«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْری * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی‏»[۱]

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَ الصَّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِین طَبِیبِنَا حَبِیبِنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّه مَوْلَانَا بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحْبَتَهُ وَ نُصْرَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ»

مذمت یأس و نا امیدی

بر اساس راهنمایی های قرآن کریم بشر نقطه ضعف هایی دارد که این نقطه ضعف ها او را ناتوان می کند، و در اثر ناتوانی در برابر حوادث شکست می خورد، احساس پوچی می کند، احساس بی حمایتی می کند، پشت خودش را خالی می بیند، نتیجه بعد از شکست ها برای کسانی که برای خودشان پناهگاهی ندارند «یأس و نا امیدی» است. مثلا می گویند دیگر نمی شود کاری کرد.

انسان مأیوس تسلیم حوادث می شود، بنا بر حوادث در خود روحیه ای نمی بیند؛ یک تاجر ورشکسته اگر روحیه داشته باشد سراغ مردم می رود، سراغ این و آن می رود، توسلات می کند، طلبکار های خود را بنحوی راضی نگه می دارد تا دوباره اوضاع بر وفق مراد شود و دوباره جان بگیرد و عزت از دست رفته خود را به دست بیاورد.

اما همان تاجر ورشکسته اگر مأیوس باشد جز آنکه فرار کند یا اینکه خود را مخفی کند و یا اینکه متوسل به دروغ و فریب و کلک و دزدی و غارت و غیره شود بدبختی های موجود را دوچندان می کند.

انسان مأیوس بدبختی خود را رفع نمی کند، بلکه بدبختی خود را اضافه می کند.

کسی که آلوده شده، اگر مأیوس باشد پیش خود می گوید دیگر از ما گذشته است، ما که دیگر آبرویمان رفته؛ پس از آن دیگر هر کاری که به او بگویند انجام می دهد؛ این «یأس» از بلاهایی است که هیچ بلایی مثل او نیست و شایان ذکر است که بگوییم که یأس از گناهان کبیره است، نا امیدی با هیچ گناه کبیره ای قابل مقایسه نیست، نا امیدی از زنا بدتر است، از قتل بدتر است، از قتل پیامبران هم بدتر است. بر حسب روایتی «یأس» از رحمت خدا که انسان مأیوس شود و دیگر هیچ قدمی برای جبران بدبختی ها و گناهان خود برندارد و پیش خود بگوید حالا دیگر از سر ما گذشته است، همچین کسی گناه یأس اش برابر قتل هفتاد پیامبر است.

خدا کرمی که کرده است این است که یأس را جزو گناهان بزرگ و بلکه بزرگترین گناهان قرار داده تا ما یک نور ضعیفی در دلمان ایجاد شود و خودمان را با دست خودمان بدبخت تر نکنیم و تلاش کنیم که مشکلاتمان را جبران کنیم.

بزرگواری حضرت یوسف علیه السلام

سوره ی یوسف سوره ی اهل بیت علیهم السلام است، سوره ی یوسف سوره ی امام زمان ارواحنا فداه است، سوره ی یوسف سوره ی مدیران و مسئولان است، سوره ی یوسف سوره ی طائبان است، سوره ی یوسف سوره ی صابران است، سوره ی یوسف سوره ی مجاهدان در جهاد اکبر است، خدا چه یوسفی ساخت، و به این یوسف چه عزتی داد، حضرت یوسف علیه السلام برای رهبران و زمامداران الگوست، برای جوانها الگوست، برای بلا دیده ها الگوست، برای احب سِرها الگوست، برای کسانی که می خواهند ضرفیت داشته باشند و بدی افراد را با هر مقدار که بوده است با خوبیِ خود جواب بدهند الگوست.

چه گذشتی! چه عفوی! چه کرامت اخلاقی ای! چه بزرگواری ای! یک بار به روی برادران خود نیاورد که چرا با من این کارها را کرده اید، وقتی برادرهای حضرت یوسف علیه السلام آمدند و نمی دانستند عزیز مصر همان حضرت یوسف علیه السلام است که آنها او را به چاه انداخته اند، ولی حضرت یوسف علیه السلام آنها را می شناخت.

