«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏ * رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی[۱]‏».

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».

نعمت ولایت باعث سرافرازی مردم در پیشگاه الهی می‌شود

ابتدائاً به عنوان شُکر نعمت استمرارِ لطف و عنایت و نُصرت حق‌تعالی نسبت به انقلاب اسلامی، ولایت، این کشور و شیعه را باید به امام زمان‌مان (ارواحنا فداه)، نایب ایشان و مردم‌مان تبریک بگوییم. آیتی از آیات بزرگ خداوند همین اجتماعات بود. خداوند متعال به برکت نَفس پاک امامین انقلاب و خون طاهر و مطهّر شهدای اسلام و انقلاب و وجود خاصّانی که عهدالله هستند، رَحم و عنایت خداوند به ما و اَمثال بنده نیز می‌رسد. این اجتماع با تبلیغ پول، عملی نبود و هیچ‌گاه هم عملی نخواهد بود. «لَوْ أَنْفَقْتَ مَا فِی الْأَرْضِ جَمِیعًا مَا أَلَّفْتَ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ[۲]»؛ دل‌ها به دست خداوند است.‌ «وَ لَکِنَّ اللَّهَ أَلَّفَ بَیْنَهُمْ[۳]». ولی حوادثی که به این‌گونه هستند، زودتر می‌توان قدرت و عنایت خداوند متعال را و تجلّی رحمتِ رحیمیّه‌ی پروردگار متعال را نسبت به خودمان ببینیم و شاکر و بدهکار باشیم. ویژگی‌هایی که نظام اسلامی دارد، زمینه‌ی استمرار نُصرت الهی است. اوّلین ویژگی آن وجود نایب امام زمان (ارواحنا فداه) است که به عنوان پَرچم‌دار دین هستند و این انقلاب، انقلابِ فقر و غنا نبود؛ انقلاب کارگری نبود، انقلاب صنعتی نبود، انقلاب قِشر خاصّ و حزبی نبود؛ بلکه انقلاب اسلامی بود و نتیجه‌ی این انقلاب حاکمیّت خداوند متعال بود که یک حکومت الهی است. باید باور داشته باشیم که وجود حُجّتی از حُجج الهی در بَطن مردم موجب نزول خیر و دفع شَرّ است.‌

نکته‌ی دوّم این است که خداوند متعال در قرآن کریم می‌فرماید: «إِنَّ اللَّهَ لَا یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ[۴]» ؛ «بِأَنَّ اللَّهَ لَمْ یَکُ مُغَیِّرًا نِعْمَهً أَنْعَمَهَا عَلَى قَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ[۵]»؛ مادامی که مردم قدر نعمت ولایت را می‌دانند، خداوند متعال هم این مردم را عزیز می‌دارد. این یک عزّتی بود که عزّت ملّی بود، عزّت کشوری بود، عزّت مردمی بود، مادامی که مردم در حقّ‌شناسی از نعمت بی‌بَدیل الهی که مسأله‌ی ولایت است، فاصله نگیرند، خداوند متعال عنایت خودش را استمرار می‌بخشد.

سوّمین نکته‌ این است که بالاترین نعمت در درون ما، عقل ماست. مادامی که مردم به تشخیص‌های عَقلانی مُلتزم باشند، اگر خداوند متعال کسی را رها نماید، عَلی‌رغم تشخیص و میل خودش به ضَرر خودش عمل می‌نماید. ولی انقلاب اسلامی هم حدوثاً و هم بقائاً عَقلانی است و مُتکّی به حکمت است. محاسبه، محاسبه‌ی دقیقی است. امروز مردم دشمن را شناخته‌اند. مخصوصاً با این وَحشی‌گری‌ها و قَساوت‌هایی که این‌ها در این اغتشاشات از خودشان نشان دادند، حجّت برای مردم تمام شد که اگر این‌ها مُسلّط بشوند، به صَغیر و کَبیر رَحم نخواهند کرد. برای دنیای مردم هم لازم است تا قدر این انقلاب و این رهبری و این امنیّت را بشناسند و اجازه ندهند تا مُزدوران قدرت‌های بزرگ که هیچ حدّ و مرزی نداشتند و عملاً نشان داده‌اند که نه عاطفه‌ی انسانی دارند و نه وجدان اخلاقی دارند و نه حُرمت دینی را نگاه می‌دارند و نه احترام به قانون می‌گذارند. این‌ها هیچ حدّی را رعایت نکردند و این نوع از اجتماعات قدرت بازدارنده است که این‌گونه جانوران بار دیگر طَمع نداشته باشند و به امنیّت مردم، به آرامش مردم، به ناموس مردم و شرافت مردم آسیبی نرسانند.

