- ثقلین - http://thaqalain.ir -

دلایل خلافت امام(علیه السلام)
پرسش و پاسخ پیرامون نهج البلاغه

در پاسخ به این پرسش مهم به چند نکته اشاره می‌ شود:

۱ – امیرمؤمنان علی(علیه السلام) در موارد متعددی از حق خلافت و رهبری خود بر جامعه که توسط غاصبان پایمال گردیده بود، شکایت می‌ کنند. این‌که امام(علیه السلام) در برابر حق مسلّم خود سکوت اختیار کردند و لب به اعتراض نگشودند سخن نادرست و غیرمنطقی است. اگر نبود در دست ما به جز خطبه «شقشقیه»، به تنهایی برای اثبات مظلومیت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) کافی بود. امام(علیه السلام) در این خطبه با صراحت می‌ فرمایند:

«اَما والله لقد تقمّصها فلانٌ، و إنّه لَیعلمُ أنّ محلّی منها محلَّ القُطب من الرّحی»؛[۱] «هان! به خدا سوگند که آن مرد [ابوبکر، پسر ابوقحافه] پیراهن خلافت را بر تن کرد در حالی که نیک می‌ دانست جایگاه من در خلافت مانند محور سنگ آسیاب و آسیاب است (که بدون آن از چرخش باز می‌ ماند)»

در همین خطبه امام(علیه السلام) فریاد مظلومیت سر می‌ دهند که: «أری تُراثی نهباً»؛[۲] «میراث خود را در تاراج و غارت می‌ دیدم».

۲ – به طور کلی اهل بیت(علیهم السلام) در نهج البلاغه در دو سطح و مرتبه مطرح شده اند؛

الف – مقام ممتاز و فرابشری اهل بیت(علیهم السلام) و این‌که علوم و معارف آنها از یک منبع فوق بشری سرچشمه می‌ گیرد و آنها را با دیگران، و دیگران را با آنها نتوان قیاس کرد.

ب – حقانیت و برتری اهل بیت و از آن جمله شخص امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) به امر خلافت، هم براساس وصیت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) و هم بر پایه شایستگی و فضیلت و هم به حکم قرابت و خویشاوندی.[۳]

در این مجال به طور اختصار به هر کدام یک از این دو سطح از معرفت می‌ پردازیم.

مقام و جایگاه ممتاز اهل بیت(علیهم السلام)

امیرمؤمنان علی(علیه السلام) در سخنان گوناگونی به توصیف جایگاه برجسته و ممتاز اهل بیت(علیهم السلام) و فضایل ویژه آنها می‌ پردازند:

۱ – «هم موضع سرّه و لَجأ أمره، و عیبهُ علمه، و موئل حکمِه و کهوف کتبه و جبال دینه، بهم أقامَ انحناء ظهره، و أذهب ارتعاد فرائصه… لا یقاس بآل محمّد(صلی الله علیه و آله و سلم) مِن هذه الأمّه أحدٌ… هم أساس الدِّین و عماد الیقین، إلیهم تَفییء الغالی، و بهم یلحق التّالی»؛[۴] «خاندان پیامبر جایگاه اسرار خداوند، پناهگاه امر او، مخزن علم او، مرجع حکم و شریعت او، مخازن کتاب های او، و کوه های افراشته دین اویند، پشت دین بدانها راست و ثابت و پابرجاست. از این امت کسی را با آل‌محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) همپایه نتوان پنداشت، که آل محمد پایه دین و ستون یقینند، هر که از حد در گذرد به آنان باز گردد، و آن که وامانده، بدیشان پیوندد.»

۲ – «أین الّذین زعموا أنّهم الرّاسخون فی العلم دوننا، کذباً و بغیاً علینا، أن رفعنا اللهُ و وضعهم، و أعطانا و حرَمهم، و أدخلنا و أخرجهم، بنا یُستَعطی الهُدی، و یُستَجلی الْعَمی، إنّ الأئمّه من قریش غُرسوا فی هذا البطن من هاشم لا تصلح علی سواهُم، و لا تصلح الولاهُ من غیرهم»؛[۵] «کجایند کسانی‌که پنداشتند راسخان در علم [که در قرآن آمده] آنهایند نه ما؟ به دروغ و ستمی که بر ما می‌ رانند. خدا ما را بالا برده و آنان را فرو گذاشته؛ به ما عطا کرده و آنان را محروم داشته، ما را در [حوزه عنایت خود] در آورد؛ و آنان را از آن برون کرد. راه هدایت را با راهنمایی ما می‌ پویند، و روشنی دل های کور را از ما می‌ جوئید. همانا امامان از قریش اند که درخت آن را در خاندان هاشم کشته اند، دیگران در خور آن نیستند، جامه امامت جز بر تن آنان راست نیاید و کسی غیر از آنان چنین شایستگی را ندارد.»

