«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏ * رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی‏»[۱].

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ‏».

مقدّمه

مرحوم علامه مجلسی سلام الله علیه و قدّس الله نفسه الزّکیّه نقل می‌کنند و می‌فرمایند: «وَجَدْتُ بِخَطِّ شَیْخِنَا البَهائِی قَدَّسَ اللَّهُ رُوحَهُ ما هذا لَفْظُهُ: قالَ الشَّیْخُ شَمْسُ الدِّینِ مُحَمَّدُ بْنُ مَکِّیٍ: نَقَلْتُ مِنْ خَطِّ الشَّیخِ اَحْمَدَ الفَراهَانِیِّ رَحِمَهُ اللَّهُ عَنْ عُنْوانِ البَصْرِی وَکانَ شَیْخاً کَبِیراً قَدْأَتی عَلَیْهِ اَرْبَعَ وَتِسْعُونَ سَنَهً قالَ: کُنْتُ اَخْتَلِفُ اِلی مالِکِ بْنِ اَنَسٍ سِنِینَ؛ فَلَمّا قَدِمَ جَعْفَرٌ الصّادِقُ‌علیه السلام المَدِینَهَ اخْتَلفْتُ اِلَیْهِ وَاَحْبَبْتُ أَنْ آخُذَ عَنْهُ کَما أَخَذْتُ عَنْ مالِکٍ. فَقالَ لِی یَوْماً: اِنِّی رَجُلٌ مَطْلُوبٌ وَمَعَ ذلِکَ لِی اَوْرادٌ فِی کُلِّ ساعَهٍ مِنْ آناءِ اللَّیْلِ وَالنَّهارِ، فَلا تَشْغَلْنِی عَنْ وِرْدِی وَخُذْ عَنْ مالِکٍ وَاخْتَلِفْ اِلَیْهِ کَما کُنْتَ تَخْتَلِفُ اِلَیْهِ. فَاغْتَمَمْتُ مِنْ ذلِکَ وَخَرَجْتُ مِنْ عِنْدِهِ وَقُلْتُ فِی نَفْسِی؛ لَوْ تَفَرَّسَ فِیَّ خَیْراً لَما زَجَرَنِی عَنِ الاِخْتِلافِ اِلَیْهِ وَالاَخْذِ عَنْهُ».

در کلمه به کلمه‌ی مقدّماتِ این حدیثِ نورانی پیام است و سِرّ است و آموزه‌های کاربردی است؛ یکی از نکاتی که عرض شد این بود که انسان باید در تمامِ عمر امید به رحمتِ الهی داشته باشد و در کسبِ معرفت در هیچ شرایطی و در هیچ سنّی خود را محروم نکند و فکر نکند که حالا دیگر از ما گذشته است، بلکه بابِ توبه تا ساعتِ آخرِ عمر باز است و توبه بازگشت به خدای متعال است و تحصیلِ علم از مخازنِ آن یکی از مصادیقِ توبه است، رجوع الی الله در بهترین وضعِ خود استضائه از نورِ معرفت الله است و کسبِ فضائلِ اخلاقی اتّصافِ به صفاتِ حق تعالی است و این فرار از خود است و بازگشت به سوی حضرت حق سبحانه تعالی.

نکته‌ی بعدی این است که این نوع نشاط، انرژی، حیاتِ علمی نشانه‌ی عشق است، انگیزه‌ی قوی معلولِ محبّتِ شدید است و اگر انسان در وجودِ خود عشق به عبادت، عشق به علم و دانش و معرفت نداشته باشد خسته می‌شود، از عبادت خسته می‌شود، از علم هم خسته می‌شود، از کار هم خسته می‌شود، و اگر انسان بخواهد نستوه بشود، خستگی ناپذیر بشود…

آب کم جو تشنگی آور بدست…

اهمیّتِ نشاط در امور

باید از درون جوشید و در درونِ نفس و سویدای قلب آن کشش را ایجاد کرد، تا آن جذبه و شوق و عشق نباشد کارهای جوارحی و جوانحی فرسایشی می‌شود، گاهی طلبه از طلبگیِ خود سیر و خسته می‌شود، این خیلی روشن است که بدونِ علاقه آمده است، همینطور چشم بسته، جای دیگری کار پیدا نکرده است و حال از بابِ ناچاری به اینجا آمده است که زندگی کند و سرگرمی پیدا کند، این زندگی زندگیِ ملال‌آور است، زندگیِ مرگِ تدریجی است، اما هر کجا که عشق است آنجا حیات و زندگی هست…

هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق              ثبت است بر جریده عالم دوام ما