هَجمه‌ی تبلیغاتی دشمن در فتنه‌های اخیر کشور

از ویژگی‌های دیگر انقلاب اسلامی، این است که انقلاب است. اصلاحات نیست، بلکه انقلاب است. یک تحوّلی است که دردِ جریان اِنظلام، جریان شاه‌پَرستی، قبول نفوذ اَشرافیّت و بیگانه‌پَرستی را با همه‌ی وجود یافته‌اند و برای خَلاصی از این رَنج مُمتد ۲۵۰۰ ساله، حکومت الله را قبول کرده‌اند. این تحوّل و حفظ آن، یعنی عدم سازش با باطل و استکبار حدوثاً و بقائاً نیاز به حضور مردمی دارد که این تحوّل و انقلاب را پذیرفته‌اند و با حضور خودشان اجرایی کرده‌اند. بنابراین مادامی که حاکمیّت الله با پَرچم‌داری کسی که امام زمان (ارواحنا فداه) او را برای ما به عنوان حجّت قرار داده است و مادامی که عقل حاکم است و می‌تواند بین دوست و دشمن فرق بگذارد و بصیرت لازم را در تحت تأثیر قرار نگرفتن در تبلیغات پُرحجم دشمن قرار نگرفتن، علی‌رغم تهاجم تبلیغاتی و تکرار دروغ‌پَراکنی که یک جنگ روانی و یک جنگ شناختی است، به فضل الهی این رشد و عَقلانیّت در مردم ما به حدّی بود که در اطرافیان حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) و در حکومت عَلوی نبوده است. در آن‌جا ایمان در رأس قرار داشت، مَظهر‌العجائب بودند، مُظهر‌الغرائب بودند، یَدالله بودند، عین‌الله بودند، جَمال‌الله بودند و آیینه‌ی همه‌ی کمالات پروردگار متعال بود. از بَدو ولادت‌شان ظهور ایشان اعجاز حق‌تعالی بود و قَدم‌ به قَدم از ایشان مُعجزه دیده بودند؛ ولی با قرآن به روی نیزه رفتن، مردم عینیّت قرآن کریم را کنار گذاشتند و به آن کاغذهایی که بر روی نیزه رفته بود، مسیر را تغییر دادند؛ ولی الحقّ و الانصاف باید خیلی مدیونن خداوند و این مردم خداجوی و خداپَرست باشیم که امروز نقش هُنر در تغییر باورها و تجارب مُمتد چندین ساله در جامعه‌شناسی، روانشناسی، سیاست و تربیت همه‌ی تجارب‌شان را به کار گرفتند و به عنوان سِلاح علیه ما از آن استفاده کردند. لذا توانستند جمعی را احساساتی کنند. با وجود این‌که جمعیّت قَلیلی بودند، ولی آسیب کَثیری به همراه داشت و دشمن‌شادکُن بود. سوزاندن قرآن کریم در این مملکت و به دست فرزندان این مملکت، مقدار کم آن نیز قابل تحمّل نیست و خیلی فاجعه‌ و مصیبت بزرگی بود. ولی تبلیغات دشمن، اگر عنایت و فضل خداوند نبود، «وَ لَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَتُهُ مَا زَکَى مِنْکُمْ مِنْ أَحَدٍ أَبَدًا[۶]»، این تحمیل باطل با تراکم تبلیغات و تکرار مطالب دروغ، اشخاصی که گاهی به خاطر مقابله از رسانه‌های بیگانه استفاده می‌کنند، می‌گویند که فضائی را به وجود می‌آورند که گاهی خودمان نیز به تردید می‌افتیم. نکند که حوادثی اتّفاق افتاده است و ما از آن اطّلاعی نداریم؟! بعضی‌ها هم که در این روزها از غرب آمده‌ بودند، به ما گفتند که در آن‌جا حَجم تبلیغات برای مردم آن‌جا چنین باوری را به وجود آورده است که دیگر مردم با حکومت‌شان بد هستند و این حکومت پایان خواهد یافت. چنین تبلیغات هُنرمندانه و علمی و تجربی و مُمتد که دارای مؤلّفه‌های لازم برای اثرگذاری در این جبهه است، با عنایت خداوند در این مردم اثر نگذاشت و مردم دست از ولایت، از انقلاب و از مُقدّسات نکشیدند و این‌که مردم تغییر نکردند، لازم بود تا خداوند متعال در چنین روزی چنین اجتماعی را شکل بدهد و به دشمنان ما نشان بدهد تا مشخّص بشود که هر اندازه‌ای آن‌ها امکانات داشته باشند و به همه‌ی تجارب خودشان تکیه نمایند، گرفتار اشتباه مُحاسباتی هستند و آن اشتباه این است که آن‌ها خداوند متعال را نمی‌شناسند، از قدرت ایمان بی‌خبر هستند و نمی‌توانند قدرت معنویت را دَرک نمایند. لذا همچنان در آن بَهیمیّت و نادانی خودشان می‌مانند، ولی خداوند می‌فرماید: «وَ أَیَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ[۷]»؛ خداوند متعال این مردم را با رُوح‌القُدس حمایت می‌کند و در این مدّت ۴۴ سال، آن روح قَدم به قَدم همراه مردم بوده است.

ثبات در داشتن دین نشانه‌ی فصل الهی است

این تبلیغات باید به طور عادی مردم را به صورت کُلّی از دایره‌ی دین به بیرون از دایره‌ی دین با فشار و تحمیل بیرون می‌بُرد؛ ولی خداوند متعال فرموده است: «فَأُولَئِکَ یُبَدِّلُ اللَّهُ[۸]»؛ در سوره‌ی مبارکه‌ی ابراهیم پس از بیان مسأله‌ی «ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا کَلِمَهً طَیِّبَهً کَشَجَرَهٍ طَیِّبَهٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَ فَرْعُهَا فِی السَّمَاءِ * تُؤْتِی أُکُلَهَا کُلَّ حِینٍ بِإِذْنِ رَبِّهَا[۹]»، در آن‌جا می‌فرماید: «یُثَبِّتُ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ[۱۰]»؛ این ماندگاری و ثَبات را نیز از خودمان نبینیم؛ خداوند متعال «یُثَبِّتُ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِی الْحَیَاهِ الدُّنْیَا وَ فِی الْآخِرَهِ[۱۱]» را فراهم کرده است که مرحوم «آیت الله بهجت» (اعلی الله مقامه الشریف) که سلام خداوند بر ایشان باد، گاهی دعایی که در حقّ ما می‌کردند، این بود که می‌فرمودند: «ثَبَّتَکَ الله بِالقُول الثّابت فِی‌ الحَیاه الدُّنیا وَ الآخِرَه». این ثبات روح، ثبات ایمان، ثبات بصیرت از بالاست. منّت خداوند است، فضل خداوند است. جناب «عمّار[۱۲]» به حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) عرضه داشت: یا امیرالمؤمنین! بنده به این دلیل که در زیر پَرچم شما پیروزی است، مُلازم شما نیستم. جناب عمّار قَسم خورد که اگر دشمن ما را شکست بدهد و یا ما را تا پُشت دیوارهای فُلان مکان ـ که آخرین حدّ بود را آورد ـ به عقب براند، بازهم من دست از شما برنمی‌دارم و می‌دانم که شما حقّ هستید و کسانی که در مقابل شما قرار دارند، باطل هستند. این تثبیت الهی است. لذا مرحوم آقای بهجت (اعلی الله مقامه الشریف) برای ثبات دین، به تَبَعیّت از حدیثی که از حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) آمده است که نُسخه‌ای برای آخرالزّمانی‌هاست که فرموده‌اند: «یا اللّه ُ یا رحمنُ یا رحیمُ، یا مُقلِّبَ القلوبِ ثَبِّتْ قلبی على دِینِکَ[۱۳]»؛ انقلابی ماندن و انقلاب کردن، یقیناً با نُصرت الهی همراه بود، با کَرامت و اعجاز همراه بود؛ ولی انقلابی ماندن و پاسدار انقلاب شدن، این مسیر را عَلی‌رغم تُندبادهایی که هر روز شدیدتر از قبل است و تکان نخوردن نشانه‌ی فصل و منّت خداوند بر ماست؛ «لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ وَ لَئِنْ کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِی لَشَدِیدٌ[۱۴]».

