اَلسَّلامُ عَلَى الْمَهْدِیِّ الَّذی وَعَدَ اللهُ عَزَّوَجَلَّ بِهِ الاُمَمَ اَنْ یَجْمَعَ بِهِ الْکَلِمَ، وَیَلُمَّ بِهِ الشَّعَثَ، وَیَمْلاَ بِهِ الاَرْضَ قِسْطاً وَعَدْلاً، وَیُمَکِّنَ لَهُ وَیُنْجِزَ بِهِ وَعْدَ الْمُؤْمِنینَ

السلامُ عَلَیکَ یا بَقیّه الله مَولانا سیّدنا یابن الحسن، یا صاحب الزّمان أغِثنی، أدرکنی، نَحنُ المُضطَرّون، نَحنُ المُنتَظِرونَ لِقدومِک، نَحنُ المُلتَمِسون، نَحنُ المُشتاقون.

مقدّمه

جهت تعجیل در ظهور امام زمان ارواحنا فداه صلوات ختم بفرمایید.

الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم

تقدیم به ارواح شهیدان و امامِ شهیدان صلوات ختم بفرمایید.

الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم

«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏ * رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْریَ * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی‏»[۱].

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ‏».

در اسلام مسئله‌ی ضرورتِ حجّت و هدایتگر از امورِ پذیرفته شده است، «الَّذِی أَعْطَىٰ کُلَّ شَیْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَىٰ»[۲]، خدای متعال هرچه آفریده است زیبا آفریده است، «إنَّ اللهَ جَمیلٌ»، چون خودِ خدای متعال زیباست کارِ او هم زیباست.

عدلِ خدای متعال

خدای متعال برای هدایتِ بشر پیغمبر فرستاد، بشر خرابکاری می‌کند، بشر زیبایی‌ها را به زشتی مبدّل می‌کند، عدل زیباست اما بشر با عدل نمی‌سازد، عدالت مایه‌ی هماهنگیِ انسان و جهان است، «وبالعدل قامت السماوات والأرض»، اساسِ خلقتِ خدای متعال روی عدالت است، عدالت این است که هر چیزی در جای خود قرار بگیرد و جابجا نشود، چشم جای خود را دارد، پا هم جای خود را دارد، زیباییِ بشر در این است که هر عضوی در جایِ خود قرار گرفته است، می‌گویند دجّال یک چشم دارد و آن هم وسطِ پیشانیِ اوست، این چشمِ دنیابین است و اصلاً چشمِ آخرت‌بین ندارد، عدل این است که انسان هم دنیا را ببیند و هم آخرت را ببیند، «رَبَّنَا آتِنَا فِی الدُّنْیَا حَسَنَهً وَفِی الْآخِرَهِ حَسَنَهً»[۳]، اما دنیا مقصد است یا آخرت؟ دنیا گذراست، دنیا کلاس است، دنیا مزرعه است، دنیا محل مصاف و درگیری و جنگ و جهاد است، آخرت اصل است، انسان دنیا را برای آخرت آباد می‌کند، اما اگر بنا شد دنیا آخرتِ انسان را آباد نکند این دنیا دنیای ملعونه است، دنیای خبیثه است، دنیایی که دینِ انسان را خراب می‌کند، دنیایی که آخرتِ انسان را ضایع می‌کند، انسان باید از این دنیا صرف نظر کند و امتحانات الهی هم برای همین جهت است.