۳ – «نحن شجرهُ النبوّه و محطّ الرّساله، و مختلف الملائکه، و معادن العلم، و ینابیع الْحِکَم»؛[۶] «ما از درخت نبوّت هستیم، و از خاندانی می‌ باشیم که رسالت و پیغام الهی در آنجا فرود آمده، ما محلّ آمد و شد فرشتگان و معدن های معرفت و دانش و چشمه های حکمت هستیم.»

۴ – «هم عیش العلم، و موت الجهل. یخبرکم حلْمُهم عن علمهم، و ظاهرُهم عن باطنهم، و صمتُهم عن حِکَم منطقهم. لا یخالفون الحقّ و لا یختلفون فیه. و هم دعائم الأسلام، و ولائج الأعتصام. بهم عاد الحقُّ إلی نصابه، و انزاح الباطلُ عن مقامه، وانقطع لسانُه عن منبته. عقلوا الدّینَ عقلَ وعایهٍ و رعایهٍ، لا عقل سماعٍ و روایهٍ. فأنّ رواهَ العلم کثیرٌ، و رُعاتَه قلیلٌ»؛[۷] «آل محمّد (ائمّه اطهار صلوات الله علیهم) زنده کننده علم و دانایی و از بین برنده جهل و نادانی هستند. بردباری آنان شما را از دانش آنها خبر می‌ دهد، و آشکارشان از نهانشان، و سکوتشان از حکمت گفتارشان با خبرتان می‌ سازد. نه با حق مخالفت می‌ ورزند و نه در حق اختلاف می‌ کنند. آنان ستون های اسلامند، و پناهگاه مردمان، حق به وسیله آنان به جای خود بازگشت، و باطل از جای خود دور شد و زبانش آنجا که حق آشکار شد از بیخ بریده می‌ گردد. آنان دین را از روی فهم و بصیرت و برای عمل فراگرفتند، نه آنکه فقط بشنوند و روایت کنند، زیرا راویان دانش بسیارند و رعایت‌کنندگان آن اندکند».

این بود گلچینی از فضایل و مناقب اهل بیت عصمت و طهارت از زبان سرور اهل بیت علی(علیه السلام).[۸] این ویژگی های الهی و کمالات انسانی در اهل بیت(علیهم السلام) خود بهترین گواه بر این است که تنها آل محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) شایستگی رهبری و هدایت مادی و معنوی بشر را دارند، نه کسانی‌که فاقد این کمالات و فضایل هستند.

حقانیت و برتری اهل بیت(علیهم السلام) در خلافت

در نهج البلاغه درباره این مطلب به سه اصل استدلال شده است: ۱ – وصیت و نصّ رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم)؛ ۲ – شایستگی امیرمؤمنان و اینکه جامه خلافت تنها بر اندام او راست می‌ آید؛ ۳ – روابط نزدیک خویشاوندی و روحی آن حضرت با رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم).

۱ – نصّ و وصیت

برخی می‌ پندارند که در نهج البلاغه به هیچ وجه به مسأله نصّ و نصب از سوی رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) اشاره ای نشده است و تنها به مسأله صلاحیت و شایستگی امام(علیه السلام) پرداخته شده است. این یک پندار نادرستی می‌ باشد؛ زیرا از یک سو امیرمؤمنان در خطبه دوم نهج البلاغه با صراحت درباره اهل بیت(علیهم السلام) می‌ فرماید:

«و لهم خصائص حقّ الولایه، و فیهم الوصیه والوراثه»؛[۹] «ویژگی ها و خصایص ولایت و امامت در آنان جمع و حق ایشان است و بس، و وصیت رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) و همچنین وراثت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) در میان آنهاست.»