نعمت انقلاب اسلامی جزء الطاف ویژه‌ی الهی است

ما با دوستان عزیز تفسیرمان در سوره‌ی مبارکه‌ی اسراء آیه‌ی کریمه‌ای که می‌فرماید: «وَ لَوْلَا أَنْ ثَبَّتْنَاکَ لَقَدْ کِدْتَ تَرْکَنُ إِلَیْهِمْ شَیْئًا قَلِیلًا * إِذًا لَأَذَقْنَاکَ ضِعْفَ الْحَیَاهِ وَ ضِعْفَ الْمَمَاتِ ثُمَّ لَا تَجِدُ لَکَ عَلَیْنَا نَصِیرًا»؛ خیلی آیه‌ی عجیب و تکان‌دهنده‌ای است. این خداوند است که پیامبرش را به آن صورت نگاه می‌دارد و به آن‌ صورت به ایشان هشدار می‌دهند، در حالی که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) عقل کُلّ بودند، واقعاً عقل کُلّ بودند و این‌گونه نبود که در تبلیغات به این صورت باشند. اولُّ ما خَلَق عقل و نور وجود نازنین پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بود که عقل کُلّ هستند و تا دامنه‌ی قیامت هرچه عَقل در عالَم عُقلاء وجود دارد، نَمی از یَم عقل پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) است که نَشر می‌شود و عقل به عالَمیان حاکم می‌شود. با وجود این‌که عقل کُلّ هستند، خداوند متعال می‌فرماید: «لَوْلَا أَنْ ثَبَّتْنَاکَ»؛ اگر این تثبیت ما نبود، «لَقَدْ کِدْتَ تَرْکَنُ إِلَیْهِمْ شَیْئًا قَلِیلًا»؛ تمایل که هیچ، اگر نزدیک این موضوع می‌شدی که میل پیدا کنی، چه می‌شد؟ «إِذًا لَأَذَقْنَاکَ ضِعْفَ الْحَیَاهِ وَ ضِعْفَ الْمَمَاتِ». خداوند متعال گُواه است که باور بنده این است که اگر ما ناشُکری این انقلاب و این ولایت را بکنیم و تمایلی به جریان فکری سکولار پیدا کنیم، «إِذًا لَأَذَقْنَاکَ ضِعْفَ الْحَیَاهِ وَ ضِعْفَ الْمَمَاتِ»، گرفتار عذاب سخت دُنیوی و اُخروی خواهیم شد که آن هم عذاب عادی نیست، بلکه «ضِعْفَ الْحَیَاهِ وَ ضِعْفَ الْمَمَاتِ» است. عذابی است که چندین برابر عذاب‌هایی است که شما سُراغ دارید. لذا اگر به منظور شُکر اشک شوق بریزید که چنین خدای مهربانی دارید و چگونه هوای ما را دارد، چگونه مردم را به صحنه می‌آورد، حیرت می‌کند. وقتی انسان به طور عادی در جمع خویشان و غیر خویشاوندان و دوستان رفت و آمد دارد، پُر از بدگویی‌ها و عُقده‌گُشایی‌هاست؛ ولی در آن‌جایی که پای حمایت از دین و انقلاب به میان می‌آید، همه به صحنه می‌آیند و این جزء اعجازهای نَفَس ولیّ و خون شهداست و باید آن را قدر بدانیم و دائما پیشانی شُکر به خاک آستان دوست بگذاریم و بگوییم که خدابا هرچه داریم از توست و خودت عنایت کرده‌ای، پس آن را از ما نگیر.

نکاتی در مورد «حدیث شریف کساء»

اما توسّل امروز ما که الحمدلله جناب آقای موسوی دعای «حدیث کساء[۱۵]» را قرائت کردند. حدیث کساء نزد اولیای خاصّ خداوند خاص است. با وجود این‌که متن آن از نظر ادبی مانند قرآن کریم و نهج‌ البلاغه نیست، اما به گونه‌ای خاص است و نمی‌دانم که چه سِرّی دارد. مرحوم آقای بهجت (اعلی الله مقامه الشریف) با وجود عظمتی که داشتند، دوست نداشتند وقتی بعضی از خوبان ما این حدیث کساء را از کتاب شریف مفاتیح‌الجنان حذف کرده بودند یا مثلاً در سند آن تشکیک کرده بودند، ایشان فرموده بودند که این حدیث کساء را شخصی که در کشور آلمان گرفتار شده بود و در راه مانده بود که در راه می‌ماند، یک سال در کار او تأخیر می‌شد. در آن حال حدیث کساء را خوانده بود و بلافاصله یک یا دو نفر به صورت عَرب آمده بودند و خودروی او را راه انداخته بودند و او به کارش رسیده بود.‌ مشخّص می‌شود که می‌شود حدیث کساء را به صورت انفرادی هم قرائت کرد. «جَمْعٌ مِنْ شَیعَتِنا[۱۶]»؛ انسان به اعتبار این‌که خودش را در محضر حضرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) ببیند و ملائکه نیز همراه ایشان هستند که به صورت یک جمعی هستند و می‌توان با نیّت در همان‌جا حدیث کساء را در محضر حضرت حجّت (ارواحنا فداه) و ملائکه قرائت نمود و اگر خداوند متعال هم در کسی که بر سر این سُفره نشسته است، صداقت ببیند که او خودش را میهمان ببیند، لذا باید مطمئن باشد که دست خالی باز نخواهد گشت. در اواسط حدیث شریف کساء که آقای موسوی قصد داشتند آن را قطع کنند، یقین بدانید که این حدیث کساء از حرف‌های بنده که سراسر نقص و شرمندگی هستم، بهتر است و از شما تعجّب می‌کنم که چگونه پای صحبت‌های ما می‌نشینید و طلبه‌نوازی می‌کنید. هم از خداوند متعال شرمنده هستیم و هم از عُلماء و فُضلائی که در این چندین سال بنده را تحمّل کردند. ولی حدیث کساء نور است، یاد خَمسه‌ی طیّبه و عُصاره‌ی عالَم است و وصل‌شدن قطره‌ی آلوده‌ای مانند بنده به دریای بیکرانی است که هر کسی در آن قرار بگیرد، متحوّل می‌شود. خوش به حال شما که این‌ها را دارید.

روضه و توسّل به حضرت موسی‌بن‌جعفر (علیه السلام)

در آستانه‌ی شهادت باب الحوائج‌مان حضرت امام موسی کاظم (علیه السلام) قرار داریم. مدّتی است که در اثر بدی‌ها درب کاظمین بر روی ما بسته شده است. دلم خیلی هوای حَرم پُر جاذبه‌ی این دو امام را کرده است. گونه‌ی خاصّی است. خداوند می‌داند که این حَرم‌ها مانند آیات قرآن کریم است. هر کدام از آن‌ها جاذبه‌ی خاصّ خودش را دارد و هیچ‌یک از آن‌ها جای دیگری را نمی‌گیرد. یک گونه‌ی خاصّی است و بهشت است. حَرم حضرت موسی‌‌بن‌جعفر (علیه السلام) بهشت است. بعضی از عُلمای اهل سنّت که حَنفی هم هستند، نقل کرده‌اند که مردم بغداد حضرت موسی‌‌بن‌جعفر (علیه السلام) را باب‌الحوائج خودشان می‌دانند و حتّی اهل سنّت هنگامی که دچار گرفتاری می‌شوند، به این حَرم پناه می‌آورند. «الْمُعَذَّبِ فِی قَعْرِ السُّجُونِ[۱۷]»؛ این عبارات برای شما نیازی به شرح ندارد. «فِی قَعْرِ السُّجُونِ»؛ معلوم می‌شود که زندان‌های آن‌ها مُقعّر بوده است، یعنی در داخل زندان سیاه‌چاله‌ها و گودال‌هایی وجود داشته است و این ولیّ خدا و امام معصوم را در آن‌جا تَعذیب می‌کردند، شکنجه می‌کردند. «الْمُعَذَّبِ فِی قَعْرِ السُّجُونِ». «ذِی السَّاقِ الْمَرْضُوضِ[۱۸]»؛ مشخّص می‌شود که غُل و زنجیر به پای امام کاظم (علیه السلام) بسته بودند و ساق مبارک ایشان آسیب دیده بود. اما «لَا یَوْمَ‏ کَیَوْمِکَ یَا اَبا عَبْدِاللهِ[۱۹]»؛ جایی از بدن حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) نبود که سالم مانده باشد. «سید حیدر حلّی[۲۰]» در آن روضه‌ای که برای حضرت امام زمان (ارواحنا فداه) خواندند، گویا طاقت حضرت حجّت (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) تمام شد.