جایگاه رسول خدا صلی الله علیه و آله در میانِ انبیاء علیهم السلام

در میانِ انبیاء علیهم السلام که خدای متعال لازم دیده است تا بشر هماهنگ با همه‌ی موجودات از مرزِ خود و از حقّ خود تجاوز نکند و گرفتارِ ظلم نشود برای همین هم انبیاء علیهم السلام را فرستاد، در میانِ انبیاء علیهم السلام چهار پیغمبر را صاحبِ شریعت قرار داد، برای آن‌ها کتاب نازل کرد، برای آن‌ها لوح نازل کرد، که حضرت نوح نبی علیه السلام اولین پیغمبرِ اولوالعزم است، حضرت ابراهیم علیه السلام دومین پیامبرِ اولوالعزم است، حضرت موسی علیه السلام سومین پیامبر اولوالعزم است، حضرت عیسی علیه السلام چهارمین پیامبرِ اولوالعزم است و آخرین انبیاء علیهم السلام، خاتمِ آن‌ها اکملِ آن‌هاست، آن‌ها دین‌شان از نظرِ وسعتِ جغرافیایی محدود نبود و دینِ جهانی بود ولی از نظرِ زمانی دینِ ابدی نبودند، هر دینی آمد دینِ قبل را تکمیل کرده است، ادیانِ سابق برای اداره‌ی همه‌ی نسل‌ها تا قیامت کافی نبود، آخرین دین دینِ قویمِ اسلام است که فرمود: «مَا کَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِنْ رِجَالِکُمْ وَلَٰکِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِیِّینَ»[۴]، این پیغمبر پدرِ هیچیک از مردانِ شما نیست، ولکن رسول الله است و ختم کننده‌ی پرونده‌ی نبوّت است، آخرینِ انبیاء است.

داستانِ حضرت موسی علیه السلام و حضرت خضر علیه السلام

خدای متعال با اینکه برای دستگیریِ بشر، برای ضعفِ بشر، برای اقتدارِ بشر در برابرِ هوا، در برابرِ هوس، در برابرِ نفسِ أمّاره، در برابرِ شیطانِ اغواگر مشعل روشن کرده است، راه و چاه را برای همه‌ی ما گفته است و حجّت را برای همه‌ی انسان‌ها تمام کرد، اما این بشر، این موجودِ دو پا با پیامبران نساخته است، عدّه‌ی کمی در این آزمون سرافراز بیرون آمدند.

در جریانِ حضرت موسی علیه السلام مطالبی را خدمتِ شما در دو روز گذشته عرض کردیم که حضرت موسی علیه السلام در میانِ انبیاء علیهم السلام گویا نورِ چشمیِ خدای متعال است، خدای متعال او را ویژه تر و خش می‌کند و همه‌ی امورِ او را ذاتِ ربوبی با یک آهنگِ خاصّی هدایت می‌کند و به پیش می‌برد.

خدای متعال هم برای خودِ حضرت موسی علیه السلام جریاناتی پیش آورد که او در مسیرِ خود به کمالِ مطلوب برسد، حضرت موسی علیه السلام نبی بودند، رسول بودند، اولوالعزم بودند ولی اهلِ باطن نبودند.

خدای متعال حضرت خضر علیه السلام را بر سرِ راهِ ایشان قرار دادند تا بداند دست بالای دست بسیار است، او با اینکه پیغمبر بود در برابرِ حضرت خضر علیه السلام بیش از دو سه قدم همراه نشد که در روایت دارد خضرِ نبی علیه السلام گفته بود که من هزار سِرّ برای حضرت موسی علیه السلام در نظر گرفته بودم اما ظرفیّت بیش از سه قدم نبود، در همان سه قدم نشان داد که هر چه پیش برویم دادِ حضرت موسی علیه السلام بیشتر بلند می‌شود، حضرت موسی علیه السلام خیلی به دینِ خود غیرت داشتند و آن سه قدمی که حضرت خضر علیه السلام برداشتند در ظاهر خلاف بود، اینکه کسی کشتی را سوراخ کند و مالِ کسی را معیوب کند خلافِ شرع است، حضرت موسی علیه السلام از باطنِ قضیّه اطلاع نداشتند ولی ظاهر را می‌دیدند و اعتراض می‌کردند.

باید از ولی اطاعت محض داشته باشیم.