شگفت از ابن ابی‌الحدید معتزلی که در شرح این فراز از نهج البلاغه از روی تعصب به انحراف رفته و می‌ گوید: «بی شک آن حضرت (علی(علیه السلام)) از همه اولی و شایسته تر برای امر خلافت بود نه به عنوان این‌که نصّی از پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) وارد شده باشد بلکه به عنوان افضلیت، چرا که او برترین انسان بعد از رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) و شایسته ترین فرد از میان تمام مسلمانان نسبت به خلافت بود ولی او حق خود را به خاطر مصلحتی ترک کرده بود؛ زیرا او و سایر مسلمین پیش بینی می‌ کردند که تنش و اضطرابی در اسلام و نشر آن پیدا خواهد شد؛ چرا که عرب نسبت به او حسد می‌ ورزید و کینه او را در دل داشت».[۱۰]

پرسش ما از این شارح نهج البلاغه این است که اوّلاً، با این همه نصوص روشن و صریح مثل حدیث غدیر، حدیث منزلت، حدیث ثقلین، حدیث یوم الدار و… که بیانگر تعیین و نصب امیرمؤمنان از سوی رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) است، چه باید کرد؟!

ثانیاً، حق علی(علیه السلام) در امر خلافت و رهبری غصب گردید؛ چنان که خود در خطبه شقشقیه فرمودند: «دیدم که میراث من را به تاراج و غارت می‌ برند»؛[۱۱] نه اینکه به دلخواه خویش از حقّ خود صرف نظر کند. این در حالی است که ابن ابی‌الحدید خطبه شقشقیه را صادر شده از امیرمؤمنان می‌ داند و اعتبار سندی این خطبه را تأیید می‌ کند.

ثالثاً، همه عرب به او حسد نمی‌ ورزیدند؛ بلکه توده های مردم به ایشان و عدالتشان عشق می‌ ورزیدند؛ آری تنها جمعی از سران قریش و کفر و نفاق که ضربات شمشیر او را در جنگ های بدر و حنین و خیبر چشیده بودند، نسبت به امام کینه داشتند.

نکته دیگر درباره نصّ و وصیت رسول اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) آن که امیرمؤمنان در موارد زیادی چنان از حق خویش سخن می‌ گویند که جز با مسأله نصّ و مشخص شدن حق خلافت برای او توسط پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) قابل توجیه نیست. در این موارد، سخن علی(علیه السلام) این نیست که چرا مرا با همه جامعیت شرایط و فضایل کنار گذاشتند و دیگران را برگزیدند؛ بلکه سخنش این است که حق قطعی و مسلّم مرا از من ربودند. بدیهی است که تنها با نص و تعیین قبلی از طریق رسول اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) است که می‌ توان از حق مسلم و قطعی دم زد. صلاحیت و شایستگی، حقِ بالقوه ایجاد می‌ کند نه حقِ بالفعل، و در مورد حق بالقوه سخن از ربوده شدن حق مسلّم و قطعی صحیح نیست.[۱۲]

۲ – شایستگی و فضیلت

علاوه بر جمله نخستین خطبه شقشقیه؛ امام(علیه السلام) در خطبه ۱۹۷ می‌ فرمایند:

«رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) جان به جان آفرین تسلیم کرد در حالی که سرش بر سینه من بود. نفس او بر کف دست من جاری شد و آن را بر چهره خود کشیدم. غسل دادنش را بر عهده گرفتم و فرشتگان یاریم می‌ دادند. در و دیوار خانه فریاد می‌ کشیدند، گروهی از فرشتگان فرود می‌ آمدند و گروهی دیگر به آسمان می‌ رفتند. لحظه ای بانگ و فریاد فرشتگان از گوشم جدا نمی‌ شد، بر او درود می‌ فرستادند تا او را در مدفنش به خاک سپردیم.»[۱۳]

سپس امام(علیه السلام) فرمودند:

«فمن ذا أحقّ به منّی حیاً و می‌تاً؟»؛ «چه کسی از من به پیغمبر در زمان حیات و پس از مرگ او سزاوارتر است؟»

۳ – خویشاوندی و نَسَب

چنان که در کتب تاریخ و حدیث در جریان سقیفه آمده، پس از وفات رسول گرامی اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم)، سعدبن عباده انصاری مدّعی خلافت شد و گروهی از افراد قبیله اش دور او را گرفتند. سعد و یارانش محل «سقیفه» را برای این کار انتخاب کرده بودند، تا آنکه ابوبکر و عمر و ابوعبیده جرّاح آمدند و مردم را از توجه به سعد بن عباده باز داشتند و از حاضرین برای ابوبکر بیعت گرفتند. در این مجمع سخنانی میان مهاجران و انصار رد و بدل شد. یکی از برگ های برنده ای که مهاجران و طرفداران ابوبکر از آن بهره مند بودند این بود که پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) از قریش است و ما از نزدیکان و خویشاوندان پیامبر و از طایفه او هستیم.