«اَتری تَجیءُ فَجیعهً     *****     بِأمَضَ مِن هَذَا الفَجیعه؟

حَیثُ الحُسین بِکربَلا     *****     طُحِنَت ضُلُوعه»

«طُح» به معنای آسیاب کردن است؛ استخوان‌ها پودر شد.

«وَ رَضیعُهُ بِدَمِ الوَرید                مُخَضَبٌ فَاطلُب رَضیعَه».

لا حول و لا قوّه الّا بالله العلیّ العظیم

اَلا لَعنَتُ الله عَلی القُومِ الظّالِمین

«اللّهُمَّ انّا نَسْئَلُکَ وَ نَدْعُوکَ بِاسْمِکَ الْعَظیمِ الْاعْظَمِ، الْاعَزِّ الْاجَلِّ الْاکْرَمِ یَا حَمِیدُ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ یَا عَالِی بِحَقِّ عَلِیٍّ یَا فَاطِرُ بِحَقِّ فَاطِمَهَ یَا مُحْسِنُ بِحَقِّ الْحَسَنِ وَ یا قَدیمَ الْإِحْسَان بِحَقِّ الْحُسَیْنِ[۲۱]».

دعا

خدایا! امام زمان‌مان (ارواحنا فداه) را برسان.

خدایا! تو ستّار العیوب هستی، غفّار الذّنوب هستی، ما را از همه‌ی غُبارهای گناه تطهیر بفرما و از همه‌ی رذائل پاک بگردان.

خدایا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت می‌دهیم عاقبت اَمرمان را به شهادت ختم بفرما.

خدایا! در قافله‌ی شهدا جایگاهی برای ما منظور بگردان.

خدایا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت می‌دهیم سُکان‌دار انقلاب، پَرچم‌دار طاهر و مطهّر ما، رهبر عزیزمان را با اقتدار و عزّت، با کفایت و کرامت، با صحّت و نشاط مُستدام بدار.

خدایا! دشمنان بی‌رحم و بی‌دین ما را بر ما مُسلّط نفرما.

خدایا! بعث آن‌ها را در میان خودشان قرار بده.

خدایا! به خودشان مشغول‌شان بدار و آن‌ها را از ما مُنصرف بگردان.

خدایا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت می‌دهیم نفوذی‌های داخلی‌شان، خصوصاً گروه خاصّی که هر روز برای اعلان موجودیّت خودشان یک استخفافی دارند و یک نیش زبانی دارند، کِیدشان را به خودشان برگردان.

خدایا! جمع‌شان را تفریق بفرما.

خدایا! رشته‌هایشان را پَنبه بگردان.

الها! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت می‌دهیم حوائج دوستانی که با ما عهد دعا دارند و عزیزان و نور چشمان خاضر در این محفل و در این جلسه توسّل و حوائج منظوره را از خزائن رحمت و کَرَم خود برآورده بفرما.

الها! ثبات قَدم در دیانت، در انقلابی ‌بودن، در انقلابی ‌ماندن، در حفاظت از انقلاب به همه‌ی ما روزی بفرما.

خدایا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت می‌دهیم مریض‌ها عموماً، مریض‌های مورد نظر خصوصاً عافیت کامل مرحمت بفرما.

خدایا! آن‌چه خواستیم و آنچه بر زبان ما جاری نشد، اما مُقتضای کَرامت کَریم است، از ما دریغ نفرما.

بارالها! پروردگارا! امام راحل (رضوان الله تعالی علیه) ما، شهدای ما، گذشتگان ما، ذَوی‌الحقوق ما و مَشایخ ما را در دریای رحمت خودت مُستغرق بفرما.

برادر بسیار عزیزمان جناب آقای طبری که در مدّت کوتاه مُبتلا به چندین مُصیبت بودند و الحمدلله خداوند به ایشان ظرفیّت و تخلّق به اخلاق الله داده است، خدایا همه‌ی رفتگان ایشان را از این جلسه شاد و به خودشان و بستگان‌شان صبر و اَجر مرحمت بفرما.

غفرالله لنا و لکم

والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم


[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸.

[۲] سوره مبارکه انفال، آیه ۶۳٫

«وَ أَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ ۚ لَوْ أَنْفَقْتَ مَا فِی الْأَرْضِ جَمِیعًا مَا أَلَّفْتَ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ وَ لَٰکِنَّ اللَّهَ أَلَّفَ بَیْنَهُمْ ۚ إِنَّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ».

[۳] همان.

[۴] سوره مبارکه رعد، آیه ۱۱٫

«لَهُ مُعَقِّبَاتٌ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ یَحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ ۗ إِنَّ اللَّهَ لَا یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّىٰ یُغَیِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ ۗ وَ إِذَا أَرَادَ اللَّهُ بِقَوْمٍ سُوءًا فَلَا مَرَدَّ لَهُ ۚ وَ مَا لَهُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَالٍ».

[۵] سوره مبارکه انفال، آیه ۵۳٫

«ذَٰلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ لَمْ یَکُ مُغَیِّرًا نِعْمَهً أَنْعَمَهَا عَلَىٰ قَوْمٍ حَتَّىٰ یُغَیِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ ۙ وَ أَنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ».

[۶] سوره مبارکه نور، آیه ۲۱٫

«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّیْطَانِ ۚ وَ مَنْ یَتَّبِعْ خُطُوَاتِ الشَّیْطَانِ فَإِنَّهُ یَأْمُرُ بِالْفَحْشَاءِ وَ الْمُنْکَرِ ۚ وَ لَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَتُهُ مَا زَکَىٰ مِنْکُمْ مِنْ أَحَدٍ أَبَدًا وَ لَٰکِنَّ اللَّهَ یُزَکِّی مَنْ یَشَاءُ ۗ وَ اللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ».

[۷] سوره مبارکه مجادله، آیه ۲۲٫

«لَا تَجِدُ قَوْمًا یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ یُوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لَوْ کَانُوا آبَاءَهُمْ أَوْ أَبْنَاءَهُمْ أَوْ إِخْوَانَهُمْ أَوْ عَشِیرَتَهُمْ ۚ أُولَٰئِکَ کَتَبَ فِی قُلُوبِهِمُ الْإِیمَانَ وَ أَیَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ ۖ وَ یُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا ۚ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ ۚ أُولَٰئِکَ حِزْبُ اللَّهِ ۚ أَلَا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ».

[۸] سوره مبارکه فرقان، آیه ۷۰٫

«إِلَّا مَنْ تَابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ عَمَلًا صَالِحًا فَأُولَٰئِکَ یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ ۗ وَ کَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَحِیمًا».