در مسئله‌ی امامت و ولایت جای اعتراض نیست، باید انسان «أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ»[۵] باشد، همانطور که خدای متعال «لَا یُسْأَلُ عَمَّا یَفْعَلُ وَهُمْ یُسْأَلُونَ»[۶] مسئول نیست، خدای متعال هر کاری انجام داد عبد حق ندارد سوال کند، خدای متعال خداست و مالک است و حقّ تصرف در مُلکِ خود را دارد و کسی در عرضِ خدای متعال نیست، کسی چیزی ندارد، کسی چیزی به خدای متعال نداده است تا طلبکارِ خدای متعال بشود، اعبَدِ عُبّادِ عالَم عبادت‌های خود را از خدای متعال می‌گیرند، این‌ها چیزی به خدای متعال نمی‌دهند، خدای متعال به کسی احتیاج ندارد، خدای متعال که معاذالله کمبود ندارد تا با عبادتِ من و شما و با جبهه رفتنِ من و شما و با ایثارگر شدنِ من و شما چیزی به خدای متعال اضافه بشود، مگر خدای متعال کم دارد که بخواهد با عبادت‌های من و شما کمبودِ خود را جبران کند و ما طلبکارِ خدای متعال باشیم؟

چون هیچ کسی هیچ ندارد و هر چیزی هست برایِ خدای متعال است، آفریده‌ی خدای متعال است، کارِ خدای متعال است، هیچ وقت کار نسبت به کننده‌ی کار حقّ تصرّف ندارد، این است که خدای متعال فرموده است: «لَا یُسْأَلُ عَمَّا یَفْعَلُ»، خدای متعال هر کاری انجام بدهد حقّ خودِ اوست، کسی در برابرِ خدای متعال حقّی ندارد تا مطالبه کند و طلبکاری کند و یقه بگیرد، واقعاً کسی چیزی ندارد، «لِلَّهِ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ»[۷]، مالکِ علی الاطلاق خدای متعال است، حیّ علی الاطلاق خدای متعال است، قدرتِ علی الاطلاق خدای متعال است، رحمتِ مطلقه برای خدای متعال است، علمِ علی الاطلاق خدای متعال است، کسی در برابرِ او سویی ندارد، وجودی ندارد، هیچ ندارد، «یَا أَیُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللَّهِ ۖ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ»[۸]، شما همه فقر هستید، وابسته هستید، نادار هستید، بیچاره هستید، همه کاره‌ی شما خدای متعال است.

از این جهت خیلی جهالت است که کسی به خدای متعال اعتراض کند، و اولین کسی که گرفتارِ این جهالت و روشن‌فکری شد شیطانِ لعین بود، او با خدای متعال چون و چرا کرد، او از اینکه آدم مسجودِ ملائکه بود تمرّد کرد، ناسازگاری کرد، به خدای متعال اعتراض کرد، کارِ خدای متعال را زیرِ سوال برد، و این نهایتِ شقاوت و بدبختی و لعنتی بودن بود که این زیربنای روشنفکریِ مقابله‌ی با احکامِ دین و چون و چرا کردن در برابرِ احکامِ دین را او بنا کرد، ولایت‌ستیزی را شیطان بنا کرد، و این دنیای امروز هم گرفتارِ شیطنتِ شیاطین است.

قرآن کریم در مورد اطاعتِ از خدای متعال و رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم و اطاعت از امامان معصوم علیهم السلام هم همین تکلیف را به ما فرموده است، کسی حقّ چون و چرا کردن به رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را ندارد، کسی حقّ چون و چرا کردن به امامِ معصوم را ندارد.

جایگاه والدین در اسلام

اسلام در موردِ والدین خیلی اهتمام نشان داده است، احترام به والدین، احسان به والدین، بِرّ به والدین، اطاعت از والدین جزوِ مسائلِ مهمّی است که برای دنیا و آخرتِ ما نقش دارد، اگر پدر و مادر کافر هم باشند، اگر پدر و مادر انسان‌های بدی هم باشند بچّه حقّ پررویی در برابرِ پدر و مادر را ندارد، باید حریمِ پدر و مادر حفاظت بشود، حتّی در مستحبّات اگر ان‌ها گفتند فلان کار را نکن باید اطاعت کند و امرِ مستحب را ترک کند، راضی نگه داشتنِ پدر و مادر جزوِ واجبات است، انسان نمی‌تواند با عملِ مستحب پدر و مادرِ خود را برنجاند و دلِ آن‌ها را بشکند. حتّی در واجبات می‌گویند جایی نماز بخوان که او اذیّت نشود، پدر و مادر در این حد موردِ اکرام و تعظیم قرار گرفته است.

