وقتی حرکت انسان، حرکت حبّی بود، شکری بود، زمین و زمان جنود خدا است و در اختیار او است. «وَ لِلَّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ»[۱] زمین و زمان جنود الهی است. آن‌جا که حضرت یوسف از آن مهلکه‌ای که برای دیگران مهلکه بود و برای او پایگاه عروج و  معراج بود، «وَ ما أُبَرِّئُ نَفْسی‏»[۲] لذّت میبرد. می‌گوید: خدا را شکر من نبودم، دست من در دست یک کسی بود که من را دوست دارد. «إِلاَّ ما رَحِمَ رَبِّی» هر وقت گناه نکردید، یک پروازی داشته باشید، یک عشقی بکنید که خدا من را دوست داشت، دست من را گرفته بود، نمی‌دانید چه دست گرمی دارد. نمی‌دانید چه دست توانمندی دارد، نگذاشت من گناه بکنم. من را رها نکرد، من را با خود برد، نگذاشت من این‌جا بمانم؛ این‌جا لجن بود، دست من را گرفت و به یک جای دیگر برد. در تمام نجات‌ها، در تمام موفّقیّت‌ها این احساس را داشته باشید که بقیه الله دست خدا است و این دست گرم قوی خدا، دست شما را گرفته است، دارد می‌برد. در هر کلاسی، در هر جلسه‌ای، در هر نمازی، در هر سجده‌ای، در هر نیایشی، در هر مناجاتی دست او در دست شما است،  دارد شما را می‌برد. شما را گرم می‌کند، شما را می‌جوشاند، شما را چشمه می‌کند، اشک شما را درمی‌آورد. شما که نیستید؛ نمی‌دانید چه کسی با شما است، اگر می‌دانستید چه کسی با شما است، شعار آن غلام سیاه را می‌دادید. وقتی سیّد الشّهداء صورت به صورت او گذاشت، می‌گفت: «مَنْ مِثْلِی‏».     

 


[۱]– سوره‌ی فتح، آیات ۴ و ۷٫

[۲] – سوره‌ی یوسف، آیه ۵۳٫