این یک اصلِ اساسی است که انسان در هر کاری از کارهای زندگی اگر علاقه و حب نداشته باشد انگیزه‌ی قوی ندارد و اگر انگیزه قوی نباشد کار «تحمیلی» می‌شود، کارِ تحمیلی حرکتِ قصری است «وَالقَصر لا یَدوم» حرکتِ قصری هم دوام ندارد، تا فشار هست، تا فشارِ زندگی یا فشارِ معیشت هست انسان به دنبالِ کاری می‌رود، تا این فشار برداشته بشود انسان متوقّف می‌شود، چون جوشش درونی نیست، این فشارِ بیرون است، فشارِ خانواده است، فشارِ محیط است، انسان به ناچار به دنبالِ یک کاری می‌رود، ولی آنجایی که مثلِ چشمه از درون می‌جوشد او تمامِ موانع را با این جوششی که می‌جوشد می‌برد.

اهمیّتِ عشق به امور

و این حدیث شریف از وجود مبارک امام صادق علیه السلام که فرمودند: «ما ضَعُف بَدَنٌ عمّا قَوِیَتُ علیه النّیّه»[۲]، بدن، جسم در امری که نیّت نسبت به او تقویت شده است ضعیف و ناتوان نمی‌شود؛ هر کجا انگیزه قوی بود بدن به این سادگی ضعیف نمی‌شود، بدن خیلی کشش دارد، به شرطِ اینکه با اهرمِ عشق حرکت کند، بیستون را عشق کند و شهرتش فرهاد برد.

دارد بر اینکه یک مورچه‌ای عاشقِ یک مورچه‌ی دیگری شد، به خاستگاریِ او رفت و او گفت: من تن به این وصلت نمی‌دهم مگر اینکه بروی و این کوه را بکنی؛ اهلِ دل و صاحب باطنی دید یک مورچه‌ای با شاخکِ خود با کوه کلنجار می‌رود، از او پرسید: در حالِ چه کاری هستی؟ مورچه گفت: می‌خواهم کوه را بکنم، به او گفت: آیا تو که مورچه‌ای کوچک هستی می‌خواهی این کوه را بِکَنی؟ مگر می‌شود؟ مورچه گفت: من به اینکه می‌شود یا نمی‌شود کاری ندارم، ولی معشوقِ من از من این را خواسته است و من هم قصد دارم این کار را کنم، با اینکه این کار نشدنی هست اما عزم هست، همّت هست، واماندگی و درماندگی هم نیست، اگر به مقصد نرسد باز هم به مقصد رسیده است، و آن عمل به رضای عشقِ خود است، چون او خوش است این مورچه هم به این عمل خوش است، ولو اینکه نرسد خودِ این عمل وصال است، این است که در مکتبِ عشق که ما بحمدلله با آموزه‌ی قرآن کریم به حضرات معصومین علیهم السلام، به پیامبر و آل رسول علیهم السلام عشق داریم، این عشق اقتضاء می‌کند که ما هرچه داریم در راهِ آن بزرگواران بدهیم و هر چه گفتند بی چون و چرا و با اینکه می‌دانیم ما نمی‌توانیم کوه را از جای بکنیم اما چون او می‌فرماید می‌گوییم چشم.

هیچ وقت رکود در عشق نیست، ارتجاع در عشق نیست، یأس و ناامیدی هم مطلقا در عشق وجود ندارد.

لذا در نود و چهار سالگی که کار از کار گذشته است، نیروهای بدنی تحلیل رفته است گویا طلبه‌ی سال اول است، اولِ کارِ اوست، استادِ خوبی پیدا کرده است، گمشده‌ی خود را یافته است و می‌خواهد از دریای علم و معنویت و نورِ او توشه ببرد.