گاهی ما امام زمان مان ارواحنا فداه را دیده ایم و نشناخته ایم، ان شاء الله زمانی که ظهور آن حضرت را ببینیم و جمال آن حضرت را نگاه کنیم به یکدیگر می گوییم آیا در یاد داری که ما در کربلا این آقا را دیده بودیم؟ آیا در یاد داری در جمکران این آقا را دیده بودیم؟ آیا در یاد داری در مشهد این آقا را دیده بودیم؟ آیا در یاد داری که در فلان کار خیر ایشان هم تشریف داشتند؟

قرآن کریم می فرماید: اینها یوسف را نمی شناختند «وَجَاء إِخْوَهُ یُوسُفَ فَدَخَلُواْ عَلَیْهِ فَعَرَفَهُمْ وَهُمْ لَهُ مُنکِرُونَ»[۲] ولی یوسف آنها را می شناخت، چون می شناخت با اینها خیلی خصوصی برخورد کرد، برد در اندرونی و از آنها پذیرایی کرد، اینها نگاه می کردند و پیش خود می گفتند چقدر این آقا آشنا بنظر می رسد، چشم و ابرویش برای یکی جلب نذر می کرد، یکی سیما، یکی مو، یک قد، نگاه می کردند و بهتشان می زد، به هم نگاه می کردند و پیش خود می گفتند این مرد چقدر شبیه یوسف است، بالاخره یکی از آنها طاقتش تمام شد و گفت آیا تو یوسف هستی؟ «قَالُواْ أَإِنَّکَ لَأَنتَ یُوسُفُ»[۳] آنگاه حضرت فرمودند «قَالَ أَنَاْ یُوسُفُ وَهَـذَا أَخِی قَدْ مَنَّ اللّهُ عَلَیْنَا إِنَّهُ مَن یَتَّقِ وَیِصْبِرْ فَإِنَّ اللّهَ لاَ یُضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ»[۴]  بله من یوسف هستم و این هم برادر من است که کنار خود نشانده ام و آن هم برادرم است، خدای عزوجل بر ما منت نهاده است، اینها تا فهمیدند این همان یوسفی است که این ها وجودش را در خانه ی خودشان تحمل نمی کردند، ولی حالا او سرپرست همه ی خانه ها شده و حالا خدا این ها را هم محتاج درب خانه ی یوسف کرده، و احتیاج این ها را اینجا آورده است، نه اینکه محبت آنها را به اینجا بیاورد.

اینها وقتی این صحنه را دیدند عرق کردند، حیا کردند، خاطره گذشته ها این ها را دق کُش می کرد، به قدری این ها خجل بودند یکی از این ها گفت: جناب یوسف! می شود از شما درخواست کنیم که شما تشریف ببرید پیش زن و بچه ی تان بنشینید؟ حضرت یوسف علیه السلام فرمودند: مگر از وجود من رنج می برید؟ گفتند: نه! خجالت می کشیم. ما با شما چه کردیم و شما چگونه به ما محبت می کنید، داریم از خجالت آب می شویم. حضرت یوسف علیه السلام فرمودند: نه! شما بر من منت دارید، تا شما نیامده بودید هویت من مشخص نبود، این ها فکر می کنند من بچه سر راهی هستم و آمده هم یک مرتبه برای این ها عزیز مصر شده ام. آمدن شما نشان می دهد من پدر دارد، من پیغمبر زاده ام، آمدن شما به من عزت داده است، من بر شما منت دارم، شما منتی بر من ندارید…

این را می گویند آقا! این را می گویند بزرگ!

آیا برای شما هم شده زمانی کسی به شما بدی کرده باشد ولی شما دستتان به دهانتان برسد یا دستتان به جایی بند باشد و او محتاج شما شود، با بزرگی او را بزرگ کنید و کاری کنید که او از گذشته خود خجل نشود؟

صفات خدا رنگ خداست، اگر بخواهید زیبا شوید، خوش رنگ شوید، بهترین رنگ، رنگِ خداست! رنگِ خدا چیست؟ رنگِ خدا صفاتِ اوست که بیشترینِ آنها در دعای جوشن کبیر آمده و دعای مشلول و مجیر و مستشیر هم خیلی مهم است، این ها همه أسماء و صفات خداوند عزوجل است، لذا خواندن آن ها به ما شوق می دهد تا از خدا بخواهیم از صفات خود به ما عطاء کند، یک مقداری از این خوبی ها و زیبایی ها و بزگواری هایی که دارد به ما هم عطاء کند، آرزوی هر شخصی است که صفات خوب داشته باشد، بزرگمنش و مطلوب باشد، محبوب باشد و در دل ها جای بگیرد.