[۹] سوره مبارکه ابراهیم، آیات ۲۴ و ۲۵٫

«أَلَمْ تَرَ کَیْفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا کَلِمَهً طَیِّبَهً کَشَجَرَهٍ طَیِّبَهٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَ فَرْعُهَا فِی السَّمَاءِ * تُؤْتِی أُکُلَهَا کُلَّ حِینٍ بِإِذْنِ رَبِّهَا ۗ وَ یَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ»

[۱۰] سوره مبارکه ابراهیم، آیه ۲۷٫

«یُثَبِّتُ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِی الْحَیَاهِ الدُّنْیَا وَ فِی الْآخِرَهِ ۖ وَ یُضِلُّ اللَّهُ الظَّالِمِینَ ۚ وَ یَفْعَلُ اللَّهُ مَا یَشَاءُ».

[۱۱] همان.

[۱۲] عمار بن یاسر بن عامر، کنیه‌اش ابویقظان، و حلیف (هم پیمان) بنی مخزوم بود. نسب عمار به خاندان عنس بن مالک از قبایل قحطانی و ساکن یمن می‌رسد. یاسر پدر عمار در جوانی به مکه رفت و در آنجا اقامت کرد و با ابوحذیفه که از بنی‌مخزوم بود، پیمان بست. مادرش سمیه دختر خباط اولین شهید زن در اسلام است. پدر و مادر و عبدالله برادر عمار به دست قریش شکنجه شدند تا از اسلام روی‌گردان شوند. سمیه و یاسر در اثر این شکنجه‌ها جان دادند. برای عمار یک پسر به نام محمد و یک دختر به نام اُمّ حَکَم گزارش شده است وخدمتکارش به نام لؤلؤه از آخرین لحظات پیش از شهادت عمار گزارشی نقل کرده است.

براساس روایتی، عمار پس از سی و چند نفر مسلمان شد و بنابر روایتی دیگر، یکی از هفت تن مسلمان نخست بود. مشرکان، عمار را مجبور کردند که به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) ناسزا بگوید؛ پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) عذر او را پذیرفت و به او فرمود اگر دیگربار نیز مجبورش کردند، چنین کند. در پی این ماجرا بود که آیه مَن کفَرَ بِاللَّهِ مِن بَعْدِ إِیمَانِهِ إِلَّا مَنْ أُکرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِیمَانِ (ترجمه: هر کس پس از ایمان آوردن خود، به خدا کفر ورزد [عذابی سخت خواهد داشت] مگر آن کس که مجبور شده [ولی ] قلبش به ایمان اطمینان دارد.)[ ۱۶۱۰۶] نازل شد. بنابر برخی از گزارش‌ها، عمار از جمله مهاجران به حبشه بود. و در هجرت به مدینه همراه پیامبر بود و در ساخت مسجد قبا همکاری داشت. وی در همه جنگ‌های پیامبر نیز شرکت داشت. روایاتی از پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) در فضایل عمار نقل شده است؛ از جمله اینکه بهشت مشتاق علی، عمار، سلمان و بلال است. همچنین از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل شده است که فرمود: «عمار با حق است و حق با عمار، عمار گرد حق می‌چرخد هرجا که باشد، و قاتل عمار در آتش است». عمار در کنار سلمان، مقداد و ابوذر غفاری از نخستین شیعیان دانسته شده‌اند که در زمان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بدین نام شناخته شده‌اند.

عمار در دفاع از ولایت امام علی (علیه السلام) در آغاز از بیعت با ابوبکر سرباز زد. وی در زمان خلیفه اول در جنگ یمامه شرکت کرد و در این جنگ، گوشش بریده شد. در دوران خلافت عمر فرماندار کوفه و فرمانده سپاه مسلمانان در این شهر شد. در دوران فرماندهی او جنگ نهاوند روی داد و بخشی از مناطق داخلی ایران فتح شد؛ اما بعد از چندی از این منصب عزل شد. برخی گزارش‌ها از نارضایتی مردم و درخواست آنان از عمر بن خطاب برای عزل عمار خبر داده‌اند. در یکی از این گزارش‌ها اعتراض مردم به ضعف عمار و بی‌اطلاعی وی از سیاست نسبت داده شده است. در زمان خلیفه سوم مشاجراتی میان وی و عمار درگرفت. یکی از این موارد اعتراض عمار به تبعید ابوذر غفاری به ربذه بود که به مشاجره بین عمار و عثمان انجامید و عمار به دستور عثمان به سختی کتک خورد. عثمان قصد داشت عمار را نیز از مدینه تبعید کند؛ اما با اعتراض بنی‌مخزوم و امام علی (علیه السلام) از این کار منصرف شد. برخی گزارش‌ها ماجرای برخورد، مشاجره و ضرب و شتم عمار را، زمانی دانسته‌اند که او و سایر کوفیان به شراب‌خواری و بی‌قیدی ولید بن عقبه که از سوی عثمان حاکم کوفه بود، اعتراض کردند. گزارش دیگر ضرب و شتم عمار را زمانی ذکر کرده است که عمار به نحوه تقسیم بیت المال از سوی عثمان اعتراض و به این سخن خلیفه که نحوه مصرف بیت‌المال را از اختیارات خود می‌دانست، انتقاد کرد. عمار در ماجرای شورش بر عثمان با معترضان همراه بود. او در مصر به معترضان پیوست و در مدینه در محاصره عثمان شرکت داشت.

عمار یاسر از طرفداران خلافت علی (علیه السلام) بود. پس از کشته شدن خلیفه دوم و ماجرای تشکیل شورای تعیین خلیفه، در گفتگویی با عبدالرحمن بن عوف به او توصیه کرد علی (علیه السلام) را انتخاب کند تا مردم دچار تفرقه نشوند. بعد از کشته شدن عثمان، عمار از جمله افرادی بود که مردم را به بیعت با امام علی (علیه السلام) دعوت می‌کردند. وی در حکومت امیرالمؤمنین (علیه السلام) در جنگ‌های جمل و صفین شرکت داشت. در جمل، فرمانده سمت چپ لشکر امام (علیه السلام) بود. و در روز سوم جنگ صفین نیز فرمانده لشکر امام (علیه السلام) بود. عمار در جنگ صفین در صفر یا ربیع الثانی سال ۳۷ق به شهادت رسید. امام علی (علیه السلام) بر او نماز گزارد. عمار هنگام شهادت، بیش از نود سال داشت. برخی ۹۳، برخی ۹۱ و برخی ۹۲ سال گفته‌اند. شهادت عمار در جنگ صفین به دست سپاهیان معاویه، همواره از عوامل سرزنش معاویه و از دلایل حقانیت علی (علیه السلام) در این نبرد دانسته شده است. دلیل این مسئله، حدیثی از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بود که قاتل عمار را، گروهی باغی (یعنی گروه خارج از اطاعت امام عادل) معرفی می‌کرد. ابن عبدالبر این حدیث را متواتر و از صحیح‌ترین احادیث دانسته است. گفته‌اند که خزیمه بن ثابت، در جنگ جمل و صفین حاضر شد ولی شمشیر از غلاف بیرون نیاورد؛ ولی در جنگ صفین هنگامی که دید عمار به دست لشکر معاویه کشته شده گفت: اکنون گروه گمراه برای من مشخص شد و شروع به جنگ در رکاب امام علی (علیه السلام) کرد تا اینکه به شهادت رسید.

