- ثقلین - http://thaqalain.ir -
توی زیرزمین سفره را پهن کرده و دور آن نشسته بودیم. همه جمع بودند. اسدالله شروع کرد به حرف زدن: «یک چیزی میپرسم، همهتان جواب بدهید!»
وقتی مطمئن شد که سؤالش بیجواب نمیماند، پرسید: «الآن دلتان میخواهد چه غذایی بخورید؟»
هر کس غذای مورد علاقهاش را گفت:
ـ قورمه سبزی.
ـ قیمه.
ـ بادمجان.
خیلی دلمان میخواست بدانیم خودش چه دوست دارد: «حالا نوبت توست. تو چه دوست داری؟»
با لبخندی پُر معنایی گفت: «من دوست دارم شهد شهادت را بنوشم.»
همه ساکت شدند. حرفی باقی نمانده بود. من که آن روزها کوچک بودم، امّا بعدها معنای آن جمله را فهمید.
منبع: کتاب رسم خوبان ۶٫ معرفت. صفحهی ۹۳/ حریف شب، ص ۷۰٫
Article printed from ثقلین: http://thaqalain.ir
URL to article: http://thaqalain.ir/%d8%af%d9%88%d8%b3%d8%aa-%d8%af%d8%a7%d8%b1%d9%85-%d8%b4%d9%87%d8%af-%d8%b4%d9%87%d8%a7%d8%af%d8%aa-%d8%b1%d8%a7-%d8%a8%d9%86%d9%88%d8%b4%d9%85/
Click here to print.
تمامی حقوق برای وبسایت ثقلین محفوظ است.