«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْری * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی‏»[۱]

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَ الصَّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِین طَبِیبِنَا حَبِیبِنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّه مَوْلَانَا بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحْبَتَهُ وَ نُصْرَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ إلی یَومِ الدّین»

آیاتی از قرآنِ کریم ضرورتِ وجودِ امام را در تمامِ زمان ها بیان فرموده است. چند نمونه از این آیات را به محضرِ شما نمازگزارانِ پاک دل تقدیم می داریم.

آیه ی خلافت

یکی از آیات، آیه ی خلافت است، «إِنِّی جَاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَهً»[۲] خدای متعال نفرموده‌اند که من خلیفه قرار داده‌ام، یا قرار می‌دهم، صفتِ خودش را فرمود، «إنّی» با کلمه ی «إنَّ» یعنی حتماً من خودم جَاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَهً من این کار را انجام می‌دهم، تا زمینی وجود دارد، من قرار دهنده‌ی خلیفه بر رویِ زمین هستم. این صفتِ خدای متعال است و از او جدا نمی‌شود، این از صفاتِ جمالِ پروردگارِ متعال است، خدای متعال برای اینکه دل از بندگانِ خود ببرد، همیشه یک آینه‌ی خدانما در بین مردم قرار داده است، تا مردم با دیدنِ او، مهربانیِ خدای متعال، کَرَمِ خدای متعال، علمِ خدای متعال، قدرتِ خدای متعال، عَفوِ خدای متعال، کریم‌الصَّفح بودنِ خدای متعال… خدای متعال هرچه نام‌های زیبا دارد، در وجودِ خلیفه ی او قرار دارد، این را از کجا می‌گوییم؟

عِلمِ وجودی

«وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ کُلَّهَا»[۳] این تعلیمِ اسماء، تعلیمِ کتابی نیست، وقتی خدای متعال به کسی عِلم می‌دهد برای او کلاسی تشکیل نمی دهد، به او الفبا یاد نمی‌دهد، کتابی را ورق نمی‌زند، خدای متعال در وجود او خَلقِ علم می‌کند، یعنی پروردگار متعال در ما با وسائط معلّم قرار می‌دهد، کتاب قرار می‌دهد، وقتی ما قرآن یاد می‌گیریم، الفاظِ قرآن را از معلم فرا گرفتیم، بعد از آن هم در ذهنمان نوشته‌ایم و هر وقت به قرآن مراجعه می‌کنیم، قرآن را می‌خوانیم. تا چه زمانی؟ تا زمانی که مغزمان کار می‌کند، تا زمانی که ذهنمان کور نشده است، اگر در اثرِ کِبَرِ سِن، کسی مبتلا به آلزایمر شد، این علمی را که در طولِ عمرِ خود بدست آورده بود، همه از دستِ او می‌رود.

بشر عاجز است، به خودمان مغرور نباشیم، مثلاً با یک تصادف یک نقطه‌ی مغز اشکال پیدا می‌کند، انسان بیماریِ فراموشی پیدا می‌کند، هیچ چیزی را به یاد نمی‌آورد؛ هم در علما سراغ داریم، هم در اَطِبّاء، خدا دکتر مختارزاده را رحمت کند، استادِ دانشگاه بود، می‌گفتند که او انتهایِ طِبِّ کودکان است، انصافاً انسانِ شریفی هم بود، مبتلا به آلزایمر شده بود و دیگر دهانِ خودش هم نمی‌شناخت، یعنی وقتی غذا در دستانِ او بود نمی‌دانست دهانش کجاست که غذا را به آنجا ببرد؛ این علومی را که در طولِ زمان، قطره قطره در ذهنِ انسان نقش می‌بندد، خدای متعال می‌تواند با یک تخته ی نِسیانی، این صفحه را بطورِ کامل پاک کند، همانطور که روی تخته‌ی سیاه می‌نویسید و با یک تخته پاک کن به سادگی پاک می‌شود، انسان یک موجودِ بسیار بیچاره‌ای است، الآن هم که این بیماری وسعت پیدا می‌کند، این غذاها، این هوا، این نگاه کردن به وسایلِ الکترونیکی که دائماً سر و کارِ فرزندانِ ما با آن‌هاست، این اشعه اثر می‌گذارد، لذا هم عُمرها کوتاه می‌شود، هم بیماری‌های مختلفی که سابقه ندارد، یکی پس از دیگری به بازار می‌آید.