تبدیل کننده ی بدی ها به خوبی ها

یکی از صفاتی که ما در دعاها می خوانیم، خداوند متعال «حَسَنَت تَجاوُز» است، یکی از صفات او «کریم الغَفر» است، یکی از صفات او «کریم العَفو» است، اینها خیلی مهم است.

خدا «غفار» است، یعنی گناه را می بخشد، این رسوایی ما را می پوشاند و نمی گذارد ما بی آبرو بشویم، اما «حَسَنَت تَجاوُز» «کریم العَفو» معانی دیگری دارد، خدای متعال نه تنها می بخشد، بلکه با کسی که آمده و با خدا رفیق شده، سوء سابقه ی او را به حساب نمی آورد، الان کسی زندان رفته باشد، سابقه ی دزدی داشته باشد، سابقه ی هیزی داشته باشد، سابقه ی سیاسی داشته باشد، در هر اداره ای برود و بخواهد در آنها استخدام شود، می گویند ابتدا گواهی عدم سوء پیشینه بیاور. اگر در سابقه اش یک نقطه ضعف باشد هیچ اداره ای او را قبول نمی کند، می گویند این فرد قبلا رشوه گرفته است، این شخص قبلا دزدی کرده است، او سابقا کسی را مورد ضرب و شتم قرار داده، این سابقا فلان گناه را انجام داده است، چون سابقه ی آن فرد بد است هیچ جا او را راه نمی دند.

اما خدای عزوجل اینگونه نیست، خدای کریم آن سابقه را برمی دارد، به جای آن سابقه چه کاری انجام می دهد؟ « فَأُوْلئِکَ یُبَدِّلُ اللّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ »[۵] خدا هم می بخشد و هم آن گناه را محو می کند و هم به جای آن گناه حسنه می نویسد. در صورتی که ما امید به خدا داشته باشیم و به امید او توبه کنیم، خدا بدی های ما را به خوبی ها تبدیل می کند.

این صفت حضرت یوسف علیه السلام که نه تنها خجالتشان نداد، بلکه به این ها پر و بال داد، اینها را بزرگشان کرد، خودش را بدهکار اینهایی کرد که او را کتک زدند، به چاه انداختند، گرفتارش کردند، چهل سال فراق پدر را بر او تحمیل کردند، پدر او را در فراغش پیر کردند. حضرت یوسف علیه السلام این ها را بزرگشان کرد، به همه این ها پر و بال و روحیه داد، خود را بدهکار آنها جلوه داد، این صفت، صفتِ خداست!

در سوره مبارکه ی یوسف این آیه را ملاحظه بقرمایید: « یَا بَنِیَّ اذْهَبُوا فَتَحَسَّسُوا مِنْ یُوسُفَ وَأَخِیهِ وَلَا تَیْأَسُوا مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِنَّهُ لَا یَیْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْکَافِرُونَ »[۶] فرمودند که وقتی انسان خانه نشین می شود، وقتی انسان زانو بغل می کند، وقتی انسان به اینجا و آنجا مراجعه نمی کند، دلیل بر این است که دیگر از کار افتاده است، این یأس پیدا کرده و یأس انسان را زمین گیر می کند، یأس انسان را خانه نشین می کند، یأس انسان را راکد می کند، یأس انسان را دلمرده می کند، یأس خیلی بد است.

حضرت یعقوب علیه السلام در آن قحطی و پریشانی که همه را گرفته بود، حتی پیغمبری مثل یعقوب علیه السلام آهی در بساط نداشتند، خوب این فقر دو نوع برخورد دارد: یکی این که فقی مأیوس می شود و می گوید دیگر نمی شود کاری کرد، حالا می رود دزدی می کند، قاچاق می کند، تمام این کارها از یأس سرچشمه می گیرد، فکر می کند نمی تواند کارِ خوبی انجام دهد، فکر می کند دیگر در جامعه هیچ جایگاهی ندارد، چون مأیوس است از اینکع دری بر روی او باز شود، یک خیری، یک رحمتی، یک گنج حلالی بدست بیاورد، دست به حرام می زند. تمام محرماتی که انسان به این محرمات آلوده می شود، یک جزء آن یأس از خوبی ها است. بچه ای که جوان شده احتیاج به زن دارد، اگر امید به حلالِ آن داشته باشد سراغ حرامِ آن نمی رود، چون از حلالِ آن نا امید است سراغِ حرام می رود. خلافکاری قالباً یاس از کارهای درست است، لذا این هایی که می گویند ما نمی توانیم کاری کنیم باید بیگانه بیاید، این ها خیلی به اسلامِ قرآن توجه نمی کنند.

