«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ * ‏رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْری * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی‏».[۱]

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَ الصَّلاهُ عَلَی سَیِّدِ الأنْبیاءِ أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومینَ سیَّمَا الحُجَّهِ مُولانَا بَقیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمینَ أَرْواحُنَا فِداهُ وَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدائِهِمْ أَجْمَعینَ».

عزیز و حکیم بودن خدای متعال

پروردگار عزیز و حکیم که این دو ثروت را در آیات زیاد ملاحظه کردید «هُوَ الْعَزیزُ الْحَکیمُ»[۲] خدا عزیز و حکیم است. این نشان می‌دهد هر کس قدرت دارد «هُوَ الحَکیم» باشد. حکمت نباشد قدرت مشکل به دست می‌آید. مایه‌ی نابودی قدرتمند می‌شود، مایه‌ی زوال قدرت می‌شود.

14-19

همراه بودن حکمت خدا در عزّت الهی

عزّت الهی همراه حکمت خدا است. خودش یک درس است، هر کسی موقعیّتی دارد، عزّتی دارد، آبرویی دارد، سوء استفاده نکند، حکیمانه از موقعیّت خودش برای خود و دیگران بهره بگیرد. چون عزیز است کارهای او انفعالی نیست، عزیز «لا یُقْبَلُ مِنْها»[۳] است. عزیز کسی است که هیچ وقت مغلوب نمی‌شود. ما گاهی در کارهای خیر خود مغلوب هستیم، ضعف ما عامل کار خیر ما می‌شود، انفعال ما است. بچّه گریه می‌کند دست و پای ما می‌لرزد، عاطفه باعث می‌شود که گاهی از کار لازم خود به خاطر بچّه می‌زنیم. کار خوبی انجام دادیم به یک مضمونی رسیدیم ولی ما نبودیم که تصمیم گرفتیم بلکه ما را وادار به تصمیم کردند.

13-19

رعایت حد تعادل در برخورد با مجرمان

در برخورد با یک مجرم گاهی انسان نه به خاطر عدالت سختگیری می‌کند، به خاطر ناراحتی خودش وقتی شدت جرمی می‌بیند، جنایتی می‌بیند او را بیچاره می‌کند. این‌جا است که گاهی حد تعادل را از دست می‌دهد. قرآن کریم در این ظرافت‌ها خیلی توجّه دارد. کتاب تربیت است، کتاب حکمت است، کتاب هدایت است، آدرس است، آدرس باید دقیق باشد، همه جا در خط باشد، هیچ جا خاکی ندارد، همه خط است.

10-19

تصمیم‌گیری بر اساس عاطفه و غضب

 فرمود: «وَ لا یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلى‏ أَلاَّ تَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوى‏»[۴] یا این کریمه فرمود: «کُونُوا قَوَّامینَ بِالْقِسْطِ شُهَداءَ لِلَّهِ وَ لَوْ عَلى‏ أَنْفُسِکُمْ أَوِ الْوالِدَیْنِ وَ الْأَقْرَبینَ»[۵] انسان هم در بُعد عواطف رفاقتی، فامیلی، عواطف انسانی اسیر می‌شود، تحت تأثیر عاطفه تصمیم می‌گیرد و گاهی نه تحت تأثیر غضب، خشم، ناراحتی ولو ناراحتی از بدی است، از بدی بیزار است. این‌جا است که حضرت سجّاد (علیه السّلام) در دعای هشتم صحیفه‌ی سجادیّه دارد: «إِنیِ‏ أَعُوذُ بِکَ‏ مِنْ‏ هَیَجَانِالْحِرْصِ وَ سَوْرَهِ الْغَضَبِ»[۶] یعنی آن جاذبه است، این دافعه. خدایا از هیجان حرص… هر کسی عاطفه دارد، جاذبه‌ها «زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ»[۷] ما که تزیین نکردیم، خدا این علایق را به بشر داده است. حالا کسی بچّه‌ی خودش را دوست دارد، هر کسی همسر خودش را دوست دارد، هر کسی فامیل خودش را دوست دارد، هر کسی زندگی را دوست دارد، توسعه‌ی معیشت را دوست دارد، مرکب خوب را دوست دارد، «زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِمِنَ النِّساءِ وَ الْبَنینَ وَ الْقَناطیرِ الْمُقَنْطَرَهِ مِنَ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّهِ وَ الْخَیْلِ الْمُسَوَّمَهِ وَ الْأَنْعامِ … ذلِکَ مَتاعُ الْحَیاهِ الدُّنْیا» جلوه‌های دنیا همین‌ها هستند، همه هم گرفتار هستند. ولی هنر این است انسان با این‌که دوست دارد انفعال پیدا نکند، اراده‌ی او بر اساس حکمت و بر اساس مصلحت باشد.