اما علمی که خدای متعال به حضرتِ زینب سلام الله علیها داده است، امامِ سجاد علیه السلام فرمودند: «اسْکُتِی یَا عَمَّهِ أنتِ بِحَمدِ اللّهِ عالِمَهٌ غَیرُ مُعَلَّمَهٍ»[۴] عمه جان! سکوت بفرمایید، تو بحمد الله عالِمه هستی، اما در مکتبِ کسی درس نخوانده‌ای، معلّمِ تو خدای متعال بوده است.

این علم، علمِ ذهنی نیست، علمِ مغزی نیست، گرفتارِ فراموشی نمی‌شود. خدای متعال وجودِ حضرت زینب سلام‌الله‌علیها را، نه ذهنِ حضرت زینب سلام‌الله‌علیها را آینه‌ی عِلمِ خود قرار داده است، او که بین خود و خدای متعال حجابی ندارد، دلِ او پاک است، این گناه است که حجاب می‌شود، این رذائلِ اخلاقی است که حجاب می‌شود، این غصه‌ها و غم هاست که حجاب می‌شود، ولی بینِ دلِ حضرت زینب سلام‌الله‌علیها و اولیاء خاصِّ خدای متعال، و خدای متعال هیچ حجابی وجود ندارد.

امامِ معصوم آینه‌ی جلال و جمالِ پروردگار است

چون دل آینه است و هیچ غبار و پرده‌ای هم جلوی این آینه را نگرفته است، نورِ علمِ خدای متعال به این آینه می‌تابد و در این آینه انعکاس پیدا می‌کند، این علمِ وجودی است، علمِ مغزی نیست، علمِ اکتسابی نیست، به این علم، علمِ لَدُنّی می‌گویند.

علمِ حضرت آدم علیه‌السلام بعنوانِ خلیفه‌ی خدای متعال، همه‌ی خلفای خدای متعال اینگونه هستند، «وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ کُلَّهَا»[۵]  خدای متعال تمامِ أسماء خود را در وجودِ خلیفه‌ی خود قرار داده است، لذا أسماءِ جمالیّه‌ی خدای متعال و أسماءِ جلالیّه‌ی خدای متعال در وجودِ خلیفه الله مستقر است.

او مغناطیسِ خدای متعال است، او قطب نمای حق تعالی است، قبله‌ی دل هاست، هرکه ایمان می‌آورد، هرکه اعتقاداتِ پاک پیدا می کند، هرکه دیندار است، دلِ او با مغناطیسِ وجودِ علی و اولادِ علی علیهم‌السلام با خدای متعال وصل می‌شود، و هرکه با این مغناطیس وصل نیست، دلِ او ایمان ندارد، اگر ادعا هم کند، خدای متعال دیر یا زود در امتحانات نشان خواهد داد که او واقعیت و حقیقتی از نظرِ ایمان در وجودِ خود ندارد.

این یکی از آیاتی است که صفتِ خدای متعال «جاعِلِ الخَلیفه» است، فلسفه‌ی آن هم این است که خدای متعال ما را برای خودش آفریده است، ما ظرفیّت نداریم که خودمان مستقیماً از خدای متعال نور بگیریم، خدای متعال وجودِ امام را بعنوان آینه قرار داده است، که دلِ ما را برای خدای متعال ببرد، دلبریِ او دلبریِ الهی است، هرکه امام را دوست دارد، عشقِ به خدای متعال دارد، چون هیچ وقت امام خودش را نشان نمی‌دهد، امام خدای متعال را نشان می‌دهد، آنچه شما از فضائل امیرالمؤمنین علیه‌السلام می‌شنوید، همه صفاتِ حق تعالی است، او فقط خدای متعال را نشان می دهد، هیچ وقت خودخواهی و خودنمایی در وجودِ هیچ امام و هیچ پیامبری وجود ندارد، «قُلْ هذِهِ سَبیلی‏ أَدْعُوا إِلَى اللَّهِ عَلى‏ بَصیرَهٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنی»[۶] بگو حبیبِ من، زندگیِ من یک خاصّیت بیشتر ندارد، آن هم دعوت به خدای متعال است، زندگیِ پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم، خوابِ او، خوراکِ او، جنگِ او، محبّتِ او، همه ی این ها فلش به سمتِ خدای متعال است، هیچ وقت کاری را از پیشِ خود انجام نمی‌دهد، هر کاری کند دستورِ خدای متعال است، و دستورِ خدای متعال انسان را به سمت خدایِ متعال حرکت می‌دهد، او بر اساسِ فرمان زندگی می‌کند، هیچ کجا به خودِ او واگذار نشده است، هیچ کجا خودسرانه تصمیم نگرفته است، هیچ حبّ و بغضی به نفعِ خود نشان نداده است، وجودِ او آینه است و همه ی آن نمودِ الهی است، نمادِ صفاتِ جمال و جلالِ حق تعالی است و همه‌ی أسماءِ الهی در وجودِ او انعکاس دارد، آینه ی تمام نما است، نه اینکه یک صفت را نشان دهد، تنها دو اسم را نشان دهد…

