- ثقلین - http://thaqalain.ir -

دمیده شدن روح در انسان با توجه به بسیط بودن خدا
پرسش و پاسخ پیرامون قرآن

با توجه به بسیط بودن ذات اقدس الاهی خواهشمند است در ارتباط با آیات ۲۹ و ۷۲ سوره حجر و ص، در باره دمیده شدن روح پروردگار در انسان، توضیح دهید. آیا این امر مانع بسیط بودن است.

پاسخ اجمالی

در مورد کیفیت دمیده شدن روح در کالبد انسان دو نوع فرض وجود دارد.

۱ – این که خداوند جزیی از وجود خود جدا نموده و در وجود انسان قرار داده باشد.

۲ – این که خداوند چیز با ارزشی را که مخلوق خودش است به نام روح، در انسان دمیده باشد نه این که جزیی از وجود او باشد و دلیل منسوب کردن آن به خودش هم به جهت اهمیت و عظمت آن باشد؛ مثل این که می گوییم خانه خدا.

معنای اول ضرورتاً باطل است؛ زیرا همان طور که روشن است و شما نیز در پرسش به آن اشاره نمودید خداوند سبحان بسیط بوده و هیچ گونه ترکیبی در او راه ندارد و معنای پذیرش سخن اول این است که خداوند از اجزایی تشکیل و ترکیب شده باشد تا جدا نمودن مقداری از آن و قرار دادنش در انسان ممکن باشد و با توجه به بسیط بودن و عدم ترکیب در وجود خدا، پس این فرض بالضروره باطل است.

با توجه به برهان سبر و تقسیم باید معنای دوم صحیح باشد، اما دلیل این که خداوند “روح” را به خود نسبت داده و فرموده: “فَإِذا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی‏ فَقَعُوا لَهُ ساجِدینَ” این به دلیل عظمت و اهمیت آن است.

پاسخ تفصیلی

با توجه به این که پیش از این در این مؤسسه تحقیقاتی پیرامون معنای روح و بسیط بودن و مرکب نبودن خدا صورت گرفته[۱]، از این رو ما از توضیح این دو صرف نظر نموده و بیشتر بحث مان را روی آیات مورد سؤال و کیفیت دمیده شدن روح در انسان، متمرکز می کنیم.

در مورد کیفیت دمیده شدن روح در کالبد انسان دو نوع فرض وجود دارد[۲]

۱ – این که خداوند جزیی از وجود خود جدا نموده و در وجود انسان قرار داده باشد.

۲ – این که خداوند چیز با ارزشی را که مخلوق خودش است به نام روح، در انسان دمیده باشد نه این که جزیی از وجود او باشد و دلیل نسبت آن به خودش هم به جهت اهمیت و عظمت آن باشد؛ مثل این که می گوییم خانه خدا.

معنای اول ضرورتاً باطل است؛ زیرا همان طور که روشن است و شما نیز در پرسش به آن اشاره نمودید خداوند سبحان بسیط است و هیچ گونه ترکیبی در او راه ندارد و معنای پذیرش سخن اول این است که خداوند از اجزایی تشکیل و ترکیب شده باشد تا جدا نمودن مقداری از آن و قرار دادنش در انسان ممکن باشد و با توجه به بسیط بودن و عدم ترکیب در وجود خدا، پس این فرض بالضروره باطل است.

با توجه به برهان سبر و تقسیم باید معنای دوم صحیح باشد، اما دلیل این که خداوند “روح” را به خود نسبت داده و فرموده: “فَإِذا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی‏ فَقَعُوا لَهُ ساجِدینَ[۳] این به دلیل عظمت و اهمیت آن است.

علامه طباطبایی در توضیح آیه شریفه مورد سؤال می فرماید: در جمله” وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی” نفخ به معناى دمیدن هوا در داخل جسمى است به وسیله دهان یا وسیله‏اى دیگر، ولى آن را به طور کنایه در تأثیر گذاشتن در چیزى و یا القاء امر غیر محسوسى در آن چیز استعمال مى‏کنند، و در آیه شریفه مقصود از آن ایجاد روح در آدمى است، البته این که مى‏گوییم در آدمى دمیده شد، معنایش این نیست که در بدن آدمى داخل باشد، بلکه معنایش ارتباط دادن و بر قرار کردن رابطه میان بدن و روح است.[۴]

همین معنا را روایات ما نیز تأیید می نمایند برای نمونه به چند مورد از آنها اشاره می کنیم.

۱ – یکی از راویان احادیث به نام احول می گوید: از حضرت صادق (ع) در باره روحى که در آدم (ع) دمیده شد پرسیدم که خدا می فرماید:

«پس هر گاه معتدل و استوارش ساختم‏ و از روح خودم در او دمیدم»[۵] حضرت فرمود: آن روح مخلوق است همان طور که روحى که در عیسى بود مخلوق بود.[۶]

۳ – محمد بن مسلم می گوید از حضرت باقر (ع) در مورد سخن خداوند عز و جل “وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی” پرسیدم آن حضرت فرمود: روحى است که خدا آن را اختیار نموده و برگزیده و آفریده و آن را به خود نسبت داده و بر همه روح ها برتری بخشیده است و امر فرموده تا از آن در آدم دمیده شده‏ است.[۷]

۴ – عبد الکریم بن عمرو از حضرت صادق (ع) در مورد سخن خداوند عز و جل “فَإِذا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی” پرسید آن حضرت (ع) فرمود: خداوند عز و جل خلقى را آفرید و روحى را خلق کرد بعد از آن فرشته را امر فرمود و در آن دمید و آن روح روحى نبود که از قدرت خدا چیزى را کم کرده یا بر هم زده باشد و آن از قدرت او است.[۸]

