«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏ * رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی[۱]‏».

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».

مقدّمه

ماه محرّم و خصوصاً دهه‌ی عاشورا، دهه‌ی آموزش و دهه‌ی تربیت نفوس است. حضرات انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) همه هم معلّم بودند و از جانب خداوند متعال آمده بودند تا چیزهایی را که بَشر نمی‌داند را به او یاد بدهند.

مأموریت انبیاءِ الهی (سلام الله علیهم اجمعین) برای هدایت بَشر

چیزهایی که بَشر نمی‌داند، دو گونه است؛ یکی آن چیزهایی است که بلد نیست ولی نیازهای مادّی به او فشار می‌آورد تا راهی برای رفع مشکلات خودش پیدا کند. انسانی که تشنه باشد، به زمین چنگ می‌زند و بالاخره خودش را به آب می‌رساند. انسانی گرسنه باشد، همه‌ی راه‌ها را امتحان می‌کند تا طعمه‌ی خودش را به دست بیاورد. این‌ها علومی است که بَشر با تجربه، با فشار درونی و با فشارهای بیرونی مجبور می‌شود تا مشکل خودش را برطرف نماید. پیشرفت‌های علمی هم طیّ قرون متمادی در میان بَشر بر اساس احساس نیاز برای رفع مشکلات بوده است و انسان هر روز به مشکلی مواجه شده است و برای رفع آن مشکل فکر و مشورت کرده است و از حیوانات و طبیعت الگو گرفته است و پیشرفت‌های علمی بسیاری نصیب او شده است. ولی بخشی از علوم در محدوده‌ی جسم نیست که انسان خودش بتواند خودش به آن دست پیدا کند. مانند نیازی که ما در شب اوّل قبر داریم. شب اوّل قبر را کسانی که از دنیا رفته‌اند دیده‌اند و دیگر به دنیا باز نگشته‌اند و ما هم که هنوز آن را تجربه نکرده‌ایم. اگر از جانب خداوند متعال پیامبری نیاید و ما را از حقیقت مرگ مطّلع نکند و این‌که در شب اوّل قبر از ما چه می‌خواهند، چه کسانی به سراغ ما می‌آیند، چه سؤالاتی از ما خواهند کرد، ما باید چه پاسخ‌های برای آن‌ها آماده کنیم را برای ما بیان نفرماید، این موضوعی که حتّی دانشگاه‌ها و حوزه‌های علمیّه هم از آن عاجز هستند و مربوط به غیب عالم و باطن عالم است، مربوط به جایی است که هرگز انسان ندیده است و تا زمانی که در این دنیاست، هرگز نخواهد دید. بهشت وجود دارد، جهنّم وجود دارد. اگر پیامبران (سلام الله علیهم اجمعین) نیامده بودند و ما را از بهشت و جهنّم مطّلع نمی‌کردند، ما با آزمایشگاه‌ها و تلسکوپ‌ها و میکروسکوپ‌ها نه می‌توانستیم خبری از جهنّم بگیریم و نه می‌توانستیم از بهشت اطّلاعی کسب نماییم. بهشت و جهنّم در وراء این عالم است. خداوند خالق خودش می‌داند و پیامبران الهی (سلام الله علیهم اجمعین) خبر دارند که نبیّ هستند، یعنی باخبر هستند، یعنی نبأ و خبر را از خداوند متعال گرفته‌اند و رادار غیب دارند و از غیب این عالم خبر می‌گیرند، آن‌ها باید به ما بگویند که بهشت و جهنّم حقیقت است و ما برای این‌که به جهنّم مبتلا نشویم، باید از چه چیزهایی پرهیز نماییم. برای این‌که بهشت را به دست بیاوریم، باید چه چیزی را به خداوند متعال بدهیم و چه عملی داشته باشیم تا در برابرش خداوند متعال بهشت را به ما کرامت فرماید. به همین منظور مسأله‌ی دین، مسأله‌ای است که هیچ چیزی جای دین را نمی‌گیرد. تجربه، دانش، پیشرفت‌ها، اختراعات و اکتشافات به هر اندازه‌ای پیش برود، بدون کمک پیامبران (سلام الله علیهم اجمعین) و دینِ الهی بی اثر خواهد بود. ما برای شب اوّل قبرمان هیچ برنامه‌ای نخواهیم داشت. اما این دین است که می‌آید و به ما می‌گوید که زندگی تو در این‌جا موقَّت است، آمده‌ای که بروی و برای ماندن نیامده‌ای، آمده‌ای تا برای آن‌جا کار کنی و این‌جا محلّ زندگی تو نیست، این‌جا زراعتگاه توست، این‌جا تجارت‌خانه‌ی توست، خانه‌ی تو با مرگ آغاز می‌شود. «وَ إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَهَ لَهِیَ الْحَیَوَانُ[۲]»؛ این‌جا محلّ زندگی نیست، این‌جا تمام موجودات با مرگ دست و پنجه نرم می‌کنند. « کُلُّ مَنْ عَلَیْهَا فَانٍ * وَ یَبْقَى وَجْهُ رَبِّکَ ذُو الْجَلَالِ وَ الْإِکْرَامِ[۳]». هم خودت رفتنی هستی و هم این عالم منقرض خواهد شد. این‌جا محلّ بقاء نیست، بلکه جای عبور و مرور است. «اَلدُّنْیَا دَارُ مَمَرٍّ وَ اَلْآخِرَهُ دَارُ مَقَرٍّ[۴]»؛ دنیا محل مرور است و محلّ استقرار نیست. بنا نیست کسی این‌جا را برای خودش وطن بکند. این‌جا وطن کسی نیست و همه در این‌جا مسافر هستند. عمرِ سفر هم طولانی نیست. سفر حتّی اگر طول بکشد چون تمام شدنی است، طولانی نیست. عمر حضرت نوح (علیه السلام) هم تمام شد. دیگرانی هم که عمر مفصّلی داشتند، عمرشان به پایان رسید. چیزی که تمام شدن دارد، طولی ندارد و تمام می‌شود. به این دلیل است که بَشر در دوبخش زندگی جسمانی و زندگی روحانی و باطنی و ابدی لازم است که چیزی یاد بگیرد و پیامبران (سلام الله علیهم اجمعین) از جانب خداوند علم گرفته‌اند و علمی است که در آن خطا وجود ندارد. علوم بَشر به صورت مرتّب دچار اشتباه می‌شوند. مثلاً دارویی را کشف می‌کنند و به بازار عرضه می‌کنند و زمان زیادی نمی‌برد که بگویند سرطان‌زا هست و دیگر این دارو را مصرف نکنید و آن را تغییر می‌دهند. تمام زندگی بَشر تجربه و خطاست. مرتّب اشتباه می‌کند و مدام به اشتباه خودش پی می‌برد و تا بخواهد این اشتباهات را اصلاح نماید، وقتش تمام می‌شود و باید برود.