همه‌ی انبیاء علیهم السلام دارای اسمِ اعظم نیستند، آن پیامبری که دارای اسمِ اعظم است، همه ی اسم ها را دارد، اما بعضی از انبیاء فقط چهار جزء از اسمِ اعظم را دارند، در میانِ انبیاء تا هفت جزء از اسمِ اعظم را دارند، اما همه‌ی اسماء الهی در وجودِ پیامبر اسلام صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم و ائمه‌ی هدی علیهم‌السلام است. این بزرگوارانی که اسمِ اعظم در وجودِشان مستقر است، تمامِ اسماء الهی، هم أسماءِ جمالیه، و هم أسماءِ جلالیه در وجودشان است.

از صادقین جدا نشوید

آیه‌ی دیگری که دلالت بر وجودِ امام در تمام زمان ها می کند، آیه‌ی سوره‌ی مبارکه‌ی توبه «کونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ»[۷] خدای متعال دستور داده است که از صادقین جدا نشوید.

صادق کیست؟ صادق کسی است که زندگیِ او، وجودِ او، عمرِ او، هیچ زمانی نمودِ خلافِ واقع نداشته باشد، حالا واقعیّتِ وجودِ ما چیست؟ خدای متعال فرمودند: «أَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ»[۸] وجودِ شما فقر است، فقیرِ محض هستیم، ما هیچ چیزی نداریم، هرچه داریم برای خدای متعال است، این زبانی که الان الحمدلله در محضر شما آیاتِ قرآن را تلاوت می‌کند، فضائلِ امیرالمؤمنین علیه‌السلام را بیان می‌کند، لحظه‌ای خدای متعال اراده کند که بَند بیاید، کار تمام است؛ این من نیستم که صحبت می‌کنم، اوست که حرف را به دهانِ من می‌گذارد، خدای متعال کلمه به کلمه به بنده اش تعلیمِ کلام می‌دهد، وگرنه انسان لال می‌شود، خدای متعال زبان و گویایی را دَم به دَم می‌دهد، یک دَم ندهد من ندارم، چشم هم همینطور است، چشمِ ما که می‌بیند، الحمدلله خدای متعال چشم داده است سیمای مؤمن را می‌بینیم، سیمای روزه داران را می‌بینیم، نماز خوان ها را می‌بینیم، گریه‌کن‌های امام حسین علیه‌السلام را می‌بینیم، خدا را شکر که چشم ما به فاسق و فاجر و رباخوار و… نمی‌افتد، این که انسان مؤمن می‌بیند، چشم دارد، می دانید چه نعمتی است که خدای متعال به ما داده است؟ این بیناییِ ما اینطور نیست که خدای متعال یک قوّه ای به ما داده است و دیگر خودِ او کاری ندارد، نه! خدای متعال دَم به دَم به ما نورِ چشم می‌دهد، یک لحظه این نور را ندهد، انسان کور می‌شود…

شاید خدمت شما عرض کرده باشم که در ذیلِ آیه‌ی کریمه‌ای که مربوطِ به امام زمان ارواحنافداه است، در سوره‌ی مبارکه‌ی مُلک، آنجا خدای متعال می فرماید: «قُلْ أَرَأَیْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ مَاؤُکُمْ غَوْرًا فَمَنْ یَأْتِیکُمْ بِمَاءٍ مَعِینٍ»[۹] هیچ فکر کرده اید این آبی که نزدِ شماست، اگر خدای متعال این آب را به اعماقِ زمین ببرد، هرچه چاهِ عمیق را بکَنید به آن نرسید، اگر خدای متعال بخواهد این کار را کند، فَمَنْ یَأْتِیکُمْ چه کسی قدرت دارد که به شما آبِ گوارا دهد؟

شخصِ واعظی این آیه را بالای منبر می‌گفته است، یک شخصِ بی معرفتی پایینِ منبر گفته بود که خوب مُقَنّی می‌آوریم، او زمین را می‌کَند و به آب می‌رسد، رفت… شب در عالَمِ خواب به او گفته شد چشمه‌ی چشمت را ما می‌خشکانیم، بگو مُقَنّی بیاید و آبِ چشمِ تو را در بیاورد، وقتی بیدار می‌شود، می‌بیند که نابینا شده است.

