۱- عبدالرحمن بن سیابه و اجلح (به سند خود) از جابر بن عبدالله انصاری حدیث کنند که در آن روز که رسول خدا صلّی الله علیه و آله در طایف با علی علیه السّلام در خلوت نجوا کرد، عمر بن خطاب پیش آمده گفت: آیا به تنهایی با علی علیه السّلام در خلوت نجوا کنی و راز خود را به ما نگویی؟

فرمود: ای عمر؛ من با او راز نگفتم بلکه خدا با او رازگویی می‌کرد.

عمر روی گردانده و گفت: این سخن نیز مانند آن سخنی است که پیش از جنگ حدیبیه به ما گفتی که:

 ِّلَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرامَ إِنْ شاءَ اللَّهُ آمِنین‏.[۱]

 شما بدون شک، به خواست خدا، با خاطری آسوده در مسجد الحرام در خواهید آمد؛

در صورتی که ما دیدیم که داخل مسجد الحرام نشدیم (و به واسطه آن صلحی که در حدیبیه انجام شد)، مشرکین از ورود ما جلوگیری کردند.

 پیغمبر صلّی الله علیه و آله با آواز بلند به او فرمود: من که به شما نگفتم در همان سال داخل مسجد الحرام می‌شوید.[۲]

۲- از جابر بن عبد الله انصاری و از امام جعفر صادق علیه السّلام روایت است که امیرالمؤمنین علیه السّلام در روز شورا فرمود:

شما را به خداوند سوگند می‌دهم؛ آیا در میان شما احدی جز من هست که رسول خدا صلّی الله علیه و آله در روز طایف با او در خلوت نجوا کرده باشد؟! پس ابوبکر و عمر به او گفتند: ای رسول خدا؛ به تنهایی با علی در خلوت نجوا کنی و راز خود به ما نگویی؟!

 پیامبر صلّی الله علیه و آله به آن دو فرمود: من با او راز نگفتم بلکه خدا با او رازگویی می‌کرد؟!

گفتند: نه.[۳]

توجه:

نجوای پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و خلوت حضرت با امیر المؤمنین علی علیه السّلام، آشکارا گویای آن است که وی صاحب سرّ و رازدار پیغمبر صلّی الله علیه و آله بود و احدی از مردمان در این میان با او شریک نباشد. این امر می‌توانست برنامه برخی از افراد را بر هم زند که بر آن بودند با اظهار اینکه آنان را رابطه و پیوندی خاص با پیامبر صلّی الله علیه و آله است و همین رابطه آنان را لایق و شایسته خلافت و جانشینی حضرت می‌سازد.

 به همین دلیل برخی که این نجوای طولانی را به عیان دیدند، به شدت بر افروخته شده و آشکارا به رسول خدا صلّی الله علیه و آله اعتراض کردند… اینجا بود که پاسخ رعد آسا بیان شد؛ پاسخی که بسی بر معترض، سخت و گران بود و همه آرزوهایش را در هم کوبید. آنجا که رسول خدا صلّی الله علیه و آله در پاسخ اعتراض وی اعلام فرمود که این نجوا، فرمانی الهی است. در حقیقت رسول اکرم صلّی الله علیه و آله به صراحت بیان فرمود که علی علیه السّلام به طور مستقیم، موضع سرّ خداوند تبارک و تعالی است؛ زیرا فرمود: «خداوند با او نجوا کرد.» این بدان معنی است که حال علی علیه السّلام در این باره با پیامبر صلّی الله علیه و آله تفاوتی ندارد. اگرچه نجوای خداوندی با علی علیه السّلام از طریق رسول خدا صلّی الله علیه و آله بود.

 از روایاتی که دلالت دارد پیامبر صلّی الله علیه و آله، علی علیه السّلام و ائمّه معصومین علیهم السّلام موضع سرّ پروردگار عالمیان‌اند، این بخش از دعای افتتاح است که می‌گوید:

 اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ عَبْدِکَ وَ رَسُولِکَ وَ أَمِینِکَ وَ صَفِیِّکَ وَ حَبِیبِکَ وَ خِیَرَتِکَ مِنْ خَلْقِکَ وَ حَافِظِ سِرِّکَ وَ مُبَلِّغِ رِسَالاتِک.