در عین حال خدای متعال فرمود: «وَإِنْ جَاهَدَاکَ عَلَىٰ أَنْ تُشْرِکَ بِی مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ فَلَا تُطِعْهُمَا»[۹]، اگر پدر و مادر از تو معصیت خواستند، مثلاً از تو ظلم خواستند، خواستند امضای بیجایی انجام بدهی، می‌خواهند به کسی زور بگویی، می‌خواهند حقّ کسی را پایمال کنی، آنجا جای اطاعت نیست.

«وَصَاحِبْهُمَا فِی الدُّنْیَا مَعْرُوفًا»، ضمنِ اینکه اطاعت نمی‌کنی با آن‌ها در نیفت، یک طوری آرام از کنارِ آن‌ها رد شو و حرفی را که خدای متعال نمی‌پسندد از آن‌ها قبول نکن، راهی را که خلاف شرع است و او تو را وادار می‌کند انجام نده.

بنابراین حدّ پدر و مادر که بالاترین رتبه را در میانِ جمع برای هر فرزندی دارد محدود به چارچوبِ شرع است، اگر قدم‌شان را از دایره‌ی شرع فراتر بگذارند اطاعت از آن‌ها حرام است و واجب نیست.

نه تنها پدر و مادرِ سُلبی بلکه مسئولین هم همینطور است، اینکه «المأمور و معذور» جزوِ الفاظِ خبیثه است، شیطان این الفاظ را درست کرده است که ما را گمراه کند.

طرف رئیسِ یک اداره است، فرماندار است، استاندار است، مسئولِ یک اداره است، به زیر مجموعه‌ی خود دستوراتی مبنی بر ضایع کردنِ حقوقِ کسی می‌دهد، اگر طرف اینجا بگوید من مجبور بودم و رئیسِ من به من دستور داده است، این در پیشگاهِ خدای متعال قبول نمی‌شود، این در قانونِ کلّی است که رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: «لا طاعه لمخلوق فی معصیه الخالق»، یک جمله است و برای همیشه تابلو است.

اگر پدر به فرزندِ خود بگوید دزدی کن، رشوه بگیر، بیخود گفته است، احترامِ پدریِ او را نگه دار اما زیرِ بارِ حرفِ او نرو، حرام‌خوری نکن، رئیس به مرئوس می‌گوید، می‌خواهد رانت درست کند، می‌خواهد جریان درست کند، پَسِ پرده دارد، تو را پلِ جهنّم قرار می‌دهد، می‌گوید تو برو و این کار را انجام بده، این کار را نکن، اگر تو را اخراج هم کردند بگذار این کار را بکنند اما تو در حرام خوریِ او شرکت نکن.

ظالم و معینِ ظالم هر دو در جهنّم در یک جا می‌سوزند، هر دو در عذابِ الهی و کیفرِ خدای متعال شریک هستند.

مراتبِ اولیاء خدای متعال متفاوت است.

اما در موردِ امامان این استثناء ندارد. یکی از دلایلِ عصمتِ ائمه اطهار علیهم السلام که این‌ها هر چه می‌گویند بلندگوی خدای متعال هستند و از خودشان حرفی ندارند، از خودشان گفته‌ای ندارند، از خودشان کار ندارند، این آیه‌ی تطهیر «إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا»[۱۰]، این «إنَّما» آورده است، فقط شما در این حدّ پاکی هستید، حضرت موسی علیه السلام پیغمبر است اما در این حد نیست، حضرت عیسی علیه السلام پیغمبر است اما در این حد نیست.

این است که حضرت موسی علیه السلام با اینکه پیغمبرِ اولوالعزم است و صاحبِ شریعت است آنچه را که حضرت خضر علیه السلام در اختیار دارد حضرت موسی علیه السلام آن را در اختیار ندارد.