ما باید تمامِ امور خودمان را به خدای متعال وصل کنیم، «الَّذِینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ»[۳]، چون شدیدترین عشقِ یک عبد به معشوقِ خود وجود لایتنهی و کمالِ مطلق است لذا هر کاری می‌کند او را از یاد نمی‌برد، به عشقِ او این کار را می‌کند، و این «قوّ عَلی خدمتک جوارحی»[۴] اینطور است که خوابِ او عاشقانه است، چون اگر نخوابد نشاطی برای نماز شب پیدا نمی‌کند، می‌خوابد که بلند شود و بانشاط نماز شب بخواند، وقتی غذا می‌خورد برای این است که اگر غذا نخورد این مرکب همراهی نمی‌کند تا او را به سوی خدای متعال ببرد، این شخص اینطور نمی‌تواند مطالعه کند، نمی‌تواند درس بخواند، اگر به سراغِ درس هم می‌رود عاشقانه می‌رود، چون اگر درس نخواند نمی‌تواند پیام‌های محبوبِ خود را در قرآن و عترت دریافت کند، برای اینکه پیامِ دوست را بفهمد و بدست بیاورد ناچار باید درس بخواند، باید مطالعه کند، باید مباحثه کند، و اگر این‌ها نباشد به او نمی‌رسد، همه‌ی این‌ها رشته‌هایی می‌شود که همه‌ی این رشته‌ها انسان را با او وصل می‌کند، آن وقت تمامِ زندگیِ او شور و نشاط می‌شود، وقتی شوخی می‌کند، در یک جایی که ادخال سرور در قلبِ مؤمن از افضلِ عبادت‌هاست اگر انسان این شوخی را نکند خدای متعال ناراضی می‌شود، اینجا باید یک مغمومی را از آن حالت بیرون بیاورد، شوخیِ او با آن گریه‌ی او با آن خوابِ او با آن بیداریِ او با آن غذا خوردنِ او با آن روزه گرفتنِ او همگی با یادِ خدای متعال است و همه برای خدای متعال است، و سراسرِ زندگی تبدیل به شور و شعور و پویایی و حرکت و عروج و معراج و سعود و مصاف و جهاد می‌شود، تمامِ زندگیِ انسان جبهه می‌شود و انسان در لحظه لحظه‌ی زندگیِ خود برای دوستِ خود مجاهده می‌کند و پیروزی‌های یکی پس از دیگری برای او کسب می‌شود و در هر موفقیّتی یک نشاطی هست که انسان را نسبت به درجه‌ی قبل قوی‌تر می‌کند، «فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْراً * إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْراً»[۵] ، با هر سختی دو گشایش هست، سختی‌ها برای انسان شیرین می‌شود، برای  انسان به فتوحات تبدیل می‌شود و انسان را به فتح الفتوح می‌رساند.

این هم از مسائلِ مهم زندگی انسانی خصوصاً زندگیِ طلبگی و زندگی سالک الی الله است که تمامِ زندگیِ او را محبّتِ معشوق پوشش داده است و همه جا جلوه‌ی اوست و همه‌ی وجودِ او را پُر کرده است، لذا در هیچ شرایطی خسته نیست، ما نداریم یک جایی قافله‌ی کربلا اظهارِ خستگی کرده باشد، در این هوای سوزان، چهل منزل با آن شرایط سخت، ولی همه جا شور و نشاط بود و همه جا احساسِ پیروزی می‌کردند و نویدِ آینده‌ی روشن را سر می‌دادند، این‌ها یک جا نبوده است که کم آورده باشند یا از سخن گفتن عاجز شده باشند یا اعلام کنند که دیگر بس است، ابداً اینطور نبود…

در بلا هم می‌چشم لذّاتِ او         ماتِ اویم، ماتِ اویم، ماتِ او

مرحوم علامه، صاحب تفسیر المیزان، مفسّر بزرگ، عارف کم‌نظیر، آن مربّیِ کامل… شهید آیت الله قدّوسی از ایشان نقل می‌کردند و می‌گفتند که شاه گفته بود زیاد کار کرده‌ام و خسته شده‌ام و می‌خواهم به سوئد بروم تا رفع خستگی کنم، آقای طباطبایی با یک تعبیری فرموده بودند: بیخود می‌گوید! من چهل سال است در هر شبانه روز ۱۸ ساعت کار علمی کرده‌ام و خسته نیستم.

این خیلی است! نمی‌دانم شما چقدر کار می‌کنید، نمی‌دانم چند ساعت کار می‌کنید و آیا کارِ شما سرگرمی است یا کارِ جدّی است، چهل سال در هر شبانه روز ۱۸ ساعت کار کرده بودند!

این آن شوری است که عشق در وجود انسان ایجاد می‌کند و انسان خود را در کارِ خود پیروز می‌بیند و افقِ آینده‌اش را روشن می‌بیند و هر قدمی که پیش می‌گذارد بر امید و سرعتِ او اضافه می‌شود.

لذا قرآن کریم این دو تعبیر را دارد، یکی «سابِقوا»، میدان میدانِ مسابقه است، در میدانِ مسابقه هیچ عاقلی که در گود آمده است سستی نمی‌کند، سعی می‌کند که نفرِ اول باشد و پیشی بگیرد، تعبیرِ دیگر هم «سارِعوا» است، هم سرعت و هم سبقت از لوازمِ اراده و عزمی است که منبعث از عشق و علاقه است.