خدای متعال می فرماید شما از حرام چشم بپوشانید من را دارید، « وَمَن یَتَّقِ اللَّهَ یَجعَل لَهُ مَخرَجًا »[۷]

توصیه ای از مرحوم شیخ حسن علی نخودکی به امام راحل رضوان الله تعالی

این توصیه ی مرحوم شیخ حسن علی نخودکی به امام راحل رضوان الله تعالی علیه که همراه مرحوم آیت الله سید احمد خوانساری اعلی الله مقام الشریف (من این را هم خودم از زبان آیت الله العظمی بهجت رحمت الله شنیدم، و هم در کتاب الکلام یجر الکلام برای مرحوم حاج سید احمد زنجانی پدر بزرگوار مرجع بزرگوارمان آیت الله شبیری که از مراجع موجود است نوشتند) مرحوم امام به همراه مرحوم حاج سید احمد زنجانی به زیارت امام رضا علیه السلام رفته بودند، این دو بزرگوار خیلی با هم رفیق و صمیمی بودند، امام یک بار در طول رفاقت و مصاحبت با ایشان جلوتر از آقا سید احمد راه نیفتاده است، چون سن آن بزرگوار بیشتر از امام بود «وَقِّروا کِبارَکُم» ما کمی خدای ناخواسته کبرمان بیشتر شود از پدرمان هم جلوتر می افتیم، بعضی ها اینگونه هستند، از پدرشان جلوتر می افتند، در غذا خوردن صبر نمی کنند پدر بنشیند، سریع شروع می کنند، این بزرگی و کوچکی از بین برود یک درِ رحمتی بر روی مردم بسته شده است، انسان اگر به بزرگتر ها احترام نکند خدای عزوجل به او احترام نمی کند، امام حکیم بود، امام عارف بود، امام فقیه بود، مرحوم حاج سید احمد زنجانی هم فقیه بود، ولی امام ابعادی داشتند که او نداشت، اینکه حالا چند اصطلاح بلد است و چند علم بیشتر از او بلد است مانع این نبود که ادب و تواضع از بین برود، بیایید ما هم نسبت به هم همینگونه باشیم، هرچه بزرگتر باشیم باید ادب و تواضع مان بیشتر باشد، مرحوم امام رحمه الله علیه از حاج سید احمد یک بار هم جلو نیفتاد.

