مهدی آن حالت خودمانی بودن با زیر دستان شهرداری را، در جبهه هم داشت.

یک بسیجی نقل می‌کرد که من راننده بودم و فرمانده‌ی لشکر دستور داده بودند هیچ کس حق ندارد با سرعت بالای هشتاد رانندگی کند، یک بار نگه داشتم و به یک نفر گفتم بیا بالا. آمد بالا و من گاز دادم، با سرعت زیاد می‌آمدم.

گفت: می‌گویند فرمانده لشکرتان دستور داده تند نروید، درست می‌گویند؟!

گفتم: «فرمانده مان گفته؟!» زدم دنده چهار، گفتم این هم به سلامتی فرمانده با حالمان.

مسیرمان تا نزدیک واحدمان یکی بود. آن‌جا دیدم خیلی تحویلش گرفتند.

پرسیدم خیلی لُنگ انداختند، کی هستی مگر تو؟!

گفت همان که به افتخارش زدی دنده چهار.


رسم خوبان ۲۰ – فروتنی و پرهیز از خودبینی، ص ۱۰۶٫/ شهرداران آسمانی، ص ۲۸٫