نشاط طلبه امری واجب است

این است که «عنوان بصری» در نود و چهار سالگی… این عشقِ پیری است، ولی عشقِ پیری نیست که سر به رسوایی زند، این سر به عزّت و آبرو می‌زند و وای بحالِ طلبه‌ای که در ابتدای طلبگیِ خود در سنینِ جوانی بی‌نشاط است، وازده است، وامانده است، باید او را هُل داد که به کلاس بیاید، باید او را هُل دارد که بلند بشود و نمازشب بخواند، باید او را هُل داد تا نظافت کند، همه‌ی این‌ها… اگر شما در خانه‌ی امام زمان ارواحنا فداه باشید و بدانید حضرت با این کارها خوشحال می‌شوند نمی‌توانید در هیچ بُعدی از ابعادِ زندگیِ خودتان کم بگذارید؛ این‌هایی که کم می‌گذارند بی‌وفا هستند و بی‌وفایی خلافِ صفتِ خدای متعال است، خدای متعال «وَفی» است، وفا این است که حق همه‌ی مطالب را اداء کنید، حقّ حجره را اداء کنید، حقّ نظافتِ مدرسه را اداء کنید، حقّ استاد را اداء کنید، حقّ مباحثه را اداء کنید تا وفا داشته باشید و در هیچ زمینه‌ای کم نگذاشته باشید.

امروز این مقدار کافی است.

ارزشِ طلبگی

باذن الله و برضی‌الله چند نکته را خدمت شما عرض کنیم؛ قدیم‌ها وقتی طلبه برای طلبگی می‌آمد، بخصوص در دورانی که حضرت امام پرچم نهضت را بدست گرفتند، آن زمان دستگیری بود و زندان بود و تبعید بود و ممنوع المنبر بودن بود و سربازی رفتن بود و هیچ کسی به فکرِ این نبود که شاه می‌رود و انقلاب پیروز می‌شود و طلبه به نوایی می‌رسد و سمت‌های دولتی پیدا می‌کند، لذا آن روز طلبگی انگیزه‌ی خالص‌تری داشت، واقعاً جاذبه‌ی مادّی مطلقاً در طلبگی نبود، طلبه توقع نداشت که صاحب‌منزل بشود، غالبِ طلبه‌ها بی‌منزل بودند یا اگر منزلی داشتند یک منزلِ محقّر و کوچکی بود، ماشین که مطلقا نداشتند، اگر طلبه‌ای صاحبِ ماشین بود مشارب‌البنان بود، می‌گفتند فلانی ماشین خریده است، گاهی هم مقبول نبود که طلبه‌ای ماشین سوار بشود و امکانات رفاهی خاصّی داشته باشد، ولی هم طلبه از طلبگیِ خود بینِ خود و خدای متعال راضی بود، در آن دوره‌هایی بود که خودمان بوده‌ایم دیگر، هم زن و بچّه‌ی آن‌ها راضی بودند، اصلاً زنِ آن‌ها با این فرض آمده بود و زنِ طلبه شده بود، ولی امروز شرایطِ زمان و این وسایل ارتباط جمعی که همه را به یکدیگر وصل کرده است و شیطان توانسته است جاذبه‌های دنیا را تقویت کند، لذا گاهی بعضی‌ها با وسوسه می‌آیند و طلبه می‌شوند، و این‌هایی که با تردید و وسوسه طلبه می‌شوند والله طلبه نخواهند شد، یا از ابتدا با تردید می‌آید و هدف را نشناخته است و طلبگی را نفهمیده است، سرباز امام زمان ارواحنا فداه شدن یک افتخار است و با همه‌ی محرومیّت‌ها می‌سازد، این شخص اصلاً این‌ها را نمی‌فهمد، به دنبالِ زندگی آمده است، اگر هر روزی هم کارِ بهتری برای او پیش بیاید طلبگی را رها می‌کند و به دنبالِ آن کارِ بهتر می‌رود، تا ما در درونِ خودمان این باور را پیدا نکنیم که طلبِ علم یک فریضه است و به این سِرّ آگاه نشویم که «لَوْ یَعْلَمُ اَلنَّاسُ مَا فِی طَلَبِ اَلْعِلْمِ لَطَلَبُوهُ وَ لَوْ بِسَفْکِ اَلْمُهَجِ وَ خَوْضِ اَللُّجَجِ»[۶]… حدیث از امام زین العابدین علیه السلام است، این حدیث هم در بحارالأنوار است و هم در اصول کافی شریف، حضرت فرمودند: اگر می‌دانستند در طلبِ علم چه سرمایه‌ای نهفته است، چه معنویتی است، چه عروجی است، چه گنجی در اینجا نهفته است، به دنبالِ علم می‌رفتند، ولو در آب‌ها غرق می‌شدند یا خونِ قلبِ خود را می‌دادند، به قیمتِ خون‌شان به دنبالِ علم می‌رفتند، به قیمتِ افتادن در دریاها و دست و پا زدن به دنبالِ علم می‌رفتند ضرر نکرده بودند.