باید و نبایدهایی که انبیاء الهی (سلام الله علیهم اجمعین) به انسان می‌آموزند

انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) چون علم‌شان را از خداوند می‌گیرند، «أَلَا یَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَ هُوَ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ[۵]»؛ آیا کسی که خلق کرده و آفریده است، نمی‌داند؟ چون خودش آفریده است، می‌داند که چه چیزی آفریده است و چه چیزی برایش خوب است و چه چیزی برایش بد است. انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) آمده‌اند تا در بُعد که یکی آن چیزی است که وجود دارد و بُعدِ دیگر آن چیزی است که وجود ندارد؛ حقّ یعنی چیزی که وجود دارد و ثابت است و باطل به معنای چیزی است که حقیقت ندارد. انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) آمده‌اند تا هم حقّ و باطل را به بَشر نشان بدهند و هم باید‌ها و نبایدها را به او آموزش بدهند. آن‌چه که هست و نیست، تکوین است و آن‌چه که باید و نباید است، تشریع است. تشریع به معنای قرارداد است. مثلاً این‌که نماز صبح را باید دو رکعت بخوانید و این ارتباطی با تکوین ندارد. این باید است و قرارداد الهی است، این نظم عرشی خداوند متعال به بندگانش است که خواسته است که در زندگی نظم بدهد. همه‌ی این قوانین اعتباریّات است، بایدها و نبایدهاست و این‌ها ریلِ زندگی است. اگر قانون نباشد، انسان مسیر حرکتش را نمی‌داند که چه باید بکند و چه نباید بکند. دین در یک بُعد حقّ و آن‌چه که هست را به انسان نشان می‌دهد تا انسان گرفتار سراب نشود، انسان را نُمود را بود نبیند، دیگری در بُعد باید‌ها و نبایدها به انسان آموزش می‌دهد تا انسان در جایی که باید کِشت کند، بیکار نماند و فرصت را از دست ندهد و استفاده‌ی به‌جا از عمرش داشته باشد و گرفتار حسرت عمر نگردد.