قبر عمار در محل شهادتش در استان رقه در سوریه قرار دارد. که بر فراز آن، گنبدی از بتون و سیمان قرار داشت. در کنار مقبره عمار یاسر، قبر چند تن از شهیدان جنگ صفین از جمله اویس قرنی و اُبَی بن قیس قرار دارد. قبل از انقلاب اسلامی ایران، قبر عمار و اویس در اتاقی کوچک و محقر قرار داشت؛ اما پس از پیروزی انقلاب اسلامی، به توصیه امام خمینی و با موافقت حافظ اسد، رئیس جمهور وقت سوریه، زمین اطراف مقبره خریداری شد و در سال ۱۳۸۲ش با پشتیبانی دولت وقت ایران، زیارتگاهی بر روی آن بنا نهاده شد. در ۲۱ رمضان سال ۱۴۳۴ق برابر با ۶ مرداد سال ۱۳۹۲ش، همزمان با شب قدر، گروه‌های تکفیری در سوریه که کنترل استان رقه را به دست گرفته بودند، با حمله خمپاره‌ای به حرم عمار یاسر و اویس قرنی، صحن آن‌را تخریب و با شلیک پیاپی موشک به دیوارهای حرم، بخش‌هایی از آن را منهدم کردند. در ۲۴ جمادی‌الاول ۱۴۳۵ق برابر با ۶ فروردین سال ۱۳۹۳ش، داعش با کارگذاشتن مواد منفجره، دو مناره مقبره عمار یاسر و اویس قرنی را تخریب کردند. داعش در ۱۵ رجب سال ۱۴۳۵ قمری برابر با ۲۵ اردیبهشت سال ۱۳۹۳ش این زیارتگاه را به طور کامل تخریب کرد.

[۱۳] بحار الأنوار : ۵۲/۱۴۹/۷۳٫

«بحار الأنوار عن عبدِ اللّه بنِ سنانٍ :قالَ أبو عَبدِ اللّه ِ علیه السلام: سَتُصیبُکُم شُبْههٌ فَتَبقَونَ بلا عَلَمٍ یُرى و لا إمامِ هُدىً، لا یَنْجو مِنها إلاّ مَن دَعا بدُعاءِ الغَریقِ. قلتُ: و کیفَ دُعاءُ الغَریقِ؟ قالَ: تقولُ: یا اللّه ُ یا رحمنُ یا رحیمُ، یا مُقلِّبَ القلوبِ ثَبِّتْ قلبی على دِینِکَ. فقلتُ : یا مُقلِّبَ القلوبِ و الأبصارِ ثَبِّتْ قلبی على دِینِکَ ! فقالَ : إنّ اللّه َ عزّ و جلّ مُقلِّبُ القلوبِ و الأبصارِ، و لکنْ قُلْ کما أقولُ: یا مُقلّبَ القلوبِ ثَبّتْ قلبی على دِینِکَ».

[۱۴] سوره مبارکه ابراهیم، آیه ۷٫

«وَ إِذْ تَأَذَّنَ رَبُّکُمْ لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ ۖ وَ لَئِنْ کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِی لَشَدِیدٌ».

[۱۵] حدیث کِساء حدیثی در فضیلت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، امام علی (علیه السلام)، فاطمه (سلام الله علیها)، امام حسن (علیه السلام) و امام حسین (علیه السلام) دانسته می‌شود. امامان شیعه برای اثبات برتری و استحقاق خویش در امر خلافت، به این حدیث استناد نموده‌اند. به گفته برخی حدیث‌شناسان، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) هنگام نزول آیه تطهیر، خود و خاندانش را در زیر عبایی جمع کرد و به این شکل، مصادیق این آیه را معرفی نمود. محل واقعه مربوط به حدیث کِساء را خانه ام سلمه، دانسته‌اند. حدیث کساء در منابع شیعه و اهل سنت نقل شده و برخی آن را متواتر می‌دانند. البته متن حدیثی که در مفاتیح الجنان به نام حدیث کساء آمده، در بخش‌هایی، متفاوت با حدیثی است که در منابع کهن نقل شده است. به اعتقاد ناصر مکارم شیرازی، از مراجع تقلید شیعه، با توجه به احادیث مَن بَلَغ و اهتمام برخی عُلما نسبت به قرائت نقلی که در مفاتیح الجنان آمده است، می‌توان آن را به قصد رجاء و برآورده شدن حاجات خواند. وقوع ماجرای کساء را در پی نزول آیه تطهیر و بنابر قول مشهور در خانه ام سلمه دانسته‌اند. به گفته علامه حلی، نازل شدن آیه تطهیر در خانه ام سلمه از مطالبی است که امت اسلام بر آن اجماع دارد و به‌صورت متواتر از ائمه (علیهم السلام) و بسیاری از اصحاب نقل شده است. ابن حجر نیز بر آن است این آیه در خانه ام سلمه نازل شده است. شیخ مفید از اصحاب حدیث نقل کرده که درباره این آیه از عایشه سؤال شد، او در پاسخ گفت: «این آیه در خانه خواهرم امّ سلمه نازل شده است، پس در این‌باره از او بپرسید که از من آگاه‌تر است». سیوطی نیز در «دُرُّ المنثور» از ابن مردویه نقل کرده که ام سلمه گفت: آیه «انما یرید الله…» در خانه من نازل شد.

سید جعفر مرتضی عاملی، از تاریخ‌پژوهان شیعه در قرن ۱۴ قمری، زمان حدیث کساء را مدتی پس از ولادت امام حسن (علیه السلام) و امام حسین (علیه السلام) دانسته است. بر اساس روایتی در کتاب امالی شیخ طوسی، از حدیث‌شناسان شیعه در قرن پنجم قمری، ماجرای حدیث کساء پس از نزول آیه تطهیر و برای تعیین مصداق‌ آن نازل شد. و گفته می‌شود آیه تطهیر در ماه ذی‌حجه نازل شده است. حدیث کساء مستفیض، بلکه متواتر دانسته شده است. طبری در کتاب دلائل الامامه می‌گوید: مسلمانان اتفاق نظر دارند، هم‌زمان با نزول آیه تطهیر، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)؛ امام علی (علیه السلام)، فاطمه (سلام الله علیها)، امام حسن (علیه السلام) و امام حسین (علیه السلام) را فراخواند و با کساء آنان را پوشاند و چنین دعا کرد «اللهم هؤلاء أهلی فأذهب عنهم الرجس و طهرهم تطهیرا» خدایا اینان اهل بیت من هستند، از آن‌ها پلیدی را دور کن و آن‌ها را پاک گردان.

این روایت در کتاب‌های تفسیریِ شیعه از جمله تفسیر قمی، تفسیر فرات کوفی، مجمع البیان و البرهان فی تفسیر القرآن و نیز منابع حدیثی همچون اصول کافی، و امالی شیخ طوسی نقل شده است. حدیث کساء در منابع حدیثی اهل سنت همچون صحیح مسلم،‌ مسند احمد بن حنبل و اسد الغابه اثر ابن اثیر و نیز منابع تفسیری آنها مانند جامع البیان اثر محمد بن جریر طبری، تفسیر القرآن العظیم اثر ابن ابی‌حاتم رازی، الکشاف اثر زمخشری، التفسیر الکبیر اثر فخر رازی و الجامع لاَحکام القرآن اثر قرطبی، تفسیر القرآن العظیم اثر ابن کثیر و الدرالمنثور سیوطی نقل شده است. ابن تیمیه در منهاج السنه و ابن حجر در الصواعق المحرقه سند این حدیث را صحیح شمرده‌اند.

