- ثقلین - http://thaqalain.ir -
با آمدن آسیه خیلی خوشحالی کرد.
آقا مهدی از تبریز، زنگ زد گفت «بچه چیه؟»
گفتم «دختر.»
به شوخی گفت «برای جبهه فرمانده گردان میخواهیم. دختر میخواهیم برای چی؟»
به حمید گفتم که مهدی چه گفته.
گفت «بهش میگفتی اگر پاسدار نشود زن پاسدار میشود. میگفتی زن پاسدار شدن خیلی سختتر از پاسدار شدن ست.»
به مجنون گفتم زنده بمان- حمید باکری، ص ۱۷٫
Article printed from ثقلین: http://thaqalain.ir
URL to article: http://thaqalain.ir/%d8%b2%d9%86-%d9%be%d8%a7%d8%b3%d8%af%d8%a7%d8%b1-%d8%b4%d8%af%d9%86/
Click here to print.
تمامی حقوق برای وبسایت ثقلین محفوظ است.