دو مأموریت مهّم رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) درمورد انسان‌ها

در مورد نبیّ مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) در چندین مورد هم حضرت ابراهیم (علیه السلام) پیش‌بینی کرده است، یعنی از خداوند خواسته است و هم این‌که خداوند متعال خودش پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را به عنوان معلّم و مزکّی معرفی فرموده است. انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) عُلماء هستند و موحّدان عالَم متعلّمین هستند، شاگردان انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) هستند. اگر شاگردی خوبی انجام بدهند و خوب یاد گرفتند، هم در فکر گرفتار خطا نمی‌شوند و هم در عمل نمی‌لغزند. آدرس را درست می‌روند و به مقصد می‌رسند. کسی که آدرس اشتباه در اختیار داشته باشد، به مقصد نخواهد رسید. «یُسَبِّحُ لِلَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَ مَا فِی الْأَرْضِ الْمَلِکِ الْقُدُّوسِ الْعَزِیزِ الْحَکِیمِ * هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولًا مِنْهُمْ یَتْلُو عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَ الْحِکْمَهَ وَ إِنْ کَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِی ضَلَالٍ مُبِینٍ[۶]»؛ خداوند متعال در این مُسبّحات خمس قرآن کریم و یا سبع قرآن کریم ابتدا جلال، نِزاهت و قداست خودش را به بَشر گوشزد می‌کند که شما با خدای مُنزّه روبرو هستید و بعد از تنزیه پروردگار متعال که همه‌ی موجودات زانو زده‌اند تا تسبیحِ خداوند را بگویند و تنزیهِ خداوند را بگویند، آن‌گاه پروردگار متعال ما را به قطره‌ای از دریا متوجّه می‌نماید. اگر عبادت کردی، خودت را بزرگ نبین، تمامی موجوداتی که عدد و مرز آن را نمی‌دانید، همگی به صورت همیشگی مشغول تسبیح خداوند متعال هستند. دائم‌الذّکر هستند و هیچ موجودی لحظه‌ای از یاد خداوند و از عبادت خداوند غافل نیست. این بَشر است که خداوند را از یاد می‌برد، وگرنه خاک خداوند را از یاد نمی‌برد، درخت خداوند را از یاد نمی‌برد، گرگ خداوند را از یاد نمی‌برد، مار و عقرب خداوند را از یاد نمی‌برند؛ این بَشر است که از مار و عقرب و گرگ هم بدتر است و خالق و ولی‌نعمت خودش را از یاد می‌برد. سپس پروردگار متعال فرمود: «هُوَ الَّذِی» این کار، کارِ خداوند است، «بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولًا» خداوند متعال در میان اُمّی‌ها و در میان کسانی که فطرت‌شان دست‌نخورده است و علم را با خودشان از جای دیگری نیاورده‌اند… خداوند متعال درباره‌ی انسانی که از مادر متولّد می‌شود، فرموده است: «وَ اللَّهُ أَخْرَجَکُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهَاتِکُمْ لَا تَعْلَمُونَ شَیْئًا[۷]»، خداوند متعال وقتی شما را از مادرتان بیرون آورد، شما هیچ چیزی نمی‌دانستید. نسبت به عالَم آخرت، همیشه همه اُمّی هستند و مانند انسان مادرزاد می‌مانند. باید قدم به قدم پیامبران الهی (سلام الله علیهم اجمعین) به انسان بگویند که حضرت عزرائیل (علیه السلام) چگونه می‌آید و باید چه کنیم تا آمدن او شما را خوشحال کند و اگر چگونه رفتار کرده باشیم، با آمدن ایشان وحشت خواهیم کرد. انسان نسبت به امور باطنی این عالم، همه اُمّی هستند، دانشمندان ما هم اُمّی هستند و خداوند در میان امییّن رسولی را مبعوث فرمود که این رسول دو کار مهم دارد؛ یکی تزکیه است و آمده است تا این زنجیرهای اسارت را از دل ما باز کند. این مرغ دل ما در قفس است و زنجیری است. پیامبران (سلام الله علیهم اجمعین) آمده‌اند تا این دل را آزاد کنند تا بتواند پرواز کند و به عرش خودش و به جانان برسد. دومین کار این است که «یُعَلِّمُهُمُ»، وقتی آزاد باشد، در آن هنگام علم هم به درد آن می‌خورد. انسان گرفتار اسیر هوا و هوس، علمش هم اسیر می‌شود. اوّل او را از قیود حیوانی، از شهوات، از شهرت پرستی، از هوا پرستی و قدرت‌طلبی آزاد می‌کند و سپس راه را نشان می‌دهد. کسی که دست و پایش بسته است، اگر راه را هم به او نشان بدهی، نمی‌تواند برود. دست او بسته است و غل و زنجیر دارد و نمی‌تواند از آدرسی که دارد استفاده نماید. لذا در مرحله‌ی اوّل او را آزاد می‌کند و زنجیرها را برمی‌دارد و سپس آدرس را جلوی او می‌گذارد و می‌گوید که به سوی آن‌جا برو که آن‌جا بهشت است. از یک سو تابلوی ورود ممنوع را قرار می‌دهد و می‌گوید اگر به این‌جا بروی، در درّه‌ی جهنّم سقوط می‌کنی، از این‌جا نرو و از آن‌جا برو. تا وقتی انسان آزاد نباشد، حتّی با داشتن آدرس به جایی نمی‌رسد. لذا اوّل آزادی است و سپس آگاهی است.