لذا حضرت موسی علیه السلام با آنکه اهل باطن بود با اینکه کارِ حضرت موسی علیه السلام شرعی بود و کارِ حضرت موسی علیه السلام از نظرِ ظاهری واجب بود، انسان باید نهی از منکر کند، این هفته هم هفته‌ی امر به معروف و نهی از منکر است، امام حسین علیه السلام شهید راهِ امر به معروف و نهی از منکر است، یکی از فلسفه‌های قیامِ امام حسین علیه السلام این است که امر به معروف و نهی از منکر از بین رفته است و حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام می‌خواهند با خونِ خودشان به مردم غیرت و عُرضه و حیات بدهند تا مردم زنده باشند و از دین و ناموس خودشان دفاع کنند و یزیدِ شرابخورِ بی‌ناموس را تحمّل نکنند؛ امام حسین علیه السلام شهیدِ امر به معروف و نهی از منکر هستند و حضرت خضر علیه السلام ظاهراً نهی از منکر می‌کرد.

ائمه علیهم السلام مانندِ حضرت موسی علیه السلام نیستند، پیغمبرِ ما مانندِ حضرت موسی علیه السلام نیستند،  «إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا»، این‌ها دربست در اختیارِ خدای متعال هستند، «التَّامِّینَ فِی مَحَبَّهِ اللَّه»[۱۱]، حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام در خدای متعال ذوب هستند، حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها در خدای متعال ذوب هستند، «انَّ اللهَ عَزَّوَجَلَّ لَیَغضِبُ لِغَضِبِ فاطِمَه وَ یَرضی لِرِضاها»[۱۲]، رضای حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها آینه است، اگر خدای متعال از کسی راضی باشد حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها راضی می‌شوند، حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها در بواطن عالَم حضور دارند، همه‌ی اسماء الهی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها است، ائمه‌ی ما همینطور هستند، اسمِ اعظمِ خدای متعال هستند، اسماء حسنی خدای متعال هستند، لذا هم در باطن امامت دارند و هم در ظاهر امامت دارند، «أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکمْ».

اطاعت از خدای متعال بی چون و چراست، خدای متعال هرچه بگوید بنده حقّ چون و چرا ندارد.

امتحانِ سختِ حضرت ابراهیم علیه السلام

از این جهت انبیاء علیهم السلام با همه‌ی مهربانی که داشتند، با همه‌ی روابطِ عاطفیِ خانوادگی که داشتند، خدای متعال حضرت ابراهیم علیه السلام را در خواب مأمور می‌کند که پسرِ خود را به قربانگاه ببرد، «یَا بُنَیَّ إِنِّی أَرَىٰ فِی الْمَنَامِ أَنِّی أَذْبَحُکَ»[۱۳]؛ مگر فرزندکشی حرام نیست؟ جزوِ محرّماتِ کبیره است که در قرآن کریم هم دارد «لَا تَقْتُلُوا أَوْلَادَکُمْ»[۱۴]، هم قتلِ نفس گناهِ کبیره است، «مَنْ قَتَلَ نَفْسًا بِغَیْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِی الْأَرْضِ فَکَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِیعًا»[۱۵]، وقتی انسان آدم‌کُش می‌شود و یک نفر را می‌کشد در نامه‌ی عملِ او کشتنِ یک نفر نوشته نشده است بلکه کشتنِ یک نسل نوشته شده است، آدم‌کُشی اینقدر خطرناک است که قتلِ یک نفر مساوی با قتلِ میلیارها نفر است، به او می‌گویند تو یک نفر را نکشته‌ای بلکه یک نسل را کشته‌ای، مگر اولین انسان یک نفر نبود؟ اگر آدم کشته می‌شد امروز این نسل نبود، هر انسانی هم همینطور نسل‌ساز است، تو یک نفر را می‌کشی مانندِ این است که یک نسل را کشته‌ای.

هم قتلِ نفس جزوِ گناهانِ بسیار سخت و کبیره است و هم اولادکشی و ارحام‌کشی گناهی مضاعف بر آدم‌کُشیِ صرف دارد، آن وقت یک نفر پیغمبر باشد… پیغمبر از نظرِ محبّت جلوه‌ی رحمتِ خدای متعال است، رحمتِ خدای متعال صد جزء است، یک جزء از صد جزء را در این عالَم قرار داده است که مادرها به دورِ فرزندشان می‌گردند، پدرها بی‌قرارِ فرزندان‌شان هستند، این مؤمنین با یکدیگر چه مهربانی‌ها و گذشت‌هایی دارند، این‌ها جلوه‌ی یک رحمتِ خدای متعال است، و خدای متعال همه‌ی رحمتِ خود را در وجودِ پیامبرِ خود قرار داده است، محبّتِ محض نسبت به بندگانِ خدای متعال است.