مرحوم آقا سید حسین قاضی از اوتاد و اولیای الهی بود، مرحوم آقا سید حسین قاضی یک روضه ای داشت، مرحوم امام و حاج سید احمد به روضه ی مرحوم آقا سید حسین قاضی می رفتند، ابتدا حاج سید احمد با اسرارِ امام وارد می شدند، بعد از ایشان امام وارد می شدند، همه جا همینگونه بود، لذا مشهد هم با هم رفته بودند، حضرت امام به حاج سید احمد گفته بودند که برویم و از شیخ حسنعلی علم کیمیا بگیریم، با هم نزد شیخ حسنعلی رفتند و عرضه داشتند ما آمده ایم به ما علم کیمیا بدهید، آقای بهجت می فرمودند استاد ما (مرحوم آقای قاضی را می فرمودند) علم کیمیا بلد بود، اما دوست نداشت دنبال علم کیمیا باشد، می فرمودند علم کیمیا چیست؟ آن چیز که دلِ انسان را کیمیا می کند بندگی است، دنبال بندگی باشید، این کیمیا به چه درد شما می خورد؟ دوست نداشت کسی دنبال این چیزها برود. اینها (مرحوم امام و حاج سید احمد) رفته بودند نزد شیخ حسنعلی و عرضه داستند که به ما علم کیمیا بدهید، حاج شیخ حسنعلی فرموده بودند که یک شرط دارد و آن این است که از این علم برای دنیایتان استفاده نکنید، جز برای خدا از این علم استفاده نکنید، امام فرموده بودند اطمینانی نیست، ما اگر این علم را بدانیم چه بسا بخواهیم برای توسعه زندگی مان از این علم استفاده کنیم، اطمینانی نیست، ما این قول را نمی دهیم، مرحوم حسنعلی فرموده بودند حال که صداقت به خرج دادید، من چیزی به شما می آموزم که از کیمیا برای شما بهتر باشد، آن چیزی که به نظر مرحوم حاج شیخ حسنعلی نخودکی از کیمیا بهتر بوده است، این است که بعد از هر نماز واجب سه مرتبه سوره ی توحید را بخوانید که این سفارش مرحوم میرزا جواد آقای ملکی تبریزی هم هست، به هر بهانه ای سوره ی توحید را بخوانید، برادران این نماز آقا امیرالمؤمنین علیه السلام فوق العاده است، آقا چه دعایی بعد از این نماز است، نماز امیرالمؤمنین علیه السلام چهار رکعت است، در هر رکعت پنجاه «قُل هُوَ الله»[۸] دارد، ببینید چرا این نماز ها این اندازه «قُل هوَ الله» دارد؟ چون این شناسنامه خداست، خدا هم توحید را به ما می گوید، خدا شریک ندارد، چشم به هیچ کس ندوزید، یک قدرت است، یک اراده است، او را ببینید، دیگران را در دلتان راه ندهید، او را ببینید، دوم اینکه « الله الصَّمَد»، این صمدیت خدا، مقصدت خدا باشد، به هر چیزی غیر از خدا رو بیاوری باطل است، ناکام و نا امید می شوی، « خَابَ الْوَافِدُونَ عَلَى غَیْرِکَ »[۹] هر کسی به غیر از تو وارد شد پشیمان شد، به هر کسی پناه ببری پشیمانت می کند، یک پناهگاه بیشتر نداری و آن هم خداست، البته «صَمَد» معانی دیگری هم دارد، اما بنده «صَمَد» را به کمک زیارت حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام که در زیارت بالای سر که می نشینیم می گویید: « اللهمَّ الیکَ صَمَدهُ من غیری»  خدایا آمده ام پیش امام رضا علیه السلام، ولی امام رضا علیه السلام بلدچی تو است، آمده ام تو را ببینم ها، مقصد من تویی، امام را علیه السلام راهنمای من است، امام رضا علیه السلام بلدچی من است، امام رضا علیه السلام آبرودار من است، خودم آبرو نداشتم آمدم با یک آبرودار به تو برسم…

مقصود من از کعبه و بتخانه تویی             مقصود تویی کعبه و بتخانه بهانه ست

لذا سوره توحید جزو اسرار عالم خلقت است، حاج شیخ حسنعلی هم فرموده بودند سه بار سوره توحید و سه مرتبه صلوات بر محمد و آل محمد، و سه مرتبه این آیه « وَمَن یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَل لَّهُ مَخْرَجًا وَیَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لَا یَحْتَسِبُ وَمَن یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِکُلِّ شَیْءٍ قَدْرًا »[۱۰] ای کاش وقت داشتیم تفسیر این چند جمله را برایتان می گفتم، اما ترجمه را محضرتان تقدیم می کنم: هر کسی تقوا پیشه کند، خلاف نکند، ظلم نکند، بد اخلاقی نکند، ایضاء مؤمن نکند، عبادت هایش را ترک نکند، هر کسی خودش را از حرام نگه دارد، این انجام واجبات و ترک محرمات حداقل تقوا است، شما اگر در واجباتتان قرص و محکم بودید، در محرمات هم پرهیز جدی داشتید، «یَجعَل» چه کسی «یَجعَل»؟ خدا؛ این فاعِلِ «یَجعَل» خودِ خداست، « وَ مَن یَتَّق الله » کسی که حریم خدا را حفظ کند، تقوای الله را داشته باشد، خدا خودش برای او درِ بسته را باز می کند. به دربان نمی گوید درب را باز کن، خودِ خدا درب را باز می کند، هرجا گیر کردی، هرجا در به رویت بسته بود او را صدا بزن.

خدای عز وجل را وکیل خود بدانیم

ملکه مصر همه ی درب ها را به روی یوسف پیامبر علیه السلام بست، و دری نمانده بود که از آنجا خارج شود، چه کسی در را باز کرد؟ خدا

کسی که خدا دارد پشت درِ بسته نمی ماند، هرجا پشت در بسته ماندیم معلوم می شود که با خدا کاری نداشتیم

معلوم می شود که با خدای عزوجل کاری نداشتیم که در به رویمان بسته شده، «یَجعَل لَهُ مَخرَجا» در بسته را خدا خودش باز می کند، « وَ یَرزُقُ» یکی اینکه بن بست را بر می دارد، درِ بسته را بر می دارد، قفل را خدا بار می کند، اگر کار هایت قفل شده، مفتاح آن دست خداست، خدا در را باز می کند، دیگر چه کاری می کند؟ نه تنها در را باز می کند، از این انبار و خزینه اش نیز جیب تو را نیز پر می کند، « وَیَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لَا یَحْتَسِبُ » از جاهایی درآمد پیدا می کنی، روزی حلال پیدا می کنی که حسابش را نکرده بودی، حتی به فکرت هم نمی آمد، حتی خوابش را هم ندیده بودی.

« وَیَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لَا یَحْتَسِبُ » امتی که این قرآن را دارد پیش امریکا، پیش اروپا خودش را ذلیل می کند؟ آیا این آیات دروغ است؟ تقوا داشته باشید، احتیاجی به کافر و بیگانه ندارید، خدا صریح قول داده است که می دهد، این کاری به سیاسیون ندارد، قرآن را که قبول دارید، تقوا داشته باشید نیازی به بیگانه ندارید، هر کس نیاز به بیگانه دارد برای این است که خدا را در نظر ندارد و خدا او را رها کرده، بیگانه ها هم شده اند خدای آنها، «وَ یَرزُقهُ مِن حَیثُ لا یَحتَسِب» خدای عزوجل از خزائن خودش رزق او را اعم از هر چه که لازم است، اگر آبرو لازم دارد، چون آبرو رزق است، نماز شب رزق است، روزه ی ماه مبارک رمضان رزق است، خیلی ها آرزو دارند و نمی توانند روزه بگیرند و حسرت می خورند، این رزق است، معیشت هم رزق است، انسان بتواند خود را سیر نگه دارد رزق است، رفیق خوب رزق است، استاد خوب رزق است، عالِمِ خوب رزق است، خدا برایت می بارد. «وَ یَرزُقهُ» خدا رزق او را می دهد، از کجا؟ از جایی که او حسابش را نمی کرد، «وَ یَرزُقهُ مِن حَیثُ لا یَحتَسِب»

« وَ مَن یَتَوَکَّل عَلی اللهَ فَهُوَ حَسبُهُ » و کسی که توکل می کند به خدا، دیده اید کسی که می خواهد به دادگاه برود (آن هم دادگاه هایی که هزار طور مسئله دارد) اگر خودش کار را وارد نباشد می گویند برو وکیل بگیر، اگر تو بروی پیروز نمی شوی، چون نمی دانی چطور دفاع کنی نمی توانی پیروز شوی، خدای عزوجل می فرماید تو که آنطور وکیل می گیری، بیا من را وکیل بگیر، من خودم حاضرم وکیل تو شوم، تو که کم آوردی و خودت نمی توانی خودت را اداره کنی، خوب امورت را به من واگذار کن، من را وکیل خودت قرار بده… ببینید چه خدایی داریم، خدا از خجالت می خواهد بمیرد.

این خدای بزرگ این اندازه با ما خصوصی است، خودش پیشنهاد می کند، می گوید من را وکیل قرار بده، کارهایی که تو نمی توانی انجام بدهی من برای تو انجام می دهم، « وَ مَن یَتَوَکَّل عَلی اللهَ فَهُوَ حَسبُهُ » نمی گوید ملائکه ام، می گوید اگر من را وکیل خودت قرار دهی، خودِ خدا کفایتت می کند، « فَهُوَ حَسبُهُ » « إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ » یک دنیا پیام در این آیه است، « إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ » باران آمد، سیل آمد، مزرعه را برد، به امید بیگانه نشستید؟ حالا ارز اینطور شد… پولمان از ارزش افتاد، درهای زیادی میشد به رویمان باز شود، دیر شد، برای تو دیر شد، برای خدا هیچ چیزی دیر نمی شود، « إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ » هیچ وقت خدای عزوجل در کارش نارسایی ندارد، خدا بر کارها مسلط است.

گذشته من و تو از دستمان رفت نباید آلوده می شدیم، اما شدیم! نباید مخالفت خدا را می کردیم، اما کردیم! نباید متابعت شیطان را می کردیم، اما کردیم! نباید هوی را بر خودمان مسلط می کردیم، اما کردیم!