پنج سفارشِ ارزشمندِ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام

وجود مقدّس حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام در یک حدیثی که باید زیاد هم شنیده باشید فرمودند: «أُوصِیکُمْ بِخَمْسٍ لَوْ ضَرَبْتُمْ إِلَیْهَا آبَاطَ اَلْإِبِلِ لَکَانَتْ لِذَلِکَ أَهْلاً»[۷] شما را به پنج چیز توصیه می‌کنم که اگر سوار بر شترهای سخت‌کوش و پرتحمّل می‌شدید و به دورِ دنیا می‌گشتید تا به گنجِ وصیّتِ من پی می‌بردید سزاوار بود و ضرر نمی‌کردید.

اولینِ آن‌ها این بود که امیدی جز به خدای متعال نداشته باشید، «لاَ یَرْجُوَنَّ أَحَدٌ مِنْکُمْ إِلاَّ رَبَّهُ»، دوم اینکه ترسی جز از گناهِ خودتان نداشته باشید، گناه وحشتناک است، اگر گناه کردید منتظر باشید که چوبِ آن را بخورید، مگر اینکه توبه‌ی نصوحی داشته باشید و مطمئن بشوید که خدای متعال از شما گذشت، وگرنه کوهی است که بالای سر شماست و هر لحظه ممکن است بر سرِ شما بیفتد و شما را نابود کند، سوم اینکه اگر شما چیزی نمی‌دانستید «لاَ یَسْتَحِیَنَّ أَحَدٌ إِذَا لَمْ یَعْلَمِ اَلشَّیْءَ أَنْ یَتَعَلَّمَهُ»، علم هیچ مانعی برنمی‌دارد، لذا اینکه کسی خجالت بکشد و بگوید «این شخص شاگردِ من است و آیا حال باید من بروم از او چیزی یاد بگیرم؟» یا «این شخص کارگر من بوده است و آیا حال من بروم و از او چیزی یاد بگیرم؟» اشتباه است. حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام می‌فرمایند می‌ارزد ولو اینکه دورِ دنیا را بگردید باید در طلبِ علم باشید، شرم و حیاء و این‌ها اصلاً نباید مانعِ طلبِ علمِ شما بشود.

و دیگر شجاعت اقرار به «نمی‌دانم»، مگر همه کَس همه چیز را می‌داند؟ مجهولاتِ انسان که قابل بازیابی نیست، «لاَ یَسْتَحِیَنَّ أَحَدٌ مِنْکُمْ إِذَا سُئِلَ عَمَّا لاَ یَعْلَمُ أَنْ یَقُولَ لاَ أَعْلَمُ»، خیلی شجاع باشید و چیزی را که نمی‌دانیم بگویید «نمی‌دانم».

آخرین هم «فَإِنَّ اَلصَّبْرَ مِنَ اَلْإِیمَانِ کَالرَّأْسِ مِنَ اَلْجَسَدِ»، از سنگرِ مقاومت بیرون نیایید، در طلبگی مقاوم باشید، در جهادگری مقاوم باشید، در نماز شب مقاوم باشید، اگر از این سنگرها بیایید تیر می‌خورید، شیطان همیشه تیرِ خود را به کمان گذاشته است، تا سرِ خود را از سنگر بیرون بیاورید شما را خواهد زد، از سنگرِ دیانت، خودسازی، توحید و ولایت بیرون نیایید.