یک پیغمبرِ اولوالعزم مانندِ حضرت ابراهیم علیه السلام مأمور می‌شود که پسرِ معصومِ خود را به قربانگاه ببرد و با دستِ خود کارد بر گلوی او بگذارد.

آیا حضرت ابراهیم علیه السلام حق دارد بگوید که خدایا! تو که خلافِ حکمت دستور نمی‌دهی؟ تو که قتلِ نفس را حرام کرده‌ای، تو که فرزندکُشی را حرام کرده‌ای، من پیغمبرِ تو هستم، چرا فرزندِ خود را…؟!

اصلاً چون و چرا ندارد، هم خودِ او چون و چرا ندارد و هم پسرِ جوانِ او، ایشان می‌گوید: ، «یَا بُنَیَّ إِنِّی أَرَىٰ فِی الْمَنَامِ أَنِّی أَذْبَحُکَ» و او هم دستانِ خود را بالا می‌برد، «یَا أَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ ۖ سَتَجِدُنِی إِنْ شَاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِینَ»، بابا! من آمادگی کامل دارم که امرِ خدای متعال زمین نماند، او دستور داده است و من آماده هستم و ان شاء الله در مقامِ عمل هم می‌بینی که من مخالفت نمی‌کنم و من تسلیمِ مقامِ ربوبیّتِ حق تعالی هستم.

خدای متعال هر دستوری بدهد ما حقّ این را نداریم که بخواهیم با عقلِ خودمان برای خدای متعال رساله بنویسیم را نداریم، اگر این کار را کنیم در این صورت از جهالتِ ماست، او خداست و ما هم عبد هستیم، او خالق است و من مخلوق هستم، او رازق است و من هم مرزوق هستم، او مالک است و من هم مملوک هستم.

راضی به رضای خدای متعال باشیم

این است که این زیارت امین الله جزوِ بهترین دعاهاست، قدر بدانیم، حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام پدرِ ماست، هر روز ایشان را با زیارتِ امین الله زیات کنیم، بعد این دعاهای زیبا را داشته باشیم، «اَللّهُمَّ فَاجْعَلْ نَفْسى‏ مُطْمَئِنَّهً بِقَدَرِک‏ راضِیهً بِقَضآئِک»[۱۶]، خدایا! می‌خواهم هم در برابرِ مقدّراتِ تو ناآرام نباشم، هر چه از دوست می‌رسد نیکوست، مقدّراتِ تو برای من آرام بخش باشد و در برابرِ قضاء حتمیِ تو بی چون و چرا تسلیم باشم.

در بلا هم می‌چشم لذّاتِ او          ماتِ اویم…

یک زمان به خودتان فشار نیاورید، خدای متعال هر چه برای ما مقدّر کرده است از روی مهربانی مقدّر کرده است، نفعِ ما در این است، گاهی دستِ مریض را در بیمارستان می‌بُرَند ولی قصدِ بد نیست و بخاطرِ نجاتِ خودِ اوست که دستِ خراب شده‌ و سرطانیِ او را قطع می‌کنند.

ان شاء الله خدای متعال نیاورد، این بیماریِ قند جزوِ بیماری‌های بد است، آیا دیده‌اید که بعضی اوقات انگشت‌ها را می‌بُرَند؟ یا پا را می‌بُرند؟

ما که قدرِ سلامتی‌مان را نمی‌دانیم، ما که نمی‌دانیم خدای متعال به ما چه داده است، وقتی از ما می‌گیرد می‌فهمیم که چه داشته‌ایم و از دست داده‌ایم، به آنچه خدای متعال برای ما پیش آورده است راضی باشیم، همه‌ی آن‌ها به نفعِ ما بوده است، «وَعَسَىٰ أَن تَکْرَهُوا شَیْئًا وَهُوَ خَیْرٌ لَّکُمْ ۖ وَعَسَىٰ أَن تُحِبُّوا شَیْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَّکُمْ»[۱۷].