حرفی را که نمی‌توانید به آن عمل کنید، نگویید

از نظر رتبه خودسازی، رهایی از هوی و هوس و رهایی از وسوسه‌های شیطان مقدّم بر آگاهی و عالِم بودن است. عالِمی که عالِم است ولی عادل نیست، ضرر وجود این عالِم بیشتر از منفعت آن است. هم برای خودش و هم برای جامعه‌اش این‌گونه است. لذا پروردگار عزیز در سوره‌ی مبارکه‌ی صفّ که از مُسبّحات قرآن کریم است، مذمّت فرموده است. «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ * کَبُرَ مَقْتًا عِنْدَ اللَّهِ أَنْ تَقُولُوا مَا لَا تَفْعَلُونَ[۸]»؛ ای مؤمنین! چرا چیزهایی می‌گویید که به آن‌ها عمل نمی‌کنید؟ این‌که انسان شعار بدهد و شعور نداشته باشد، این‌که انسان قول بدهد و عمل نداشته باشد، این‌که انسان حرف بزند ولی در عمل خِلاف حرفش را انجام بدهد، خداوند متعال این را از ما به عنوان یک امر مُنکر بازخواست می‌نماید. «لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ»؛ هرچه را که می‌خواهید عمل نمایید، بگویید. اگر اهل عمل نیستید، حرف بیهوده نزنید. «لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ»؛ و سپس یک تهدید بسیار مهمّی است که فرموده است: «کَبُرَ مَقْتًا عِنْدَ اللَّهِ أَنْ تَقُولُوا مَا لَا تَفْعَلُونَ»؛ می‌دانید که عالِم بی‌عمل و مدّعی بی‌حقیقت چه بلایی سر خودش می‌آورد؟ انسانی که ادّعا می‌کند و به امام حسین (علیه السلام) نامه می‌نویسد که شما بیایید، ما همه چیز داریم فقط شما را به عنوان امام کم داریم، ولی وقتی نائب امام حسین (علیه السلام) می‌آید، بیعت را می‌شکنند و او را تنها می‌گذارند. می‌دانید چه بدبختی برای خودتان درست کردید؟ «کَبُرَ مَقْتًا عِنْدَ اللَّهِ أَنْ تَقُولُوا مَا لَا تَفْعَلُونَ»؛ این کار شما آتش غضب خداوند متعال را مُشتعل می‌نماید. انسانی که حرف می‌زند ولی عمل نمی‌کند، قول می‌دهد ولی به قولش وفا نمی‌کند، این از نظر «مَقت» که به معنای غضب است، «کَبُرَ مَقْتًا عِنْدَ اللَّهِ» آن غضبی که نزد خداوند متعال است، از نظر غصب کار بسیار خطرناکی انجام می‌دهید، در حال بازی کردن با آتش هستید، در حال سرازیر کردن آتش خداوند به سوی خودتان هستید. «کَبُرَ مَقْتًا عِنْدَ اللَّهِ أَنْ تَقُولُوا مَا لَا تَفْعَلُونَ»؛ این‌که حرف بزنید، ولی به حرفتان عمل نکنید و یا قول بدهید ولی به قول‌تان وفا نکنید. این موجب غضب پروردگار عالَم خواهد بود.