دافعه داشتن انسان نسبت به بدی‌ها

سُوره غضب هم همین‌طور است. اصل غضب خوب است، انسان نسبت به بدی دافعه داشته باشد، فطری انسان است. «فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها»[۸] خدا این‌طور قرار داده است، ما در نهاد خودمان فجور را با تقوای یکسان نمی‌بینیم. نسبت به یکی تمایل پیدا می‌کنیم، علاقه پیدا می‌کنیم، خوشحال می‌شویم، نسبت به دیگری گریز داریم امّا هیجان آن‌جا مضر است، این‌جا هم سُوره آن مضر است. آدم نتواند ناراحتی خودش را مدیریت کند، در خانه هم همین‌طور است. گاهی آدم بچّه‌ی خود را خیلی دوست دارد، همسرش را خیلی دوست دارد به خاطر آن‌ها از دین خود هم عبور می‌کند.

منکوب کردن شخصیّتی در ناراحتی و غضب

گاهی عصبانی شده، ناراحت شده از مرز عدالت عبور کرده، شخصیّتی را منکوب کرده است، انسانی را تحقیر کرده است، کرامت او را از بین برده ولو در داخل خانه‌ی خودش. خیلی از افراد در بیرون خوش اخلاق هستند، امّا این هنر نیست، خوش اخلاقی بیرونی گاهی حالت انفعال است. آدم برای حفظ وجاهت خودش ‌بخواهد دیگران را نسبت به خودش خوش بین کند. این در فلک و وسوسه‌ی شهرت و حسن شهرت است که او را وادار کرده با ملاحظه برخورد کند، امّا به خانه که می‌رود اخلاقش تند است.

غافل نشدن مدیر در رعایت کردن حقوق خانواده

این‌جا است که وجود مبارک نبیّ مکرّم اسلام فرمودند: «أحسنکم أحسنکم خلقا و احسنکم احسنکم لاهله و أنا لاحسنکم لاهله»، «أَحْسَنُکُمْ‏ خُلُقاً وَ خَیْرُکُمْ لِأَهْلِهِ‏»[۹] خیلی مهم است آدم مدیر باشد، سیاستمدار باشد، رعایت حقوقی عمومی او را از حقوق خانواده‌اش غافل نکند و از آن مهم‌تر از خودش غافل نکند. خودم حقّی دارم، حق من این است که بهشتی شوم. حقّ من این است که من جزء مقرّبین خدا شوم، حقّ من این است که من از درجات خلافت الهی بهره‌ای داشته باشم، قرار است نماینده‌ی خدا باشم، آینه‌ی خدا شوم، بنا است خداگونه شوم. صفات خدا را در خودم ایجاد کنم، گنجینه‌ی اسماء الهی، اسرار الهی باشم.

به فساد نکشیده شدن شخص به خاطر اصلاح جامعه

گاهی آدم رعایت همه را می‌کند، رعایت خودش را نمی‌کند. این‌جا است که وجود مقدّس حضرت امیر المؤمنین (علیه السّلام) فرمودند: «ما کنت افسد نفسی لاصلاحکم»، «وَ مَا کُنْتُ‏ مُتَحَرِّیاً صَلَاحَکُمْ بِفَسَادِ نَفْسِی»[۱۰] من به خاطر اصلاح جامعه خود را به فساد نمی‌کشم و از عدالت کم بگذرم، امروز جو اقتضا می‌کند که یک حکم خاصّی بدهم، برخورد خاصّی بدهم. چه جوّی؟! چه رسانه‌ای؟! چه غوغایی؟! من فردا باید جواب عمل خود را بدهم، هیچ کس به جای من پاسخگو نیست. «وَ لا تَقْفُ ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ»[۱۱] چرا؟ «إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ کُلُّ أُولئِکَ کانَ عَنْهُ مَسْؤُلاً» نه تنها از شنیده‌های خود باید جواب بدهیم…