در این چشمِ ما به حَدقیه، حَدیقه می‌گویند، در این سوره‌ی نبأ می‌فرماید: «حَدَائِقَ وَأَعْنَابًا وَکَوَاعِبَ أَتْرَابًا  وَکَأْسًا دِهَاقًا  لا یَسْمَعُونَ فِیهَا لَغْوًا وَلا کِذَّابًا  جَزَاءً مِنْ رَبِّکَ عَطَاءً حِسَابًا»[۱۰] برای کسانی که مدام تقوا به خرج دادند، با روزه‌داری، با ترکِ گناه، با زکات دادن، با خمس دادن، با نگاه نکردنِ به حرام، مدام تمرین کرده‌اند و الان برای آن ها مَلَکه شده است، برای آن ها صفت شده است، ابتدا کارِ او تقوا بود، الان خودِ او مَتَّقی شده است، کسانی که در عمرِ خود ترکِ گناه را، انجامِ واجبات را تمرین کرده اند، تا خدای متعال آن ها را دارایِ این صفت کرد، دیگر الان نمی تواند هیچ گاه گناه کند، چون صفتِ تقوا در وجودِ او مستقر شده است، این یک صفتِ بازدارنده است، دیگر اصلاً نمی تواند گناه کند، کسی که مُتَّقی شده است، صفتِ تقوا در وجودِ او… مثلِ انسانِ شجاع، انسانِ شجاع هیچ وقت از دشمن نمی ترسد، اصلاً نمی ترسد، چون در وجودِ اوست، تقوا هم همینطور است، مثلِ شجاعت است، مانندِ سخاوت است.

می گویند بعد از مُردنِ انسانِ سخاوتمندی، برادرِ او می خواست از او تقلید کند، گفت که درِ خانه ی من هم باز است و هرکه آمد به او می رسم، شخصی خواست او را امتحان کند، از یک در آمد و او چیزی به وی داد، از در دوم آمد، باز به وی چیزی داد، وقتی که از درِ سوم آمد، گفت: عجب بی حیایی هستی، دو بار آمده ای و من به تو کمک کردم، الان باز چه می گویی؟ آن شخص گفت: خواستم بگویم تو حاتم نمی شوی، وقتی حاتم بود، اگر هزار در بود، از هر در که می رفتی، گویا مرتبه ی اول است و هیچ وقت کسی را نا امید نمی کرد، به همین دلیل در جهنّم هم نمی سوزد، حاتم طائی چون مشرک بوده جهنّمی است، اما این سخاوت برای او لباسِ نسوز است، همانطور که در موردِ این قاریِ مصری عبدالباسط پیش آمد.

پسرِ ایشان خواب دیده بود که پدرِ او جهنّم است ولی نمی سوزد، پرسیده بود که چرا جهنّم رفته ای؟ گفته بود وضعِ کارنامه ام خوب نبود، گناهم زیاد بود، گفته بود پس چرا با اینکه کارنامه ات بد بود نمی سوزی؟ گفته بود برای اینکه زیاد قرآن خواندم، قرآن میانِ من و آتشِ جهنّم حائل است، فرزندش پرسیده بود که چرا به برکتِ قرآن بهشت نرفتی؟ گفته بود رفتنِ بهشت جوازِ ولایتِ امیرالمؤمنین علیه السلام می خواهد، هرکه ولایتِ امیرالمؤمنین را ندارد، حقِّ ورود به بهشت را ندارد…

خدایا چطور می توانیم شکر کنیم که به ما گنجِ ولایت امیرالمؤمنین علی علیه السلام را داده ای؟ به ما عشقِ امیرالمؤمنین علی علیه السلام را داده ای، به ما محبّتِ امیرالمؤمنین علی علیه السلام را داده ای، اعتقادِ به ولایت و حکومتِ امیرالمؤمنین علیه السلام، اعتقادِ به وصایَتِ بلافصلِ امیرالمؤمنین علیه السلام از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم را داده ای، این نعمتی است که خدای متعال به ما داده است.

«الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی هَدَانَا لِهَٰذَا وَمَا کُنَّا لِنَهْتَدِیَ لَوْلَا أَنْ هَدَانَا اللَّهُ»[۱۱] بنا نیست محبِّ امیرالمؤمنین علیه السلام جهنّم برود، «حُبُّ عَلِیٍّ عَلَیْهِ السَّلَامُ حَسَنَهٌ، لَا یَضُرُّ مَعَهَا سَیِّئَهٌ»[۱۲] ولی فرمودند از برزخ بترسید، در برزخ شما را پاک می کنند، گرفتاری های برزخ هم قابل تحمّل نیست، امیدوارم آقایمان امیرالمؤمنین علیه السلام و اولادِ طاهرینِ ایشان علیهم السلام قبل از آن که حضرت عزرائیل علیه السلام به سراغ مان بیاید، ان شاء الله یک نگاهی به دلمان کنند و ما متحوّل بشویم، توبه کنیم و زمانِ رفتن هیچ گناهی برایمان نماند و پاک برویم و گرفتارِ نکیر و منکر و ملائکه ی عذاب در برزخ هم نباشیم.

اجمالاً عبدالباسط به برکتِ قرآن نمی سوزد ولی چون فاقدِ ولایتِ امیرالمؤمنین علیه السلام است به بهشت راهی ندارد، و حاتم طائی به برکتِ سخاوتی که داشت نمی سوزد.

این صفت است، وقتی صفت شد دیگر از انسان جدا نمی شود، تقوا هم باید برای انسان صفت شود، تا صفت نشده انسان در ماه مبارک رمضان خیلی رعایت می کند و گناه نمی کند، ولی زمانی که ماه مبارکِ رمضان که تمام شد، بند را رها می کند، باز هم سراغِ کارهای اوّلِ خود می رود، چرا اینطوری است؟ چون صفتِ او نشده است، یک دَم می آید و یک دَم می رود، یک قدم جلو می آید و دو قدم هم عقب می آید، اما وقتی صفت شد، مُتَّقی می شود، متّقین محلِّ نجات دارند، روزِ قیامت که همه گرفتارند، «إِنَّ لِلْمُتَّقِینَ مَفَازًا»[۱۳] این ها روزِ قیامت یک پناهگاه دارند، در آن وانفسای قیامت این ها محلِّ نجات دارند.

حَدَائِقَ وَأَعْنَابًا حدقیه به باغی گفته می شود که پیرامونِ آن دیوار دارد، هرج و مرج نیست که هرکه بخواهد وارد شود، این اختصاصی است، دور آن دیوار کشیده شده است و محصور است، به این «حَدیقه» گفته می شود، باغی که آب دارد، درخت دارد، دورِ آن هم حصار است، به این «حَدیقه» گفته می شود، چرا به آن حدیقه گفته می شود؟ تشبیه به حَدَقه ی چشم است، حَدَقه ی چشم برای خودش گلستانی است، خدای متعال همه ی درختان و گل ها را در این چشم منعکس می کند، ولی همیشه آب دارد، این باغی است که همیشه آب دارد.

اگر خدای متعال بخواهد آبِ آن را خشک کند، چه کسی می تواند این آب را در چشمِ ما نگه دارد؟ خدای متعال این حَدَقه ی چشمِ ما را در آب نمک نگه داشته است، نه اینکه پی باشد، اگر نمک نداشت اشک چشم شور نبود، خدای متعال با آب نمک هم اجازه نمی دهد که بگندد، هم اینکه همیشه آب دارد.

تا این شبهه پیش آمد که مقنّی می آید، در خواب به او گفتند که الان ما چشمه ی چشمِ تو را خشک می کنیم، برو مُقَنّی بیاور تا به تو آبِ چشم دهد، وقتی که بیدار شد دید که نابینا است، و بیچاره نابینا هم ماند.

این ها قدرتِ پروردگارِ متعال است، خدای متعال غِنای علی‌الإطلاق است، و ما هم فقرِ علی‌الإطلاق هستیم، یعنی هرچه داریم برای ما نیست، این قارون است که می گوید: «إِنَّمَا أُوتِیتُهُ عَلَى عِلْمٍ»[۱۴] من با زحمتِ خودم صاحبِ گنج شدم، اما حضرت سلیمان علیه السلام می فرماید: «هَذَا مِنْ فَضْلِ رَبِّی»[۱۵] تفاوتِ بینِ قارون و حضرتِ سلیمان علیه السلام این است.

حضرت سلیمان علیه السلام خودش را امانتدار می داند و می گوید برای من نیست، خدای متعال به من داده است و در حالِ امتحانِ من است، اما قارون گفت برای من است.

اگر ما روحیه ی حضرت سلیمان علیه السلام را داشته باشیم، یعنی هرچه خدای متعال به ما داده است را برای او بدانیم، این «صداقت» می شود. اما هر کسی که خود را مستقل می بیند، در داراییِ خود، در منصبِ خود، در قدرتِ خود، در عافیتِ خود، در نشاطِ خود، خودش را روی پای خودش می بیند، فکر نمی کند که کسی دَم به دَم به او لطف می کند، و اگر هر لحظه ای به او لطف نکند، دیگر او ندارد، کسی که این فکر را نمی کند «صادق» نیست، این خلافِ واقع می بیند.