 

مأموریت مشترک تمامی انبیاء الهی (سلام الله علیهم اجمعین)

انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) که معلّم و مزکّی هستند، در دو بُعد اثباتی و سَلبی هم تعلیم داده‌اند و هم در مقام تربیت دست بَشر را گرفته‌اند و آن‌هایی که دست‌شان را به دست پیامبران (سلام الله علیهم اجمعین) داده‌اند، آن‌ها را راه برده‌اند و از افتادن در لغزش‌گاه‌ها صیانت کرده‌اند. لذا انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) علی الاطلاق تمامی ۱۲۴ هزار پیامبر آمده‌اند تا امر به معروغ و نهی از منکر کنند. خوبی‌ها معروف است و آمده‌اند تا خوبی‌ها را به ما یاد بدهند، بدی‌ها منکر است و آمده‌اند تا بدی‌ها را هم به ما یاد بدهند؛ ولی تنها آموزش دادن را کافی ندانسته‌اند، بلکه دست‌گیری می‌کنند. «إِنَّا هَدَیْنَاهُ السَّبِیلَ إِمَّا شَاکِرًا وَ إِمَّا کَفُورًا[۹]»؛ ما اوّل راه را نشان می‌دهیم، آن‌هایی که به آدرس ما اهمیّت دادند و در خطّ ما آمدند، دست‌شان را می‌گیریم و همراه خود می‌بریم ولی آن‌هایی که کُفران نعمت می‌کنند و با داشتن آدرس بهشت، راه جهنّم را می‌روند را رها می‌کنیم. لذا فرموده است: «وَ لَقَدْ بَعَثْنَا[۱۰]» ما مبعوث کردیم «فِی کُلِّ أُمَّهٍ رَسُولًا» ما این دستورالعمل را برای هر پیامبری دادیم که «أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ». این عنوان کُلّی امر به معروف و نهی از منکر است. «أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ» همه‌ی شما از جانب همه‌ی انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) دعوت شده‌اید تا خداپرست باشید، بنده‌ی خداوند متعال باشید و از طاغوت هم بپرهیزید. هم از طاغوت نفس که فرموده است: «کَلَّا إِنَّ الْإِنْسَانَ لَیَطْغَى * أَنْ رَآهُ اسْتَغْنَى[۱۱]»، بزرگ‌ترین طاغوت انسان، نفس امّاره‌ی خودش است. اوّلین طغیان و تمرّد را نفس انجام می‌دهد و بَشر در برابر قانون خداوند و در برابر قوانین سعادت‌بخش قانون‌شکنی می‌کند و قانون‌گُریز است و زندگی در چارچوب قانون برای او دشوار است. چون محدودیّت است. لذا اجتناب از طاغوت که هم شامل طاغوت‌های بیرونی است و هم شامل طاغوت‌های درونی می‌شود که طاغوت‌های بیرونی را هم طاغوت درونی می‌سازد. بَشر خودش «ابن زیاد» درست می‌نماید،  بَشر خودش «یزید» درست می‌نماید، یزید از اوّل یزید نیست و شمر هم از اوّل شمر نیست، ولی این دنیاپرستی مردم کوفه باعث شد که شمر بتواند به این اندازه جنایت‌کار باشد و با مُشتی خرما قیام کردند تا پسر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را به قتل برسانند. این دنیاپرستی و هوا پرستی باعث شد تا شمر بتواند جنایتی به این صورت انجام بدهد و در تمام دنیا این گردن‌کلفت‌هایی که آمدند و این همه جنایت انجام دادند، تقصیر خودِ مردم است. «إِنَّ اللَّهَ لَا یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ[۱۲]». تا وقتی بَشر خودش را تغییر ندهد، خداوند متعال اوضاع را تغییر نخواهد داد. «أَنَّ اللَّهَ لَمْ یَکُ مُغَیِّرًا نِعْمَهً أَنْعَمَهَا عَلَى قَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ[۱۳]». ان‌شاءالله از امروز حواس‌مان باشد و هر روز یک چیزی از پیامبرمان (صلی الله علیه و آله و سلم) یاد بگیریم، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) کتاب‌ها و احادیث را برای ما گذاشته است، آیات قرآن کریم را برای ما توضیح داده است و دریای بی‌کرانی است و هر اندازه‌ای یاد بگیریم، تمام‌شدنی نیست. هر روز یک چیز یاد بگیریم و نمره به دست بیاوریم و به یک چیزی عمل کنیم که خودمان را ساخته باشیم و تحت تربیت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) قرار گرفته باشیم. خودمان هم باعث بشویم تا فرزندان‌مان از ما یک چیزی یاد بگیرند و آن‌ها را تشویق کنیم تا روزی یک کار که خداوند می‌پسندد، برای خودشان ذخیره نمایند.