بی‌طرف بودن قاضی نسبت به اکاذیب و شایعه‌ها

روز قیامت می‌گویند چرا شنیدید؟ شما را نسبت به یک جمعی، نسبت به یک فردی پُر کردند و چون پُر هستی و آدم بدی می‌دانی حالا که نشستی و به پرونده می‌رسی آن بدبینی در تصمیم‌گیری شما اثر دارد. خدا از گوش سؤال می‌کند نباید آدم بنشیند به رسانه‌های بیگانه، به شایعات و به اکاذیب گوش کند. این‌ها به تدریج در روان انسان اثر می‌گذارد. قاضی باید بی‌طرف باشد، وقتی ذهنیّت پیدا کرد نمی‌تواند بی‌طرف باشد.

علّامه‌ی حلّی نابغه‌ی محیّر العقول در تمام علوم

علّامه‌ی حلّی (أعلی الله مقامه الشّریف) علّامه‌ی بی‌بدیل است، علّامه‌ی مطلق در علمای ما علّامه‌ی حلّی است. مطهر حلّی (أعلی الله مقامه) که قبل از بلوغش مجتهد مطلق بود، یک روز هم تقلید نکرده است، اندیشمند نابغه‌ی محیّر العقول در همه‌ی علوم است. شیخ بهایی جامع است، ولی خودش می‌گوید کسانی که در یک رشته تخصّص دارند، آن‌ها قوی‌تر از کسانی هستند که در رشته‌های مختلف هستند، ولی نسبت به علّامه‌ی حلّی کسی این باور را ندارد. او در هر رشته‌ای سرآمد بوده است. علّامه‌ی حلّی در تمام رشته‌هایی که به آن رشته‌ها دست یافته است، در کلام، در حکمت، در فقه، در اصول، در ادبیات، در ریاضیّات، در نجوم در همه‌ی این‌ها در سرآمد بوده است.

او وقتی می‌خواهد در یک مسئله‌ی علمی تحقیق کند تا فتوا بدهد… می‌خواست ببیند آب چاه منفعل می‌شود یا نه،  اوّل چاه خانه‌ی خودش را پر کرد، گفت: چون برای خودم بود آن گرایش در سخن، در دیدگاه من اثر می‌گذارد. اوّل چاه خانه را پر کرد بعد به تحقیقات نشست. این‌ها برای قضات محترمی که جایگاه آن‌ها جایگاه پیغمبر است، جایگاه آن‌ها جایگاه امیر المؤمنین است و به خلافت از خدا این‌جا نشستند، حکم و داوری برای خدا است، «لَهُ الحُکم» مخصوص خدا است.

واگذاری حکم و داوری به پیغمبر به عنوان خلیفه از سوی خدای متعال

به پیغمبر به عنوان خلیفه‌ی خودش واگذار کرده است. «یا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناکَ خَلیفَهً فِی الْأَرْضِ فَاحْکُمْ»[۱۲] -این فا فای تفریع است- یعنی اگر خلیفه نبودی حقّ حکم کردن نداشتی. ما تو را خلیفه‌ی خودمان قرار دادیم «فَاحْکُمْ» پس حکم کن، بین مردم داوری کن؛ امّا «وَ لا تَتَّبِعِ الْهَوى‏» این هوا این‌طور نیست که آدم چشم باز حق را ناحق کند، نه گرایش‌های او باعث شد که اصلاً حق را نفهمید، به اشتباه حق را باطل فهمید، باطل را حق فهمید.

نقلی از قاضی بنی اسرائیل از قول مرحوم شیخ حر و مرحوم مجلسی

لذا مرحوم شیخ حر در وسائل و مرحوم مجلسی در بحار یک جریانی را از یک قاضی بنی اسرائیل نقل کردند که از خوبان بوده است. او به همسر خود گفته وقتی من مُردم کاری به جنازه‌ی من نداشته باش، همسر او حسّاس شد، بعد از مرگ او روپوش را کنار زد، دید یک کرمی لب او را می‌خورد، وحشتناک، نتوانست هیچ کاری انجام دهد. خیلی به هم ریخت خدایا همسر من حلال‌خور بود، عادل بود، موحّد بود، با تو دلی داشت، این چیست که من در او می‌بینم؟! در عالم رؤیا قاضی به او گفت: من که به تو گفته بودم -گویا این از کرامت‌های او بود- گفت: یک دعوایی نزد من مطرح شد یک طرف فامیل شما بود، من در دل خود گفتم خدایا هم به جانب این باشد که من علیه او حکم ندهم تا از همسر خود شرمنده نشوم.