چینشِ بساطِ عالَم

لذا این حوادثی که گاهی پیش می‌آید و می‌بینید این رذالت‌ها و خباثت‌ها پیش می‌آید، نباید این‌ها یک زمانی در ما ایجادِ نگرانی کند، اصلاً طلبه طلبه می‌شد منتظرِ حوادث بود که دستگیر بشود، شهید بشود، شعارِ ما این بود که عمامه‌ی ما کفنِ ماست که همراهِ ماست، هر زمانی که مرگ بیاید خوش آمده است، ما از این جهت هیچ نگرانی نداریم، و این هم جزوِ مسائلی است که همه‌ی شما می‌دانید ولی «وَذَکِّرْ فَإِنَّ الذِّکْرَىٰ تَنفَعُ الْمُؤْمِنِینَ»[۸]، تقدیرِ الهی یعنی چینشِ بساطِ عالَم چینشِ ریاضی است و امکانِ جابجایی نیست، اینطور نیست که اگر کسی جبهه نمی‌رفت، این شخصی که رفته است و شهید شده است اگر نمی‌رفت و شربتِ شهادت را نمی‌نوشید باقی می‌ماند، اصلاً اینطور نیست، قرآن کریم دارد که هیچ کسی نمی‌میرد الا باذن الله، این مرگ مقدّر است، روزها شمارش‌شده است و اجل خط‌کشی شده است، چون مرگ مقدّر است هیچ زمانی نگران نباشید که اتّفاق بیفتد، مرگ پیش افتادنی نیست، خودِ این اجل که یک عَمَدِ معیّنی است تا آن عَمَد نرسد مرگ وجود ندارد، حوادثِ دیگر هم همینطور است، اینطور نیست که اگر انسان به آنجا نمی‌رفت این بلا به سرِ او نمی‌آمد، اصلاً اینطور نیست.

لذا طلبگی و غیرطلبگی فرق ندارد، در این حوادث گاهی افرادی صدمه خورده‌اند که ضدّانقلاب هم بوده‌اند! اینطور نیست که فقط یک منافق جامعه را ناامن کند، مقدّس و نامقدّس برای اجل فرقی نمی‌کند، این‌ها یک واقعیّاتی است که اگر ما بدانیم… فرمود: «مَا أَصَابَ مِن مُّصِیبَهٍ فِی الْأَرْضِ وَلَا فِی أَنفُسِکُمْ إِلَّا فِی کِتَابٍ مِّن قَبْلِ أَن نَّبْرَأَهَا»[۹]، چرا؟ «لِکَیْلَا تَأْسَوْا عَلَى مَا فَاتَکُمْ وَلَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاکُمْ»[۱۰]، باز خدای متعال فرموده است که غصّه‌های شما بیجاست، وقتی یک اتّفاقی که باید بیفتد می‌افتد عاقلانه نیست که انسان بخواهد برای آن غصّه بخورد، «لِکَیْلَا تَأْسَوْا عَلَى مَا فَاتَکُمْ وَلَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاکُمْ»، وقتی هم که ثروت و علم و معرفتی بدست آوردید حاصلِ زرنگیِ خودتان ندانید، خدای متعال می‌خواست به شما بدهد که داده است، این خدای متعال است که داده است، علم را خدای متعال می‌دهد، «أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ»[۱۱] ما مقدّمات را فراهم می‌کنیم، علم را خدای متعال می‌دهد، خدای متعال مفیض صورت است، صورِ علمی مخلوقِ خدای متعال و ایجادِ الهی است.

سه راه برای حفاظت

این هم یک نکته که در طلبگیِ خودتان عالِم باشید، نگران نباشید، تشویش نداشته باشید، اما صدقه را جدّی بگیرید، صدقه دفعِ شرّ می‌کند، صدقه موجبِ استجابتِ دعا می‌شود، مریض‌های خودتان را با صدقه دوا کنید، گیرنده‌ی صدقه خدای متعال است، مصافحه‌ی با خدای متعال می‌کنید، خودتان را از این خیر محروم نکنید، صدقه بدهید.

آیت الکرسی را… منزلِ ما نیروگاه بود، انقلاب شد و شهید قدّوسی ما را به اینجا کشاندند، مدّتی خانه‌ی ما در آنجا خالی بود، یعنی چون نمی‌دانستیم چه زمانی برمی‌گردیم کسی نرفته بود، آنجا محله‌ی دزدخیزی بود، همسایه‌ی ما می‌گفت: خواب دیدیم که دزد آمده است تا به خانه‌ی شما برود ولی کرسی‌ها دورِ این خانه هست و راه پیدا نمی‌کنند که به آنجا بروند، گفتم: من آیت الکرسی خوانده بودم و فوت کرده بودم و مطمئن بودم دزد به اینجا نمی‌رود، و دزد به آنجا نرفت.

در روایت دارد وقتی می‌خواهید بخوابید آیت الکرسی بخوانید، هم خودتان تحت حفاظت حق قرار می‌گیرید و هم هر کسی را که نیّت کنید با همان یک آیت الکرسی محفوظ می‌مانند، همه را نیّت کنید.

