وهّابیت، نفوذی‌ها، جاسوس‌های ناشناخته و خیانت‌کارهای نفوذی را نابود بفرما.

خدایا! شرّشان را به خودشان و اربابان‌شان برگردان.

خدایا! زیارت حرمین شریفین، عتبات عالیات و زیارت حضرت علی‌بن‌موسی‌الرضا (علیه السلام) را نصیب همه‌ی آرزومندان و این جمع بگردان.

غفرالله لنا و لکم

والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم


[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ الی ۲۸٫

[۲] سوره مبارکه ملک، آیه ۲٫

«الَّذِی خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَیَاهَ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا ۚ وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْغَفُورُ».

[۳] نهج البلاغه، خطبه ۱۶٫

«ذِمَّتِی بِمَا أَقُولُ رَهِینَهٌ وَ أَنَا بِهِ زَعِیمٌ إِنَّ مَنْ صَرَّحَتْ لَهُ الْعِبَرُ عَمَّا بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ الْمَثُلَاتِ حَجَزَتْهُ التَّقْوَى عَنْ تَقَحُّمِ الشُّبُهَاتِ أَلَا وَ إِنَّ بَلِیَّتَکُمْ قَدْ عَادَتْ کَهَیْئَتِهَا یَوْمَ بَعَثَ اللَّهُ نَبِیَّهُ ( صلى الله علیه وآله ) وَ الَّذِی بَعَثَهُ بِالْحَقِّ لَتُبَلْبَلُنَّ بَلْبَلَهً وَ لَتُغَرْبَلُنَّ غَرْبَلَهً وَ لَتُسَاطُنَّ سَوْطَ الْقِدْرِ حَتَّى یَعُودَ أَسْفَلُکُمْ أَعْلَاکُمْ وَ أَعْلَاکُمْ أَسْفَلَکُمْ وَ لَیَسْبِقَنَّ سَابِقُونَ کَانُوا قَصَّرُوا وَ لَیُقَصِّرَنَّ سَبَّاقُونَ کَانُوا سَبَقُوا وَ اللَّهِ مَا کَتَمْتُ وَشْمَهً وَ لَا کَذَبْتُ کِذْبَهً وَ لَقَدْ نُبِّئْتُ بِهَذَا الْمَقَامِ وَ هَذَا الْیَوْمِ أَلَا وَ إِنَّ الْخَطَایَا خَیْلٌ شُمُسٌ حُمِلَ عَلَیْهَا أَهْلُهَا وَ خُلِعَتْ لُجُمُهَا فَتَقَحَّمَتْ بِهِمْ فِی النَّارِ أَلَا وَ إِنَّ التَّقْوَى مَطَایَا ذُلُلٌ حُمِلَ عَلَیْهَا أَهْلُهَا وَ أُعْطُوا أَزِمَّتَهَا فَأَوْرَدَتْهُمُ الْجَنَّهَ حَقٌّ وَ بَاطِلٌ وَ لِکُلٍّ أَهْلٌ فَلَئِنْ أَمِرَ الْبَاطِلُ لَقَدِیماً فَعَلَ وَ لَئِنْ قَلَّ الْحَقُّ فَلَرُبَّمَا وَ لَعَلَّ وَ لَقَلَّمَا أَدْبَرَ شَیْ‏ءٌ فَأَقْبَلَ . و من هذه الخطبه و فیها یقسم الناس إلى ثلاثه أصناف شُغِلَ مَنِ الْجَنَّهُ وَ النَّارُ أَمَامَهُ سَاعٍ سَرِیعٌ نَجَا وَ طَالِبٌ بَطِی‏ءٌ رَجَا وَ مُقَصِّرٌ فِی النَّارِ هَوَى الْیَمِینُ وَ الشِّمَالُ مَضَلَّهٌ وَ الطَّرِیقُ الْوُسْطَى هِیَ الْجَادَّهُ عَلَیْهَا بَاقِی الْکِتَابِ وَ آثَارُ النُّبُوَّهِ وَ مِنْهَا مَنْفَذُ السُّنَّهِ وَ إِلَیْهَا مَصِیرُ الْعَاقِبَهِ هَلَکَ مَنِ ادَّعَى وَ خابَ مَنِ افْتَرى مَنْ أَبْدَى صَفْحَتَهُ لِلْحَقِّ هَلَکَ وَ کَفَى بِالْمَرْءِ جَهْلًا أَلَّا یَعْرِفَ قَدْرَهُ لَا یَهْلِکُ عَلَى التَّقْوَى سِنْخُ أَصْلٍ وَ لَا یَظْمَأُ عَلَیْهَا زَرْعُ قَوْمٍ فَاسْتَتِرُوا فِی بُیُوتِکُمْ وَ أَصْلِحُوا ذاتَ بَیْنِکُمْ وَ التَّوْبَهُ مِنْ وَرَائِکُمْ وَ لَا یَحْمَدْ حَامِدٌ إِلَّا رَبَّهُ وَ لَا یَلُمْ لَائِمٌ إِلَّا نَفْسَهُ».