علی(علیه السلام) که در آن زمان مشغول غسل و کفن جنازه پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) بود، پس از پایان سقیفه از افرادی که در آن جلسه حضور داشتند، استدلال های طرفین را پرسیدند. امام(علیه السلام) استدلال هر دو طرف را در خطبه ۶۷ نهج البلاغه انتقاد و رد کردند. امام(علیه السلام) درباره استدلال قریش که خود را از درخت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) و از قریش معرفی کرده بودند فرمودند:

«إحتجّوا بالشّجره، و أضاعوا الثّمره»؛[۱۴] «آنان به درخت (و انتساب خود به قریش) استدلال کردند و می‌وه آن را تباه و ضایع کردند».

یعنی اگر شجره نسبت معتبر است، دیگران شاخه ای از آن درخت می‌ باشند، اما اهل بیت پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) می‌وه آن شاخه اند.[۱۵]

امیرمؤمنان در خطبه ۱۶۲ به مسأله نسبت و خویشاوندی و نزدیکی خود به رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) استدلال می‌ کنند:

«أمّا الأستبدادُ علینا بهذا المقام و نحن الأعلون نسباً، و الأشدّون برسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم) نوطاً…»؛[۱۶] «آن خود کامگی و استبدادی که دیگران در امر خلافت بر ما تحمیل کردند – با اینکه نَسب ما برتر و پیوند خویشاوندی ما با رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) استوارتر بود – جز انحصار طلبی چیز دیگری نبود».

البته امام(علیه السلام) از شیوه جدلی استفاده کردند؛ به این معنی که اگر معیار برتری در خلافت خویشاوندی و نزدیکی به رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) است، ما اهل بیت(علیهم السلام) بیشتر از دیگران واجد این معیار هستیم و از همه به پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) نزدیک تریم.

 

منبع:نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاهها / مؤلف:مصطفی عزیزی/پرسش وپاسخ دانشجویی


[۱] – خطبه سوم نهج‌البلاغه.

[۲] – همان؛ امیرمؤمنان(علیه السلام) در این موارد مهر سکوت را شکسته از مظلومیت خود در امر خلافت و رهبری اعتراض و شکایت می‌ کنند: خطبه ۲، ۳، ۲۶، ۷۴، ۱۵۰، ۱۶۲، ۱۶۸، ۱۷۲، ۲۱۷؛ و نامه ۶۲و۳۶٫

[۳] – سیری در نهج‌البلاغه؛ مرتضی مطهری، ص ۱۵۳٫

[۴] – خطبه ۲٫

[۵] – خطبه ۱۴۴٫

[۶] – خطبه ۱۰۹٫

 

[۷] – خطبه ۲۳۹٫

[۸] – امام(علیه السلام) در خطبه ۱۵۴ و کلمات قصار ۴۷نیز جایگاه ویژه و فضایل اهل بیت عصمت و طهارت(علیهم السلام) را تبیین می‌ فرمایند.

[۹] – خطبه ۲٫

 

[۱۰] – شرح نهح البلاغه، ابن ابی‌الحدید، ج ۱، ص ۱۴۰؛ پیام امام(علیه السلام)، مکارم شیرازی، ج ۱، ص ۳۱۴٫

[۱۱] – خطبه ۳٫

[۱۲] – سیری در نهج‌البلاغه، مرتضی مطهری، ص ۱۶۱٫

[۱۳] – خطبه ۱۹۷٫

 

[۱۴] – خطبه ۶۷٫

[۱۵] – سیری در نهج‌البلاغه، مرتضی مطهری، ص ۱۶۸٫

[۱۶] – خطبه ۱۶۲٫


Article printed from ثقلین: http://thaqalain.ir

URL to article: http://thaqalain.ir/%d8%af%d9%84%d8%a7%db%8c%d9%84-%d8%ae%d9%84%d8%a7%d9%81%d8%aa-%d8%a7%d9%85%d8%a7%d9%85%d8%b9%d9%84%db%8c%d9%87-%d8%a7%d9%84%d8%b3%d9%84%d8%a7%d9%85/

تمامی حقوق برای وبسایت ثقلین محفوظ است.