[۱۶] مفاتیح الجنان، فرازی از حدیث شریف کساء.

[۱۷] مفاتیح الجنان، صلوات بر امام موسی کاظم (علیه السلام).

«اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلَىٰ مُحَمَّدٍ وَ أَهْلِ بَیْتِهِ، وَ صَلِّ عَلَىٰ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ وَصِیِّ الْأَبْرارِ، وَ إِمامِ الْأَخْیارِ، وَ عَیْبَهِ الْأَنْوارِ، وَ وارِثِ السَّکِینَهِ وَ الْوَقارِ، وَ الْحِکَمِ وَ الْآثارِ، الَّذِی کانَ یُحْیِی اللَّیْلَ بِالسَّهَرِ إِلَى السَّحَرِ بِمُواصَلَهِ الاسْتِغْفارِ، حَلِیفِ السَّجْدَهِ الطَّوِیلَهِ، وَ الدُمُوعِ الْغَزِیرَهِ، وَ الْمُناجاهِ الْکَثِیرَهِ، وَ الضَّراعاتِ الْمُتَّصِلَهِ، وَ مَقَرِّ النُّهىٰ وَ الْعَدْلِ، وَ الْخَیْرِ وَ الْفَضْلِ، وَ النَّدىٰ وَ الْبَذْلِ، وَ مَأْلَفِ الْبَلْوىٰ وَ الصَّبْرِ، وَ الْمُضْطَهَدِ بِالظُّلْمِ، وَ الْمَقْبُورِ بِالْجَوْرِ، وَ الْمُعَذَّبِ فِی قَعْرِ السُّجُونِ وَ ظُلَمِ الْمَطَامِیرِ، ذِی السَّاقِ الْمَرْضُوضِ بِحَلَقِ الْقُیُودِ، وَ الْجَِنازَهِ الْمُنَادىٰ عَلَیْها بِذُلِّ الاسْتِخْفافِ، وَ الْوارِدِ عَلَىٰ جَدِّهِ الْمُصْطَفىٰ، وَ أَبِیهِ الْمُرْتَضىٰ، وَ أُمِّهِ سَیِّدَهِ النِّساءِ بِإِرْثٍ مَغْصُوبٍ، وَ وَِلاءٍ مَسْلُوبٍ، وَ أَمْرٍ مَغْلُوبٍ، وَ دَمٍ مَطْلُوبٍ، وَ سَمٍّ مَشْرُوبٍ؛ اللّٰهُمَّ وَ کَمَا صَبَرَ عَلَىٰ غَلِیظِ الْمِحَنِ، وَ تَجَرَّعَ غُصَصَ الْکُرَبِ، وَ اسْتَسْلَمَ لِرِضاکَ، وَ أَخْلَصَ الطَّاعَهَ لَکَ، وَ مَحَضَ الْخُشُوعَ، وَ اسْتَشْعَرَ الْخُضُوعَ، وَ عادَى الْبِدْعَهَ وَ أَهْلَها، وَ لَمْ یَلْحَقْهُ فِی شَیْءٍ مِنْ أَوامِرِکَ وَ نَواهِیکَ لَوْمَهُ لائِمٍ، صَلِّ عَلَیْهِ صَلاهً نامِیَهً مُنِیفَهً زاکِیَهً تُوجِبُ لَهُ بِها شَفاعَهَ أُمَمٍ مِنْ خَلْقِکَ، وَ قُرُونٍ مِنْ بَرایاکَ، وَ بَلِّغْهُ عَنَّا تَحِیَّهً وَ سَلاماً، وَ آتِنا مِنْ لَدُنْکَ فِی مُوالاتِهِ فَضْلاً وَ إِحْساناً وَ مَغْفِرَهً وَ رِضْواناً، إِنَّکَ ذُو الْفَضْلِ الْعَمِیمِ، وَ التَّجاوُزِ الْعَظِیمِ، بِرَحْمَتِکَ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ».

[۱۸] همان.

[۱۹] شیخ صدوق، الامالی، ۱۳۶٢ش، ص۱۱۵.

لَا یَوْمَ‏ کَیَوْمِکَ یَا اَبا عَبْدِاللهِ به معنای روزی چون روز تو نیست ای اباعبدالله از سخنان امام حسن مجتبی (علیه السلام) درباره امام حسین (علیه السلام) است. این سخن، واقعه کربلا، چگونگی حادثه، شمار و وضعیت اعتقادی دشمنان اهل بیت را پیشگویی و بزرگی مصیبت و عظمت آن را بیان کرده است. راوی اصلی حدیث امام صادق (علیه السلام) است و شیخ صدوق آن را در کتاب امالی به نقل از مفضل بن عمر از وکلای امام صادق (علیه السلام)، آورده است.

متن حدیث به این صورت است: «انَّ الْحُسَیْنَ بْنَ عَلِیٍّ ع دَخَلَ یَوْماً إِلَى الْحَسَنِ (علیه السلام) فَلَمَّا نَظَرَ إِلَیْهِ بَکَى، فَقَالَ لَهُ مَا یُبْکِیکَ یَا أَبَاعَبْدِ اللهِ؟ قَالَ: أَبْکِی لِمَا یُصْنَعُ بِکَ. فَقَالَ لَهُ الْحَسَنُ (علیه السلام): إِنَّ الَّذِی یُؤْتَى إِلَیَّ سَمٌّ یُدَسُّ إِلَیَّ فَأُقْتَلُ بِهِ وَ لَکِنْ لَا یَوْمَ کَیَوْمِکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللهِ یَزْدَلِفُ إِلَیْکَ ثَلَاثُونَ أَلْفَ رَجُلٍ یَدَّعُونَ أَنَّهُمْ مِنْ أُمَّهِ جَدِّنَا مُحَمَّدٍ (صلی الله علیه و آله و سلم) وَ یَنْتَحِلُونَ دِینَ الْإِسْلَامِ فَیَجْتَمِعُونَ عَلَى قَتْلِکَ وَ سَفْکِ دَمِکَ وَ انْتِهَاکِ حُرْمَتِکَ وَ سَبْیِ ذَرَارِیکَ وَ نِسَائِکَ وَ انْتِهَابِ ثِقْلِکَ فَعِنْدَهَا تَحِلُّ بِبَنِی أُمَیَّهَ اللَّعْنَهُ وَ تُمْطِرُ السَّمَاءُ رَمَاداً وَ دَماً وَ یَبْکِی عَلَیْکَ کُلُّ شَیْ‏ءٍ حَتَّى الْوُحُوشِ فِی الْفَلَوَاتِ وَ الْحِیتَانِ فِی الْبِحَارِ».