[۴] سوره مبارکه عنکبوت، آیه ۲٫

[۵] سوره مبارکه اسراء، آیه ۷۰٫

«وَ لَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ وَ حَمَلْنَاهُمْ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقْنَاهُمْ مِنَ الطَّیِّبَاتِ وَ فَضَّلْنَاهُمْ عَلَىٰ کَثِیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِیلًا».

[۶] حُرّ بْن یَزید ریاحی، از فرماندهان نظامی کوفه که پیش از واقعه عاشورا مأموریت یافت با سپاه هزار نفری، مانع حرکت امام حسین (علیه السلام) به سوی کوفه و نیز بازگشت او شود. حر در روز عاشورا، به سپاه امام حسین (علیه السلام) پیوست و در دفاع از او جنگید و به شهادت رسید. حر به سبب توبه و پیوستنش به امام ، نزد شیعیان احترام خاص دارد. شیعیان حر را نماد امید به قبولی توبه و رستگاری بعد از آن می‌دانند. آرامگاه حر اکنون در سمت غربی کربلا به فاصله حدود هفت کیلومتر واقع شده است. نسب حرّ بن یزید به یکی از تیره‌های قبیله تمیم می‌رسد و وی را ریاحی، یربوعی، حَنظَلی و تمیمی خوانده‌اند. خاندان حرّ در زمان جاهلیت و در دوره اسلام از بزرگان بودند. حرّ از مشهورترین جنگاوران کوفه بود. در برخی منابع، به اشتباه، از وی با عنوان صاحب شُرطه (رئیس پلیس) عبیدالله بن زیاد یاد شده است. او به دستور عبیدالله بن زیاد به فرماندهی بخشی از سپاه اعزامی برای مواجهه با امام حسین (علیه السلام) منصوب شد و پایبند به اجرای دقیق فرمان‌های حکومتی بود. وی ظاهراً با سیاست میانه‌ای نداشته و در هیچ منبعی از عقیده حرّ یا موضع‌گیری سیاسی‌اش در اوضاع پرتنش کوفه در سال ۶۰ قمری سخنی به میان نیامده است، فقط بلعمی در روایتی قابل تردید، او را از شیعیانی دانسته است که تشیع خود را مخفی می‌کردند. درباره نسل حرّ نیز اشاراتی در دست است. در طول تاریخ، دو خاندان به حر منسوب بوده‌اند: خاندان مستوفیان قزوین که حمدالله مستوفی تاریخ نگار مشهور از ایشان است و آل حر در منطقه جبل عامل لبنان که یکی از مشهور‌ترین ایشان، شیخ حر عاملی، صاحب کتاب مشهور وسائل الشیعه است.

[۷] شِمْرِ بْن ذِی‌الْجَوْشَن (کشته شده در ۶۶ق)، از تابعین و از فرماندهان سپاه عمر بن سعد در واقعه کربلا که به سبب تأثیرگذاری‌اش در این واقعه، از چهره‌های منفور نزد شیعیان است. از جمله اقدامات او در واقعه کربلا زمینه‌سازی شهادت مسلم بن عقیل (علیه السلام)، برافروختن آتش جنگ در روز عاشورا، فرماندهی جناح چپ لشکر عمر بن سعد، به شهادت رساندن امام حسین (علیه السلام)، حمله به خیمه‌ها و تلاش برای شهید کردن امام سجاد (علیه السلام) است. شمر پیش از آن، در جنگ صفین در سپاه امام علی (علیه السلام) بود؛ ولی بعدها در جمع دشمنان امام و خاندانش درآمد. در زیارت عاشورا از شمر با لعن و نفرین یاد شده است. او در مقابل مختار ثقفی شکست خورد و سر از تنش جدا گردید. شِمر بن ذی الجَوْشَن، کنیه‌اش ابوسابغه، از تابعین و رؤسای قبیلۀ هَوازِن از تیرۀ بنی عامر بن صَعْصَعَه و از خاندان ضِباب بن کلاب بود ازاین رو، از او با نسب‌هایی چون عامری، ضِبابی و کلابی یاد کرده‌اند. در مورد تاریخ ولادت شمر اطلاع درستی در دست نیست. پدر شمر (ذی الجوشن) شُرَحبیل بن اَعْوَر بن عمرو نام داشت. دربارۀ سبب نام‌گذاری او به ذی الجوشن برخی معتقدند به جهت برآمده بودن سینه‌اش به ذی الجوشن معروف شده است. به قولی نیز، نام او جَوشن بن ربیعه بود. ذوالجوشن به خواسته پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) برای پذیرش اسلام اهمیتی نداد اما پس از فتح مکه، چون مسلمانان بر مشرکان پیروز شدند، اسلام آورد. درباره مادر شمر اطلاع چندانی در دسترس نیست. در واقعه کربلا، امام حسین (علیه السلام) پس از اهانت شمر، وی را پسر زن بُزچران خطاب کرده است.