خدایا؛ درود فرست بر محمّد، بنده و رسولت و امین و برگزیده‌ات و دوست تو و بهترین خلقت و نگاه دارنده رازت و رساننده پیام‌هایت.

در زیارت جامعه می‌خوانیم:

 السَّلَامُ عَلَى مَحَالِّ مَعْرِفَهِ اللَّهِ وَ مَسَاکِنِ بَرَکَهِ اللَّهِ وَ مَعَادِنِ حِکْمَهِ اللَّهِ وَ حَفَظَهِ سِرِّ اللَّه‏‏.

پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله به علی علیه السّلام فرمود:

همانا تو حجت خداوند بر خلق اویی و امین راز او و خلیفه خدا در میان بندگانش.[۴]

در روایت دیگری در مورد علی علیه السّلام فرمود:

این وصیّ من است و جایگاه راز من و بهترین کسی که پس از خود می‌گذارم.[۵]

 آن حضرت به امّ سلمه فرمود:

یا أمّ سلمه هذا علیٌّ سیّد مبجَّل، و مأمل المسلمین، و أمیر المؤمنین، و موضع سرّی و علمی، و بابی الذی یؤوی إلیه، و هو الوصیّ علی اهل بیتی، و علی الأخیار من أمّتی، و هو أخی فی الدنیا و الآخره.

 ای امّ سلمه؛ این علی، سیدی بزرگوار است، او مایه امید مسلمانان، امیر مؤمنان و جایگاه سرّ من و علم من است، او تنها دروازه‌ای است که برای رسیدن به من باید به او پناه برد، او وصیّ پس از من بر خاندان من و نیکان امت من است و او برادر من در دنیا و آخرت است.[۶]

پیامبر صلّی الله علیه و آله فرمود:

هَذَا خَازِنُ‏ سِرِّی‏ فَمَنْ أَطَاعَهُ فَقَدْ أَطَاعَنِی‏.[۷]

این جایگاه راز من است. هر کس از او اطاعت کند، همانا که از من اطاعت کرده است.

 سلمان فارسی گوید: رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرمود:

لکل نبّی صاحب سرّ و صاحب سرّی علی بن ابی طالب.[۸]

هر پیامبری رازدار دارد، رازدار من علی بن ابی طالب است.

فرمود: صَاحِبُ‏ سِرِّی‏ عَلِیُ‏ بْنُ‏ أَبِی‏ طَالِبٍ‏.[۹]

تلاش نافرجام

چون پیامبر صلّی الله علیه و آله فرمود: «من با او راز نگفتم بلکه خدا با او رازگویی می‌کرد». و روشن شد که علی علیه السّلام جایگاه راز خداوند سبحان است، برخی تلاش کردند تا در صحت این انتساب به خداوند تبارک و تعالی تشکیک کنند؛ آن هم با این ادعا که پیامبر صلّی الله علیه و آله در سال حدیبیه به آنان وعده داد که با خاطری آسوده به مسجد الحرام در آیند امّا نه تنها وارد مسجد الحرام نشدند بلکه با انعقاد صلح حدیبیه با قریش، به مدینه بازگشتند و سالی در انتظار ماندند تا در عمره قضا به مکه آمدند و وارد مسجد الحرام شدند.

حال اگر برای مردم آشکار شود که پیامبر صلّی الله علیه و آله از موضوعات غیر واقعی خبر می‌دهد و نمونه‌ای عملی هم در تأیید آن ارائه شود، این ادعا مورد تأیید و پذیرش مردم قرار خواهد گرفت و مشکل بتوان آن را از اذهان آنان به در آورد.

پاسخ پیامبر صلّی الله علیه و آله به این تشکیک و تردید که اگر در جان مردم جای می‌گرفت، به ایمان و اسلام آنان آسیب می‌رساند، این بود که فرمود:

من که به شما نگفتم در همان سال داخل مسجد الحرام می‌شوید. آنچه من گفتم این بود که اگر خدا بخواهد داخل آن خواهید شد، امّا معین نکردم که در همان سال یا سال‌های بعد.

