مرحوم آیت الله العظمی آقای اراکی اعلی الله مقامه الشّریف این امامتی را که ظهرها در حرم نماز می‌خواندند و شب‌ها در مدرسه‌ی فیضیّه. این نماز ارث استاد ایشان حاج شیخ بود که فرمودند مرحوم حاج شیخ آقای حجّت را خواستند و آقای حجّت به اتّفاق مرحوم آیت الله آقا سیّد احمد زنجانی با هم پیش حاج شیخ عبد الکریم آمدند. حاج شیخ فرمودند من شما را خواستم که از امروز به بعد شما به جای من بروید و نماز بخوانید. گفت مرحوم آقای حجّت خیلی ادب کرد و گفت شما سایه‌ی شما را کم نکند. تا شما هستید که ما این جسارت را نمی‌کنیم. آقای حاج شیخ فرمودند که نه، اگر من می‌دانستم بعد از این می‌توانم در نماز حضور پیدا کنم این نماز به فرمایش حضرت حجّت علیه السّلام بر من واجب بود. بعد داستان آمدن امام زمان علیه السّلام به منزل ایشان و این‌که این جمله را به حاج شیخ فرموده بودند که یک نماز جماعت مانده است، می‌خواهید این را هم ترک کنید! آقا شیخ تصمیم گرفته بود که به خاطر کشف حجاب دیگر از خانه بیرون نیاید. چون دستگاه سلطنت خود فروخته‌ی ظالم جائر رضا خان لعنت الله علیه زن‌های بی‌حجاب را -که از زن‌های مسئولین شروع کرده بودند- به شهر می‌آوردند و یک گشتی با سر برهنه می‌زدند و برای این‌که عادّی شود وقتی می‌آوردند که حاج شیخ برای نماز می‌آمد که حاج هم ببینید و مردم هم ببینند که حاج شیخ هم کاره‌ای نیست و نمی‌تواند کاری کند. ایشان تصمیم گرفته بودند که نماز نروند. فرموده بودند تا تصمیم گرفتم که دیگر در نماز شرکت نکنم حضرت تشریف آوردند.  آقای اراکی فرمودند که حاج شیخ تصویری از سیمای نورانی امام زمان علیه السّلام ارائه کردند و گفتند که محاسن شریف ایشان پر پشت بود و بعد فرمودند از مجموعه‌ی محاسن ایشان که من نگاه کردم یک موی سپید ندیدم. حضرت به من فرمودند آقا شیخ عبد الکریم یک نماز جماعت مانده است، می‌خواهید این را هم تعطیل کنید؟! من این فرمان امام زمان را امر دیدم و بر خود حضور در نماز جماعت را واجب می‌دانم. امّا از این به بعد نوبت شما است و این از کرامات آقا شیخ عبد الکریم حائری رضوان الله تعالی علیه است که مرگ خود را می‌دانستند. مشکلی نداشت، ولی آقای حجّت را خواسته بود و گفته بود از این به بعد شما به جای من نماز بخوانید. خوش به حال کسی که امام زمان به او حواله‌ی نماز بدهد «إِنْ تُطیعُوا اللَّه‏».[۱]

 

همه نماز جماعت می‌خوانند. مستحب هم است و مستحبّ مؤکّد هم است. ترک آن هم علامت نفاق است، امّا خیلی تفاوت دارد که یک شیخ سرشکسته و روسیاهی بیاید که همه‌ی مأمومین بهتر از او باشند. یا حاج شیخ باشد و یا امام زمان علیه السّلام بفرماید که برو و نماز جماعت را ترک نکن. این «تُطیعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ» این می‌شود. آدم حالی پیدا کند که گویا در هر عمل قربی خدا به او می‌گوید این کار را بکن، امام زمان علیه السّلام می‌گوید این کار را بکن. آن وقت آدم عبد می‌شود، نوکر می‌شود و دارد نوکری می‌کند. جز نوکری هم هیچ کار دیگری نمی‌کند. اجمالاً نماز جماعت مدرسه‌ی فیضیّه و حرم حاج شیخ طاعت خاص بود، انتصال امر خاص بود، نه استنباط کلّی بود. این طاعت خاص بود که ایشان انجام می‌دادند. حاج شیخ وفات کرد و مرحوم آقای حجّت به جای آن آمد و بعد از آقای حجّت مرحوم آقای خوانساری بود که آیت الله مرحوم آقا سید محمّد تقی خوانساری که ایشان هم از اوتاد و اولیای خاص بود و بعد نوبت به آقای اراکی رسید که خیلی با آقای خوانسازی لازم و ملزوم بودند. آقای اراکی فرمودند که من وقتی به جای حاج شیخ و آقای خوانساری بنا شد که بروم و نماز بخوانم خیلی نگران بودم که این نماز جماعت کار خطرناکی است. یک ذرّه در ذهن آدم بیایید که ما امام جماعت این همه جمعیّت هستیم. به خصوص اگر افراد خاصّی هم بیایید و پشت انسان نماز بخوانند و آدم تغییر حال ندهد.  

 

مرحوم شیخ عبدالله شوشتری که معاصر با مجلسی رضوان الله تعالی علیه بود واحیاگر حوزه‌ی علمیّه‌ی اصفهان بود، ایشان به منزل شیخ بهایی رفته بود و شیخ بهایی از ایشان درخواست کرده بود که ظهر بمانید که ما به شما اقتدا کنیم و نزدیک ظهر هم بود. مرحوم آقا شیخ عبدالله نمانده بود. بعد از ایشان پرسیده بودند که چرا نماندید؟ شیخ بهایی از شما درخواست کرد که به شما اقتدا کند! گفته بود به همین دلیل! یک تأمّلی کردم که اگر یک شخصیّت مانند شیخ بهایی پشت سر من باشد من تغییر حال نمی‌دهم و پیش خود نمی‌گویم که من چه کسی هستم که شیخ بهایی دارد پشت سر من نماز می‌خواند؟! اطمینانی در خود ندیدم. این بود که بلند شدم و آمدم.


[۱]– سوره‌ی حجرات، آیه ۱۴٫