ائمه‌ی ما علیهم السلام و پیامبرِ ما صلی الله علیه و آله آینه‌ی تمام‌نمای مشیّتِ خدای متعال هستند، «وَمَا تَشَاءُونَ إِلَّا أَن یَشَاءَ اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِینَ»[۱۸].

روضه حضرت رقیّه سلام الله علیها

امروز روز حضرت رقیّه سلام الله علیها است، ایشان باب الحوائج هستند، ایشان سریع الرّضا هستند، ایشان جزوِ مظلوم‌ترین چهره‌های عاشورایی هستند، ایشان آینه‌ی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها هستند…

یک زمانی ما با بچّه‌های حزب الله لبنان به سوریه آمدیم، دیر وقت بود اما رفتند تولیّت را دیدند و دربِ حرم حضرت رقیّه سلام الله علیها را باز کردند، برای زیارتِ این سه ساله رفتیم، آنجا این کسی که با ما بود می‌گفت این فاطمه کوچولوی امام حسین علیه السلام است… شبیهِ مادرشان بودند، مایه‌ی آرامشِ پدرشان بودند، خیلی هم بابایی بودند، شاید همین طفل بود که زمانِ خداحافظی آمد و پای ذوالجناح را گرفت و پدرِ خود را از آن بالا به پایین آورد… خیلی وابستگی داشتند…

در این چهل منزلِ اسارت چه ها که ندیدند…

می‌گویند در خرابه‌ی شام این زنِ شامی که در حالِ غسل دادنِ این سه ساله بود با تعجّب به سراغ حضرت زینب سلام الله علیها رفت و پرسید: مریضیِ این بچّه چه بوده است که از دنیا رفته است؟ فکر می‌کرد ایشان به مرگِ طبیعی از دنیا رفته‌اند… جواب شنید: بیماری نداشت؛ پرسید: پس چرا همه‌ی بدنِ این کودک کبود است؟…

یعنی بچّه‌ی سه ساله را اینطور زده‌اند که جای جای این بدن کبود است، اگر بچّه‌ی سه ساله را اینطور زده‌اند… اما با این همه آسیب‌های بدنی و آبله‌های پا و گرسنگی و تشنگی و تحقیر حتّی یک مرتبه هم نزدِ عمّه و امامِ خود زبان به گله باز نمی‌کردند و نمی‌گفتند که درد دارم یا نمی‌فرمودند که مرا زده‌اند یا موی مرا کشیده‌اند…

تنها چیزی که نسبت به آن دغدغه داشتند و مرتّب به زبان می‌آوردند این بود که می‌فرمودند: عمّه جان! چه زمانی پدرم می‌آید؟!…

مدام سراغِ پدر را گرفت تا اینکه پدر در خرابه‌ی شام آمد… امّا با پا نیامدند و با سر آمدند… بابا! منتظر بودم با پا بیایی… انتظار داشتم در آغوشِ تو بنشینم… فکر نمی‌کردم مقدّرِ من این است که تو با سر بیایی و من تو را به آغوش بگیرم…

این سر را به دامان گرفت و مدام نگاه می‌کردند و می‌دیدند که پیشانی شکسته است… می‌دیدند که دندان آسیب دیده است… می‌دیدند که محاسنِ شریفِ پدر خونین است… دیگر دردِ خود را برای پدر نمی‌گفت و می‌گفت ای پدر جان تو از دردهای خودت برای من بگو… چه کسی پیشانیِ تو را شکانده است؟ چه کسی محاسنِ تو را رنگی کرده است؟…

آنقدر بابا بابا گفت… ناگهان دیدند افتاد و سر هم از دامانِ ایشان افتاد… فکر کردند او خوابیده است، فکر کردند پدر را دیده است و آرام شده است، جلو آمدند اما دیدند حضرت رقیّه سلام الله علیها تمام کرده‌اند…

لا حول و لا قوّه الا بالله العلی العظیم


پی نوشت:

[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸

[۲] سوره مبارکه طه، آیه ۵۰ (قَالَ رَبُّنَا الَّذِی أَعْطَىٰ کُلَّ شَیْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَىٰ)

