آخوند خراسانی (پیشوای مشروطیت) که مدتی محضر شیخ را درک کرده بود، نقل می‌کرد که: من به درس شیخ بسیار علاقمند بوده و به حضور مستمر در آن نهایت اهتمام را داشتم. چندان‌ که مایل نبودم حتی یک جلسه از درس شیخ را از دست بدهم. روزی، تنها پیراهن خود را شسته بودم، که ساعت درس فرا رسید و برای آن‌که آن روز از درس محروم نشوم، قبای خود را پوشیده، مچ‌های آستین را بستم و در حالی که عبا را به دور خود پیچیده بودم وارد مجلس درس وی شدم و در گوشه‌ای نشستم و پس از ختم درس نیز سریعاً به حجره برگشتم تا کسی متوجه وضع من نگردد. ظهر آن روز، کسی درب حجره را کوبید و وقتی در را گشودم دیدم شیخ انصاری است. به من سلام کرد، بقچه‌ای از زیر عبا بیرون آورد و به دستم داد و با لحنی سرشار از محبت فرمود: «از این‌که در این وقت مزاحم شده‌ام معذرت می‌خواهم. من می‌توانستم پیراهن نوی تهیه کنم اما دلم می‌خواهد پیراهن خود را به شما بدهم. امیدوارم با قبول آن مرا خوشحال کنید». این را گفت و شتابان دور شد، چندان که مجال نیافتم از وی تشکر کنم. زمانی که بقچه‌ را گشودم دیدم شیخ دو دست از پیراهن‌های خود را برای من آورده است.

منبع: کتاب تراز سیاست / مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران