«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏ * رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی‏»[۱].

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».

مروری بر جلسات قبل

بالاخره در به روی جناب عنوان بصری باز شد و سفره برای او پهن شد و میزبان او را جهت پذیرایی آماده کرد و وجود مقدّس کشّاف حقائق امام جعفر صادق علیه السلام از او پرسیدند که چه می‌خواهی؟ این در به دری، این بی‌قراری، این سماجت برای چیست؟

او نگفت که من چه می‌خواهم، بلکه توحیدی صحبت کرد، نگفت از شما چیزی می‌خواهم، بلکه گفت: من رفته‌ام از خدای متعال خواسته‌ام که هم من در دل شما جایی داشته باشم، جذبه‌هایی که برای ارباب عقول و ارباب قلوب در محدوده‌ی منظومه‌ی شماست، آن جذبه مرا هم بگیرد.

این خیلی مهم است که انسان شعاع نور امام زمان خود باشد، ذرّه‌ی خورشیدِ وجودِ خلیفه‌ی مطلقِ خدای متعال باشد.

من اولاً خواسته‌ام که این سنخیت حاصل بشود و من مطرودِ شما نباشم، بلکه معطوفِ قلب شما باشم، قلب شما نسبت به من عطف و میلی داشته باشد.

دوم از خدای متعال خواستم که از علم شما… در بعضی از تعبیرها دارد که  «مِنْ عِلْمِکَ مَا أَهْتَدِی بِهِ»، یا «مِنْ عِلْمِکَ مَا یَهْتَدِی بِهِ»، خدایا! من از این دریای بیکران، آن مقدار و آن نوع و آن قسم از علوم را می‌خواهم که منشأ یا مایه یا سببِ هدایتِ من باشد.

اهمیّت صراط مستقیم

همان چیزی که ما همیشه در نمازهای خودمان می‌خوانیم ولی نمی‌دانیم که این هدایت همان بودنِ با صراط مستقیم است، «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ‌»،[۲] صراط مستقیم همان ولایت است، همان امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است، همان اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین هستند، همان امام زمان ارواحنا فداه است، که فرمود: «کُونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ»،[۳] نفرمود «کُونُوا مِنَ الصَّادِقِینَ»، فرمود «کُونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ»، معلوم می‌شود که «صادقین» همیشه ثابت هستند و هر زمانی نورِ آن صادق، راهنما و رهبر است و کسانی که می‌خواهند به مقصد برسند باید با این‌ها باشند، راه این‌ها هستند، راهنما این‌ها هستند، راهبر این‌ها هستند.

لذا «مِن عِلمِه» هم می‌توان گفت که این درواقع تکوین می‌خواست، سیرورت می‌خواست، ذهن نمی‌خواست، مفهوم نمی‌خواست، اصطلاح نمی‌خواست، از خدای متعال خواسته است که من «وجوداً» او باشم، او من باشم، «مَا أَهْتَدِی بِهِ».[۴]

اگر چشم حق‌بین انسان باز بشود و حجاب چشم بصیرت او را نبسته باشد، «أَیْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّه»،[۵] همه‌ی عوالم امکان، از ذرّات خاک تا افلاک، همه تحت پوشش وجه الله هستند و خدای متعال هر کسی را که دوست داشته باشد، به او رو می‌کند، به او رو می‌دهد، به او اقبال می‌کند، و این آدمِ متوجّه از خدای متعال خواسته است که من از آن وجود نوری و علمی او، چیزی که در راه نمانم، در بی‌راهه خوراکِ گرگِ ایمان نشوم، طعمه‌ی شیاطین نشوم، چیزی از حقیقتِ وجودیِ آن بزرگوار می‌خواهم.

علمِ مفید

شاید هم منظور او این بود که این اصطلاحات و رشته‌های علمی من را سرگردان کرده است، من نمی‌دانم می‌خواهم چه رشته‌ای را انتخاب کنم، علم قابل احصاء نیست، بر حسب روایات هم قابل احصاء نیست، ولی عمر من که کوتاه است و من مرگ در پیش دارم، عمر می‌دهم، من باید چه علمی را بگیرم؟

لذا اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین در باب علم توجّه داده‌اند، با اینکه علم فی نفسه امر مجرّدی است، ولی عمر خودتان را قیمت‌گذاری کنید، ارزش علم به اعتبارِ معلوم است، ببینید که چه علمی شما را به کجا می‌رساند.

فرمودند اولی العلم آن علمی است که شما از آن سؤال می‌شوید، روز قیامت از شما می‌پرسند که چرا شما این را یاد نگرفتید، این در اولویت اول هست.

فلذا پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: «إِنَّمَا اَلْعِلْمُ ثَلاَثَهٌ آیَهٌ مُحْکَمَهٌ أَوْ فَرِیضَهٌ عَادِلَهٌ أَوْ سُنَّهٌ قَائِمَهٌ».[۶]

مرحوم صدرالمتألهین هم در مقدّمه‌ی اسفارشان می‌فرمایند که علم ضروری «معرفه الله و علم به معاد» است که انسان به مرحله‌ی یقین برسد، علم واقعی علوم حَقّه هستند.

عنوان بصری هم با آن توجّهی که به او شده است گمشده‌ی خود را خوب تشخیص می‌دهد و از امام صادق علیه السلام چیزی را می‌خواهد که این گمشده‌ی همه‌ی آدمیان است و آن حقیقتِ مطلق است، آن وجودِ حق‌تعالی است و رجوع الی الله است و معاد است.

نشانه‌هایی از رستگاران

در این آیات کریمه‌ی سوره مبارکه مؤمنون، رستگاران، رهاشدگان، کسانی که رویش دارند، کسانی که درخت وجودشان با کفر نخشکیده است، با فسق و فجور و ظلم از رشد باز نمانده است، خدای متعال صفاتِ این‌ها را بیان فرموده است، «قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ»،[۷] ره‌یافتگان، رستگاران چه کسانی هستند؟ «الَّذِینَ هُمْ فِی صَلَاتِهِمْ خَاشِعُونَ».[۸]

تابحال چقدر قرآن خوانده‌ایم؟ بین خود و خدا کدامیک از ما بر سر سفره‌ی امام زمان ارواحنا فداه این خلأ و نقیصه را احساس کرده‌ایم که نماز ما خشوع ندارد؟

ما برای رستگاری به اینجا آمده‌ایم، ما برای رهایی به اینجا آمده‌ایم، ما برای روییدن به اینجا آمده‌ایم، آمده‌ایم که شجره‌ی وجودِ ما نخشکد، بی‌ثمر نباشد، ثمره‌ی عمر انسان علم واقعی و عمل صالح است، کسی که عالم نیست و کسی که عمل او صالح نیست، درخت وجود او خشکیده است، نه رهایی دارد و نه رویش دارد.

اولین قدمی که باید برای رستگاران حاصل بشود تا در مسیر رستن و رهیدن قرار بگیرند تحصیلِ صفتِ خشوع است، نه اینکه دلشان یک مرتبه در نمازشان حضور پیدا کند و نرم بشود، «الَّذِینَ هُمْ فِی صَلَاتِهِمْ خَاشِعُونَ»، بصورتِ صفت مطرح فرموده است نه بصورتِ فعل، باید خشوع برای طلبه، برای یک جوانِ حق‌جو و خداجو و صاحب‌دل ملکه باشد، باید همیشه در نماز خود خاشع باشد.

«وَالَّذِینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ»، بلافاصله بعد از ضرورتِ تحصیلِ صفتِ خشوع برای فردی که در مسیر رهایی و رستگاری قرار می‌گیرد، فرمود «وَالَّذِینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ»، و این هم درایت است، هم روایت است، هم قرآن است، هم برهان است، هم عرفان است که دلِ کسانی دل می‌شود، وجودشان از کثرت و تجزیه‌شدن نجات پیدا می‌کند و به وحدت می‌رسد، به وحدتِ خاطر می‌رسد، به تمرکز می‌رسد، به حضور می‌رسد، به بساطت نائل می‌شود که خودشان را بیخود خرج نکنند، وجود خود را در همه جا پخش نکند.

کسانی که در هر کوی و برزنی حضور دارند و سرگردان هستند و وطن ندارند، مرغ دل این بی‌وطن‌ها هیچ وقت در آشیانی مستقر نمی‌شود و به نفس مطمئنّه تحوّل پیدا نمی‌کنند و این انقلاب برایشان پیش نخواهد آمد.

«وَالَّذِینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ»، که در ابتدا باید از گفتارِ لغو پرهیز کرد. آدم حافظ زبان خود باشد، حق بگوید و سود ببرد، سکوت کند تا سالم بماند، ترکِ «ما لا» یعنی آنچه که برای به مقصد رسیدن به ما کمک نمی‌کند، ترک فضولات، اسقاط فضولات، تا اینکه این ترک لغو که در قدم اول گناهان است، گناهان وزر است، وبال است، گناه درواقع حمالی بی‌مزد شقاوت‌خیز است، گناه هیچ فایده‌ای ندارد، سراسر زیان و سنگینی است، کندِ پاست، زنجیرِ بالِ عروج و معراج است.

ولی تنها «ترک گناه» کفایت نمی‌کند، بلکه ترکِ مکروهات بعد از ترکِ گناهان است، ترک مکروهات هم کفایت نمی‌کند، بلکه ترکِ مباهات، ترکِ مباهات…

«قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ * الَّذِینَ هُمْ فِی صَلَاتِهِمْ خَاشِعُونَ * وَالَّذِینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ»، آن کسی که دل به خدای متعال داده است، مطمئن باشید خدای متعال دل او را برده است، دلشده است، دلداده است، اگر کسی خود و دلش را به خدای متعال بدهد، غیرِخدا برای او زوائد است، «عَظُمَ الْخَالِقُ فِی أَنْفُسِهِمْ فَصَغُرَ مَا دُونَهُ فِی أَعْیُنِهِمْ»،[۹] خدای متعال در جانِ آن‌ها جلوه می‌کند، ماسوا را می‌سوزاند، خدای متعال غیور است، غیر را در خانه‌ی خودش راه نمی‌دهد.

این قلب که حرم الله است، بارگاه حضرت حق است، اگر خانه را به صاحبخانه بدهی غیرتِ الهی اجازه نمی‌دهد که شهوات در این دل بیاید، علایقِ ظلمانی در این دل باشد، زوائد در این عرش الهی راه پیدا نمی‌کند، «وَالَّذِینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ»، هم خشوعِ در نماز موجبِ حذفِ زوائد در زندگی می‌شود، موجبِ درست فکر کردن، درست دوست داشتن، درست عمل کردن، که مجموعه‌ی وجودِ انسان بسیج می‌شود… که در هفته‌ی بسیج هم باید همه بسیج بشوند، بسیجِ امام زمان ارواحنا فداه بشوند… همه‌ی مراحلِ سه‌گانه‌ی وجود او، گویا همه یکی هستند، کثرتی در کار نیست، همه یَدِ واحده شده‌اند و در اختیارِ خدای متعال قرار گرفته‌اند، هرچه او می‌گوید در حیطه‌ی وجودشان اجرایی می‌شود.

هم ترکِ فضولات، این ملکه‌ی خاشع بودن را برای انسان ایجاد می‌کند.

اگر انسان بعضی از روزها همه‌ی حرف‌های خود را یادداشت کند یا ضبط کند، بعد آخرِ وقت بنشیند و حرف‌های خودش را بشنود، بعد در مورد خودش قضاوت کند، ببیند که آیا این حرف‌ها در ترازِ محضرِ خدای متعال است؟ در ترازِ محضرِ ولی الله الاعظم هست؟ آیا در ترازِ محضرِ ملائکه‌ای که همیشه با ما هستند و این‌ها با عصمت سیر می‌کنند، «لَا یَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ وَیَفْعَلُونَ مَا یُؤْمَرُونَ»،[۱۰] هم از معصیت دور هستند و هم نورِ طاعت هویتِ این‌ها را تشکیل می‌دهد، محتوای وجود ملک، هویّت و جوهر وجود ملک «طاعتِ خدای متعال» است، «وَیَفْعَلُونَ مَا یُؤْمَرُونَ»، این‌ها فقط به امر خدا در حیطه‌ی سیر ملک هستند، در کار ملک هیچ کاری بجز اجرای امر خدای متعال وجود ندارد، علی الدوام خدای متعال بر این‌ها دستور و فرمان دارد و این‌ها هم مجریِ فرمانِ پروردگار عزیز و متعال هستند.

اگر انسان به این مطلب رسید، اذعان کرد و وجدان کرد که من مال خدای متعال هستم، آویزِ خدای متعال هستم، وجودِ من وجودِ فقری است، من حرفِ ربط هستم. اگر ارتباط من اینطور با خدای متعال محکم است، نمی‌توانم بر خلاف رضای او نفس بکشم، هر نفسی که بر خلاف رضای او و اذن او بود «زائد در زندگی» است، چه گفتار باشد، معاذالله ثم معاذالله، کسی اهل غیبت باشد، کسی در عمر خود دروغ بگوید، که از دروغ از امّ‌الخبائث که شراب است بدتر است، ان شاء الله خدای متعال برای طلبه‌ای نیاورد که به این گناه آلوده شده باشد و دروغ بگوید، یعنی جنایتی بدتر از می‌گساری کند، این طلبه خیلی بدبخت است.

لذا ترکِ کبائر، بعد ترکِ لمم، بعد ترک مکروهات، بعد ترکِ مباهات.

راه بدست آوردن اخلاص

اگر ترک مباهات پیش آمد این معنی را دارد که ما اخلاص پیدا کرده‌ایم، «مَنْ أَخْلَصَ لِلَّهِ أَرْبَعِینَ صَبَاحاً»،[۱۱] اگر کسی یک چلّه برای خدا خالص باشد، غیرِخدا در حیطه‌ی قلب و فکر و عمل او ایفای نقش نکند، مدام تحت تأثیر خدای متعال باشد. اگر کسی یک چلّه برای خدا بود و هیچ چیزی را بر ملک خدا بدون رضایت او تحمیل نکرد به یک علمی می‌رسد، «ظَهَرَتْ یَنَابِیعُ اَلْحِکْمَهِ».

که فرمود: «یُؤْتِی الْحِکْمَهَ مَنْ یَشَاءُ ۚ وَمَنْ یُؤْتَ الْحِکْمَهَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْرًا کَثِیرًا»،[۱۲] گاهی خدای متعال این موضوع را با چلّه‌ی اخلاص به انسان عنایت می‌کند، گاهی اینطور نیست و اصلاً مقدّمه ندارد و امام آن شخص را مجذوب می‌کند، امام به دل او نگاه می‌کند، امام او را مانند اکسیر متحوّل می‌کند، گویا این عنوان بصری حال هر دو را در نظر دارد یا اینکه می‌خواهد امام زمان او به او نگاهی کند، و این از آن نوع علم و حکمتی که حاصلِ چلّه‌ی اخلاص است، می‌خواهد امام به او یکجا عنایت کند.

امیدواریم خدای متعال به ما هم یک همّتی بدهد، این همه عمر ما ضایع شده است، بیجا مصرف شده است، این همه حرف‌هایی که خدای متعال دوست ندارد بر زبان ما جاری شده است، از این به بعد برای خدا هم یک حسابی باز کنیم و از علم هم علمی را دنبال کنیم که برای ما هدایت باشد، هم راه باشد، هم راهبر باشد، هم براقِ ما باشد، هم مبدأ ما باشد، هم مسیر ما باشد، هم مقصد ما، که «هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ».[۱۳]

روضه و توسّل به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها

السلام علی الصدیقه الشهیده، السیّده الجَلیلَه، المغصوب حقُّها، المظلوم بَعلُها، المَقتول وَلَدُها، المَکسورَهِ ضِلعُها…

ای فرزندان حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها! مادر شما در بستر افتاده است، حال مادر رو به وخامت است، کاروان دل را به مدینه منوّره اعزام کنید، به خانه‌ی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه سر بزنید، کنار بستر یک کسی که در جنگ آسیب دیده است، ببینید چه بر او می‌گذرد…

بانوان به عیادتِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها آمدند، گفتند: بی‌بی! حال شما چطور است؟

حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها فرمودند: شما حالِ مرا می‌پرسید؟ من یک سؤال از شما دارم! گناهِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه چه بود؟

حضرت امّ سلمه سلام الله علیها به عیادت آمدند و احوال پرسیدند، عرضه داشتند: «کَیْفَ اَصْبَحْت؟»،[۱۴] جواب فرمودند: «أَصْبَحْتُ بَیْنَ کَمَدٍ وَ کَرَبٍ»، هم غم دارم و هم درد دارم، «فُقِدَ اَلنَّبِیُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ ظُلِمَ اَلْوَصِیُّ»، دو حادثه‌ی کشنده و جانکاه، مبتلا به فراق پدرم شدم، وصی پدرم هم خانه‌نشین شده است، حقِ او را خوردند…

اما وجود نازنین امیرالمؤمنین صلوات الله علیه آمدند و کنار بستر نشستند، امان از دلِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه… چه می‌کشند که می‌بینند حبیبه‌ی ایشان آب شده‌اند…

امیرالمؤمنین صلوات الله علیه پرسیدند: «یَا سَیِّدَتِی مَا یُبْکِیکِ»،[۱۵] سیّده‌ی من! چه دردی داری که اینقدر گریه می‌کنی؟ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها پاسخ دادند: «أَبْکِی لِمَا تَلْقَى بَعْدِی» علی جان! من را داری، هر کجا که بلایی برای تو بود من به جان خریدم، اما در حال از دست دادن من هستی، علی جان! تو تنها می‌شوی…

لا یوم کیومک یا اباعبدالله…

آقا حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه به دختر خود فرمودند: گریه نکن، «لاَ تُحْرِقِی قَلْبِی بِدَمْعِکِ حَسْرَهً»،[۱۶] دل مرا نسوزان…

لا حول و لا قوّه الا بالله العلی العظیم

دعا

نَسئَلُک و نَدعُوک بِاسمِکَ الأعظم الأعز الأجل الأکرم اِلَهَنا بِفاطِمَهَ وَ اَبیها وَ بِفاطِمَهَ وَ بَعْلِها وَ بِفاطِمَهَ وَ بنَیها وَ بِفاطِمَهَ وَ اَلسِّرِّ اَلْمَسْتَودَعِ عَلَیْها یا الله… یَا أرحَمَ الرّاحَمِین، یَا غیاثَ المُستَغیثین، یَا اِلَهَ العَاصِین…

خدایا! تو را به عصمت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها می‌دهیم لباس ظهور بر قامت مولای ما بپوشان.

خدایا! توفیق دیدار آن بزرگوار، تماشای جمال آن حضرت، استماع کلمات شیرین و روان آن حضرت، دریافت مدال رضایت از حضرت حجّت ارواحنا فداه را به ما روزی بفرما.

خدایا! عمر ما را از اسراف و هزینه‌ی بیجای این گوهرِ گرانبها مصون بفرما.

خدایا! نسل جوان ما را به ساحل ایمان، به ساحل آرامش، به ساحلِ هر آنچه که این‌ها را به خدا نزدیک می‌کند برسان.

خدایا! مریض‌ها و منظورین را شفای عاجل و کامل مرحمت بفرما.

خدایا! سایه پربرکت نایب امام زمان ارواحنا فداه، سکّاندار کشتی انقلاب، علمدار نهضت را تا ظهور حضرت و در کنار حضرت با اقتدار و عزّت و کفایت و کرامت مستدام بدار.

خدایا! شیشه‌ی عمر کسانی که بنای فتنه دارند را بشکن.

خدایا! دولت ولایتمدار را در رفع مشکلات یاری بفرما.

خدایا! جمع حاضر را در سنگرنشینی و مرزبانی و صاحبِ رعایت بودن تثبیت بفرما.

خدایا! عاقبت امرمان را ختم به خیر بگردان.

خدایا! امام ما، شهدای ما، گذشتگان ما را مشمول غفران واسعه خودت قرار بده.

خدایا! هرچه خواستیم و نخواستیم، خیر دین و دنیای ماست، به ما مرحمت بفرما.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم


[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸

[۲] سوره مبارکه حمد، آیه ۶

[۳] سوره مبارکه توبه، آیه ۱۱۹ (یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَکُونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ)

[۴] بحار الانوار، جلد ۱، صفحه ۲۲۴ (أَقُولُ وَجَدْتُ بِخَطِّ شَیْخِنَا الْبَهَائِیِّ قَدَّسَ اللَّهُ رُوحَهُ مَا هَذَا لَفْظُهُ قَالَ الشَّیْخُ شَمْسُ الدِّینِ مُحَمَّدُ بْنُ مَکِّیٍّ نَقَلْتُ مِنْ خَطِّ الشَّیْخِ أَحْمَدَ الْفَرَاهَانِیِّ رَحِمَهُ اللَّهُ عَنْ عُنْوَانَ الْبَصْرِیِّ وَ کَانَ شَیْخاً کَبِیراً قَدْ أَتَى عَلَیْهِ أَرْبَعٌ وَ تِسْعُونَ سَنَهً قَالَ کُنْتُ أَخْتَلِفُ إِلَى مَالِکِ بْنِ أَنَسٍ سِنِینَ فَلَمَّا قَدِمَ جَعْفَرٌ الصَّادِقُ ع الْمَدِینَهَ اخْتَلَفْتُ إِلَیْهِ وَ أَحْبَبْتُ أَنْ آخُذَ عَنْهُ کَمَا أَخَذْتُ عَنْ مَالِکٍ فَقَالَ لِی یَوْماً إِنِّی رَجُلٌ مَطْلُوبٌ وَ مَعَ ذَلِکَ لِی أَوْرَادٌ فِی کُلِّ سَاعَهٍ مِنْ آنَاءِ اللَّیْلِ وَ النَّهَارِ فَلَا تَشْغَلْنِی عَنْ وِرْدِی وَ خُذْ عَنْ مَالِکٍ وَ اخْتَلِفْ‏ إِلَیْهِ کَمَا کُنْتَ تَخْتَلِفُ إِلَیْهِ فَاغْتَمَمْتُ مِنْ ذَلِکَ وَ خَرَجْتُ مِنْ عِنْدِهِ وَ قُلْتُ فِی نَفْسِی لَوْ تَفَرَّسَ فِیَّ خَیْراً لَمَا زَجَرَنِی عَنِ الِاخْتِلَافِ إِلَیْهِ وَ الْأَخْذِ عَنْهُ فَدَخَلْتُ مَسْجِدَ الرَّسُولِ ص وَ سَلَّمْتُ عَلَیْهِ ثُمَّ رَجَعْتُ مِنَ الْغَدِ إِلَى الرَّوْضَهِ وَ صَلَّیْتُ فِیهَا رَکْعَتَیْنِ وَ قُلْتُ أَسْأَلُکَ یَا اللَّهُ یَا اللَّهُ أَنْ تَعْطِفَ عَلَیَّ قَلْبَ جَعْفَرٍ وَ تَرْزُقَنِی مِنْ عِلْمِهِ مَا أَهْتَدِی بِهِ إِلَى صِرَاطِکَ الْمُسْتَقِیمِ وَ رَجَعْتُ إِلَى دَارِی مُغْتَمّاً وَ لَمْ أَخْتَلِفْ إِلَى مَالِکِ بْنِ أَنَسٍ لِمَا أُشْرِبَ قَلْبِی مِنْ حُبِّ جَعْفَرٍ فَمَا خَرَجْتُ مِنْ دَارِی إِلَّا إِلَى الصَّلَاهِ الْمَکْتُوبَهِ حَتَّى عِیلَ صَبْرِی فَلَمَّا ضَاقَ صَدْرِی تَنَعَّلْتُ وَ تَرَدَّیْتُ وَ قَصَدْتُ جَعْفَراً وَ کَانَ بَعْدَ مَا صَلَّیْتُ الْعَصْرَ فَلَمَّا حَضَرْتُ بَابَ دَارِهِ اسْتَأْذَنْتُ عَلَیْهِ فَخَرَجَ خَادِمٌ لَهُ فَقَالَ مَا حَاجَتُکَ فَقُلْتُ السَّلَامُ عَلَى الشَّرِیفِ فَقَالَ هُوَ قَائِمٌ فِی مُصَلَّاهُ فَجَلَسْتُ بِحِذَاءِ بَابِهِ فَمَا لَبِثْتُ إِلَّا یَسِیراً إِذْ خَرَجَ خَادِمٌ فَقَالَ ادْخُلْ عَلَى بَرَکَهِ اللَّهِ فَدَخَلْتُ وَ سَلَّمْتُ عَلَیْهِ فَرَدَّ السَّلَامَ وَ قَالَ اجْلِسْ غَفَرَ اللَّهُ لَکَ فَجَلَسْتُ فَأَطْرَقَ مَلِیّاً ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ وَ قَالَ أَبُو مَنْ قُلْتُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ قَالَ ثَبَّتَ اللَّهُ کُنْیَتَکَ وَ وَفَّقَکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ مَا مَسْأَلَتُکَ فَقُلْتُ فِی نَفْسِی لَوْ لَمْ یَکُنْ لِی مِنْ زِیَارَتِهِ وَ التَّسْلِیمِ غَیْرُ هَذَا الدُّعَاءِ لَکَانَ کَثِیراً ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ ثُمَّ قَالَ مَا مَسْأَلَتُکَ فَقُلْتُ سَأَلْتُ اللَّهَ أَنْ یَعْطِفَ قَلْبَکَ عَلَیَّ وَ یَرْزُقَنِی مِنْ عِلْمِکَ وَ أَرْجُو أَنَّ اللَّهَ تَعَالَى أَجَابَنِی فِی الشَّرِیفِ مَا سَأَلْتُهُ فَقَالَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ لَیْسَ الْعِلْمُ بِالتَّعَلُّمِ إِنَّمَا هُوَ نُورٌ یَقَعُ فِی قَلْبِ مَنْ یُرِیدُ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى أَنْ یَهْدِیَهُ فَإِنْ أَرَدْتَ الْعِلْمَ فَاطْلُبْ أَوَّلًا فِی نَفْسِکَ حَقِیقَهَ الْعُبُودِیَّهِ وَ اطْلُبِ الْعِلْمَ بِاسْتِعْمَالِهِ وَ اسْتَفْهِمِ اللَّهَ یُفْهِمْکَ قُلْتُ یَا شَرِیفُ فَقَالَ قُلْ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ قُلْتُ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ مَا حَقِیقَهُ الْعُبُودِیَّهِ قَالَ ثَلَاثَهُ أَشْیَاءَ أَنْ لَا یَرَى الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ فِیمَا خَوَّلَهُ اللَّهُ مِلْکاً لِأَنَّ الْعَبِیدَ لَا یَکُونُ لَهُمْ مِلْکٌ یَرَوْنَ الْمَالَ مَالَ اللَّهِ یَضَعُونَهُ حَیْثُ أَمَرَهُمُ اللَّهُ بِهِ وَ لَا یُدَبِّرُ الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ تَدْبِیراً وَ جُمْلَهُ اشْتِغَالِهِ فِیمَا أَمَرَهُ تَعَالَى بِهِ وَ نَهَاهُ عَنْهُ فَإِذَا لَمْ یَرَ الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ فِیمَا خَوَّلَهُ اللَّهُ تَعَالَى مِلْکاً هَانَ عَلَیْهِ الْإِنْفَاقُ فِیمَا أَمَرَهُ اللَّهُ تَعَالَى أَنْ یُنْفِقَ فِیهِ وَ إِذَا فَوَّضَ الْعَبْدُ تَدْبِیرَ نَفْسِهِ عَلَى مُدَبِّرِهِ هَانَ عَلَیْهِ مَصَائِبُ الدُّنْیَا وَ إِذَا اشْتَغَلَ الْعَبْدُ بِمَا أَمَرَهُ اللَّهُ تَعَالَى وَ نَهَاهُ لَا یَتَفَرَّغُ مِنْهُمَا إِلَى الْمِرَاءِ وَ الْمُبَاهَاهِ مَعَ النَّاسِ فَإِذَا أَکْرَمَ اللَّهُ الْعَبْدَ بِهَذِهِ الثَّلَاثَهِ هَان عَلَیْهِ الدُّنْیَا وَ إِبْلِیسُ وَ الْخَلْقُ وَ لَا یَطْلُبُ الدُّنْیَا تَکَاثُراً وَ تَفَاخُراً وَ لَا یَطْلُبُ مَا عِنْدَ النَّاسِ عِزّاً وَ عُلُوّاً وَ لَا یَدَعُ أَیَّامَهُ بَاطِلًا فَهَذَا أَوَّلُ دَرَجَهِ التُّقَى قَالَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَهُ نَجْعَلُها لِلَّذِینَ لا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَهُ لِلْمُتَّقِینَ قُلْتُ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ أَوْصِنِی قَالَ أُوصِیکَ بِتِسْعَهِ أَشْیَاءَ فَإِنَّهَا وَصِیَّتِی لِمُرِیدِی الطَّرِیقِ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى وَ اللَّهَ أَسْأَلُ أَنْ یُوَفِّقَکَ لِاسْتِعْمَالِهِ ثَلَاثَهٌ مِنْهَا فِی رِیَاضَهِ النَّفْسِ وَ ثَلَاثَهٌ مِنْهَا فِی الْحِلْمِ وَ ثَلَاثَهٌ مِنْهَا فِی الْعِلْمِ فَاحْفَظْهَا وَ إِیَّاکَ وَ التَّهَاوُنَ بِهَا قَالَ عُنْوَانُ فَفَرَّغْتُ قَلْبِی لَهُ فَقَالَ أَمَّا اللَّوَاتِی فِی الرِّیَاضَهِ فَإِیَّاکَ أَنْ تَأْکُلَ مَا لَا تَشْتَهِیهِ فَإِنَّهُ یُورِثُ الْحِمَاقَهَ وَ الْبُلْهَ وَ لَا تَأْکُلْ إِلَّا عِنْدَ الْجُوعِ وَ إِذَا أَکَلْتَ فَکُلْ حَلَالًا وَ سَمِّ اللَّهَ وَ اذْکُرْ حَدِیثَ الرَّسُولِ ص مَا مَلَأَ آدَمِیٌّ وِعَاءً شَرّاً مِنْ بَطْنِهِ فَإِنْ کَانَ وَ لَا بُدَّ فَثُلُثٌ لِطَعَامِهِ وَ ثُلُثٌ لِشَرَابِهِ وَ ثُلُثٌ لِنَفَسِهِ وَ أَمَّا اللَّوَاتِی فِی الْحِلْمِ فَمَنْ قَالَ لَکَ إِنْ قُلْتَ وَاحِدَهً سَمِعْتَ عَشْراً فَقُلْ إِنْ قُلْتَ عَشْراً لَمْ تَسْمَعْ وَاحِدَهً وَ مَنْ شَتَمَکَ فَقُلْ لَهُ إِنْ کُنْتَ صَادِقاً فِیمَا تَقُولُ فَأَسْأَلُ اللَّهَ أَنْ یَغْفِرَ لِی وَ إِنْ کُنْتَ کَاذِباً فِیمَا تَقُولُ فَاللَّهَ أَسْأَلُ أَنْ یَغْفِرَ لَکَ وَ مَنْ وَعَدَکَ بِالْخَنَا فَعِدْهُ بِالنَّصِیحَهِ وَ الرِّعَاءِ وَ أَمَّا اللَّوَاتِی فِی الْعِلْمِ فَاسْأَلِ الْعُلَمَاءَ مَا جَهِلْتَ وَ إِیَّاکَ أَنْ تَسْأَلَهُمْ تَعَنُّتاً وَ تَجْرِبَهً وَ إِیَّاکَ أَنْ تَعْمَلَ بِرَأْیِکَ شَیْئاً وَ خُذْ بِالِاحْتِیَاطِ فِی جَمِیعِ مَا تَجِدُ إِلَیْهِ سَبِیلًا وَ اهْرُبْ مِنَ الْفُتْیَا هَرَبَکَ مِنَ الْأَسَدِ وَ لَا تَجْعَلْ رَقَبَتَکَ لِلنَّاسِ جِسْراً قُمْ عَنِّی یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ فَقَدْ نَصَحْتُ لَکَ وَ لَا تُفْسِدْ عَلَیَّ وِرْدِی فَإِنِّی امْرُؤٌ ضَنِینٌ بِنَفْسِی وَ السَّلامُ عَلى‏ مَنِ اتَّبَعَ الْهُدى‏).