پس چرا مطلبی به من نسبت می‌دهید که نگفته‌ام؟!

 این پاسخ، روشن و آشکار است و هر کس می‌تواند لُب و هدف آن را به نیکی دریابد و اجازه ندهد از این پس کوچک‌ترین تردید یا شبهه‌ای در جان او آرام گیرد. این چیزی بود که اتّفاق افتاد. از سوی دیگر این پاسخ صریح، محکومیت کسانی را ثبت کرد که به ناحق سخنی را به رسول اکرم صلّی الله علیه و آله نسبت می‌دادند که نگفته بود و همواره در طول نسل‌ها تا امروز و هر روز دامن‌گیر آنان خواهد بود. خصوصاً که این اتهام را برای نخستین بار به پیامبر صلّی الله علیه و آله نمی‌زدند. بلکه همین سخن را حرف به حرف در همان روز حدیبیه بر زبان آوردند و پیامبر صلّی الله علیه و آله نیز همین پاسخ را به آنان داد.

پس چرا اصرار و چرا تکرار؟!

کتمان اسامی معترضان به نجوا

گروهی از روایان تلاش می‌کنند تا اسامی معترضان به رسول خدا صلّی الله علیه و آله در مورد نجوای حضرت با علی علیه السّلام را، پوشیده دارند و از تعابیر کلی در بیان این اعتراض رسوا بهره گیرند. از تعابیری چون:

 فقال الناس: پس مردم گفتند؛

فقالوا: گفتند؛

فقال ناس من اصحابه: گروهی از اصحابش گفتند؛

فقال رجل: مردی گفت؛

فقال بعض اصحابه: یکی از اصحابش گفت؛

 فقال قوم: گروهی گفتند؛

حَتَّى‏ کَرِهَ‏ قَوْمٌ‏ مِنَ‏ الصَّحَابَهِ ذَلِکَ‏ فَقَالَ قَائِلٌ مِنْهُمْ: تا آنجا که گروهی از صحابه را ناخوش آمد و یکی از آنان گفت.

 افزون بر این، کوشیده‌اند اعتراض آنان به قضیه حدیبیه و پاسخ رسول اکرم صلّی الله علیه و آله را نیز کتمان کنند.

 پس چرا این راویان این‌گونه نقل می‌کنند و چرا آنان، آن‌گونه اعتراض؟!

پاسخ برای افراد هوشیار و زیرک روشن و واضح است!

 

 

منبع: اقتباسی از ترجمه کتاب الصحیح من سیره النبی الاعظم صلى الله علیه وآله، ج ۸ ، علامه سید جعفر مرتضی عاملی