دلسوزی نداشتن به ظالم در حکم دادن نسبت به او

ببینید قرآن کریم چه می‌فرماید، چقدر عمیق است، اخلاق با قانون چه ارتباطی دارد. قانون بدون اخلاق هیچ التزامی برای اجرای آن نیست. اخلاق پشتوانه است. قرآن کریم می‌فرماید: «وَ لا تَرْکَنُوا إِلَى الَّذینَ ظَلَمُوا»[۱۳] که خواجه نصیر الدین طوسی (أعلی الله مقامه) فرمودند: آن صراط مستقیمی که در روایت دارد: «أَدَقُّ مِنَ الشَّعْرِ وَ أَحَدُّ مِنَ السَّیْفِ»[۱۴] از شمشیر تیزتر است و از مو باریک‌تر. می‌گوید صراط مستقیم این آیه است، خدا می‌گوید نسبت به ظالم میل اندک هم نداشته باش، نه این‌که حکم به نفع او نده، در عمق جانت کمتر گرایشی که بگویی خدایا به گونه‌ای شود که آن‌ فراهم نشود، این مقدار را قرآن منع کرده است «وَ لا تَرْکَنُوا إِلَى الَّذینَ ظَلَمُوا»[۱۵] آن وقت تهدید کرده است «فَتَمَسَّکُمُ النَّارُ».

دغدغه نداشتن قاضی برای دادن حکم

یک کسی مقامی دارد، موقعیّتی دارد، ژستی دارد، شخصیّت اجتماعی دارد، طرف او هم آدم عادی است، هنر زیادی می‌خواهد که قاضی در درون خودش دغدغه نداشته باشد، نکند من مجبور شوم علیه او… یا یک کسی از یک جاهایی سفارش می‌‌دهد که هنوز پرونده به دست آدم نرسیده است، واقعاً آن‌جایی که سفارش شده با آن جایی که سفارش نشده، آن‌جایی که رئیس آدم، مقام بالایی به آن جریان نظر دارد، با آن جایی که هیچ کس نظر ندارد یکسان برخورد می‌کند؟ این است که آدم هم باید عزیز باشد و هم حکیم تا خلیفه‌ی خدا شود، تا بتواند قضاوت کند.

نکته‌ی دوم برادرهای عزیز من، سروران من، من هم مثل شما عمر مفید خود را در این دستگاه از دست دادم، حالا که سنین بازنشستگی ما است، ۳۵ سال در این دستگاه بودیم، دوست داشتیم که یک مقدار هم به آخوندی خود برسیم، ولی حضرت آیت الله لاریجانی گفتند بودن شما مفید است، ما هم آدم کم رویی هستیم، پذیرفتیم که در خدمت‌شان باشیم. بین خود و خدا در این مدّتی که شما در خانواده‌ی قضایی بودید چه ذخیره‌ای برای آخرت خود دارید، برای خود چه کار کردید؟ چه ذخیره‌ای برای آخرت خود دارید؟ شما چه تعداد دزد را کار دادید؟

خریدن آبروی یک دزد توسّط سیّد مهدی قوام

آقای سیّد مهدی قوام از شخصیّت‌های معنوی تهران بود، در دل شب دزد به خانه‌ی ایشان زده بود، وقتی دزد فرش خانه را بیرون می‌برد، همسایه‌ها بیدار شدند و فریاد کشیدند ای دزد، همه بیرون ریختند خود سیّد هم بیرون آمد. چه خبر شده؟ گفتند: دزد خانه‌ی شما است. آقا سیّد مهدی گفته بود آبروی بندگان خدا را نبرید، او کجا دزد است؟! او طلبکار من بوده، روز ملاحظه‌ی من را کرده نیامده طلب خودش را از من ببرد، او حرمت نگه داشته شب آمده است که من خجالت نکشم، طلب خودش را می‌برد، مردم را متفرق می‌کند. دزد را به خانه می‌برد، می‌گوید این فرش را بفروش، پول چرخ تو را هم من می‌دهم، برو یک چهارچرخ بخر، میوه بخر روی آن بگذار و ببر کاسبی کن، دیگر احتیاجی به من سیّد نداشته باش، آبروی خود را هم نبر.