[۵] سوره مبارکه بقره، آیه ۱۱۵ (وَلِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَالْمَغْرِبُ ۚ فَأَیْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ ۚ إِنَّ اللَّهَ وَاسِعٌ عَلِیمٌ)

[۶] بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار علیهم السلام ، جلد ۱ ، صفحه ۲۱۱ (للصدوق اِبْنُ إِدْرِیسَ عَنِ اَلْبَرْقِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنِ اَلدِّهْقَانِ عَنْ دُرُسْتَ عَنِ اِبْنِ عَبْدِ اَلْحَمِیدِ عَنْ أَبِی اَلْحَسَنِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ آبَائِهِ عَلَیْهِمُ السَّلاَمُ قَالَ: دَخَلَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ اَلْمَسْجِدَ فَإِذَا جَمَاعَهٌ قَدْ أَطَافُوا بِرَجُلٍ فَقَالَ مَا هَذَا فَقِیلَ عَلاَّمَهٌ قَالَ وَ مَا اَلْعَلاَّمَهُ قَالُوا أَعْلَمُ اَلنَّاسِ بِأَنْسَابِ اَلْعَرَبِ وَ وَقَائِعِهَا وَ أَیَّامِ اَلْجَاهِلِیَّهِ وَ بِالْأَشْعَارِ وَ اَلْعَرَبِیَّهِ فَقَالَ اَلنَّبِیُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ ذَاکَ عِلْمٌ لاَ یَضُرُّ مَنْ جَهِلَهُ وَ لاَ یَنْفَعُ مَنْ عَلِمَهُ . مع، [معانی الأخبار] ، أبی عن سعد عن الیقطینی عن الدهقان : مثله. سر، [السرائر] ، من کتاب جعفر بن محمد بن سنان الدهقان عن عبید الله عن درست عن عبد الحمید بن أبی العلاء عنه علیه السلام: مثله. غو، [غوالی اللئالی] ، عَنِ اَلْکَاظِمِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ : مِثْلَهُ وَ زَادَ فِی آخِرِهِ ثُمَّ قَالَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ إِنَّمَا اَلْعِلْمُ ثَلاَثَهٌ آیَهٌ مُحْکَمَهٌ أَوْ فَرِیضَهٌ عَادِلَهٌ أَوْ سُنَّهٌ قَائِمَهٌ وَ مَا خَلاَهُنَّ هُوَ فَضْلٌ.)