[۸] عمار یاسر یا عمار بن یاسر صحابی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، از نخستین مسلمانان و از یاران نزدیک و نخستین شیعیان امام علی (علیه السلام) بود. وی فرزند یاسر و سمیه اولین شهدای اسلام بود. عمار در هجرت به مدینه همراه پیامبر بود و در ساخت مسجد قبا همکاری داشت و در همه جنگ‌های پیامبر نیز شرکت داشت. روایاتی از پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) در فضیلت عمار نقل شده از جمله اینکه بهشت مشتاق اوست. عمار بعد از رحلت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در حمایت از حضرت علی (علیه السلام) در ابتدا از بیعت با ابوبکر سرباز زد. وی در زمان خلیفه دوم فرماندار کوفه و فرمانده سپاه اسلام در این شهر شد. عمار در زمان خلیفه سوم از جمله مخالفان خلیفه بود و در اعتراضات علیه او شرکت داشت. عمار در زمان خلافت علی‌ (علیه السلام) از همراهان و نزدیکان آن حضرت بود و در جنگ صفین به دست لشکریان معاویه شهید شد. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در حدیثی شهادت وی به دست گروه باغی (شورشگر) را از پیش اطلاع داده بود. آرامگاه عمار در شهر رقه سوریه کنار آرامگاه اویس قرنی قرار دارد که در ۱۳۹۳ش به دست گروه داعش به طور کامل تخریب شد.

[۹] سوره مبارکه ابراهیم، آیه ۷٫

«وَ إِذْ تَأَذَّنَ رَبُّکُمْ لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ ۖ وَ لَئِنْ کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِی لَشَدِیدٌ».

[۱۰] سوره مبارکه یوسف، آیه ۸۷٫

[۱۱] سوره مبارکه فتح، آیه ۱۰٫

«إِنَّ الَّذِینَ یُبَایِعُونَکَ إِنَّمَا یُبَایِعُونَ اللَّهَ یَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ ۚ فَمَنْ نَکَثَ فَإِنَّمَا یَنْکُثُ عَلَىٰ نَفْسِهِ ۖ وَ مَنْ أَوْفَىٰ بِمَا عَاهَدَ عَلَیْهُ اللَّهَ فَسَیُؤْتِیهِ أَجْرًا عَظِیمًا».

[۱۲] سوره مبارکه طلاق، آیه ۲٫

«فَإِذَا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِکُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ فَارِقُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ وَ أَشْهِدُوا ذَوَیْ عَدْلٍ مِنْکُمْ وَ أَقِیمُوا الشَّهَادَهَ لِلَّهِ ۚ ذَٰلِکُمْ یُوعَظُ بِهِ مَنْ کَانَ یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ ۚ وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا».

[۱۳] نهج البلاغه، حکمت ۴۳۷: برتری عدل بر جود و بخشش.

«وَ سُئِلَ (علیه السلام) أَیُّهُمَا أَفْضَلُ، الْعَدْلُ أَوِ الْجُودُ؟ فَقَالَ (علیه السلام): الْعَدْلُ یَضَعُ الْأُمُورَ مَوَاضِعَهَا، وَ الْجُودُ یُخْرِجُهَا مِنْ جِهَتِهَا؛ وَ الْعَدْلُ سَائِسٌ عَامٌّ، وَ الْجُودُ عَارِضٌ خَاصٌّ؛ فَالْعَدْلُ أَشْرَفُهُمَا وَ أَفْضَلُهُمَا».

[۱۴] سوره مبارکه نحل، آیه ۹۰٫

[۱۵] مستدرک الوسائل، ج ۱۰، ص ۳۱۸٫

[۱۶] بحارالانوار، ج ۴۴، ص ٢٨٨.

[۱۷] نفس المهموم، صفحه ۴۵۶. (یا أبَتاهُ، مَنْ ذَا الَّذی خَضَبکَ بِدِمائکَ! یا أبَتاهُ، مَنْ ذَا الَّذی قَطع وَرِیدَیْکَ! یا أبتاهُ مَنْ ذَا الَّذی أَیتمنی علی صِغَر سِنّی! یا أبَتاهُ، مَنْ بَقی بَعْدَک نَرْجوه؟ یا أبَتاهُ، مَنْ لِلْیتیمه حَتّی تَکْبُر).

[۱۸] همان.