سوم: مرحوم آیت الله بهجت اعلی الله مقامه الشّریف هم به بچه‌های حزب الله لبنان می‌فرمودند و هم به خودِ ماها، و از این اسرارِ امام صادق علیه السلام در کافی شریف است، فرمودند: این را به دشمنانِ ما فرا ندهید، آن این است که سه مرتبه صبح و سه مرتبه شام «اللَّهُمَّ اجْعَلْنِی فِی دِرْعِکَ الْحَصِینَهِ الَّتِی تَجْعَلُ فِیهَا مَنْ تُرید» بفرمایید، این خیلی مجرّب است.

ان شاء الله در جلسه‌ی بعد هم ادامه‌ی این مسائل را خدمت شما عرض می‌کنیم

صلوات ختم بفرمایید.

الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم

روضه حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها

ما یک مادری داریم که این روزها در بستر است… وجود نازنین حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام کنار بستر نشستند… نمی‌دانم آن روز چه کشیدند… اول مظلومِ عالَم است… ما مظلوم‌تر از حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام نمی‌شناسیم… ایشان یک نگاهی به حبیبه‌ی خود کردند و دیدند ایشان آب شده است… حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام به پهنای صورت شریفشان اشک می‌ریختند… خیلی طوفانی شدند… خطاب کردند: سیّدتی! فدای شما بشوم… این بانو چه کسی هستند که حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام به ایشان می‌فرمایند «سیّدتی»… بی‌بیِ من!… همه کَسِ من… ای هستیِ علی… ای چراغِ خانه‌ی علی… «ما یُبکیک»؟… دردِ شما چیست که اینطور گریه می‌کنید؟

دردهای حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها زیاد بود اما ایشان مهم‌ترین دردِ خویش را فرمودند… فرمودند: دردِ من مظلومیّتِ شماست… «ابکی لِما تَلقی بَعدی»[۱۲]

یک سپری داشتید که آن هم من بودم… بلاهای شما را به جان خریدم… ولی اگر مرا از دست بدهید دیگر مدافعی ندارید…

لا حول و لا قوّه الا بالله العلی العظیم

دعا

خدایا! تو را به عصمتِ حضرت زهرای مرضیّه سلام الله علیها قسم می‌دهیم امام زمان ارواحنا فداه را برسان.

خدایا! قلبِ مبارک امام زمان ارواحنا فداه را همیشه از ما راضی بفرما.

خدایا! حسرتِ دیدار حضرت حجّت ارواحنا فداه را بر دلِ ما مگذار.

خدایا! توفیقِ درک حکومت جهانیِ حضرت مهدی عجّل الله تعالی فرجه الشّریف را بر دلِ ما مگذار.

خدایا! ما را از زمینه‌سازان ظهور و در زمانِ ظهور از خدمتگزارانِ آن بزرگوار محسوب بدار.

خدایا! دشمنانِ اسلام، دشمنانِ نظام، دشمنانِ شجره طیّبه‌ی علما را اگر قابل هدایت نیستند ریشه‌کَن بفرما.

خدایا! ما را دشمن‌شاد نکن.

خدایا! بی‌رحم‌ها را بر ما مسلّط مفرما.

خدایا! ما را در دنیا و آخرت از قرآن و پیامبر و دودمان ایشان علیهم السلام جدا مفرما.

خدایا! نهایتِ کارِ ما را با شهادت مختوم بفرما.

خدایا! تو را به محمد و آل محمد علیهم السلام قسم می‌دهیم امام راحل و شهدا را همیشه از ما راضی نگه دار.

خدایا! سایه‌ی پُر برکتِ مرجع عالیقدر، زعیم بزرگوارِ عالَم تشیّع، رهبرِ مستضعفانِ جهان در غیبتِ امام زمان ارواحنا فداه، سکّان‌دارِ کشتیِ انقلاب، نایب حضرت حجّت ارواحنا فداه، رهبرِ عزیزمان را از همه‌ی بلاها محافظت بفرما.

خدایا! ایشان را در رفع مشکلات یاری بفرما.

خدایا! عوامل نفوذی که مانع پیشرفتِ اهدافِ ایشان هستند را بردار و تبدیل به احسن بفرما.

خدایا! کسانی که در تأمین زمینه‌ی ناامنی با شبکه‌های بیگانه اصرار دارند و برای تقویتِ شبکه‌های ملّی کاری نمی‌کنند و قدمی برنمی‌دارند ادب و برکنار بفرما.

خدایا! کارِ مملکت را به دستِ امنای لایق بسپار.