دستگیری از افتاد‌گان

شما در عمر خود یک بار از این کارها انجام دادید؟ اصلاً یک بار پرسیدید چرا دزدی شده است؟ این جوان‌های گرفتاری که این‌جا و آن‌جا به دلیل نداشتن امکانات گناهان خود را هم نمی‌فهمند نزد ما  می‌آورند. ولی گردن کلفت‌ها را که کسی نمی‌فهمد چه کار می‌کنند. آدم به داد این‌ها می‌رسد، به درد این‌ها می‌رسد. حکیم، حکیم است، ما ماشین نیستیم، ما انسان هستیم، ما تافته‌ی جدا بافته‌ی عالم خلفت هستیم، خدا مگر غیاث المستغیثین نیست، ما پناه چه کسی بودیم؟ به یک افتاده‌ای پناه دادیم؟ یک بار جوانی که گرفتار است، اوّل کار خودش است، گرفتار هرزگی می‌شود توانستیم یک زنی برای او بگیریم؟ یک دختری که جهیزیه نداشته، سن او بالا رفته، گرفتار شده توانستیم برای او پدری کنیم؟

دستگاه قضایی، دستگاه نجات و حکمت

دستگاه قضایی، دستگاه مجازات نیست، دستگاه نجات است. کار او کار طبابت است، محکمه می‌گویند جای حکمت است. چقدر روی خودمان کار کردیم. یکی این نکته که در طول دوره‌ی قضایی خود «لَأَنْ یَهْدِیَ اللَّهُ عَلَى یَدَیْکَ رَجُلًا خَیْرٌ لَکَ‏ مِمَّا طَلَعَتْ‏ عَلَیْهِ الشَّمْسُ … وَ لَکَ وَلَاؤُهُ»[۱۶] دوم اخلاص است. واقعاً کار خود را کار علی بدانید، امیر المؤمنین کار را به شما سپرده است، شما قنبر علی باشید.

با وضو بودن در دستگاه قضایی

بدون وضو قاضی نباید دست به قلم ببرد، بدون وضو نباید پشت میز بنشیند، این‌جا جای بلندی است، جای پیغمبر باید بوی پیغمبر بدهد، باید بوی امیر المؤمنین بدهد، برای خدا بندگی بدانید، مثل نماز شما باشد، با وضو بیایید، با حضور قلب باشید، بگویید خدایا آمدم برای بندگان تو امنیّت برقرار کنم تا بندگی رواج پیدا کند. «فَلْیَعْبُدُوا رَبَّ هذَا الْبَیْتِ * الَّذی أَطْعَمَهُمْ مِنْ جُوعٍ وَ آمَنَهُمْ مِنْ خَوْفٍ‏»[۱۷] عبادت بدون امنیّت نمی‌شود، قلم بدون امنیّت نمی‌شود، دانشگاه بدون امنیّت نمی‌شود، بازار بدون امنیّت نمی‌شود، این عبادت، عبادت برتر است، شما دارید مسجدها را تعمیم می‌دهید، شما دارید بازار را آرامش می‌دهید که بتواند کار کند. حیف نیست برای خدا این کار را انجام ندهید؟! حیف نیست همیشه با وضو نباشید؟! حیف نیست آدم خدا را در کار خود از یاد ببرد؟! «ما عِنْدَکُمْ یَنْفَدُ وَ ما عِنْدَ اللَّهِ باقٍ».[۱۸]

نماز دژی در برابر آتش جهنّم

نکته‌ی آخری که عرض می‌کنم و به عرایض خود خاتمه می‌دهم فضای شما گویا در خود من هم إن‌شاء‌الله اثر می‌گذارد، خود من از خودم خجالت می‌کشم، دارم می‌روم ولی خود را آب کردم، به یاد نمی‌آورم کاری برای خدا انجام دادم یا نه. آن‌جا که عقاب پر بریزد از پشه ی لاغری چه خیزد.