[۳] سوره مبارکه بقره، آیه ۲۰۱ (وَمِنْهُم مَّن یَقُولُ رَبَّنَا آتِنَا فِی الدُّنْیَا حَسَنَهً وَفِی الْآخِرَهِ حَسَنَهً وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ)

[۴] سوره مبارکه احزاب، آیه ۴۰ (مَا کَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِنْ رِجَالِکُمْ وَلَٰکِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِیِّینَ ۗ وَکَانَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمًا)

[۵] سوره مبارکه نساء، آیه ۵۹ (یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ ۖ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ ۚ ذَٰلِکَ خَیْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِیلًا)

[۶] سوره مبارکه انبیاء، آیه ۲۳

[۷] سوره مبارکه آل عمران، آیه ۱۸۹ (وَلِلَّهِ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۗ وَاللَّهُ عَلَىٰ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ)

[۸] سوره مبارکه فاطر، آیه ۱۵

[۹] سوره مبارکه لقمان، آیه ۱۵ (وَإِنْ جَاهَدَاکَ عَلَىٰ أَنْ تُشْرِکَ بِی مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ فَلَا تُطِعْهُمَا ۖ وَصَاحِبْهُمَا فِی الدُّنْیَا مَعْرُوفًا ۖ وَاتَّبِعْ سَبِیلَ مَنْ أَنَابَ إِلَیَّ ۚ ثُمَّ إِلَیَّ مَرْجِعُکُمْ فَأُنَبِّئُکُمْ بِمَا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ)

[۱۰] سوره مبارکه احزاب، آیه ۳۳ (وَقَرْنَ فِی بُیُوتِکُنَّ وَلَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِیَّهِ الْأُولَىٰ ۖ وَأَقِمْنَ الصَّلَاهَ وَآتِینَ الزَّکَاهَ وَأَطِعْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ ۚ إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا)

[۱۱] زیارت جامعه کبیره

[۱۲] کنزالعمال، جلد ۱۲، صفحه ۱۱۱

[۱۳] سوره مبارکه صافات، آیه ۱۰۲ (فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْیَ قَالَ یَا بُنَیَّ إِنِّی أَرَىٰ فِی الْمَنَامِ أَنِّی أَذْبَحُکَ فَانْظُرْ مَاذَا تَرَىٰ ۚ قَالَ یَا أَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ ۖ سَتَجِدُنِی إِنْ شَاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِینَ)

[۱۴] سوره مبارکه اسراء، آیه ۳۱ (وَلَا تَقْتُلُوا أَوْلَادَکُمْ خَشْیَهَ إِمْلَاقٍ ۖ نَحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَإِیَّاکُمْ ۚ إِنَّ قَتْلَهُمْ کَانَ خِطْئًا کَبِیرًا)

[۱۵] سوره مبارکه مائده، آیه ۳۲ (مِنْ أَجْلِ ذَٰلِکَ کَتَبْنَا عَلَىٰ بَنِی إِسْرَائِیلَ أَنَّهُ مَنْ قَتَلَ نَفْسًا بِغَیْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِی الْأَرْضِ فَکَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِیعًا وَمَنْ أَحْیَاهَا فَکَأَنَّمَا أَحْیَا النَّاسَ جَمِیعًا ۚ وَلَقَدْ جَاءَتْهُمْ رُسُلُنَا بِالْبَیِّنَاتِ ثُمَّ إِنَّ کَثِیرًا مِنْهُمْ بَعْدَ ذَٰلِکَ فِی الْأَرْضِ لَمُسْرِفُونَ)

[۱۶] زیارت امین الله

[۱۷] سوره مبارکه بقره، آیه ۲۱۶ (کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتَالُ وَهُوَ کُرْهٌ لَّکُمْ ۖ وَعَسَىٰ أَن تَکْرَهُوا شَیْئًا وَهُوَ خَیْرٌ لَّکُمْ ۖ وَعَسَىٰ أَن تُحِبُّوا شَیْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَّکُمْ ۗ وَاللَّهُ یَعْلَمُ وَأَنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ)

[۱۸] سوره مبارکه تکویر، آیه ۲۹