روضه ورود حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) به سرزمین کربلا

امروز، روز دوّم ماه محرّم الحرام است و روز دوّم، روز ورود آل‌الله به سرزمین پُربلای کربلاست. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) با قشون خودشان در مسیر صفّین بودند. به سرزمین کربلا رسیدند. حضرت خسته بودند و خوابشان برد. با گریه و فغان از خواب بیدار شدند و مدام می‌فرمودند: «مالی والآلُ زیاد»؛ گفتند: یا امیرالمؤمنین (علیه السلام)! خداوند شما را نگریاند. چه شده است که دل‌تان شکسته است و اشک‌تان جاری شده است و ناله‌ی شما بلند شد؟ فرمودند: در عالَم رؤیا دیدم که ای بیابان پُر از خون شده است، دریای خون است. حسین من در این دریا دست و پا می‌زند. اما هیچ کسی به داد او نمی‌رسد و هیچ کسی کمک او نمی‌کند. می‌گویند وقتی کاروان سیدالشهدا (علیه السلام) به این سرزمین رسید، دل‌ها گرفت. خصوصاً امان از دل زینب (سلام الله علیها) . سیدالشهدا (علیه السلام) از کسی که در آن‌جا مشغول کار بودند، پرسیدند: ای مرد! نام این سرزمین چه چیزی است؟ عرض کرد: آقا این‌جا عمورا است. فرمودند: نام دیگری دارد؟ پاسخ داد: نینواست. فرمودند: نام دیگری هم دارد؟ عرض کرد: این جا کربلاست. حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) فرمودند: «اَللَّهُمَّ إِنِّی أَعُوذُ بِکَ مِنَ اَلْکَرْبِ وَ اَلْبَلاَءِ[۱۴]»؛ ولی می‌گویند حضرت زینب (سلام الله علیها) جلو آمدند و به امام حسین (علیه السلام) فرمودند: حسین جان! این‌جا کجاست؟ غمِ عالَم بر دلم فرو ریخت. حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) به حضرت اباالفضل (علیه السلام) و حضرت علی اکبر (علیه السلام) دستور دادند که بارها را بیندازید، خیمه‌ها را برپا کنید، «هذا مصارع عشاق[۱۵]»، این‌جا بناست که تنها بی‌سَر شود، این‌جا مَذبح است، این‌جا محل کُشتار است، این‌جا اطفال ما را می‌کُشند. این روزی است که امام حسین (علیه السلام) دستور می‌دهند و یاران و محارم حضرت زینب (سلام الله علیها) اطراف بی‌بی را می‌گیرند و ایشان را از محمل پیاده می‌کنند. اما روز یازدهم کسی نبود که ناموس پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را سوار بر محمل نماید. حضرت زینب (سلام الله علیها) خودش مانند شیر غُرّیدند و جلوی این گرگ‌ها را گرفتند که دست‌ به دختران پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نزنند. می‌گویند همه را سوار کرد، اما کسی نبود که حضرت زینب (سلام الله علیها) را سوار کند. حضرت زینب (سلام الله علیها) برگشتند و نگاهی به نَهر علقمه کردند و صدا زدند: عبّاس من! کجا هستی؟

لا حول و لا قوّه الّا بالله العلیّ العظیم

اَلا لَعنَتُ الله عَلی القُومِ الظّالِمین

دعا

خدایا! به حقیقت حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) و شهدای کربلا (سلام الله علیهم اجمعین) ما را ببخش و بیامرز.

خدایا! نکبت‌هایی که بر اثر گناهان پیش می‌آید، همه را زائل بفرما.

بارالها! پروردگارا! با عدل خود با ما رفتار نفرما و با فضل و کَرمَت با ما رفتار بفرما.

خدایا! خیر و برکتت را بر زندگی مردم ما نازل بگردان.

خدایا! امام‌زمان ما (ارواحنا فداه) را برسان.

خدایا! نائب امام‌زمان ما (ارواحنا فداه) را محافظت بفرما.