غفرالله لنا و لکم

والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته


[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸

[۲] وسائل الشیعه، جلد ۱، صفحه ۷

[۳] سوره مبارکه بقره، آیه ۱۶۵ (وَمِنَ النَّاسِ مَنْ یَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْدَادًا یُحِبُّونَهُمْ کَحُبِّ اللَّهِ ۖ وَالَّذِینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ ۗ وَلَوْ یَرَى الَّذِینَ ظَلَمُوا إِذْ یَرَوْنَ الْعَذَابَ أَنَّ الْقُوَّهَ لِلَّهِ جَمِیعًا وَأَنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعَذَابِ)

[۴] دعای کمیل

[۵] سوره مبارکه شرح، آیات ۵ و ۶

[۶] کافی، جلد ۱، صفحه ۳۵ (اَلْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ سَعْدٍ رَفَعَهُ عَنْ أَبِی حَمْزَهَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ اَلْحُسَیْنِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: لَوْ یَعْلَمُ اَلنَّاسُ مَا فِی طَلَبِ اَلْعِلْمِ لَطَلَبُوهُ وَ لَوْ بِسَفْکِ اَلْمُهَجِ وَ خَوْضِ اَللُّجَجِ إِنَّ اَللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى أَوْحَى إِلَى دَانِیَالَ أَنَّ أَمْقَتَ عَبِیدِی إِلَیَّ اَلْجَاهِلُ اَلْمُسْتَخِفُّ بِحَقِّ أَهْلِ اَلْعِلْمِ اَلتَّارِکُ لِلاِقْتِدَاءِ بِهِمْ وَ أَنَّ أَحَبَّ عَبِیدِی إِلَیَّ اَلتَّقِیُّ اَلطَّالِبُ لِلثَّوَابِ اَلْجَزِیلِ اَللاَّزِمُ لِلْعُلَمَاءِ اَلتَّابِعُ لِلْحُلَمَاءِ اَلْقَابِلُ عَنِ اَلْحُکَمَاءِ .)

[۷] حکمت ۸۲ نهج البلاغه، (وَ قَالَ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ: أُوصِیکُمْ بِخَمْسٍ لَوْ ضَرَبْتُمْ إِلَیْهَا آبَاطَ اَلْإِبِلِ لَکَانَتْ لِذَلِکَ أَهْلاً: لاَ یَرْجُوَنَّ أَحَدٌ مِنْکُمْ إِلاَّ رَبَّهُ وَ لاَ یَخَافَنَّ إِلاَّ ذَنْبَهُ وَ لاَ یَسْتَحِیَنَّ أَحَدٌ مِنْکُمْ إِذَا سُئِلَ عَمَّا لاَ یَعْلَمُ أَنْ یَقُولَ لاَ أَعْلَمُ وَ لاَ یَسْتَحِیَنَّ أَحَدٌ إِذَا لَمْ یَعْلَمِ اَلشَّیْءَ أَنْ یَتَعَلَّمَهُ وَ عَلَیْکُمْ بِالصَّبْرِ فَإِنَّ اَلصَّبْرَ مِنَ اَلْإِیمَانِ کَالرَّأْسِ مِنَ اَلْجَسَدِ وَ لاَ خَیْرَ فِی جَسَدٍ لاَ رَأْسَ مَعَهُ وَ لاَ فِی إِیمَانٍ لاَ صَبْرَ مَعَهُ.)

[۸] سوره مبارکه ذاریات، آیه ۵۵

[۹] سوره مبارکه حدید، آیه ۲۲ (مَا أَصَابَ مِن مُّصِیبَهٍ فِی الْأَرْضِ وَلَا فِی أَنفُسِکُمْ إِلَّا فِی کِتَابٍ مِّن قَبْلِ أَن نَّبْرَأَهَا ۚ إِنَّ ذَٰلِکَ عَلَى اللَّهِ یَسِیرٌ)

[۱۰] سوره مبارکه حدید، آیه ۲۳ (لِکَیْلَا تَأْسَوْا عَلَى مَا فَاتَکُمْ وَلَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاکُمْ وَاللَّهُ لَا یُحِبُّ کُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ)

[۱۱] سوره مبارکه مجادله، آیه ۱۱ (یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا قِیلَ لَکُمْ تَفَسَّحُوا فِی الْمَجَالِسِ فَافْسَحُوا یَفْسَحِ اللَّهُ لَکُمْ وَإِذَا قِیلَ انْشُزُوا فَانْشُزُوا یَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَالَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ)

[۱۲] بحارالانوار، جلد ۴۳، صفحه ۲۱۸ (لمّا حضرَتْ فاطمهَ الوفاهُ بَکَتْ، فقالَ لها امیرالمؤمنین یا سیدتی ما یبکیکِ ؟ قالتْ: ابکی لِما تَلقی بَعدی.)