- ثقلین - http://thaqalain.ir -
پایش یکجا بند نمیشد. از این روستا به آن روستا تیم آموزشی را میبرد و به اهالی اموزش نظامی میداد. اسلحهشناسی میگفت. تاکتیک درس میداد. همه کاره بود، امّا بیشتر با روستاییها کار رزمی میکرد و کونگفو، ناچیگو و پرتاب کارد و از این جور چیزها.
توی روستای «حسن قشلاق» کار و بار علی آقا سکّه شده بود. همه شده بودند رزمی کار! یک روز علی قبل از شروع کلاس به یک جواب روستایی گفت: «تا حالا چی یاد گرفتی؟»
او جواب داد: «آنقدر خوب یاد گرفتیم که با حسن دیروز سرِ بندِ آب با بیل همدیگر رو کشتیم!»
منبع: کتاب رسم خوبان ۷٫ ورزش صفحهی ۵۵/ دلیل، ص ۴۰٫
Article printed from ثقلین: http://thaqalain.ir
URL to article: http://thaqalain.ir/%d8%b1%d8%b2%d9%85%db%8c-%da%a9%d8%a7%d8%b1/
Click here to print.
تمامی حقوق برای وبسایت ثقلین محفوظ است.