خدایا! نسل جوان ما را به سامان برسان.

خدایا! حاجات این جمع، حوائج ملتمسین، متوقّعین و عزیزانی که با ما عهد دعا دارند، حوائج مورد نظر را برآورده بفرما.

خدایا!  به انکسار حضرت زینب (سلام الله علیها)، به قلب شکسته‌ی بی‌بی قسمت می‌دهیم که همه‌ی مریض‌ها و مریض‌های مورد نظر را عاجلاً شفا عنایت بفرما.

غفرالله لنا و لکم

والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم


[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ الی ۲۸٫

[۲] سوره مبارکه عنکبوت، آیه ۶۴٫

«وَ مَا هَٰذِهِ الْحَیَاهُ الدُّنْیَا إِلَّا لَهْوٌ وَ لَعِبٌ ۚ وَ إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَهَ لَهِیَ الْحَیَوَانُ ۚ لَوْ کَانُوا یَعْلَمُونَ».

[۳] سوره مبارکه الرّحمن، آیات ۲۶ و ۲۷٫

[۴] بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار علیهم السلام، جلد ۷۵، صفحه ۶۷.

«قَوْلُهُ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ: اَلدُّنْیَا دَارُ مَمَرٍّ وَ اَلْآخِرَهُ دَارُ مَقَرٍّ فَخُذُوا مِنْ مَمَرِّکُمْ لِمَقَرِّکُمْ وَ لاَ تَهْتِکُوا أَسْتَارَکُمْ عِنْدَ مَنْ یَعْلَمُ أَسْرَارَکُمْ وَ أَخْرِجُوا مِنَ اَلدُّنْیَا قُلُوبَکُمْ قَبْلَ أَنْ تَخْرُجَ مِنْهَا أَبْدَانُکُمْ فَفِیهَا اُخْتُبِرْتُمْ وَ لِغَیْرِهَا خُلِقْتُمْ إِنَّ اَلْجِنَازَهَ إِذَا حُمِلَتْ قَالَ اَلنَّاسُ مَا ذَا تَرَکَ وَ قَالَتِ اَلْمَلاَئِکَهُ مَا ذَا قَدَّمَ فَقَدِّمُوا بَعْضاً یَکُنْ لَکُمْ وَ لاَ تُؤَخِّرُوا کُلاًّ یَکُنْ عَلَیْکُمْ».

[۵] سوره مبارکه ملک، آیه ۱۴٫

[۶] سوره مبارکه جمعه، آیات ۱ و ۲٫

[۷] سوره مبارکه نحل، آیه ۷۸٫

«وَ اللَّهُ أَخْرَجَکُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهَاتِکُمْ لَا تَعْلَمُونَ شَیْئًا وَ جَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصَارَ وَ الْأَفْئِدَهَ ۙ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ».

[۸] سوره مبارکه صف، آیات ۲ و ۳٫

[۹] سوره مبارکه انسان، آیه ۳٫

[۱۰] سوره مبارکه نحل، آیه ۳۶٫

«وَ لَقَدْ بَعَثْنَا فِی کُلِّ أُمَّهٍ رَسُولًا أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ ۖ فَمِنْهُمْ مَنْ هَدَى اللَّهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ حَقَّتْ عَلَیْهِ الضَّلَالَهُ ۚ فَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانْظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَهُ الْمُکَذِّبِینَ».

[۱۱] سوره مبارکه علق، آیات ۶ و ۷٫

[۱۲] سوره مبارکه رعد، آیه ۱۱٫

«لَهُ مُعَقِّبَاتٌ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ یَحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ ۗ إِنَّ اللَّهَ لَا یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّىٰ یُغَیِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ ۗ وَ إِذَا أَرَادَ اللَّهُ بِقَوْمٍ سُوءًا فَلَا مَرَدَّ لَهُ ۚ وَ مَا لَهُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَالٍ».

[۱۳] سوره مبارکه انفال، آیه ۵۳٫

«ذَٰلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ لَمْ یَکُ مُغَیِّرًا نِعْمَهً أَنْعَمَهَا عَلَىٰ قَوْمٍ حَتَّىٰ یُغَیِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ ۙ وَ أَنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ».