۵ – محمد بن مسلم می گوید: از امام باقر (ع) از آنچه روایت می کنند که خدا آدم را بر صورت خویش آفرید سؤال نمودم. فرمود: آن صورتى حادث و مخلوق بود، خداوند همان را انتخاب و بر باقى افراد صورت هاى گوناگون برگزید، پس آن را به نفس خود اضافه فرمود، همچنان که کعبه و روح را به خود اضافه کرده و فرموده: «خانه من» و: « دمیدم در آن از روحم».[۹]

۵- در تفسیر عیاشى از محمد بن مسلم از ابى جعفر (ع) روایت کرده که گفت: من از آن حضرت از آیه” وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی …” پرسش نمودم فرمود: خداوند روحى خلق فرمود و از آن در آدم دمید.[۱۰]

[۱]  در این رابطه به نمایه های “نفی شباهت خدا و دمیدن روح” شماره ۴۴۳۱، “روح در قرآن و علت عدم توضیح بیشتر در مورد ماهیت آن” شماره ۵۹۷۳، “علم و جهل و تصور بسیط و مرکب” شماره ۲۲۴۹ و “رابطه روح و بدن” شماره ۲۲۵۰ مراجعه نمایید.

[۲] البته سخن دیگری است که مربوط به عرفا است که در نهایت با سخن دوم فرقی نمی کند(یعنی با بسیط بودن خداوند سازگار است) اما اختلافش با این قول این است که عرفا بر این باورند که این روح انسانی همان روح خداوند است اما خداوند در انسان «تجلی» نمود(نه این که جزئی از او در انسان وارد شود). صاحب تعلیقه بر فصوص الحکم می گوید: یعنی تجلی حق در هر قیافه از قیافه های وجود چیزی است و این که آن حق عین این باشد چیز دیگری است به سخن دیگر خداوند جزئی از حد شکلی که در آن تجلی نمود نیست، هم چنان که نفخ نیز جزئی از حد شکل انسانی که جبرئیل در آن ظاهر شد نیست… با این که حقیقت انسانی همان روحش است که روح خدایی است، محى الدین ابن عربى، فصوص الحکم، ص ۱۸۶، انتشارات الزهراء (س)، چاپ دوم، ۱۳۷۰ هـ ش؛ رشیدالدین میبدى در کشف الأسرار و عده الأبرار می گوید: ‏«وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی»فصار بشرا حیّا، «فَقَعُوا لَهُ ساجِدِینَ».- بدانکه نفخ بر خداى عزّ و جل روا است، و آن فعلی از افعال او جلّ جلاله است، او را هم فعل است و هم قول، در فعل یکتا است و در قول بى همتا، اگر کاری کند یا چیزی بگوید بر صفت کمال است و از وى سزا است، و اگر نکند یا نگوید به رفعت کمال است و از عیب جدا، نفخ اضافه بر خود کرد و آدم را به آن مشرّف کرد، حیات آدم به آن حاصل آمد و از ذات بارى جلّ جلاله در ذات آدم جزئى نه همچنانکه نفخ عیسى (ع) در مرغ روان گشت و از ذات عیسى در مرغ جزئى نه» رشیدالدین میبدى، احمد، کشف الأسرار و عده الأبرار، ج‏۵، ص: ۳۰۷، انتشارات امیر کبیر، چاپ پنجم، تهران، ۱۳۷۱ ش.‏

 

 

منبع:اسلام کوئست


پی نوشت:

[۳]  حجر، ۲۹؛ ص ۷۲.

[۴]  طباطبایی، محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، موسوى همدانى سید محمد باقر ج‏۱۲، ص: ۲۲۷، ناشر: دفتر انتشارات اسلامى جامعه‏ى مدرسین حوزه علمیه قم‏، چاپ پنجم، قم،‏۱۳۷۴ ش‏‏.

[۵]  حجر، ۲۹؛ ص ۷۲.

[۶]  کلینی، کافی، ج ۱، ص ۱۳۳، دارالکتب الاسلامیه، تهران، ۱۳۶۵ هـ ش.

[۷] مجلسی، محمد باقر، بحارالأنوار، ج ۴، ص ۱۱، چاپ مؤسسه الوفاء، بیروت، لبنان، سال ۱۴۰۴ هـ ق.

[۸] بحارالأنوار، ج ۴، ص ۱۲، ح ۷.

[۹] طبرسی، فضل بن حسن‏، الاحتجاج، ج ۲، ص ۳۲۳، چاپ نشر مرتضی، مشهد مقدس، سال ۱۴۰۳ هـ ق.

[۱۰] عیاشى، محمد بن مسعود، کتاب التفسیرالعیاشی، ج ۲، ص ۲۴۱، ناشر: چاپخانه علمیه‏، تهران، سال ۱۳۸۰ هـ. ق، تحقیق: سید هاشم رسولى محلاتى‏..

 


Article printed from ثقلین: http://thaqalain.ir

URL to article: http://thaqalain.ir/%d8%af%d9%85%db%8c%d8%af%d9%87-%d8%b4%d8%af%d9%86-%d8%b1%d9%88%d8%ad-%d8%af%d8%b1-%d8%a7%d9%86%d8%b3%d8%a7%d9%86-%d8%a8%d8%a7-%d8%aa%d9%88%d8%ac%d9%87-%d8%a8%d9%87-%d8%a8%d8%b3%db%8c%d8%b7-%d8%a8/

تمامی حقوق برای وبسایت ثقلین محفوظ است.