امام فرمود: من اطمینان ندارم دو رکعت نماز برای خدا خوانده باشم. او با دید عرفانی می‌گوید، ما نماز می‌خوانیم که به جهنّم نرویم، خدا در قرآن در مورد آدم بی‌نماز فرموده است: اهل سبب است. بی‌نمازی برای جهنّمی‌ها است. این حصار است، این دژ است، آدم را از آتش جهنّم حفظ می‌کند، به خاطر خدا نماز می‌خوانم، «إِنَّ الصَّلاهَ تَنْهى‏ عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ»[۱۹] چه زمانی نماز ما بوی خدا داده است، نماز هم بوی خودمان را می‌دهد. ولی آن‌جا یک آخرتی است، اجرای دستور خدا است یقیناً به عنوان مجری فرمان خدا این کار را انجام می‌دهیم. ولی در قضاوت‌ها واقعاً بین خود و خدا یک بار شده برای خدا باشیم، دو ساعت، سه ساعت برای خدا اضافه کار کنیم. آمار ندهید، شده شما ثواب یک روز به امام عصر (ارواحنا فداه) هدیه کنید و چند ساعت اضافه کار کرده باشید. فرصت‌ها از دست می‌رود، این خانه‌ها ماند، زن و بچّه‌ها ماند، خیلی از همکاران ما رفتند ولی خوشا به حال کسانی که خوب رفتند.

انجام دادن کاری برای جلب رضایت خدای متعال

در دیوان عالی کشور یک عالم ربانی به نام آقای الهاشمی بود، حاج آقا موسوی هم به یاد دارند. ایشان وقتی وفات کردند، تشییع جنازه‌ی او هم جلوی دادگستری تهران انجام شد، آقای امامی کاشانی در این تشییع شرکت کرد، گفت: او کیست؟ گفتم: آقا شما ایشان را نمی‌شناسید برای چه آمدید؟ گفت: من شب حضرت زهرا (سلام الله علیها) را در خواب دیدم، فرمود: فردا یکی از فرزندان من از جلوی دادگستری تشییع می‌شود و من به خاطر حضرت زهرا آمدم. طوری زندگی کردیم که حضرت زهرا در تشییع جنازه‌ی ما هم حضور پیدا کند؟ این را خلیفه‌ی خدا می‌گویند، کار برای خدا باشد. والله هیچ کسی به اندازه‌ی خدا سود نمی‌برد، این آمارهایی که بعضی از افراد می‌دهند واقعی هم نیست، برکت ندارد، فکر نکنید به مال آدم برکت می‌دهد، برکت ندارد. برکت به دست خدا است، کم بودن مال حلال هم برکت دارد. زیاد بودن مال حلال هم کف روی آب است، آدم را بیچاره می‌کند. برای خدا کار کنیم نه برای حقوق خود انجام دهیم، برای خدا کار کنیم نه برای تشویق انجام دهیم، نه از ترس سرزنش دستگاه خود کار کنیم، نه باختیم. آن مقدار که برای خدا کار کردیم برای خودمان بوده، بقیّه برای خودمان نبوده از دست دادیم. «ما عِنْدَکُمْ یَنْفَدُ وَ ما عِنْدَ اللَّهِ باقٍ».[۲۰]


[۱]– سوره‌ی طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫

[۲]– سوره‌ی آل عمران، آیه ۶٫

[۳]– سوره‌ی بقره، آیه ۴۸٫

[۴]– سوره‌ی مائده، آیه ۸٫

[۵]– سوره‌ی نساء، آیه ۱۳۵٫

[۶]– الصحیفه السجادیه، ص ۵۶٫

[۷]– سوره‌ی آل عمران، آیه ۴٫

[۸]– سوره‌ی شمس، آیه ۸٫

[۹]– وسائل الشیعه، ج ‏۱۲، ص ۱۵۳٫

[۱۰]– بحار الأنوار، ج ‏۳۴، ص ۱۳۸٫

[۱۱]– سوره‌ی اسراء، آیه ۳۶٫

[۱۲]– سوره‌ی ص، آیه ۲۶٫

[۱۳]– سوره‌ی هود، آیه ۱۱۳٫

[۱۴]– الکافی، ج ‏۸، ص ۳۱۲٫

[۱۵]– سوره‌ی هود، آیه ۱۱۳٫

[۱۶]-الکافی، ج ‏۵، ص ۲۸٫

[۱۷]– سوره‌ی قریش، آیه ۳٫

[۱۸]– سوره‌ی نحل، آیه ۹۶٫

[۱۹]– سوره‌ی عنکبوت، آیه ۴۵٫

[۲۰]– سوره‌ی نحل، آیه ۹۶٫