[۱۴] لهوف، جلد ۱ ، صفحه ۷۰ (وَ قَالَ اَلرَّاوِی: وَ قَامَ هِلاَلُ بْنُ نَافِعٍ اَلْبَجَلِیُّ فَقَالَ وَ اَللَّهِ مَا کَرِهْنَا لِقَاءَ رَبِّنَا وَ إِنَّا عَلَى نِیَّاتِنَا وَ بَصَائِرِنَا نُوَالِی مَنْ وَالاَکَ وَ نُعَادِی مَنْ عَادَاکَ. قَالَ: وَ قَامَ بُرَیْرُ بْنُ خُضَیْرٍ فَقَالَ وَ اَللَّهِ یَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ لَقَدْ مَنَّ اَللَّهُ بِکَ عَلَیْنَا أَنْ نُقَاتِلَ بَیْنَ یَدَیْکَ وَ تَقَطَّعَ فِیکَ أَعْضَاؤُنَا ثُمَّ یَکُونَ جَدُّکَ شَفِیعَنَا یَوْمَ اَلْقِیَامَهِ . قَالَ: ثُمَّ إِنَّ اَلْحُسَیْنَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَامَ وَ رَکِبَ وَ سَارَ وَ کُلَّمَا أَرَادَ اَلْمَسِیرَ یَمْنَعُونَهُ تَارَهً وَ یُسَایِرُونَهُ أُخْرَى حَتَّى بَلَغَ کَرْبَلاَءَ وَ کَانَ ذَلِکَ فِی اَلْیَوْمِ اَلثَّانِی مِنَ اَلْمُحَرَّمِ فَلَمَّا وَصَلَهَا قَالَ مَا اِسْمُ هَذِهِ اَلْأَرْضِ فَقِیلَ کَرْبَلاَءُ فَقَالَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ اَللَّهُمَّ إِنِّی أَعُوذُ بِکَ مِنَ اَلْکَرْبِ وَ اَلْبَلاَءِ ثُمَّ قَالَ هَذَا مَوْضِعُ کَرْبٍ وَ بَلاَءٍ اِنْزِلُوا هَاهُنَا مَحَطُّ رِحَالِنَا وَ مَسْفَکُ دِمَائِنَا وَ هُنَا مَحَلُّ قُبُورِنَا بِهَذَا حَدَّثَنِی جَدِّی رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ فَنَزَلُوا جَمِیعاً وَ نَزَلَ اَلْحُرُّ وَ أَصْحَابُهُ نَاحِیَهً وَ جَلَسَ اَلْحُسَیْنُ عَلَیْهِ السَّلاَمُ یُصْلِحُ سَیْفَهُ).

[۱۵] بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار علیهم السلام، جلد ۴۱، صفحه ۲۹۵.

«یج، [الخرائج و الجرائح] ، رُوِیَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ عَنْ أَبِیهِ عَلَیْهِمَا السَّلاَمُ قَالَ: مَرَّ عَلِیٌّ عَلَیْهِ السَّلاَمُ بِکَرْبَلاَءَ فَقَالَ لَمَّا مَرَّ بِهِ أَصْحَابُهُ وَ قَدْ اِغْرَوْرَقَتْ عَیْنَاهُ یَبْکِی وَ یَقُولُ هَذَا مُنَاخُ رِکَابِهِمْ وَ هَذَا مُلْقَى رِحَالِهِمْ هَاهُنَا مُرَاقُ دِمَائِهِمْ طُوبَى لَکِ مِنْ تُرْبَهٍ عَلَیْهَا تُرَاقُ دِمَاءُ اَلْأَحِبَّهِ وَ قَالَ اَلْبَاقِرُ عَلَیْهِ السَّلاَمُ خَرَجَ عَلِیٌّ یَسِیرُ بِالنَّاسِ حَتَّى إِذَا کَانَ بِکَرْبَلاَءَ عَلَى مِیلَیْنِ أَوْ مِیلٍ تَقَدَّمَ بَیْنَ أَیْدِیهِمْ حَتَّى طَافَ بِمَکَانٍ یُقَالُ لَهَا اَلْمقدفان فَقَالَ قُتِلَ فِیهَا مِائَتَا نَبِیٍّ وَ مِائَتَا سِبْطٍ کُلُّهُمْ شُهَدَاءُ وَ مُنَاخُ رِکَابٍ وَ مَصَارِعُ عُشَّاقٍ شُهَدَاءَ لاَ یَسْبِقُهُمْ مَنْ کَانَ قَبْلَهُمْ وَ لاَ یَلْحَقُهُمْ مَنْ بَعْدَهُمْ».