اگر این کارها را کردیم و با دهان روزه در خانه ی خدا نشسته ایم و پیام های خدا را مخابره می کنیم و مجلسی که در آنجا یاد خدا، دین خدا، راهنمایی های خدا مطرح بشه، پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود آنجا بهست است، الان ما در بهشت هستیم، خدا در بهشت را به روی ما باز کرده و ما وارد بهشت شدیم، الان در بهشت هستیم و ان شاء الله بهشتی بمانیم، خیلی خدا شما را دوست داشته که شما را در بهشت آورده، همه را راه نداده است، خیلی ها در سال حتی یک بار هم به مسجد نمی آیند دو رکعت نماز بخوانند، این بهشت شماست، قدر بدانید این بهشت را.

« إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ » ما نسبت به گذشته ها نباید بد می کردیم، اما می دانید وقتی حر پیش امام حسین علیه السلام آمد، می دانید چه گفت؟ گفت: حسین جان از من گذشت … خراب کردم، من دستم به گذشته نمی رسد که جبران کنم، اما حسین جان از تو نگذشته است؛

خدای عزوجل می فرماید اگر از تو گذشت فکر نکن دست من کوتاه است، گذشته هایت هم در اختیار من است، همه ی اعمال تو در طول عمرت پیش من است، « إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ » خدای عزوجل کم نمی آورد، گذشته ها از تو گذشته، از خدای عزوجل نگذشته، خدای عزوجل گذشته هایت را هم درست می کند.

آقای بهجت رضوان الله تعالی علیه می فرمودند که چاه ها و چاله هایتان را پر کنید، خیلی چاه و چاله کنده ایم، وقتی ما را داخل قبر می برند، گودال هایی وجود دارد که وقتی می خواهیم به بهشت برویم داخل این چاله ها می افتیم، گناه های ما همان چاه و چاله ها هستند.

روضه ی وداع در بیان مرحوم میرزا یحیی ابهری

نقل شده مرحوم میرزا یحیی ابهری که از مجاورین حضرت سیدالشهدا علیه السلام است، می گوید در عالم رویا دیدم مرحوم ملا محمد باقر مجلسی (صاحب بحارالانوار) بر عرشه ی منبر نشسته اند، صدها عالم پای منبر ایشان در حال گوش کردن به فرمایشاتشان هستند و علامه در حال درس دادن، ناگهان ملکی آمد کنار منبر علامه مجلسی و گفت ببین حضرت زهرا سلام الله علیها تشریف آوردند، فرمودند به شما بگوبم درست را تعطیل کن و روضه حسینم را بخوان.

علامه مجلسی عرضه داشتند دوست دارم خود حضرت زهرا سلام الله علیها بفرمایند چه روضه ای بخوانم، بی بی حضرت زهرا سلام الله علیها فرمودند روضه وداع بخوان.

این خانم ها و دختر خانم ها همه طور داغ دیده بودند، داغ برادر، داغ عمو، داغ شش ماهه، داغ جوان…

تنها پناهشان حضرت سیدالشهدا علیه السلام بود، او نیز آمد کنار خیمه حضرت زینب سلام الله علیها (امان از دل زینب) و فرمود: یا زینب، یا ام کلثوم، یا رباب، یا سکینه، یا رقیه، یا فضه… عزیزانم من هم رفتم… خداحافظ

این دل شکسته ها سراسیمه از خیمه بیرون ریختند و دور ذوالجناح را گرفتند، کسی دامن امام را می گرفت، کسی چنگ به صورت می زد… در این میان آن دختر مهربان به میان آمد و دو سه جمله ای با پدر سخن گفت و دل عالمیان را آتش زد…

عرضه داشت پدر مهربانم آیا می خواهی بروی؟ آیا خداحافظی می کنی؟ امام حسین علیه السلام جوابی دادند که امید این دختر نا امید شد…

اما نگفت بابا نرو، گفت پدر جان حال که می روی ما را در این بیابان نگذار، ما را به مدینه برگردان…

 


پی نوشت:

[۱] سوره مبارکه ی طه آیات ۲۵ تا ۲۸

[۲] سوره ی یوسف آیه ۵۸

[۳] سوره ی یوسف آیه ۹۰

[۴] سوره ی یوسف آیه ۹۰

[۵] سوره مبارکه ی فرقان آیه ۷۰

[۶] سوره ی یوسف آیه ۸۷

[۷] سوره ی مبارکه ی طلاق آیه ۲

[۸] سوره ی مبارکه ی توحید آیه ۲

[۹] دعای هر روز ماه رجب

[۱۰] سوره ی مبارکه طلاق آیات ۳ و ۴