[۲۰] سیدحیدر بن سلیمان حلی (۱۲۴۶-۱۳۰۴ق)، شاعر و مرثیه‌سرای شیعه اهل حله در عراق بود. شعر او را متأثر از سید رضی و مهیار دیلمی دانسته‌اند. او در نجف دفن شد. سید حیدر بن سید سلیمان صغیر حلی در ۱۵ شعبان ۱۲۴۶ هجری در شهر حله و در قریه بیرمانه متولد شد. نسب وی با ۳۲ واسطه به زید بن علی و امام زین العابدین می‌رسد. سلیمان کبیر بن داود بن سید حیدر (۱۱۴۱-۱۲۱۱ق)، جد سوم سید حیدر به جهت نسبت با قریه مزیدیه که منسوب به آل مزید اسدیین از امراء حله بودند، به مزیدی معروف گردیده بود. سلیمان (۱۲۲۲-۱۲۴۷ق) پدر سید حیدر به جهت تمایز با جدش، به سید سلیمان صغیر شهرت یافت. حیدر حلی در شب چهارشنبه ۹ ربیع الثانی ۱۳۰۴ هجری، درگذشت. جنازه او از حله به نجف اشرف منتقل شد و پس از تشییع و با حضور طبقات مختلف جامعه، در صحن حرم امیرالمؤمنین علی (علیه السلام)، در رأس ساباط از طرف شمال بین مقبره سید میرزا جعفر قزوینی و شیخ جعفر شوشتری به خاک سپرده شد. با درگذشت سید حیدر، مدارس دینی در نجف و سامراء به دستور میرزای شیرازی، سه روز تعطیل شد. میرزای شیرازی، سید محمد قزوینی و برادرش سید حسین، مجالسی را در عزای حیدر حلی برگزار کردند و شاعرانی مانند سیدابراهیم طباطبایی، سید حبوبی، شیخ حمادی نوح، شیخ حسون عبدالله، شیخ محمد ملا و در رثاء او اشعاری سرودند.

سید حیدر در یک سالگی پدرش را از دست داد. و بر اثر تلاش‌های عمویش سید مهدی حلی (۱۲۲۲-۱۲۸۹ق)، تحصیلات علمی بدست آورد و در عراق خصوصا شهر حله، در مجالس و محافل ادبی، حضور می‌یافت. مطلب چندانی درباره اساتید ادبی سید حیدر، در کتب تراجمی یافت نمی‌شود، اما آنچه مسلم است تحصیل خود را نزد عمویش آغاز کرد. وی سپس به نجف رفت و در آنجا نزد سید ابراهیم طباطبایی شاگردی کرد. حیدر حلی سپس مدیر انجمن‌های ادبی نجف و حله گردید. حیدر در رثای اهل بیت علیهم السلام، در مجالس و منابر و در تجمع اقشار مختلف جامعه مراثی می‌خواند. گفته شده شعر وی متأثر از سید رضی و شاعر معاصرش، مهیار دیلمی بوده است. او برگزیده اشعار و قصاید سید رضی را در کتابی جمع آوری و تنظیم کرده و نقل شده که تمام اشعار مهیار دیلمی را در ۲۵ سالگی در چهار جزء بازنویسی و استنساخ نموده بود. سید حیدر در این جمع‌آوری، برخی از اشعار آن دو را نوشته، سپس در همان قالب و الفاظ بیتی را می سرود. هم‌چنین سیدحیدر بداهه‌سرایی می‌کرد. گفته شده که یکبار نزدیک ماه محرم، او به دیدن سید جعفر قزوینی رفته و قزوینی به او گفته است: «‌محرم نزدیک است، آیا مرثیه‌ای جدید سروده‌ای؟‌» حیدر نیز این شعر را خواند: (قد عهدنا الربوع و هی ربیع ، أین لا أین انسها المجموع ، سبق الدمع حین قلت سقاها ، فترکت السما و قلت الدموع).

سیدحیدر در باره اهل بیت مرثیه و مدایحی سروده است. شیخ عباس قمی و سید حسن صدر محمدعلی مدرس تبریزی گفته است به جهت کثرت اشعار در مدح اهل بیت به شاعر اهل بیت معروف بود. به گفته محمد سماوی وی راه تقرب به خداوند را در مدیحه‌سرایی برای ائمه (علیهم السلام) می‌دانست.‌ و نویسنده ادب الطف گفته است که بیشتر اشعارش در رثاء امام حسین است. گفته شده، حیدر در خواب، امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) را زیارت کرده بود و آن حضرت، رضایت خود را از اشعارش بیان کرده است. هم‌چنین نقل شده او در خواب، حضرت زهرا (سلام الله علیها) را دیده و وی به حیدر، این بیت(أناعی قتلی الطف لا زلت ناعیا |تهیج علی طول اللیالی البواکیا) را گفته است: سید حیدر در ادامه، ۲۹ بیت دیگر سرود که نخستینش این است (أَعِد ذکرَهُم فی کَربَلا إنَّ ذکرَهُم طَوَى جَزَعاً طَیَّ السِّجلِّ فؤادِیا) و وصیت کرد این ابیات را نوشته و در کفن وی قرار دهند و همراه او دفن نمایند.

در کتاب اعلام زرکلی، حیدر حلی را با عناوین وقار و سخاوت آورده است. در اعیان الشیعه نوشته شده که وی بسیار عبادت می‌کرد و علاوه بر واجبات، خود را ملتزم به مستحبات در همه حال و همه جا کرده بود. محمدکامل سلیمان، ادیب و محقّق معاصر عرب، در مورد اخلاقیات سید حیدر حلی گفته است: «‌بدون شک عقیده سید حیدر حلّی، یک عقیده اسلامی شیعی بود و در تمام مراحل زندگی به این ایدئولوژی دینی ملتزم بود و او حتّی در زمینه شعائر دینی و انجام کامل احکام عبادات و واجبات، به معنی حقیقی کلمه، یک مسلمان واقعی و عبدی مؤمن با ایمانی خالص بود.‌» برخی تراجم‌نویسان او از او به عنوان شاعری با مهارت در فن شعر سخن گفته‌اند. عبدالحسین امینی در کتاب الغدیر حکایتی درباره حیدر حلی آورده است که سید محمدحسن شیرازی در مقابل سرودن مرثیه برای اهل‌بیت، به حیدر مبلغی صله داده و دست او را بوسیده است. سیدحیدر در رثاء شیخ مهدی آل کاشف الغطاء (متوفی ۱۲۸۹ هجری)، شیخ مهدی بن حسن قزوینی (متوفی ۱۳۰۰ هجری) و سیداسماعیل شیرازی اشعاری را سرود. در کتب تراجم در مورد اساتید و شاگردان سیدحیدر نقلی در میان نیست و فقط سید محمد مرعشی را به عنوان شاگرد وی در ادبیات ذکر شده است. سید حیدر سه فرزند به نام‌های سلیمان، حسین (۱۲۶۷-۱۳۳۹ق) و علی (درگذشته ۱۳۴۲ق) داشت.

[۲۱] مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج ۴۴، ص ۲۴۵، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ دوم، ۱۴۰۳ق.