خدای متعال کسانی را صادق قرار داده است که این ها هیچ وقت دارا نمی شوند، عبادتِ ثقلین را می کند، اشک می ریزد و ناله می کند و می گوید دستانم خالی است، راست هم می گوید که دستِ من خالی است، برایِ اینکه نماز برای خودِ او نبوده است، روزه برایِ خودِ او نبوده است، خدای متعال به او داده است، خدایا! من که چیزی ندارم به تو بدهم، تو همه چیز به من داده ای، نمازِ من هم برای توست، روزه ی من هم برای توست، توفیقاتِ من هم برای توست، حج رفتم تو به من مرحمت کردی، هر چه مرحمت کرده ای تو مرحمت کرده ای، من هیچ چیزی جز اشک و ماله ندارم.

این ناله های جانسوزِ امیرالمؤمنین علیه السلام نشانه ی صِدّیق بودنِ امیرالمؤمنین علیه السلام است، واقعاً هیچ ندارد، چون فقرِ محض است همیشه مضطرّ است. «أَمَّنْ یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ یَکْشِفُ السُّوءَ»[۱۶]

ما در دعای ندبه به آقا جانمان امام زمان ارواحنا فداه چه می گوییم؟ می گوییم «اَینَ المُضطَر الّذَی یَجابُ اذا دَعی؟» چرا امام زمان ارواحنا فداه مضطرّ است؟ برای اینکه هیچ وقت هیچ چیزی ندارند، همیشه مضطرّ است.

اگر کسی فقرِ خود را درک کرد، یافت که هیچ ندارد و همه ی دارایی برای خداست، این «صادق» است و اگر کسی این را درک نکرد «صادق» نیست، یا کاذب است و یا مُحتال، اهلِ خیالات است، توهّم می کند که این برای من است.

لذا فرمود: «مَنْ أَیْقَنَ بِالْخَلَفِ جَادَ بِالْعَطِیَّهِ»[۱۷] اگر کسی مال را برای خود ندانست، برای خدای متعال دانست و در راهِ او داد، خدای متعال جایِ آن را پُر می کند، (برای من که نیست، برای اوست، به من گفته است بده، من هم به تو می دهم) اگر انسان ببخشد خدای متعال می بخشد، اما اگر دست خودت را ببندی دیگر باز نیست، خودت دستِ خودت را بسته ای، «وَلَا تَجْعَلْ یَدَکَ مَغْلُولَهً إِلَى عُنُقِکَ»[۱۸] چرا دستت را با زنجیر به گردنت بستی؟ دستت را باز کن تا من چیزی در دستِ تو بگذارم، اینکه بعد از گریه هایمان، بعد از نمازهایمان دستانمان را باز می کنیم، معنیِ آن این نیست که خدای متعال بالاست و در اینجا وجود ندارد، خدای متعال همه جه هست، برای او بالا و پایین معنی ندارد، بلکه برای این است که دستانمان را به را باز می کنیم تا بگوییم خدایِ من، دستمان خالی است. دستانِ خالیِ خودمان را باز می کنیم… اگر دستت باز باشد، هم از تو می گیرد و هم به تو می دهد، تا چیزی ندهی، چیزی بدست نمی آوری.

لذا در این «کونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ»[۱۹] نکاتِ لطیفی وجود دارد، صادقین همان معصومین علیهم السلام هستند که آن ها خودشان را در هیچ شرایطی مستقل نمی بینند، در جنگ و صلح برای آن ها فرقی نمی کند.

ما زمانی که در دریا می‌اُفتیم و در حالِ غرق شدن هستیم، آنجا واقعاً خودمان را محتاجِ خدای متعال می دانیم و او را صدا می زنیم، «فَإِذَا رَکِبُوا فِی الْفُلْکِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ»[۲۰] انسانی که در حالِ غرق شدن است، چه حالتی دارد؟ امامانِ ما علیهم السلام همیشه همین حالت را داشتند، دائماً خودشان را محتاج می دانستند، این حالت، حالتِ صداقت است. «کونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ».

خدای متعال که می فرماید با صادقین باشید، خوب پس به ما اعلان می فرماید که صادقی دارید، بروید و او را پیدا کنید و از او جدا نشوید، «کونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ» این هم یکی از آیاتی است که دلالت بر وجودِ صادقِ معصوم در جامعه ی بشری و در تمامِ زمان ها دارد. خدای متعال دائماً به ما می گوید که از او جدا نشوید، اگر او دستِ تو را نگیرد، تو مانندِ کودک به زمین می خوری، تو بی کَس هستی، او پناه تو است.

بله؛ هر کسی، کسی دارد، ما هم تو را داریم…

روضه ی حضرتِ زینب سلام الله علیها

همه ی شما شنیده اید، اما هر زمان که این مطلب را بشنوید، تازه است.

امام زمان ارواحنا فداه دائماً برای امام حسین علیه السلام گریه می کنند، چون عبادتی بالاتر از گریه ی بر سیدالشّهداء علیه السلام نداریم، و امام زمان ارواحنا فداه عابدِ واقعی است، او برترینِ عبادت ها را دارد، یکی از عبادت های بسیار مُقَرِّب، گریه ی بر حضرتِ سالارِ شهیدان علیه السلام است.

همه ی انبیاء از این کلاس استفاده کرده اند، خدای متعال هیچ پیامبری را از این عبادت محروم نکرده است، تمامِ أنبیاء بر مصائبِ امام حسین علیه السلام گریه کرده اند.

گریه ی امام زمان ارواحنا فداه، گریه ی سکوت نیست، می فرماید: جدّ مظلومم… صبح ها برایِ تو ندبه می کنم، عصرها برایِ تو ناله می کنم…

بر حسبِ نقل از حضرت سوال کردند که کدام مصیبت… من خودم در مقتل خوانی می دانم که دو سه مصیبت خیلی با قلبِ نازنینِ امام زمان ارواحنا فداه بازی می کند، یکی مصیبتِ شش ماهه است، وقتی سید حیدر حِلّی برای امامِ زمان ارواحنا فداه روضه خواندند و به اینجا رسید و رضیعُه بدم الورید مخضَّبٌ فاطلُب رضیعَه امام در حالی که اشک می ریختند، فرمودند سید حیدر بس است، گویا طاقتِ حضرت تمام شد…

یکی مصیبتِ قمرِمنیرِ بنی هاشم علیه السلام است، امام زمان ارواحنا فداه یک حسّاسیتی به عمو جانِ خود دارند، ولی آن که بر حسبِ این نقلِ مشهور است این است که از حضرت سوال کردند، پرسیدند یا صاحب الزّمان! کدام مصیبت دلِ شما را آنطور می سوزاند که هر صبح و شام بر آن می‌گریید؟ فرمودند: اسیریِ عمّه‌ام…

برایِ یک مردِ غیور قابلِ تحمّل نیست که ناموسِ او در اسارت بینِ نامحرمان، آن هم کجا؟…

دخترِ علی کجا و مجلسِ شراب کجا؟ دخترِ علی کجا و گرداندنِ در بازار، مقابلِ چشم نامحرمان کجا؟ اما همه جا صبر کرد، اما گویا جایی وجودِ مبارکِ حضرتِ زینب سلام الله علیها طوفانی شد، کجا؟ مقابلِ دروازه‌ی کوفه، نگاهی کرد و دید سَرِ مقدّسِ اباعبدالله علیه السلام بالایِ نیزه…

برادرِ من، حسینِ زینب، هیچ کجا از تو جدا نبودم، در تمامِ مصیبت ها در کنارِ تو بودم، اما الان… سَر تو بالای نیزه است، محاسنِ تو غرقِ به خون است…

لا حَولَ وَ لا قُوّهَ الّا بالله العلی العظیم، عَلَی لَعنَتُ الله عَلَی القَومِ الظّالِمین

دعای پایانِ جلسه

نَسئَلُک اَلّلهُمَ و نَدعُوک بِاسمِکَ العَظیمِ الاَعظَم

إلهی یا حَمِیدُ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ یَا عَالِی‏ بِحَقِّ عَلِیٍّ یَا فَاطِرُ بِحَقِّ فَاطِمَهَ یَا مُحْسِنُ بِحَقِّ الْحَسَنِ وَ یَا قَدیمَ الإحسان بِحَقِّ الْحُسَیْنِ

خدایا! امامِ زمان‌ِمان را برسان.

خدایا! ما را در رسیدنِ به مقاصدِمان، راه را برایمان هموار بفرما.

خدایا! به ما آرزوهای نورانی عنایت بفرما.

خدایا! ما را اهلِ بهشت قرار بده.

خدایا! به برکتِ مولا امیرالمؤمنین علیه‌السلام و ائمه‌ی طاهرین علیهم‌السلام ما را در جهنّمِ برزخ هم گرفتار نفرما

خدایا! مرگ را برایِ ما اوّلِ راحتی قرار بده.

خدایا! مرگ را برایِ ما میهمانیِ امیرالمؤمنین علیه‌السلام قرار بده.

خدایا! مرگ را برای ما حَشرِ با امام حسیت علیه‌السلام قرار بده.

خدایا! مشمولِ عنایتِ فاطمی در همه‌ی دورانِ دنیوی و اُخرَوی قرارِمان بده.

خدایا! فرزندانِ ما را اهلِ نجات قرار بده.

خدایا! جوان‌ها را به سامان برسان.

خدایا! هر کسی هر مقصدی، هر آرزویی، هر حاجتی دارد، به پریشانیِ حضرت زینب سلام‌الله‌علیها تو را قسم می‌دهیم، حوائجِ منظورین، مُلتَمِسین، حوائجِ موردِ نظر برآورده بفرما.

خدایا! سایه‌ی پر برکتِ مراجعِ در خطِّ انقلاب و ولایت، در رأس آن‌ها رهبرِ عزیزمان را با اقتدار، با عزّت، با کفایت و با کرامت، مستدام بدار.

خدایا! این گرانی، این رکود، این نابسامانی، این بی ارزش شدنِ پولِ ملّی، این عدمِ ثباتِ بازار، خدایا! مردمِ ما را از این وضع نجات بده.

خدایا! به سفره‌ی معیشتِ مردم خیر و برکت نازل بفرما.

خدایا! ازدواجِ جوان‌های ما را سامان عنایت بفرما.

خدایا! اشتغالِ این سرگردان‌ها را به سامان برسان.

خدایا! امامِ راحلِ ما، شهدای عظیم‌الشأنِ ما، ذَوی‌الحقوقِ ما، گذشتگانِ این جمع، گذشتگانِ از این مسجد، به خصوص مرحوم آیت الله آقا مجتبی تهرانی را الساعه میهمان امیرالمؤمنین علیه‌السلام قرار بده.

غَفَر الله لَنا وَ لَکُم؛ والسَّلامُ عَلَیکُم وَ رَحمَهُ اللهِ وَ بَرَکاتُه


[۱] سوره مبارکه ی طه آیات ۲۵ تا ۲۸

[۲] سوره ی مبارکه ی بقره، آیه ی ۳۰

[۳] سوره ی مبارکه ی بقره، آیه ی ۳۱

[۴] بحارالأنوار، جلد ۴۵، صفحه ۱۶۴

[۵] سوره ی مبارکه ی بقره، آیه ی ۳۱

[۶] سوره ی مبارکه ی یوسف، آیه ی ۱۰۸

[۷] سوره ی مبارکه ی توبه، آیه ی ۱۱۹

[۸] سوره ی مبارکه ی فاطر، آیه ی ۱۵

[۹] سوره ی مبارکه ی ملک، آیه ی ۳۰

[۱۰] سوره ی مبارکه ی نباء، آیات ۳۲ تا ۳۶

[۱۱] سوره ی مبارکه ی اعراف، آیه ی ۴۳

[۱۲] ابن شاذان قمی، أبو الفضل سدیدالدین، الروضه فی فضائل أمیر المؤمنین علی بن أبی‌طالب(علیهما السلام)، محقق، مصحح، شکرچی، علی، ص ۲۸، قم، مکتبه الأمین، چاپ اول، ۱۴۲۳ق؛ علامه حلی، حسن بن یوسف، نهج الحقّ و کشف الصدق، ص ۲۵۹، بیروت، دار الکتاب اللبنانی، چاپ اول، ۱۹۸۲م؛ أبو شجاع دیلمی همدانی، شیرویه بن شهردار، الفردوس بمأثور الخطاب، ج ۲، ص ۱۴۲، بیروت، دار الکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۴۰۶ق.

[۱۳] سوره ی مبارکه ی نباء، آیه ی ۳۱

[۱۴] سوره ی مبارکه ی قصص، آیه ی ۷۸

[۱۵] سوره ی مبارکه ی نمل، آیه ی ۴۰

[۱۶] سوره ی مبارکه ی نمل، آیه ی ۶۲

[۱۷] حکمت ۱۳۸ نهج البلاغه

[۱۸] سوره ی مبارکه ی اسراء، آیه ی ۲۹

[۱۹] سوره ی مبارکه ی توبه، آیه ی ۱۱۹

[۲۰] سوره ی مبارکه ی عنکبوت، آیه ی ۶۵