[۷] سوره مبارکه مؤمنون، آیه ۱

[۸] سوره مبارکه مؤمنون، آیه ۲

[۹] نهج البلاغه، خطبه ۱۹۳ (خطبه متّقین)

[۱۰] سوره مبارکه تحریم، آیه ۶ (یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَکُمْ وَأَهْلِیکُمْ نَارًا وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَهُ عَلَیْهَا مَلَائِکَهٌ غِلَاظٌ شِدَادٌ لَا یَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ وَیَفْعَلُونَ مَا یُؤْمَرُونَ)

[۱۱] جامع الأخبار ، جلد ۱ ، صفحه ۹۴ (وَ قَالَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ: مَنْ أَخْلَصَ لِلَّهِ أَرْبَعِینَ صَبَاحاً ظَهَرَتْ یَنَابِیعُ اَلْحِکْمَهِ مِنْ قَلْبِهِ عَلَى لِسَانِهِ)

[۱۲] سوره مبارکه بقره، آیه ۲۶۹ (یُؤْتِی الْحِکْمَهَ مَنْ یَشَاءُ ۚ وَمَنْ یُؤْتَ الْحِکْمَهَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْرًا کَثِیرًا ۗ وَمَا یَذَّکَّرُ إِلَّا أُولُو الْأَلْبَابِ)

[۱۳] سوره مبارکه حدید، آیه ۳ (هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ ۖ وَهُوَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ)

[۱۴] المناقب ، جلد ۲ ، صفحه ۲۰۵ (وَ دَخَلَتْ أُمُّ سَلَمَهَ عَلَى فَاطِمَهَ عَلَیْهَا السَّلاَمُ فَقَالَتْ لَهَا کَیْفَ أَصْبَحْتِ عَنْ لَیْلَتِکِ یَا بِنْتَ رَسُولِ اَللَّهِ قَالَتْ أَصْبَحْتُ بَیْنَ کَمَدٍ وَ کَرَبٍ فُقِدَ اَلنَّبِیُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ ظُلِمَ اَلْوَصِیُّ وَ [هُتِکَ] وَ اَللَّهِ حُجُبُهُ أَصْبَحَتْ إِمَامَتُهُ مُقْتَصَّهً عَلَى غَیْرِ مَا شَرَعَ اَللَّهُ فِی اَلتَّنْزِیلِ وَ سَنَّهَا اَلنَّبِیُّ فِی اَلتَّأْوِیلِ وَ لَکِنَّهَا أَحْقَادٌ بَدْرِیَّهٌ وَ تِرَاتٌ أُحُدِیَّهٌ کَانَتْ عَلَیْهَا قُلُوبُ اَلنِّفَاقِ مُکْتَمِنَهً لِإِمْکَانِ اَلْوُشَاهِ فَلَمَّا اُسْتُهْدِفَ اَلْأَمْرُ أَرْسَلَتْ عَلَیْنَا شَآبِیبَ اَلْآثَارِ مِنْ مَخِیلَهِ اَلشِّقَاقِ فَیَقْطَعُ وَتَرَ اَلْإِیمَانِ مِنْ قِسِیِّ صُدُورِهَا وَ لَیْسَ عَلَى مَا وَعَدَ اَللَّهُ مِنْ حِفْظِ اَلرِّسَالَهِ وَ کَفَالَهِ اَلْمُؤْمِنِینَ أَحْرَزُوا عَائِدَتَهُمْ غُرُورَ اَلدُّنْیَا بَعْدَ اِنْتِصَارٍ مِمَّنْ فَتَکَ بِآبَائِهِمْ فِی مَوَاطِنِ اَلْکُرُوبِ وَ مَنَازِلِ اَلشَّهَادَاتِ .)

[۱۵] بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار علیهم السلام ، جلد ۴۳ ، صفحه ۲۱۸ (وَ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ آبَائِهِ عَلَیْهِمُ السَّلاَمُ قَالَ: لَمَّا حَضَرَتْ فَاطِمَهَ اَلْوَفَاهُ بَکَتْ فَقَالَ لَهَا أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ یَا سَیِّدَتِی مَا یُبْکِیکِ قَالَتْ أَبْکِی لِمَا تَلْقَى بَعْدِی فَقَالَ لَهَا لاَ تَبْکِی فَوَ اَللَّهِ إِنَّ ذَلِکِ لَصَغِیرٌ عِنْدِی فِی ذَاتِ اَللَّهِ قَالَ وَ أَوْصَتْهُ أَنْ لاَ یُؤْذِنَ بِهَا اَلشَّیْخَیْنِ فَفَعَلَ .)

[۱۶] المناقب ، جلد ۴ ، صفحه ۹۹ (لاَ تُحْرِقِی قَلْبِی بِدَمْعِکِ حَسْرَهً مَا دَامَ مِنِّی اَلرُّوحُ فِی جُثْمَانِی)