نقل این ماجرا:

عبدالله بن حارثه گوید:

رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) خبر یافت که عده ای از منافقان در خانه سویلمِ یهودی جمع شده اند و مردم را از کار آماده شدن برای سفر جهاد باز می‌دارند. پس طلحه بن عبیدالله را با چند نفر از اصحاب بر آنان فرستاد و او را فرمود: که خانه سویلم را بر سر آنان آتش بزند، طلحه هم چنان کرد و ضحّاک بن خلیفه خود را از پشت‌بام انداخت و پای او شکست و همراهانش نیز چنان کردند و گریختند.[۱]

 

چند پرسش در این‌باره مطرح است:

چرا پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمان داد که خانه را بر سر آن جمع آتش بزنند؟! آیا همین کافی نبود که آنان را به حضورش آوردند تا در مقابل مردم مجازاتشان کند؟!

آیا این برخورد با سیاستی که بارها اعلام فرموده بود، منافات نداشت که مردم عرب نگویند که محمّد اصحاب خود را می‌کشد؟! آیا آتش زدن موجب اتلاف اموال نمی‌شد؟! مگر نه آن است که هدف و غرض پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) بدون این خسارت مالی هم محقق می‌شد؟! چرا از خود متهمان تحقیق نکرد و به آنان فرصت نداد از خود دفاع کنند؟!

 

در پاسخ  می گوییم:

۱٫‌ خانواده یهودی پیمان شکنی کرد. بنابراین نه خود او را حرمتی بود و نه خانه‌اش را.

  1. تصرف خانه و ابقای آن موجب می‌شد که منافقان در آن طمع داشته باشند و دستاویزی برای تحریک هر چند مخفیانه‌ی احساسات برخی از مردم قرار گیرد که به ستم اشغال شده و سزاوار مصادره نبود.

هم‌چنین در صحت اقدام پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) تشکیک؛ و عدالت، قداست و هیبت حضرت را خدشه‌دار می‌کردند.

  1. خواهیم دید که پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) مسجد ضرار را منهدم کرد و به محکومیت نفاق و منافقان بسنده نفرمود. خداوند متعال هم قارون را به خانه‌اش در زمین فرو برد و قریه لوط را بر سر ساکنان زیرو رُو ساخت!

شاید علّت این‌که رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) این روش را برای درهم کوبیدن توطئه‌های منافقان و دشمنان خود برگزید، آن بود که هم برای دشمن وحشتناک‌تر بود و هم انعکاس بیشتری در میان مردم داشت و هم در خاطره‌ها بیشتر می‌ماند و هم در جان‌ها جای محکم‌تری باز می‌کرد.

شاید پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) قصد نداشت به ساکنان خانه آسیب جسمی وارد شود؛ چنان‌که در قصّه‌ی مأبور گذشت. آن‌جا که به علی (علیه السّلام) فرمان داد، او را بکشد. امیرالمؤمنین (علیه السّلام) گفت: ای رسول خدا، مرا در پی این کار می‌فرستی تا هم‌چون شمشیر داغ باشم یا این‌که شاهد چیزی را می‌بیند که از غایب پنهان است؟!

فرمود: نه، شاهد چیزی را می‌بیند که از غایب پنهان است.[۲]

علی (علیه السّلام)  با شمشیر او را تعقیب کرد تا این‌که حقیقت امر آشکار شد و دروغ تهمت‌زنندگان برملا.

شاید از شواهد صحت این احتمال آن باشد که به رغم آن‌که منافقان آسیب ندیدند و فقط پای یک نفر یعنی ضحّاک بن خلیفه شکست، رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نه احدی را احضار کرد و نه شنیده‌ایم که ضحاک را بازخواست یا سرزنش کرده باشد تا چه رسد که مجازات کند!

 

 منبع: که اقتباسی است از ترجمه کتاب الصحیح من سیره النبی الاعظم صلى الله علیه وآله، ج۱۰ 


[۱]ـ سبل الهدی و الرشاد، ۵/۳۷؛ البدایه و النهایه، ۵/۷؛ سیره ابن کثیر، ۴/۶٫

[۲]ـ مسند احمد، ۱/۸۳؛ الاستیعاب، ۴/۱۹۱۲؛ کنز العمّال، ۵/۴۵۴؛ فیض القدیکف ۴/۲۶۲؛ الکافی، ۸/۳۴۹٫