آن روز رفته بود تا از دکه روزنامه بگیرد. از قضا در راه با یکی دو نفر از خانم‌های خارجی که امثال‌شان در آغا جاری فراوان بود، بحث و جدل کرده بود و گفته بود با این‌که شماها مسلمان نیستند؛ امّا باید به دین ما احترام بگذارید و با سر و وضع آن چنانی به خیابان نیایید و از این حرف‌ها. امّا خارجی‌ها که اکثراً با خانواده به آن‌جا می‌آمدند، آن قدر زیاد بودند که با این صحبت‌ها نمی‌شد همه‌ی آن‌ها را قانع کرد. و اسماعیل در این فکر بود که با این وضعیت چه باید کرد.

منبع: کتاب «مهاجر مهربان» – شهید اسماعیل دقایقی، انتشارات سوره مهر،  ص ۲۴٫