[۱]. فتح: ۲۷٫

[۲]. ر. ک: تاریخ یعقوبی، ۲/۶۴؛ بحار الانوار، ۲۱/۱۶۴؛ ۴۱/۹۵؛ الارشاد، ۱/۱۵۳؛ اعیان الشیعه، ۱/۲۸۱؛ الدر النظیم، ۱۸۵؛ موسوعه الامام علی بن ابی‌طالب (علیه السّلام)، ۱/۲۵۷؛ مناقب آل ابی‌طالب، ۱/۶۰۵؛ اعلام الوری باعلام الهدی، ۱/۳۸۸؛ تاریخ بغداد، ۷/۴۰۲؛ المناقب، خوارزمی، ۸۳، اسد الغابه، ۴/۲۷؛ ذخائر العقبی، ۸۵، تاج العروس، ۱/۳۵۸؛ ینابیع الموده، ۵۸؛ ارجح المطلب، ۵۹۴؛ احقاق الحق (ملحقات)، ۶/۵۲۵-۵۳۱ از منابع فراوان؛ نهج البلاغه، شرح عبده، ۲/۱۶۷؛ الریاض النضره، ۲/۲۰۰؛ مفتاح النجا، ۴۷؛ سعد الشموس و الاقمار، ۲۱۰؛ کفایه الطالب، ۳۲۷؛ مصباح الانوار، ۸۸؛ کنز العمّال، ۱۱/۶۲۵؛ المناقب ابن المغازلی، ۱۲۴؛ فتح: ۲۷… ر. ک: اعلام الوری باعلام الهدی، ۱/ ۳۸۸؛ الارشاد، ۱/۱۵۳؛ تاریخ بغداد، ۷/۴۰۲؛ المناقب، خوارزمی، ۸۳؛ اسد الغابه، ۴/۲۷؛ ذخائر العقبی، ۸۵؛ تاج العروس، ۱/۳۵۸؛ ینابیع الموده، ۵۸؛ ارجح المطالب، ۵۹۴؛ احقاق الحق (ملحقات)، ۶/۵۲۵- ۵۳۱ از منابع فراوان، نهج البلاغه، شرح عبده، ۲/۱۶۷؛ الریاض النضره، ۲/۲۰۰؛ مفتاح النجا، ۴۷؛ سعد الشموس و الاقمار، ۲۱۰؛ کفایه الطالب، ۳۲۷؛ مصباح الانوار، ۸۸؛ کنز العمّال، ۱۱/ ۶۲۵؛ المناقب، ابن المغازلی، ۱۲۴٫

[۳]. الاحتجاج، ۱/۲۰۲-۲۰۳؛ مصابیح البلاغه، ۳/۲۲۱؛ غایه المرام، ۲/۱۳۲؛ بحار الانوار، ۲۱/۱۸۰؛ ۳۱/۳۳۷٫

[۴]. ینابیع الموده، ۵۳؛ ۱/۱۶۷؛ بشاره المصطفی صلّی الله علیه و آله لشیعه المرتضی (علیه السّلام)، ۴۳۷؛ روضه الواعظین، ۳۴۶؛ فضائل امیر المؤمنین (علیه السّلام)، ابن عقده، ۱۳۵؛ امالی، صدوق، ۱۵۵٫

[۵]. احقاق الحق (ملحقات)، ۴/۷۵- ۷۶؛ از: میزان الاعتدال، ۱/۲۹۸؛ مجمع الزوائد، ۹/۱۱۳- ۱۱۴؛ ارجح المطالب، ۲۴؛ کنز العمّال، ۱۲/۲۰۹؛ شرح الاخبار، ۱/۱۱۷؛ امالی، مفید، ۶۱؛ تهذیب التهذیب، ۳/۹۱ ؛ کشف الغمّه، ۱/۱۵۶٫

[۶]. المحاسن و المساوی، ۴۴؛ الغدیر، ۳/۱۱۶؛ ۷/۱۷۶؛ مواقف الشیعه، ۱/۲۱۴؛ معانی الاخبار، ۲۰۴؛ احقاق الحق (ملحقات)، ۱۵/۱۰؛۲۰//۲۹۰-۲۹۵؛ بشاره المصطفی صلّی الله علیه و آله لشیعه المرتضی (علیه السّلام)، ۱۰۲-۱۰۳؛ کشف الیقین، ۴۶۹٫

[۷]. احقاق الحق ( ملحقات)، ۴/۸۱؛ مجمع النورین، ۲۴۴؛ الدر النظیم، ۳۱۷؛ غایه المرام، ۵/۲۱۱؛ موسوعه الامام علی بن ابی طالب (علیه السّلام) فی الکتاب و السنه و التاریخ، ۱۰/۳۰٫

[۸]. ینابیع الموده، ۲/۲۳۹؛ احقاق الحق (ملحقات)، ۲۰/۳۱۳؛ ۴/۲۲۶

[۹]. کنوز الحقائق، ۸۹؛ ینابیع الموده، ۲/۷۷؛ مناقب آل ابی طالب، ۲/۶۲؛ احقاق الحق (ملحقات)، ۴/۲۲۶؛ ۵/۴۲۶-۴۲۷؛ ۲۰/۳۱۲-۳۱۳؛ ۳۱/۱۸۹٫